دارالقرآن حاملان نور تبریز

وبلاگ دارالقران حاملان نور تبریز ـ خیابان استاد محمد تقی جعفری (ره)

دارالقرآن حاملان نور تبریز

وبلاگ دارالقران حاملان نور تبریز ـ خیابان استاد محمد تقی جعفری (ره)

دعا به جهت بچه دار شدن

عبداللّه بن عباس روایت کند از رسول خدا صلى اللّه علیه و آله که فرمودند جبرئیل گفت : یا رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله بدان خدایى که تو را براستى به خلق فرستاد اگر کسى را فرزند نباشد این دعا را بنویسد و بشوید و بخورد از آب آن حق تعالى اولاد صالح به او کرامت فرماید و هر که درد اندام باشد و بلغم و ناسور یا درد و بوى بد دهان و زکام و درد قولنج و درد سر و زهر مار و عقرب ، این دعا او را نگاه دارد و به مراد خود برسد (ان شاء اللّه ).

بسم اللّه الرحمن الرحیم
اعوذ بکلمات اللّه التامات کلها من شر کل شیطان و من شر السامه و من کل عین لامه و ان یکاد الذین کفروا لیزلقونک بابصارهم لما سمعو الذکر و یقولون انه لمجنون و ما هو الا ذکر للعالمین کیعص حمعسق اها شراهت اذونى اصاوث آل شداى بحق لا اله الا اللّه محمد رسول اللّه بسم اللّه الشافى بسم اللّه الکافى بسم اللّه المعافى بسم اللّه الذى لایضر مع اسمه شى ء فى الارض و لا فى السماء و هو السمیع العلیم ان یشاء یسکن فیظللن رواکد على ظهره ان فى ذلک لایات لکل صبار شکور انهم یکیدون کیدا و اکید کیدا فمهل الکافرین امهلهم رویدا الریح و اللّه ورائهم محیط بل هو قرآن مجید فى لوح محفوظ بسم اللّه الرحمن الرحیم قل اعوذ برب الفلق من شر ما خلق و من شر غاسق اذا وقب و من شر النفاثات فى العقد و من شر حاسد اذا حسد بسم اللّه الرحمن الرحیم قل اعوذ برب الناس ملک الناس اله الناس من شر الوسواس الخناس الذى یوسوس فى صدور الناس من الجنه و الناس یرید اللّه ان یخفف عنکم و خلق الانسان ضیعفا و صل على محمد و آله اجمعین الان خفف اللّه عنکم و علم ان فیکم ضعفا و صل على نبینا محمد و آله اجمعین ذلک تخفیف من ربکم و رحمه و صلى اللّه على خیر خلقه محمد و آله اجمعین .

چشم ...

دعا جهت زیاد شدن نور چشم
جهت روشنى و زیادتى دید چشم بعد از شستن دست پس از نهار و شام دست خود را به چشم مالیده بخواند:

الحمدللّه المحسن المنعم المعضل المجمل .

دعا به جهت رفع چشم درد
به کرات تجربه شده است که این کلمات را نوشته و بر چشم درد ببندد بزودى خوب خواهد شد و شفا یابد.

یا بصیرا بلا حدقه احفظ حدقتى بحق حدقتى على بن ابیطالب اعیذ نور بصرى بنور اللّه الذى لا یطفا.

دعای دیگر به جهت خوب شدن درد چشم
در امالى شیخ مفید از ابن قولویه با سند معتبر از حضرت صادق علیه السلام که پدر محمد جعقى در خدمت آن حضرت از چشم درد شکایت کرد آن حضرت فرمود: آیا تعلیم کنم تو را دعایى که کفایت نماید به مهمات دنیوى و اخروى و مرض چشم تو. عرض کرد: بلى یابن رسول اللّه . فرمود: بگو بعد از نماز صبح و نماز مغرب .

اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ اَنْ تُصَلِىَّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ اَنْ تَجْعَلَ النُّورَ فى بَصَرى وَالْبَصیرَةَ فى دینىَالْیَقینَ فى

قَلْبى وَالاِْ خْلاصَ فى عَمَلى وَالسَّلامَةَ فى نَفْسى وَالسَّعَةَ فى رِزْقى وَالشُکْرَ لَکَ اَبَدا ما اَبْقَیْتَنى و صلى اللّه على سیدنا محمد النبى

و آله و سلم تسلیما.

ادامه مطلب ...

گنجینه

                                                              دعای حضرت امام سجاد هنگام طلب عفو و گذشت

بار الها ،ای آنکه رحمتش فریاد رس گنه کاران است ،و ای آنکه درماندگان به یاد احسانش پناه می برند ، و ای آنکه خطا کاران از ترسش با آه و ناله می گریند، ای آرام دل هر وحشت زدهء سر گردان ،و ای گشایش دهندهء هر غمدیده ء دل شکسته ء و ای پناه دهنده ء هر ناکام بی پناه ، و ای یاور هر محتاج رانده شده از درها ، تویی که علم و رحمتت همه چیز را فرام گرفته ، وتویی که برای هر آفریده در نعمتهایت سهمی قرار داده ای ،و تویی که عفو و بخشایشت از کیفرت والاتر است ، و تویی که مهرت بر غضبت پبشی می گیرد ، و تویی که جود و عطایت بیش از منع و حرمانت است . و تویی که همه خلایق را از رحمت واسعه خود وسعت عطا کردی و به تمام خاق عالم حظ و بهره کامل بخشیدی ، و تویی که در برابر عطا و بخشش خود پاداش نمی خواهی ، و تویی که در مجازات معصیت کاران زیاده روی نمی کنی .

ومن ، ای خدابندهء توام که چون او را به دعا فرمان دادی ، لبیک و سعدیک گفت ، من اینک پروردگارا در پیشگاهت به خاک افتاده ام ، منم که بار گناهان پشتم را گران کرده ، و منم که عمرم در گناه فانی گشت ، و منم که از روی نادانی تو را معصیت کرده در صورتیکه سزاوار نافرمانیم نبودی ،حال ای خدای من آیا به کسی که تو را بخواند ترحم می نمایی؟ تا در دعا بکوشم ، و یا هر که به درگاهت می گرید می آموزی ؟ یا هر کس را که از روی توکل از فقر خویش تنها به تو شکایت برد بی نیاز می کنی ؟ بار الها آن کس را که جز تو صاحب کرمی در عالم نمی شناسد نومید مگردان ،و کسی را که به احدی به غیر تو بی نیاز نمی شود ذلیل و خوار مگردان ،بار الها بر محمد و آل محمد درود فرست ،و مرا مشمول رحمتت نما و تویی که خود را به عفو و بخشش ستوده ای مرا هم شامل عفو و بخششت بفرما .

ای خدا من تو ریزش اشک چشمم را از ترست ، و تپش قلبم را از خوفت ،و لرزش دست و پایم را از هیبتت می بینی ،همه اینها نشانه شرمساریم نسبت بتو از زشتی کاریم می باشد و بدین جهت صدایم از ناله خاموش شده ، و زبانم از راز و زشتیهای مرا که پنهان ساختی و مرا رسوا ننمودی ، و چه بسیار عیب و جهل ها که از من سر زده و پرده آن را بر من ندریدی و ننگ آن را چون طوق بر گردنم نیفکندی ، و زشتی هایش را بر همسایگان کنجکاو و عیب جو – و آنانکه نسبت به نعمتهایی که به من ارزانی فرمودی حسد می ورزند – آشکار نساختی ، باز هم این همه لطف و عنایت مرا از دنبال کردن بدیهایی که از من سراغ داری باز نداشت ، پس چه کسی از من دورتر است ؟ در حالی  که نعمتهایت را در مسیر معصیت و نافرمانی مصرف میکنم ، و چه کسی بیش از من به منجلاب باطل فرو رفته ، و بر من در اقدام به زشتی پیشی گرفته با این که هنگام توقف بر سر دو راهی دعوت تو و دعوت شیطان ، ولی از دعوت شیطان با چشم باز و علی" رغم شناختی که از او دارم ، و اغوایش را فراموش نکرده ام ، پیروی می کنم .در حالیکه یقین دارم که پایان دعوت تو بسوی بهشت و پایان دعوت او بسوی دوزخ است ، پاک و منزهی تو ،چه شگفت انگیزتر است گواهی من علیه خودم و کارهای پنهانیم را که بر می شمرم ، و شگفت انگیزتر از آن بردباری تو نسبت به من که در عقاب و کیفر گناهم تعجیل نمی فرمائی و این نه بخاطر گرامی بودنم نزد تست ،بلکه بجهت مدارا و تفضلت می باشد شاید که از نافرمانی خشم برانگیز تو باز ایستم ،و دست از زشتیهای خوار کننده بردارم ،و بدین جهت است که عفو و تجاوزت از مجازاتم نزدت محبوبتر است ،بارالها ،کثرت کناهانم ،و قبائح اعمالم ،و زشتی کردارم ، و بهنگام معصیت گستاخی و تهورم ،و در کارهای باطل قوت و نشاطم ،و در طاعت سستی و ناتوانیم ،و نسبت به وعده های قهر آمیزت بی توجهی و بی اعتنائیم – تمام این عیبها و نقصهایم – بیش ار آن است که بتوان آنها را شمورد و از حد احصا خارج است ،بلکه بدینوسیله فقط خویشتن را سرزنش و ملامت می کنم به طمع رافت و عطوفتت که اصلاح امر گنهکاران موقوف بر آن است و به امید لطف و مرحمتت که بخشودگی خطا کاران بسته بدان است. بارالها این کردن من است که گناهها آنرا اسیر کرده پس بر محمد و آل محمد درود فرست و به عفو خود آن را آزاد ساز،و این پشت من است که از بار سنگین خطا خم گشته ،پس بر محمد و آل محمد درود فرست و با کرامت آنرا سبک فرما ،ای خدای من اگر آنچنان بگریم که مژگانم همه فرو ریزد و چنان ناله و فریاد زنم که صدایم قطع شود ،و آن قدر در طاعتت بپا بایستم که قدمهایم متلاشی گردد،و چندان حضورت به رکوع روم که ستون فقرات کمرم درهم بشکند ، و چندان حضورت به سجده درافتم تا آنکه چشمانم از حدقه بیرون افتد ،غذایم همه عمر خاک زمین و شربتم همه روزگار آب خاکستر باشد ،و در خلال این احوال پیوسته به ذکر تو مشغول باشم ،تا آنکه زبانم از ذکر و گفتار فرو ماند ،و بعد از این از شرم و حیای نافرمانی تو به اطراف آسمان سر بلند نکنم – هنوز ابدا مستحق محوحتی یکی از گناهانم نخواهم شد ،و اگر در آن هنگام مستوجب آمرزشت شوم مرا بیامرزی ،و در آن زمان که مستحق عفو تو گردم از من در گذری ، پس آن آموزش و گذشت را از جهت استحقاق و شایستگی سزاوار نشده ام ،چون کیفر من در نخستین بار که معصیت نمودم دوزخ بود ،بنا بر این اگر دچار عذابم کنی درباره ام ستم ننموده ای ، بارالها اکنون که بر من پرده پوشی فرمودی و رسوایم نکردی ، و با کرم خویش با من مدارا کرده وشتاب نفرمودی ،و به تفضل خود با من بردباربودی و نعمتت را از من نگرداندی ، و احسانت را بر من تیره نکردی ،پس به فزونی عجز و لابه ام و شدت بیچاره گیم و تیره روزیم رحم کن،بارالها بر محمد و الش درود فرست و مرا از نافرمانیها باز دار، و به طاعت گمار، و حسن تضرع روزیم فرما ، و به توبه پاکم ساز، و با نگهداری خود تاییدم کم ،وبه عافیت روبراهم فرما، و شیرینی آمرزش را به من بچشان ،و مرا رها شده عفو و آزاد گشته رحمت خویش قرار ده ، و برات ایمنی از خشم خود برایم بنویس ، و مژده آنرا هم اکنون ،نه در آینده ، به من عنایت فرما ، چنان مژده ای که آنرا بشناسم ، و در آن نشانه ای برایم بگذار که بروشنی و وضوح آن را بیابم ، و چنین کاری در مقابل عظمتت دشوار نیست ،و این در خواست تو را به تنگ نمی آورد ، و در مقابل فیضها و نعمتهای فراوانت که آیات و نشانه های تو بر آن دلات دارند دشوار نیست ، همانا هر چه مشیت بدان تعلق گیرد انجام می دهی و هر چه بخواهی مقرر می فرمایی ،که بر همه چیز توانایی.       

عید غدیر خم مبارک باد.

مقدمه:

سال دهم هجرت که مسلمانان همراه پیامبر اکرم(ص) مراسم حج را به پایان رساندند و آن سال، بعدا «حجة الوداع‏» نام گرفت، پیامبر اکرم(ص) عازم مدینه گردید.

فرمان حرکت صادر شد. هنگامى که کاروان به سرزمین «رابغ‏» در سه میلى جحفه که میقات حجاج است، رسید امین وحى در مکانى به نام «غدیرخم‏» فرود آمد. آیه:«یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته والله یعصمک من الناس‏».نازل شد که اى پیامبر، آنچه از طرف خدا فرستاده شده، به مردم ابلاغ کن. اگر این کار را نکنى، رسالت‏خود را تکمیل نکرده‏اى و خداوند تو را از گزند مردم حفظ خواهد کرد. سوره مائده، آیه دستور توقف در آن مکان صادر شد. همه مردم ایستادند. وقت ظهر هوا، بشدت گرم بود. پیامبر اکرم(ص) نماز ظهر را با جماعت‏خواند سپس در حالى که مردم دور او را گرفته بودند، بر روى نقطه بلندى که از جهاز شتران برپا شد، قرار گرفت و با صداى رسا خطبه خواند و سپس فرمود:

«مردم نزدیک است من دعوت حق را لبیک گویم و از میان شما بروم من مسؤولم و شما هم مسؤولید».

سپس مطالبى گرانبها بیان کرد و فرمود:

«من دو چیز نفیس در میان شما به امانت گذاردم، یکى کتاب خدا و دیگرى عترت و اهل بیت من، این دو هرگز از هم جدا نشوند. مردم بر قرآن و عترت من پیشى نگیرید و در عمل به آنها کوتاهى نورزید که هلاک مى‏شوید».

در این هنگام دست على(ع) را گرفت و او را بلند کرد و به همه مردم معرفى نمود، سپس فرمود:

«سزاوارتر بر مؤمنان از خود آنان کیست؟ همگى گفتند: خدا و پیامبر او داناترند».

پیامبر اکرم(ص) فرمود:

«خدا، مولاى من و من، مولاى مؤمنانم و من بر آنها از خودشان اولى و سزاوارترم‏».

بعد فرمود:

« من کنت مولاه فهذا على مولاه‏اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و... »

«اى مردم هرکس من مولاى اویم، على مولاى اوست، خداوندا کسانى را که على را دوست دارند، دوست بدار و کسانى که او را دشمن دارند، دشمن دار و...»

سپس فرشته وحى نازل شد و آیه «الیوم اکملت لکم دینکم...» را نازل فرمود و آن روز در تاریخ اسلام جاودانه و حماسه‏ساز شد.

آرى غدیر، روز حماسه جاوید، روز ولایت، روز امامت، روز وصایت، روز اخوت، روز رشادت و شجاعت و شهامت و حفاظت و رضایت و صراحت‏شناخته شد. روز نعمت، روز شکرگزارى، روز پیام رسانى، روز تبریک و تهنیت، روز سرور و شادى و هدیه فرستادن، روز عهد و پیمان و تجدید میثاق، روز تکمیل دین و بیان حق، روز راندن شیطان، روز معرفى راه و رهبر، روز آزمون، روز یاس دشمن و امیدوارى دوست و خلاصه روز اسلام و قرآن و عترت، روزى که پیروان واقعى مکتب حیات‏بخش اسلام آن را گرامى مى‏دارند و به همدیگر تبریک مى‏گویند.

از احادیث بر مى‏آید که ائمه: آن روز را جشن مى‏گرفتند و در آن روز مراسم ویژه‏اى داشتند، شبیه مراسمى که ما ایرانیان امروز در عید نوروز داریم.

از فیاض بن محمد طوسى نقل شده: روز غدیر به حضور امام هشتم(ع) رسید. دید گروهى از افراد ویژه در خدمت‏حضرت هستند که امام آنان را براى افطار در خانه‏اش نگهداشت و به منزل آنان غذا و لباس و کفش و انگشتر و هدایاى دیگر فرستاد و آن روز وضع او و اطرافیان او کاملا عوض شده بود و فضائل آن روز را براى آنان یادآورى مى‏کرد. (بحار الانوار، 97: 112، ح 8. )

در حدیث دیگرى است: روزى از روزهاى خلافت على(ع) جمعه و عید غدیر به یک روز افتاد. امام(ع) خطبه مفصلى خواند و فرمود:

«این مجمع اکنون به پایان مى‏رسد و شما همگى به خانه‏هایتان بر مى‏گردید، بروید - خداى بر شما رحمت فرستد - و بر خانواده خود فراخ گیرید و به برادران خود نیکى کنید.

خداوند را بر این نعمت که شما را بخشیده است، سپاس گزارید. متحد شوید تا خدا کمکتان کند. نیکویى کنید تا خدا دوستیتان را پایدار کند. از نعمتهاى خداداد، یکدیگر را هدیه فرستید.

خداوند در این روز چندین برابر دیگر عیدها پاداش دهد.

این گونه پاداش جز در این روز (غدیر) دیگر نخواهید یافت. نیکویى‏کردن در این روز مال را بسیار کند و عمر را زیاد.

مهربانى کردن باعث رحمت‏خدا شود و مهربانى او. در این روز به برادران و خاندان از مال خدا داده ببخشید، هر اندازه که بتوانید. همواره چهره خندان دارید. چون به یکدیگر رسیدید، شادمانى کنید، و خدا را بر نعمتهایش سپاس گوئید. بروید و به آنان که امیدشان به شماست، نیکى بسیار کنید در خورد و خوراک، خود و زیردستانتان یکسان باشید. این یکسانى و مساوات را تا جایى که توانایى دارید عملى سازید، که پاداش یک درهم در این روز، صد هزار درهم است و برکت به دست‏خداست.

روزه این روز را نیز خداوند مستحب قرار داده است و در برابر آن پاداشى بس بزرگ نهاده. اگر کسى در این روز، نیاز برادران خود را برآورد - پیش از تمنا و درخواست - و با میل و غبت‏خوبى کند، پاداش او چنان باشد که این روز را روزه داشته است و شب آن را با عبادت به بامداد رسانیده.

و هرکس در این روز به روزه‏دارى افطارى دهد، چنان است که گویى دسته دسته مردم را افطارى داده است...

همین که به یکدیگر رسیدید همراه سلام، مصافحه کنید و نعمتى را که در این روز نصیبتان شده است به یکدیگر تبریک گویید. باید این سخنان را آن که بود و شنید به آن که نبود و نشنید، برساند. باید توانگران به سراغ مستمندان روند و قدرتمندان به دنبال ضعیفان، پیامبر(ص) مرا به این چیزها امر کرده است‏».(ترجمه این روایت تا اینجا از استاد محمدرضا حکیمى است که از حماسه غدیر، ص 71 گرفته شده است.) بعد امام(ع) خطبه جمعه را خواند و نماز جمعه را نماز عیدش قرار داد، بعد با فرزند و شیعیانش به منزل امام حسین(ع) برگشت که غذا آماده کرده بودند و آن شیعیان نیازمند و بى‏نیاز با هدایاى او به طرف خانواده خود برگشتند. (بحار الانوار 97: 117.)

به امید روزى که همه مسلمانان بویژه مردم مسلمان ایران روز عید غدیر را بزرگترین عید خود قرار داده و این روزه آنطور که بایسته و شایسته آن است، گرامى بدارند.

غدیر در قرآن

الیوم اکملت لکم دینکم‏و اتممت علیکم نعمتى‏و رضیت لکم الاسلام دینا.

مائده: 3.

امروز (روز غدیر خم) دین شما را به حد کمال رساندم و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را بعنوان دین براى شما پسندیدم.

فصل اول: جایگاه عید غدیر در مکتب

1- عید خلافت و ولایت

روى زیاد بن محمد قال:

دخلت على ابى عبد الله(ع) فقلت:

للمسلمین عید غیر یوم الجمعة والفطر والاضحى؟

قال: نعم، الیوم الذى نصب فیه رسول‏الله(ص) امیرالمؤمنین(ع). مصباح المتهجد: 736.

زیاد بن محمد گوید:

بر امام صادق(ع) وارد شدم و گفتم: آیا مسلمانان عیدى غیر از عید قربان و عید فطر و جمعه دارند؟ امام(ع) فرمود:

آرى، روزى که رسول خدا(ص) امیرمؤمنان(ع) را (به خلافت و ولایت) منصوب کرد.

2- برترین عید امت

قال رسول الله(ص):

یوم غدیر خم افضل اعیاد امتى و هو الیوم الذى امرنى الله تعالى ذکره فیه بنصب اخى على بن ابى طالب علما لامتى، یهتدون به من بعدى و هو الیوم الذى اکمل الله فیه الدین و اتم على امتى فیه النعمة و رضى لهم الاسلام دینا. امالى صدوق: 125، ح 8.

رسول خدا(ص) فرمود:

روز غدیر خم برترین عیدهاى امت من است و آن روزى است که خداوند بزرگ دستور داد; آن روز برادرم على بن ابى طالب را به عنوان پرچمدار (و فرمانده) امتم منصوب کنم، تا بعد از من مردم توسط او هدایت‏شوند، و آن روزى است که خداوند در آن روز دین را تکمیل و نعمت را بر امت من تمام کرد و اسلام را به عنوان دین براى آنان پسندید.

3- عید بزرگ خدا

عن الصادق(ع) قال:

هو عید الله الاکبر،و ما بعث الله نبیا الا و تعید فى هذا الیوم و عرف حرمته و اسمه فى السماء یوم العهد المعهود و فى الارض یوم المیثاق الماخوذ و الجمع المشهود. وسائل الشیعه، 5: 224، ح 1.

امام صادق(ع) فرمود:

روز غدیر خم عید بزرگ خداست، خدا پیامبرى مبعوث نکرده، مگر اینکه این روز را عید گرفته و عظمت آن را شناخته و نام این روز در آسمان، روز عهد و پیمان و در زمین، روز پیمان محکم و حضور همگانى است.

4- عید ولایت

قیل لابى عبد الله(ع):

للمؤمنین من الاعیاد غیر العیدین و الجمعة؟

قال: نعم لهم ما هو اعظم من هذا، یوم اقیم امیرالمؤمنین(ع) فعقد له رسول الله الولایة فى‏اعناق الرجال والنساء بغدیر خم.

وسائل الشیعه، 7: 325، ح 5.

به امام صادق(ع) گفته شد:

آیا مؤمنان غیر از عید فطر و قربان و جمعه عید دیگرى دارند؟ فرمود:

آرى، آنان عید بزرگتر از اینها هم دارند و آن روزى است که امیرالمؤمنین(ع) در غدیر خم بالا برده شد و رسول خدا مساله ولایت را بر گردن زنان و مردان قرار داد.

5- روز تجدید بیعت

عن عمار بن حریز قال دخلت على ابى عبد الله(ع) فى‏یوم الثامن عشر من ذى الحجة فوجدته صائما فقال لى:

هذا یوم عظیم عظم الله حرمته على المؤمنین و اکمل لهم فیه الدین و تمم علیهم النعمة و جدد لهم ما اخذ علیهم من العهد والمیثاق.

مصباح المتهجد: 737.

عمار بن حریز گوید:

روز هجدهم ماه ذیحجه خدمت امام صادق(ع) رسیدم و آن حضرت را روزه یافتم. امام به من فرمود: امروز، روز بزرگى است، خداوند به آن عظمت داده و آن روز دین مؤمنان را کامل ساخت و نعمت را بر آنان تمام نمود و عهد و پیمان قبلى را تجدید کرد.

6- عید آسمانى

قال الرضا(ع): حدثنى ابى، عن ابیه(ع) قال:

ان یوم الغدیر فى السماءاشهر منه فى الارض.

مصباح المتهجد: 737.

امام رضا(ع) فرمود:

پدرم به نقل از پدرش (امام صادق(ع)) نقل کرد که فرمود:

روز غدیر در آسمان مشهورتر از زمین است.

7- عید بى‏نظیر

قال على (ع):

ان هذا یوم عظیم الشان،فیه وقع الفرج، ورفعت الدرج و وضحت الحجج وهو یوم الایضاح والافصاح من المقام الصراح،ویوم کمال الدین و یوم العهد المعهود...

بحارالانوار، 97: 116.

على(ع) فرمود:

امروز (عید غدیر) روز بس بزرگى است.

در این روز گشایش رسیده و منزلت (کسانى که شایسته آن بودند) بلندى گرفت و برهان‏هاى خدا روشن شد و از مقام پاک با صراحت‏سخن گفته شد و امروز روز کامل شدن دین و روز عهد و پیمان است.

8- عید پربرکت

عن الصادق(ع):

والله لو عرف الناس فضل هذا الیوم بحقیقته لصافحتهم الملائکة فى کل یوم عشر مرات...

وما اعطى الله لمن عرفه ما لایحصى بعدد.

مصباح المتهجد: 738.

امام صادق(ع) فرمود:

به خدا قسم اگر مردم فضیلت واقعى «روز غدیر» را مى‏شناختند، فرشتگان روزى ده‏بار با آنان مصافحه مى‏کردند و بخششهاى خدابه‏کسى‏که‏آن روز را شناخته، قابل‏شمارش نیست.

9- عید فروزان

قال ابو عبد الله(ع):

... و یوم غدیر بین الفطر والاضحى‏و یوم الجمعة کالقمر بین الکواکب.

اقبال سید بن طاووس: 466.

امام صادق(ع) فرمود:

... روز غدیر خم در میان روزهاى عید فطر و قربان و جمعه همانند ماه در میان ستارگان است.

10- یکى‏از چهار عید الهى

قال ابو عبد الله(ع):

اذا کان یوم القیامة زفت اربعة ایام الى‏الله‏عز و جل کما تزف العروس الى خدرها:

یوم الفطر و یوم الاضحى و یوم الجمعة‏و یوم غدیر خم.

اقبال سید بن طاووس: 466.

امام صادق(ع) فرمود:

هنگامى که روز قیامت برپا شود چهار روز بسرعت بسوى خدا مى‏شتابند همانطور که عروس به حجله‏اش بسرعت مى‏رود.

آن روزها عبارتند از:

روز عید فطر و قربان و جمعه و روز غدیر خم.

فصل دوم: شایسته‏ها و بایسته‏هاى غدیر

11- روز پیام و ولایت

قال رسول الله(ص):

یا معشر المسلمین لیبلغ الشاهد الغائب، اوصى من آمن بى و صدقنى بولایة على، الا ان ولایة على ولایتى و ولایتى ولایة ربى، عهدا عهده الى ربى و امرنى ان ابلغکموه.

بحارالانوار 37: 141، ح 35.

رسول خدا(ص) (در روز غدیر) فرمود:

اى مسلمانان! حاضران به غایبان برسانند: کسى را که به من ایمان آورده و مرا تصدیق کرده است، به ولایت على سفارش مى‏کنم، آگاه باشید ولایت على، ولایت من است و ولایت من، ولایت‏خداى من است. این عهد و پیمانى بود از طرف پروردگارم که فرمانم داد تا به شما برسانم.

12- روز اطعام

قال ابو عبد الله(ع):

... و انه الیوم الذى اقام رسول الله(ص) علیا(ع) للناس علما و ابان فیه فضله و وصیه فصام شکرا لله عزوجل ذلک الیوم و انه لیوم صیام و اطعام و صلة الاخوان و فیه مرضاة الرحمن، و مرغمة الشیطان.

وسائل الشیعه 7: 328، ضمن حدیث 12.

امام صادق(ع) فرمود:

عید غدیر، روزى است که رسول خدا(ص) على(ع) را بعنوان پرچمدار براى مردم برافراشت و فضیلت او را در این روز آشکار کرد و جانشین خود را معرفى کرد، بعد بعنوان سپاسگزارى از خداى بزرگ آن روزه را روزه گرفت و آن روز، روز روزه‏دارى و عبادت و طعام دادن و به دیدار برادران دینى رفتن است. آنروز روز کسب خشنودى خداى مهربان و به خاک مالیدن بینى شیطان است.

13- روز هدیه

عن امیر المؤمنین(ع) قال:

... اذا تلاقیتم فتصافحوا بالتسلیم و تهابوا النعمة فى‏هذا الیوم، و لیبلغ الحاضر الغائب، والشاهد الباین، ولیعد الغنى الفقیر والقوى على الضعیف امرنى رسول‏الله(ص) بذلک.

وسائل الشیعه 7: 327.

امیر المؤمنین(ع) (در خطبه روز عید غدیر) فرمود:

وقتى که به همدیگر رسیدید همراه سلام، مصافحه کنید، و در این روز به یکدیگر هدیه بدهید، این سخنان را هر که بود و شنید، به آن که نبود برساند، توانگر به سراغ مستمند برود، و قدرتمند به یارى ضعیف، پیامبر مرا به این چیزها امر کرده است.

14- روز کفالت

عن امیر المؤمنین(ع) قال:

... فکیف بمن تکفل عددا من المؤمنین والمؤمنات وانا ضمینه على‏الله تعالى الامان من‏الکفر والفقر وسائل الشیعه 7: 327.

امیر مؤمنان(ع) فرمود:

... چگونه خواهد بود حال کسى که عهده‏دار هزینه زندگى تعدادى از مردان و زنان مؤمن (در روز غدیر) باشد، در صورتى که من پیش خدا ضامنم که از کفر و تنگدستى در امان باشد.

15- روز سپاس و شادى

قال ابو عبد الله(ع):

... هو یوم عبادة و صلوة و شکر لله و حمد له،و سرور لما من الله به علیکم من ولایتنا،و انى احب لکم ان تصوموه.

وسائل الشیعه 7: 328، ح 13.

امام صادق(ع) فرمود:

عید غدیر، روز عبادت و نماز و سپاس و ستایش خداست و روز سرور و شادى است به خاطر ولایت ما خاندان که خدابر شما منت گذارد و من دوست دارم که شما آن روز را روزه بگیرید.

16- روز نیکوکارى

عن الصادق(ع):

... و لدرهم فیه بالف درهم لاخوانک العارفین،فافضل على اخوانک فى هذا الیوم‏و سر فیه کل مؤمن و مؤمنة.

مصباح المتهجد: 737.

از امام صادق(ع) نقل شده که فرمود:

یک درهم به برادران با ایمان و معرفت، دادن در روز عید غدیر برابر هزار درهم است، بنابراین در این روز به برادرانت انفاق کن و هر مرد و زن مؤمن را شاد گردان.

17- روز سرور و شادى

قال ابو عبد الله(ع):

انه یوم عید و فرح و سرورو یوم صوم شکرا لله تعالى.

وسائل الشیعه 7: 326، ح 10.

امام صادق(ع) فرمود:

عید غدیر، روز عید و خوشى و شادى است و روز روزه‏دارى به عنوان سپاس نعمت الهى است.

18- روز تبریک و تهنیت

قال على(ع):

عودوا رحمکم الله بعد انقضاء مجمعکم بالتوسعة على عیالکم، والبر باخوانکم والشکر لله عزوجل على ما منحکم، واجتمعوا یجمع الله شملکم، و تباروا یصل الله الفتکم، و تهانؤا نعمة الله کما هنا کم الله بالثواب فیه على اضعاف الاعیاد قبله و بعده الا فى مثله... بحارالانوار 97: 117.

على(ع) فرمود:

بعد از پایان گردهم آیى خود (در روز غدیر) به خانه برگردید، خدا بر شما رحمت فرستد. به خانواده خود گشایش و توسعه دهید، به برادران خود نیکى کنید، خداوند را بر این نعمت که شما را بخشیده است، سپاس گزارید، متحد شوید تا خدا به شما وحدت بخشد، نیکویى کنید تا خدا دوستیتان را پایدار کند، به همدیگر نعمت‏خدا را تبریک بگوئید، همانطور که خداوند در این روز با چندین برابر عیدهاى دیگر پاداش دادن به شما تبریک گفته، این گونه پاداشها جز در روز عید غدیر نخواهد بود.

19- روز درود و برائت

روى الحسن بن راشد عن ابى عبد الله(ع) قال:

قلت: جعلت فداک، للمسلمین عید غیرالعیدین؟ قال: نعم، یا حسن! اعظمهما و اشرفهما، قال: قلت له: و اى یوم هو؟

قال: یوم نصب امیرالمؤمنین(ع) فیه علما للناس.

قلت له: جعلت فداک وما ینبغى لنا ان نصنع فیه؟

قال: تصومه یا حسن و تکثر الصلوة على محمد و آله فیه و تتبرا الى الله، ممن ظلمهم،فان الانبیاء کانت تامر الاوصیاء بالیوم‏الذى کان یقام فیه الوصى ان یتخذ عیدا.

مصباح المتهجد: 680.

حسن بن راشد گوید:

به امام صادق(ع) گفتم: آیا مسلمانان بجز آن دو عید، عید دیگرى هم دارند؟ فرمود: بله، بزرگترین و بهترین عید. گفتم: کدام روز است؟

فرمود: روزى که امیرمؤمنان بعنوان پرچمدار مردم منصوب شد.

گفتم: فدایت‏شوم در آن روز سزاوار است، چه کنیم؟ فرمود: روزه‏بگیر و درود برمحمد و آل‏او بفرست و از ستمگران به آنان برائت بجوى، زیرا پیامبران به جانشینان دستور مى‏دادند که روزى را که جانشین انتخاب مى‏شود، عید بگیرند.

20- عید اوصیاء

عن ابى عبد الله(ع) قال:

... تذکرون الله عز ذکره فیه بالصیام والعبادة والذکر لمحمد و آل محمد، فان رسول الله(ص) اوصى امیرالمؤمنین ان یتخذ ذلک الیوم عیدا، و کذلک کانت الانبیاء تفعل، کانوا یوصون اوصیائهم بذلک فیتخذونه عیدا.

وسائل الشیعه 7: 327، ح 1.

امام صادق(ع) فرمود:

در روز عید غدیر، خدا را با روزه و عبادت و یاد پیامبر و خاندان او یادآورى کنید، زیرا رسول خدا به امیرالمؤمنین سفارش کرد که آن روز را عید بگیرد، همینطور پیامبران هم به جانشینان خود سفارش مى‏کردند که آن روز را عید بگیرند، آنان هم چنین مى‏کردند.

21- روز گشایش و درود

عن ابى عبد الله(ع) قال:

والعمل فیه یعدل ثمانین شهرا، و ینبغى ان یکثر فیه ذکر الله عزوجل، والصلوة على النبى(ص) ، ویوسع الرجل فیه على عیاله.

وسائل الشیعه 7: 325، ح 6.

امام صادق(ع) فرمود:

ارزش عمل در آن روز (عید غدیر) برابر با هشتاد ماه است، و شایسته است آن روز ذکر خدا و درود بر پیامبر(ص) زیاد شود، و مرد، بر خانواده خود توسعه دهد.

22- روز دیدار رهبرى

عن مولانا ابى‏الحسن على بن محمد(ع) قال لابى اسحاق:

و یوم الغدیر فیه اقام النبى(ص) اخاه علیا علما للناس و اماما من بعده،[قال] قلت:

صدقت جعلت فداک، لذلک قصدت، اشهد انک حجة الله على خلقه.

وسائل الشیعه 7: 324، ح 3.

امام هادى(ع) به ابواسحاق فرمود:

در روز غدیر پیامبر اکرم(ص) برادرش على(ع) را بلند کرد و به عنوان پرچمدار (و فرمانده) مردم و پیشواى بعد از خودش معرفى کرد.

ابواسحاق گفت: عرض کردم، فدایت‏شوم راست فرمودى. به خاطر همین به زیارت و دیدار شما آمدم، گواهى مى‏دهم که تو حجت‏خدا بر مردم هستى.

23- روز تکبیر

عن على بن موسى الرضا(ع) :

من زار فیه مؤمنا ادخل‏الله قبره سبعین نورا و وسع فى قبره و یزور قبره کل یوم سبعون الف ملک ویبشرونه بالجنة.

اقبال الاعمال: 778.

امام رضا(ع) فرمود:

کسى که در روز (غدیر) مؤمنى را دیدار کند، خداوند هفتاد نور بر قبر او وارد مى کند و قبرش را توسعه مى‏دهد و هر روز هفتاد هزار فرشته قبر او را زیارت مى‏کنند و او را به بهشت بشارت مى‏دهند.

24- روز دیدار و نیکى

قال الصادق(ع):

ینبغى لکم ان تتقربوا الى الله تعالى بالبر والصوم والصلوة و صلة الرحم و صلة الاخوان، فان الانبیاء علیهم السلام کانوا اذا اقاموا اوصیاءهم فعلوا ذلک و امروا به.

مصباح المتهجد: 736.

امام صادق(ع) فرمود:

شایسته است با نیکى کردن به دیگران و روزه و نماز و بجاآوردن صله رحم و دیدار برادران ایمانى به خدا نزدیک شوید، زیرا پیامبران زمانى که جانشینان خود را نصب مى‏کردند، چنین مى‏کردند و به آن توصیه مى‏فرمودند.

25- نماز در مسجد غدیر

عن ابى عبد الله(ع) قال:

انه تستحب الصلوة فى مسجد الغدیرلان النبى(ص) اقام فیه امیر المؤمنین(ع)و هو موضع اظهرالله عزوجل فیه الحق.

وسائل الشیعه 3: 549.

امام صادق(ع) فرمود:

نماز خواندن در مسجد غدیر مستحب است، چون پیامبر اکرم(ص) در آنجا امیرمؤمنان(ع) را معرفى و منصوب کرد. و آنجایى است که خداى بزرگ، حق را آشکار کرد.

26- نماز روز غدیر

عن ابى عبد الله(ع) قال:

و من صلى فیه رکعتین اى وقت‏شاء و افضله قرب الزوال و هى الساعة التى اقیم فیها امیرالمؤمنین(ع) بغدیر خم علما للناس و... کان کمن حضر ذلک الیوم...

وسائل الشیعه 5: 225، ح 2.

امام صادق(ع) فرمود:

کسى که در روز عید غدیر هر ساعتى که خواست، دو رکعت نماز بخواند و بهتر اینست که نزدیک ظهر باشد که آن ساعتى است که امیرالمؤمنین(ع) در آن ساعت در غدیر خم به امامت منصوب شد، (هر که چنین کند) همانند کسى است که در آن روز حضور پیدا کرده است...

27- روزه غدیر

قال الصادق(ع):

صیام یوم غدیر خم یعدل صیام عمر الدنیا لو عاش انسان ثم صام ما عمرت الدنیا لکان له ثواب ذلک. وسائل الشیعه 7: 324، ح 4.

امام صادق(ع) فرمود:

روزه روز غدیر خم با روزه تمام عمر جهان برابر است. یعنى اگر انسانى همیشه زنده باشد و همه عمر را روزه بگیرد، ثواب او به اندازه ثواب روزه عید غدیر است.

28- روز تبریک و تبسم

عن الرضا(ع) قال:

... و هو یوم التهنئة یهنئ بعضکم بعضا،فاذا لقى المؤمن اخاه یقول:

«الحمد لله الذى جعلنا من المتمسکین‏بولایة امیر المؤمنین و الائمة(ع)»

و هو یوم التبسم فى وجوه الناس‏من اهل الایمان...

اقبال: 464.

امام رضا(ع) فرمود:

عید غدیر روز تبریک و تهنیت است. هر یک به دیگرى تبریک بگوید، هر وقت مؤمنى برادرش را ملاقات کرد، چنین بگوید: «حمد و ستایش خدایى را که به ما توفیق چنگ زدن به ولایت امیرمؤمنان و پیشوایان عطا کرد» آرى عید غدیر روز لبخند زدن به چهره مردم با ایمان است...

فصل سوم: ولایت در غدیر

29- پیامبر و ولایت على(ع)

عن ابى سعید قال:

لما کان یوم غدیر خم امر رسول الله(ص) منادیا فنادى: الصلوة جامعة، فاخذ بید على(ع) و قال:

اللهم من کنت مولاه فعلى مولاه،اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه.

بحارالانوار 37: 112، ح 4.

ابو سعید گوید:

در روز غدیر خم رسول خدا(ص) دستور داد: منادى ندا دهد که: براى نماز جمع شوید. بعد دست على(ع) را گرفت و بلند کرد و فرمود:

خدایا کسى که من مولاى اویم پس على هم مولاى اوست، خدایا دوست بدار کسى را که على را دوست بدارد و دشمن بدار کسى را که با على دشمنى کند.

30- زندگى پیامبرگونه

قال رسول الله(ص):

من یرید ان یحیى حیاتى، و یموت مماتى،ویسکن جنة الخلد التى وعدنى ربى‏فلیتول على ابن ابى طالب،(ع)فانه لن یخرجکم من هدى،ولن یدخلکم فى ضلالة.

الغدیر 10: 278.

رسول خدا(ص) فرمود:

کسى که مى‏خواهد زندگى و مرگش همانند من باشد و در بهشت جاودانه‏اى که پروردگارم به من وعده کرده، ساکن شود، ولایت على بن ابى طالب(ع) را انتخاب کند، زیرا او هرگز شما را از راه هدایت بیرون نبرده، به گمراهى نمى‏کشاند.

31- پیامبر و امامت على(ع)

عن جابر بن عبد الله الانصارى قال: سمعت‏رسول الله(ص) یقول لعلى بن ابى طالب(ع):

یا على! انت اخى و وصیى و وارثى‏وخلیفتى على‏امتى فى‏حیوتى و بعد وفاتى‏محبک محبى و مبغضک مبغضى‏و عدوک عدوى.

امالى صدوق: 124، ح 5.

جابربن عبد الله انصارى مى‏گوید:

از رسول خدا(ص) شنیدم که به على بن ابى‏طالب(ع) فرمود:

اى على، تو برادر و وصى و وارث و جانشین من در میان امت من در زمان حیات و بعد از مرگ منى. دوستدار تو دوستدار من و دشمن و کینه‏توز تو دشمن من است.

32- پایه‏هاى اسلام

عن ابى جعفر(ع) قال:

بنى الاسلام على خمس:

الصلوة و الزکوة و الصوم و الحج و الولایة‏و لم یناد بشى‏ء ما نودى بالولایة یوم الغدیر.

کافى 2، 21، ح 8.

امام باقر(ع) فرمود:

اسلام بر پنج پایه استوار شده است: نماز، زکات، روزه، حج و ولایت و به هیچ چیز به اندازه آنچه در روز غدیر به ولایت تاکید شده، ندا نشده است.

33- ولایت جاودانه

عن ابى الحسن(ع) قال:

ولایة على(ع) مکتوبة فى صحف جمیع الانبیاء ولن یبعث‏الله رسولا الا بنبوة محمد ووصیة على(ع). سفینة البحار 2: 691.

امام کاظم(ع) فرمود:

ولایت على(ع) در کتابهاى همه پیامبران ثبت‏شده است و هیچ پیامبرى مبعوث نشد، مگر با میثاق نبوت محمد(ص) و امامت على(ع).

34- ولایت و توحید

قال رسول الله(ص):

ولایة على بن ابى طالب ولایة الله‏و حبه عبادة الله و اتباعه فریضة الله‏و اولیاؤه اولیاء الله و اعداؤه اعداء الله‏و حربه حرب الله و سلمه سلم الله عز و جل.

امالى صدوق: 32.

رسول خدا(ص) فرمود:

ولایت على بن ابیطالب(ع) ولایت‏خداست، دوست داشتن او عبادت خداست، پیروى کردن او واجب الهى است و دوستان او دوستان خدا و دشمنان او دشمنان خدایند، جنگ با او، جنگ با خدا و صلح با او، صلح با خداى متعال است.

35- روز ناله نومیدى شیطان

عن جعفر، عن ابیه(ص) قال:

ان ابلیس عدوالله رن اربع رنات:

یوم لعن، و یوم اهبط الى الارض،و یوم بعث النبى(ص) و یوم الغدیر.

قرب الاسناد: 10.

امام باقر(ع) از پدر بزرگوارش امام صادق(ع) نقل کرد که فرمود:

شیطان دشمن خدا چهار بار ناله کرد: روزى که مورد لعن خدا واقع شد و روزى که به زمین هبوط کرد و روزى که پیامبر اکرم(ص) مبعوث شد و روز عید غدیر.

36- ولایت علوى دژ توحید

عن النبى(ص):

یقول الله تبارک و تعالى:

ولایة على بن ابى طالب حصنى،فمن دخل حصنى امن من نارى.

جامع الاخبار: 52، ح 7.

پیامبر اکرم(ص) فرمود:

خداوند مى‏فرماید: ولایت على بن ابیطالب دژ محکم من است، پس هر کس داخل قلعه من گردد، از آتش دوزخم محفوظ خواهد بود.

37- جانشین پیامبر

قال رسول الله(ص):

یا على انا مدینة العلم و انت بابها و لن تؤتى المدینة الا من قبل الباب... انت امام امتى و خلیفتى علیها بعدى، سعد من اطاعک و شقى من عصاک، و ربح من تولاک و خسر من عاداک.

جامع الاخبار: 52، ح 9.

رسول خدا(ص) فرمود:

اى على من شهر علمم و تو درب آن هستى، به شهر جز از راه درب آن وارد نشوند. ... تو پیشواى امت من و جانشین من در این شهرى، کسى که اطاعت تو کند سعادتمند است، و کسى که تو را نافرمانى کند، بدبخت است، و دوستدار تو سود برده و دشمن تو زیان کرده است.

38- اسلام در سایه ولایت

قال الصادق(ع):

اثافى الاسلام ثلاثة:

الصلوة و الزکوة و الولایة،لا تصح واحدة منهن الا بصاحبتیها.

کافى: 2، ص 18.

امام صادق(ع) فرمود:

سنگهاى زیربناى اسلام سه چیز است:

نماز، زکات و ولایت که هیچ یک از آنهابدون دیگرى درست نمى‏شود.

39- ده هزار شاهد

قال ابو عبد الله(ع):

العجب یا حفص لما لقى على بن ابى‏طالب!! انه کان له عشرة الاف شاهد لم یقدر على اخذ حقه و الرجل یاخذ حقه بشاهدین.

بحار الانوار: 37، 140.

امام صادق(ع) فرمود:

اى حفص! شگفتا از آنچه على بن ابى طالب(ع) با آن مواجه شد! او با ده هزار شاهد و گواه (در روز غدیر) نتوانست‏حق خود را بگیرد، در حالى که شخص با دو شاهد حق خود را مى‏گیرد.

40- على(ع)، مفسر قرآن

عن النبى(ص) فى احتجاجه یوم الغدیر:

على تفسیر کتاب الله، و الداعى الیه، الا و ان الحلال و الحرام اکثر من ان احصیهما و اعرفهما، فآمر بالحلال و انهى عن الحرام فى مقام واحد، فامرت ان آخذ البیعة علیکم و الصفقة منکم، بقبول ما جئت به عن الله عز و جل فى على امیر المؤمنین و الائمة من بعده، معاشر الناس تدبروا و افهموا آیاته، و انظروا فى محکماته و لا تتبعوا متشابهه، فو الله لن یبین لکم زواجره، و لا یوضع لکم عن تفسیره الا الذى انا آخذ بیده.

وسایل الشیعه: 18، 142، ح 43.

پیامبر اکرم (ص) روز عید غدیر فرمود:

على(ع) تفسیر کتاب خدا، و دعوت کننده به سوى خداست، آگاه باشید که حلال و حرام بیش از آنست که من معرفى و به آنها امر و نهى کنم و بشمارم. پس دستور داشتم که از شما عهد و پیمان بگیرم که آنچه را در مورد على امیرمؤمنان، و پیشوایان بعد او از طرف خداوند بزرگ آوردم، بپذیرید.

اى مردم! اندیشه کنید و آیات الهى را بفهمید، در محکمات آن دقت کنید و متشابهات آن را دنبال نکنید. به خدا قسم هرگز کسى نداهاى قرآن را نمى‏تواند بیان کند و تفسیر آن را روشن کند، جز آن کسى که من دست او را گرفته‏ام (و او را معرفى کردم).

منابع

1- قرآن کریم .

2- امالى شیخ صدوق، کتابخانه اسلامیه.

3- قرب الاسناد، عبد الله جعفر الحمیرى، آل البیت.

4- مصباح المتهجد، شیخ طوسى، مؤسسة فقه الشیعه.

5- وسایل الشیعه، شیخ حر عاملى، مکتبة الاسلامیة.

6- سفینة البحار، شیخ عباس قمى، اسوه.

7- جامع الاخبار، محمد سبزوارى، آل البیت.

8- بحار الانوار، علامه مجلسى، دار الکتب الاسلامیه.

9- حماسه غدیر، محمدرضاحکیمى، مؤلف.

10- اقبال الاعمال، سید بن طاووس مؤسسة الاعلمى.

11- اصول کافى، کلینى، دار الکتب الاسلامیه.

12- الغدیر، علامه امینى دار الکتب الاسلامیه.

حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها

         ولادت باسعادت کوثر همیشه جاری کویرقم،حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها را تبریک می گوییم

  تاریخ چشم به راه فاطمه ای دیگر است. انتظار به سر می آید و شمیم دلنوازی، خانه خورشید را فرا میگیرد. خنکای حضور دوباره فاطمه (س) در فضای مدینه جاری می شود و کوثر فاطمی، جوشیدن میگیرد. به کوچه باغهای حرم تو پناه می آورم و در سایه سار ملکوتی آن، نفسی تازه می نمایم. کنار نهر استجابت می نشینم و قطره ای می شوم در آبی زلال اشک های زائرانت. ضریح نورانی ات را در آغوش میگیرم و از بین شبکه های آن، مزار مطهر تو را تماشا می کنم. باورم نمی شود! آیا به این سادگی به زیارت تو آمده ا

حضرت فاطمه معصومه (س) در روز اول ذیقعده سال 173 هجری، در شهر مدینه چشم به جهان گشود. این بانوی بزرگوار، از همان آغاز، در محیطی پرورش یافت که پدر و مادر و فرزندان، همه به فضایل اخلاقی آراسته بودند. عبادت و زهد، پارسایی و تقوا، راستگویی و بردباری، استقامت در برابر ناملایمات، بخشندگی و پاکدامنی و نیز یاد خدا، از صفات برجسته این خاندان پاک سیرت و نیکو سرشت به شمار می رفت. پدران این خاندان، همه برگزیدگان و پیشوایان هدایت، گوهرهای تابناک امامت و سکان داران کشتی انسانیت بودند.

 

سرچشمه دانش

 حضرت معصومه (س) در خاندانی که سرچشمه علم و تقوا و فضایل اخلاقی بود، پرورش یافت. پس از آنکه پدر بزرگوار آن بانوی گرامی به شهادت رسید، فرزند ارجمند آن امام، یعنی حضرت رضا (ع) عهده دار امر تعلیم و تربیت خواهران و برادران خود شد و مخارج آنان را نیز بر عهده گرفت. در اثر توجهات زیاد آن حضرت، هر یک از فرزندان امام کاظم (ع) به مقامی والا دست یافتند و زبانزد همگان گشتند. ابن صباغ ملکی در این باره میگوید: «هر یک از فرزندان ابی الحسن موسی معروف به کاظم، فضیلتی مشهور دارد». بدون تردید بعد از حضرت رضا (ع) در میان فرزندان امام کاظم (ع)، حضرت معصومه (س) از نظر علمی و اخلاقی، والامقام ترین آنان است. این حقیقت از اسامی، لقب ها، تعریف ها و توصیفاتی که ائمه اطهار (ع) از ایشان نموده اند، آشکار است و این حقیقت روشن می سازد که ایشان نیز چون حضرت زینب (س) «عالمه غیر معلمه» بوده است. 

 

مظهر فضایل

 حضرت فاطمه معصومه (س) مظهر فضایل و مقامات است. روایات معصومان (ع) فضیلت ها و مقامات بلندی را به آن حضرت نسبت می دهد. امام صادق (ع) در این باره می فرمایند: «آگاه باشید که برای خدا حرمی است و آن مکه است؛ و برای پیامبر خدا حرمی است و آن مدینه است. و برای امیرمؤمنان حرمی است و آن کوفه است. بدانید که حرم من و فرزندانم بعد از من، قم است. آگاه باشید که قم، کوفه کوچک ماست، بدانید بهشت هشت دروازه دارد که سه تای آن ها به سوی قم است. بانویی از فرزندان من به نام فاطمه، دختر موسی، در آن جا رحلت می کند که با شفاعت او، همه شیعیان ما وارد بهشت  می شوند.»

 

مقام علمی حضرت معصومه (س)

 حضرت معصومه (س) از جمله بانوان گرانقدر و والا مقام جهان تشیع است و مقام علمی بلندی دارد. نقل شده که روزی جمعی از شیعیان، به قصد دیدار حضرت موسی بن جعفر (ع) و پرسیدن پرسش هایی از ایشان، به مدینه منوره مشرف شدند. چون امام کاظم (ع) در مسافرت بود، پرسش های خود را به حضرت معصومه (س) که در آن هنگام کودکی خردسال بیش نبود، تحویل دادند. فردای آن روز برای بار دیگر به منزل امام رفتند، ولی هنوز ایشان از سفر برنگشته بود. پس به ناچار، پرسش های خود را باز خواستند تا در مسافرت بعدی به خدمت امام برسند، غافل از این که حضرت معصومه (س) جواب پرسش ها را نگاشته است. وقتی پاسخ ها را ملاحظه کردند، بسیار خوشحال شدند و پس از سپاسگزاری فراوان، شهر مدینه را ترک گفتند. از قضای روزگار در بین راه با امام موسی بن جعفر (ع) مواجه شده، ماجرای خویش را باز گفتند. وقتی امام پاسخ پرسش ها را مطالعه کردند، سه بار فرمود: پدرش فدایش.

    

فضیلت زیارت

 دعا و زیارت، پر و بال گشودن از گوشه تنهایی، تا اوج با خدا بودن است. دعا و زیارت، جامی است زلال از معنویت ناب درکام عطشناک زندگی؛ و زیارت حرم معصومه (س)، بارقه امیدی در فضای غبارآلود زمانه، فریاد روح مهجور در هنگامه غفلت و بی خبری، و نسیمی فرحناک و برخاسته از باغستان های بهشت است. زیارت مرقد فاطمه معصومه (س)، به انسان اعتماد به نفس می دهد، و او را از غرق شدن در گرداب نومیدی باز می دارد و به تلاش بیشتر دعوت می کند. زیارت مزار با صفای کریمه اهل بیت (س)، سبب می شود که زائر حرم، خود را نیازمند پروردگار ببیند، در برابر او خضوع کند، از مرکب غرور و تکبر- که سرچشمه تمامی بدبختی ها و سیه روزی هاست- فرو آید و حضرت معصومه (س) را واسطه درگاه پروردگار عالمیان قرار دهد. بر همین اساس است که برای زیارت آن حضرت، پاداش بسیار بزرگی وعده داده شده و آن، ورود به بهشت است. در این باره از امام جواد (ع) نقل شده که فرمود: «هر کس عمه ام را در قم زیارت کند، بهشت از آن اوست».

 

برگزیدن شهر قم

پس از آنکه حضرت معصومه (ع) به شهر ساوه رسید، بیمار شد. چون توان رفتن به خراسان را در خود ندید، تصمیم گرفت  به قم برود. یکی از نویسندگان در این باره که چرا حضرت معصومه (س) شهر قم را برگزید، می نویسد: «بی تردید می توان گفت که آن بانوی بزرگ، روی ملهم و آینده نگر داشت و با توجه به آینده قم و محوریتی که بعدها برای این سرزمین پیش  می آید - محوریتی که آرامگاه ایشان مرکز آن خواهد بود - بدین دیار روی آورد. این جریان به خوبی روشن می کند که آن بانوی الهی، به آینده اسلام و موقعیت این سرزمین توجه داشته و خود را با شتاب بدین سر زمین رسانده و محوریت و مرکزیت آن را با مدفن خود پایه ریزی کرده است.

 

زیارت حضرت معصومه (س) از منظر روایات

 درباره فضیلت زیارت حضرت معصومه (س) روایات فراوانی از پیشوایان معصوم رسیده است. از جمله، هنگامی که یکی از محدثان برجسته قم، به نام «سعد بن سعد» به محضر مقدس امام رضا (س) شرفیاب می شود، امام هشتم خطاب به ایشان می فرماید: «ای سعد! از ما در نزد شما قبری است». سعد می گوید: فدایت شوم! آیا قبر فاطمه دختر موسی بن جعفر (س) را می فرمایید؟ می فرماید: «آری، هر کس او را زیارت کند، در حالی که به حق  او آگاه باشد، بهشت از آن اوست.»

پیشوای جهان تشیع امام جعفر صادق (س) نیز در این باره می فرماید: «هر کس او را زیارت کند، بهشت بر او واجب گردد». و در حدیث دیگری آمده است: «زیارت او، هم سنگ بهشت است».

 

زیارت مأثور درباره حضرت معصومه (ع)

یکی از ویژگیهای حضرت معصومه (س)، ورود زیارتنامه ای از سوی معصومان (س) درباره ایشان است که پس از حضرت فاطمه زهرا (س)، او تنها بانوی بزرگواری است که زیارت مأثور دارد. بانوان برجسته ای چون: آمنه بنت وهب، فاطمه بنت اسد، خدیجه بنت خویلد، فاطمه ام البنین، زینب کبری، حکیمه خاتون و نرجس خاتون که هیچ شک و تردیدی در مقام بلند و جایگاه رفیع  آن ها نیست. هیچ کدام زیارت مأثور از سوی معصومان (س) ندارند و این نشان دهنده مقام والای این بانوی گرانقدر اسلام است. باشد که شیعیان و پیروان اهل بیت عصمت و طهارت (س) به ویژه بانوان، این مقام بزرگ و عالی را پاس بدارند و همواره الگو و مظهر عفاف و تقوا و حیا باشند. تنها در این صورت است که روح باعظمت این بانوی بزرگ از همه ما خشنود خواهد شد.

 

امام رضا (ع) و لقب «معصومه»

 حضرت فاطمه معصومه (س) بانویی بهشتی، غرق در عبادت و نیایش، پیراسته از زشتی ها و شبنم معطر آفرینش است. شاید یکی از دلایل «معصومه» نامیدن این بانو، آن باشد که عصمت مادرش حضرت زهرا (س) در او تجلی یافته است. بر اساس پاره ای از روایات، این لقب از سوی امام رضا (ع) به این بانوی والامقام اسلام وارد شده است؛ چنان که فقیه بلند اندیش و سپید سیرت شیعه، علامه مجلسی (ع) در اینباره میگوید: امام رضا (ع) در جایی فرمود: «هرکس معصومه را در قم زیارت کند، مانند کسی است که مرا زیارت کرده است».

 

کریمه اهل بیت

 حضرت معصومه (س) در زبان دانشمندان و فقیهان گران قدر شیعه، به لقب «کریمه اهل بیت» یاد می شود. از میان بانوان اهل بیت، این نام زیبا تنها به آن حضرت اختصاص یافته است. بر اساس رویای صادق و صحیح نسب شناس گرانقدر، مرحوم آیت الله مرعشی نجفی، این لقب از طرف امام صادق (ع) بر حضرت معصومه (س) اطلاق شده است. در این رؤیا، امام صادق (ع) به آیت الله نجفی که با دعا و راز و نیاز، تلاش پیگیری را برای یافتن قبر مطهر حضرت زهرا (س) آغاز کرده خطاب فرمود: برتو باد به کریمه اهل بیت.

 

القاب حضرت معصومه (س)

 به طور کلی، سه زیارت نامه برای حضرت معصومه (س) ذکر شده که یکی از آن ها مشهور و دو تای دیگر غیر مشهور است. اسامی و لقب هایی که برای حضرت معصومه (س) در دو زیارت نامه غیر مشهور ذکر شده؛ به قرار ذیل است: طاهره (پاکیزه)،  حمیده (ستوده)؛ بِرّه (نیکوکار)؛ رشیده (حد یافته)؛ تقّیه (پرهیزگار)؛ رضّیه (خشنود از خدا)؛ مرضیّه (مورد رضایت خدا)؛ سیده صدیقه (بانوی بسیار راستگو)؛ سیده رضیّه مرضّیه (بانوی خشنود خدا و مورد رضای او)؛ سیدةُ نساء العالمین (سرور زنان عالم). هم چنین محدثّه و عابده از صفات و القابی است که برای حضرت معصومه (س) عنوان شده است.

 

شفاعت حضرت معصومه (س)

 بالاترین جایگاه شفاعت، از آن رسول گرامی اسلام است که در قرآن کریم، از آن به «مقام محمود» تعبیر شده است. همین طور دو تن از بانوان خاندان رسول مکرم اسلام، شفاعت گسترده ای دارند که بسیار وسیع و جهان شمول است و می تواند همه اهالی محشر را فرا گیرد. این دو بانوی عالی قدر، صدیقه اطهر، حضرت فاطمه زهرا (س) و شفیعه روز جزا، حضرت فاطمه معصومه (س) هستند. در مورد شفاعت گسترده حضرت زهرا (س) همین بس که شفاعت، مهریه آن حضرت است و به هنگام ازدواج، پیک وحی طاقه ابریشمی از سوی پروردگار آورد که در آن، جمله «خداوند مهریه فاطمه زهرا را، شفاعت گنهکاران از امت محمد (ص) قرار داد»، این حدیث از طریق اهل سنت نیز نقل شده  است. پس از فاطمه زهرا (س) از جهت گستردگی شفاعت، هیج بانویی به شفیعه محشر، حضرت معصومه (س) نمی رسد. بر همین اساس است که حضرت امام جعفر صادق (ع) فرمودند: «با شفاعت او، همه شیعیان ما وارد بهشت می شوند».

 

سرّ قداست قم

در احادیث فراوانی به قداست قم اشاره شده است. از جمله امام صادق (ع) قم را حرم اهل بیت (ع) معرفی و خاک آن را، پاک و پاکیزه تعبیر کرده است. همچنین ایشان در ضمن حدیث مشهوری که درباره قداست قم به گروهی از اهالی ری بیان کردند، فرمودند: «بانویی از فرزندان من به نام فاطمه دختر موسی، در آن جا رحلت می کند که با شفاعت، او همه شیعیان ما وارد بهشت می شوند». او می گوید: من این حدیث را هنگامی از امام صادق (ع) شنیدم که حضرت موسی بن جعفر(ع) هنوز دیده به جهان نگشوده بود. این حدیث والا، از رمز شرافت و قداست قم پرده برمی دارد و روشن می سازد که این همه فضیلت و شرافت این شهر که در روایات آمده، از ریحانه پیامبر، کریمه اهل بیت (س)، مهین بانوی اسلام، حضرت معصومه (س) سرچشمه می گیرد که در این سرزمین دیده از جهان فرو می بندد و گرد و خاک این سرزمین را، توتیای دیدگان حور و ملایک می کند.  

 

محبت و مباهات حضرت معصومه (س) به امام هشتم

 مدت 25 سال تمام، حضرت رضا (ع) تنها فرزند نجمه خاتون بود. پس از یک ربع قرن انتظار، سرانجام ستاره ای تابان از دامان نجمه درخشید که هم سنگ امام هشتم (ع) بود و امام (ع) توانست والاترین عواطف انباشته شده و در سودای دلش را بر او نثار کند. بین حضرت معصومه و برادرش امام رضا (ع) عواطف سرشار و محبت شگفت انگیزی بود که قلم از ترسیم آن عاجز است. در یکی از معجزات امام کاظم (ع) که حضرت معصومه (ع) نیز نقشی دارد، هنگامی که نصرانی می پرسد: شما که هستید؟ می فرماید: «من معصومه، خواهر امام رضا (ع) هستم». این تعبیر، از محبت سرشار آن حضرت به برادر بزرگوارش امام رضا (ع) و نیز از مباهات ایشان به این خواهر- برادری سرچشمه می گیرد.

  

سرآمد بانوان

 فاطمه معصومه (س) از جهت شخصیت فردی و کمالات روحی، در بین فرزندان موسی بن جعفر (ع) بعد از برادرش، علی بن موسی الرضا (ع) در والاترین رتبه جای دارد. این درحالی است که بنا بر مستندات رجالی، فرزندان دختر امام کاظم (ع) دست کم هجده تن بوده اند و فاطمه در بین این همه بانوی گران قدر، سرآمد بوده است. حاج شیخ عباس قمی آنگاه که از دختران موسی بن جعفر (ع) سخن می گوید، درباره فاطمه معصومه (س) می نویسد: «بر حسب آنچه به ما رسیده، افضل آن ها، سیده جلیله معظمه، فاطمه بنت امام موسی (ع) معروف به حضرت معصومه است.

   

فضیلت بی نظیر 

 شیخ محمد تقی تُستری، در قاموس الرجال، حضرت معصومه (س) را به عنوان بانوی اسوه معرفی کرد و فضیلت وی را در میان دختران و پسران حضرت موسی بن جعفر (ع)، غیر از امام رضا (ع) بی نظیر دانسته است. ایشان در این زمینه چنین می نویسند:  «در میان فرزندان امام کاظم (ع) با آن همه کثرتشان، بعد از امام رضا (ع) کسی هم شأن حضرت معصومه (س) نیست».  بی گمان این گونه اظهار نظرها و نگرش به شخصیت فاطمه دختر موسی بن جعفر (ع) بر برداشت هایی استوار است که از متن و روایات وارده از ائمه اطهار (ع) به دست آمده است. این روایت ها، مقام هایی را برای فاطمه معصومه (س) برشمرده اند؛ مقامی که نظیر آن، برای دیگر برادران و خواهران وی ذکر نکرده اند و به این ترتیب، نام فاطمه معصومه (س) درشمار زنان برتر جهان قرار گرفته است.

  

بوی وصال

 بی شک اهل بیت پیامبر (ص) چهره های پرفروغی به جهانیان عرضه کرده اند و نامشان مانند ستارگان درخشان در آسمان فضایل می درخشد. درخشان ترین ستاره در میان بانوان هفتمین منظومه ولایت، فاطمه فرزند پاکیزه موسی بن جعفر (ع) است؛ بانویی که سالهاست تشنگان معرفت از حریمش، زلال ایمان می نوشند و عارفان با گذر بر زندگی فرزانه اش و درک لحظه های آسمانی شدنش، درهای عروج را به روی خود می گشایند و بوی وصال را در گستره زمین منتشر می سازند.

 

به جـــان پاک تو ای دختر امام، ســلام          به هر زمان و مـکان و به هر مقام، سـلام

تویـی که شــاه خراسان بود بــرادر تــو          بـــر آن مقام رفیــع و بـر این مقام، ســلام

به هر عدد که تکلم شـود به لیل و نهار          هــــزار بـار فـــزون تـر ز هـر کـلام، ســلام

صبح تا شب و از شام، تا طلیعه صبــح          بر آستـانه قــدسـت علی الـدوام، ســلام

در آســـمان ولایــت، مــه تمــامی تـــو           ز پای تا به ســرت ای مـــه تـمـام، ســلام

به پیشگــاه تو ای خواهـــر شه کـَـونین          ز فـرد فـرد خلیـق، به صبح و شام ســلام

منم که هر سر مویم به هر زمان گویـد          به جـان پــاک تـو ای دخــتـر امـام، ســلام

 

غروب غمگین

حضرت فاطمه (س) پس از  ورود به شهر قم، تنها هفده روز در قید حیات بود و سپس دعوت حق را لبیک گفت و به سوی بهشت برین پرواز کرد. این حادثه در سال 201 هجری رخ داد. سلام بر این بانوی بزرگوار اسلام از روز طلوع تا لحظه غروب. درود بر روح تابناک معصومه (س) که اینک آفتاب حرم باصفایش، زمین قم را نورانی کرده است. سلام بر سالار زنان جهان و فرزند پیام آوران مهر و مهتران جوانان بهشتی. ای فاطمه! در روز قیامت، شفیع ما باش که تو در نزد خدا، جایگاهی ویژه برای شفاعت داری.

م! تو که زیارتت، همسان زیارت یاس گمشده مدینه است!

او می آید

خانه مهدى(ع) کجاست؟

دوران غیبت کبرا
اصطلاحاً غیبت کبرا به مدت زمان پنهان زیستى حضرت مهدى(ع) گفته مى‏شود که با وفات آخرین نایب خاص در سال 329ق آغاز و همچنان ادامه دارد و تنها خداوند متعال است که پایان آن را مى‏داند.
این دوران ویژگیهایى دارد که آن را از دوران غیبت صغرا کاملاً متمایز مى‏سازد که از جمله آن ویژگیها کامل شدن غیبت آن حضرت است.
به همان اندازه که پنهان زیستى حضرت مهدى(ع) در این دوران به کمال مى‏رسد و نیابت و سفارت همانند دوران غیبت صغرا وجود ندارد، محل زندگى آن حضرت نیز نامشخص‏تر مى‏شود و در این دوران است که هرگز به‏طور قطع نمى‏توان مشخص نمود آن حضرت در کجا زندگى مى‏کند.
البته روایات در این باره به محلهاى مختلفى اشاره کرده‏اند که برخى از آنها از این قرارند:
 
 الف) مدینه طیبه
همان‏طور که قبلاً نیز اشاره شد برخى از روایات به صورت عام و بدون قید زمان غیبت صغرا، مدینه را به عنوان جایگاه آن حضرت در دوران غیبت مورد اشاره قرار داده‏اند.
 
 ب) ناحیه ذى‏طوى
ناحیه ذى‏طوى در یک فرسخى مکه و داخل حرم قرار دارد و از آنجا خانه‏هاى مکه دیده مى‏شود. برخى از روایات آن محل را به عنوان جایگاه حضرت مهدى(ع) در دوران غیبت معین کرده‏اند.
امام باقر(ع) در این باره فرمود:
یکون لصاحب هذا الأمر غیبة فى بعض هذه الشّعاب و أومأ بیده إلى ناحیة ذى طوى.10
 صاحب این امر را در برخى از این درّه‏ها غیبتى است و با دست خود به ناحیه ذى‏طوى - که نام کوهى است در اطراف مکه - اشاره نمود.
در برخى دیگر از روایات نیز ذکر شده که حضرت مهدى(ع) قبل از ظهور در »ذى‏طوى« به سر مى‏برد و آن‏گاه که اراده الهى بر ظهور آن حضرت تعلق گیرد از آنجا وارد مسجدالحرام مى‏شود.
 امام باقر(ع) در این باره فرموده‏اند:
إنّ القائم یهبط من ثنیّة ذى طوى فى عدّة أهل بدر ثلاثمأة و ثلاثة عشر رجلاً حتى یسند ظهره إلى الحجر الأسود و یهتزّ رایة الغالبة.11
 قائم(ع) در میان گروهى به شمار اهل بدر - سیصد و سیزده تن - از گردنه ذى‏طوى پایین مى‏آیند تا آن‏که پشت خود را به حجرالاسود تکیه مى‏دهد و پرچم پیروز را به اهتزاز درمى‏آورد.
 
 ج) دشتها و بیابانها
از برخى روایات نیز استفاده مى‏شود که آن حضرت در طول غیبت کبرا محل خاصى ندارد و همواره در سفر به سر مى‏برد.
از امام باقر(ع) نقل شده است که وقتى شباهتهاى حضرت مهدى(ع) به انبیا را بیان نمودند چنین فرمودند:
 و امّا شبهه من عیسى فالسّیاحة12.
 و اما شباهت حضرت مهدى(ع) به حضرت عیسى(ع) جهانگردى [و نداشتن مکانى خاص] است.
در توقیعى که از حضرت مهدى(ع) به نام شیخ مفید صادر شده است، نیز به نامعلوم بودن مکان حضرت مهدى(ع) اشاره شده است.
در آن نوشته چنین آمده است:
... و إن کنّا ثاوین بمکاننا النّائى عن مساکن الظالمین حسب الّذى أراناه اللَّه لنا من الصّلاح شیعتنا المؤمنین فى ذلک مادامت دولة الدنیا للفاسقین... .13
... با این‏که ما براساس فرمان خداوند و صلاح واقعى ما و شیعیان مؤمن‏مان تا زمانى که حکومت در دنیا در اختیار ستمگران است در نقطه‏اى دور و پنهان از دیده‏ها به‏سر مى‏بریم... .
همچنین در پاره‏اى از ملاقاتهاى معتبر که در دوران غیبت کبرا نقل شده است، حضرت به این نکته اشاره فرموده‏اند.
»على بن ابراهیم بن مهزیار« پس از نقل ملاقات خود با حضرت مهدى(ع) به نقل از ایشان چنین مى‏گوید: آن حضرت فرمود:
یابن المازیار أبى أبو محمد عهد إلىّ ألّا أجاور قوماً غضب اللَّه علیهم... وأمرنى ألّا أسکن من الجبال إلّا وعرها ولا من البلاد إلّا قفرها.14
همانا پدرم ابو محمد با من عهد فرمودند که در مجاورت قومى که خداوند بر آنان غضب کرده است قرار نگیرم... و به من فرمود که در کوهها ساکن نشوم مگر قسمتهاى سخت و پنهان آن و در شهرها ساکن نشوم مگر شهرهاى متروکه و بى‏آب و علف.
این نامعلوم بودن محل زندگى آن حضرت در دوران غیبت کبرا سبب شده تا عده‏اى به گمانه‏زنى‏هایى بعضاً سست و واهى بپردازند و به طرح محلهایى که اثبات آنها کارى بس مشکل است روى آورند.
افسانه جزیره خضرا یا مثلث برمودا و مانند آن حکایتهایى است که در تاریخ پر فراز و فرود این اعتقاد رخ نموده است، ولى همواره روشنگرانِ این مذهبِ حق، مردم را از لغزش در این بیراهه‏ها برحذر داشته‏اند.
 
دوران ظهور و حکومت مهدى(ع)
دوران ظهور که درخشان‏ترین فراز تاریخ و بهترین دوران حیات انسانى است، ویژگیهاى فراوانى دارد که از جمله مهم‏ترین آنها حاکمیت آخرین معصوم و حجت الهى است. درباره محل زندگى حضرت مهدى(ع) و حکومت آن حضرت در عصر ظهور، روایات فراوانى وجود دارد. عمدتاً در این روایات، مسجد سهله را منزل آن حضرت و شهر کوفه را به عنوان پایگاه حکومتى آن حضرت معرفى کرده‏اند.
مسجد سهله شرافت بسیارى دارد؛ از جمله در روایات ذکر شده که در این مسجد، هزاران پیامبر به نماز ایستاده‏اند.
»صالح بن ابوالاسود« گوید: امام صادق(ع) سخن از مسجد سهله راند، آنگاه فرمود:
 أما إنّه منزل صاحبنا إذا قام بأهله.15
 به‏درستى که مسجد سهله منزل صاحب ماست آنگاه که [پس از قیام] با اهل خود در آنجا فرود آید.
هم‏چنین آن حضرت به ابابصیر فرمود:
 یا أبا محمد کأنّى أرى نزول القائم فى مسجد السّهلة بأهله و عیاله.
 اى ابا محمد، گویا حضرت قائم را در مسجد سهله مى‏بینم که با زن و فرزندانش در آن نازل مى‏شوند.
 ابوبصیر پرسید: آیا مسجد سهله خانه‏اش خواهد بود؟ حضرت فرمود:
 نعم، هو منزل إدریس و ما بعث اللَّه نبیّاً إلّا وقد صلّى فیه والمقیم فیه کالمقیم فى فسطاط رسول اللَّه و ما من مؤمن ولا مؤمنة إلّا و قلبه یحنّ إلیه و ما من یوم ولا لیلة إلّا والملائکة یأوون إلى هذا المسجد یعبدون اللَّه.16
 آرى، این مسجد، منزل ادریس است. خداوند هیچ پیامبرى را برنینگیخت، مگر آن‏که در این مسجد نماز گزارد. هر کس در این مسجد بماند مانند آن است که در خیمه رسول خدا(ص) اقامت کرده است. هیچ مرد و زن مؤمنى نیست، مگر آن‏که دلش به سوى آن مسجد پرمى‏کشد. روز و شبى نیست مگر آن‏که فرشتگان به این مسجد پناه مى‏برند و در آن به عبادت خدا مى‏پردازند.
همان‏طور که اشاره شد، کوفه نیز مرکز حکومت مهدى(ع) قلمداد شده است.
چگونگى زندگى در عصر ظهور به روشنى مشخص نشده ولى به نظر مى‏رسد تفاوت بسیارى با نحوه زندگى امروزى داشته باشد. تکامل علوم بشرى، کمال عقلانى بشر، توسعه خارق‏العاده امکانات و رفاه عمومى، امنیت فراگیر بر کل کره زمین و... به‏طور قطع، ویژگیهایى را براى زندگى در آن زمان ایجاد خواهد نمود که امروز درک دقیق آن براى ماکارى بس مشکل است.
از امام باقر(ع) نقل شده که در بخشى از یک روایت طولانى فرمود:
 ثمّ یتوجّه إلى الکوفة فینزلها و تکون داره.17
 آن‏گاه [حضرت مهدى(ع)] به سوى کوفه مى‏رود پس آنجا را براى منزل برمى‏گزیند و کوفه خانه او خواهد بود.

اخلاق در خانواده

آری انصاری تنها به علم نپرداخته و یا تنها به سراغ عبادت و شب زنده داری و معنویت نرفته است، او انسان کامل و نه تنها کامل در عبادت بلکه کامل در علم، کامل در عمل و کامل در اخلاق و او در واقع صاحب علم حقیقی است.

« لیس العلم فی السماء فینزل إلیکم و لا فی الارض لیصعد لکم بل هو مجبول فی قلوبکم تخلقوا باخلاق الروحانیین حتی یظهرلکم. رساله لقاءالله/24 »

 علم واقعی، علم همراه با تزکیه و تهذیب است نه در آسمان یافت می شود و نه در زمین بلکه در قلب ها نهفته است باید اخلاق روحانیون و آسمانیان را به خود گرفت تا علم ظهور کند و آشکار شود.
 

اقتصاد و معاش خانواده

آقای احمد انصاری در مورد روش معیشتی و تأمین مخارج زندگی ایشان می گوید:
« او با این که مجتهد بود و مقلد هم داشت اما وجوهات را استفاده نمی کرد، می گفتند استفاده از وجوهات خیلی مشکله.
خودشان یک سری معاملات ملکی و خرید و فروش اثاث منزل داشتند و با گوسفندانی که دست کسی سپرده بود خرجمان درمی آمد. وجوهاتی را که افراد می آوردند به قم یا مشهد و یا به نجف می فرستادند. بعضی هایش را هم اجاره می دادند که حالا که شما آوردی ببر بده مثلاً بده به عمه ات یا مثلاً فلان کوچه و فلان جا. کسی هم به ایشان نگفته بود. »

آری انصاری همدانی نمونه همان فرمایش علی علیه السلام به کمیل است که فرمودند:

« صحبوا الدنیا بأبدان ارواحها معلقة بالمحل الأعلی
جسم شان با مردم و روحشان به ملاء اعلی است. »

او با خانواده و با دیگران، می گوید، می خندد، غذا می خورد و مانند بقیه به شئونات زندگی می پردازد، برای همین ظاهرش با مرم عادی تفاوتی نمی کند امّا در این میان روحش همنشین خداست. و کسی که با خدا همنشینی کند، خدا با وی همنشین می شود و به او خطاب می رسد:

« تو با پیکرت در دنیا بودی و روحت با من بود، تو همواره مورد توجه من بودی ... و حال به پاداش آن هذا جواری فاسکنه: این همسایگی من است در سایه من ساکن شو. رساله لقاءالله/44 »
 

کار در خانه

محبت او در دل شاگردان آن قدر زیاد است که از ندیدنش بی تاب می شدند، آقای اسلامیه می گوید:
« گاهی طوری می شد که بی طاقت می شدیم. کار را ول می کردیم و می رفتیم تا ایشان را ببینیم و آرام شویم. »
اما با این همه عشق و محبت که به او دارند هرگز اجازه نمی دهد که گوشه ای از کارهایش را به عهده بگیرند تا آن جا که آقای افراسیابی می فرمود:
« حتی اگر همراهشان می رفتیم برای خرید، اجازه نمی داد وسائل را ما حمل کنیم. »

و آقای اسلامیه توضیح می دهد:
« با آن همه مهمان و رفت و آمد، آجازه نمی داد شاگردان کاری انجام دهند. ما این اواخر با رفقا تصمیم گرفتیم که هر طور شده آقا را متقاعد کنیم که اجازه بدهند خریدهای منزل را ما انجام دهیم گفتیم صبح میریم دم منزل و می گوییم پولش را خودتان بدهید ولی لااقل اجازه بدهید ما خرید کنیم. پنج شش ماه مانده بود به وفاتشان، رفتیم دم منزل، خودشان آمدند دم در گفتیم آقا برای این کار آمدیم. فرمودند موقعش نشده هر وقت شد خبرتون می کنم! و بله! بعد چند ماه دیگه...! »


مرحوم دولابی می گوید:

« نشد که یکبار برای ما غذا درست کند و بگذارد کمکش کنیم. از سر سفره که بلند می شدیم اول کسی که کمک می کرد و خیلی کمک می کرد ایشون بود نمی شد ایشون از بیرون چیزی بخرد و رفقا همراهش باشند بگذارد از دستش بگیرند مگر خودشان می گفتند والا کسی نمی توانست. کسی می خواست پول بده حتی اگر پول زیاد هم داشت قبول نمی کرد، می رفت برای آقای انصاری چیزی بخره تا آخر اجازه نمی داد. آقای نجابت بود که آقا پولهاش رو گرفت و آخرش بهش پس داد تا راحت باشه، مرتب نگه اجازه بده، اجازه بده! شبی که دو تایی تنها بودیم می خواستم برای عروسی پسرش وسیله بخرم هر چی اصرار کردم و گفتم آینه شمعدان می خواهم بخرم نگذاشتند گفتند پول زیاد هست. »


باز از مرحوم دولابی این طور می شنویم که :

« توی خانه نمی گذاشت کسی استکان چایی برایش ببرد، خودش چایی می آورد، سفره می گذاشت. زن اولشان مریض بود پایش درد می کرد، نمی توانست توی خانه کار کند ولی آقا بروز نداده بود. پدر و مادرش می خواستند ببرندش، گفته بودند نبرید، چون می دانست می برندش مریض خانه. خودش تا آخر نگهش داشت تا مرحوم شد. زن دومش را هم نمی خواست زحمت بدهد وقتی ما بودیم همه کارها را خودش می کرد و خودش برامون غذا می پخت. صفات و اخلاقش خیلی خوب بود، خدمت کردنش یکی از آن صفات بود که مرا جذب کرد. »

احترام و محبت نسبت به مادر و همسر

سراغ احمد انصاری پسر بزرگشان می رویم و از ایشان در مورد اخلاق خانوادگی پدر می پرسیم، می گوید:
« پدرم با مادرشان خیلی مهربان بودند و با احترام برخورد می کردند مادرشان هم خیلی از آقا راضی بود، چهار سال بعد از ایشان در سال 1339 فوت کردند و نزدیک قبر آقا در قم دفن شدند.
پدرم با مادرم خیلی با مهر و محبت رفتار می کرد، نمی گذاشت احساس کمبودی کند. او را در مجالس با خود می برد و به ایشان می گفت اگر چیزی می خواهید به من بگویید، نکند وقتی، حاجتی داشته باشید و به من نگویید من راضی نیستم به من نگویی.
با اقوام و فامیل هم خیلی محبت می کردند و می رفتند و مشکلات شان را بررسی و حلّ می کردند. »

خانم فاطمه انصاری می گوید:
« به مادرشان خیلی احترام می کرد، دستشان را می بوسید و به مادرشان می گفتند از من راضی باشید. »

او به مهربانی خورشید و وسعت آسمان و زلالی آب است، انصاری مشکل گشای همه است و مادر و همسر و فرزندان از او جز نیکی به یاد ندارند.
 

عطوفت و مهربانی نسبت به فرزندان

از خانم فاطمه انصاری در مورد رسیدگی ایشان به امور فرزندان سؤال می کنیم و ایشان می گویند:

« پدر ما خیلی مهربان بود، خیلی، مثل همه پدرها. مادر ما که در سن 25 سالگی فوت کردند و به رحمت خدا رفتند ایشان خودشان در کارهای خانه کمک می کردند، روزهایی که روزه می گرفتیم خودشان برای ما افطار درست می کردند و ما هم برای این که ایشان افطاری درست می کردند با شوق روزه می گرفتیم، ایشان حتی شب ها ما را بیدار نگه می داشتند و می گفتند میوه بخورید، تا روزها بخوابیم و روزه برایمان سخت نشود. به زندگی خیلی می رسیدند، در مورد تهیه لوازم منزل خودشان خرید وسایل و لوازم خانه را می کردند، میوه را با سبد می خریدند و وسط حیاط می گذاشتند، می گفتند بخورید تا سیر شوید. مواظب بودند که ما کمبودی نداشته باشیم. با آن همه مشغولیتی که داشتند شبی 10 دقیقه ما را جمع می کردند و برای ما صحبت می کردند. حتی چون طبیب ماهری بودند طبابت ما را هم خودشان بر عهده داشتند. ایشان بعد از فوت مادرم، زن دومی هم انتخاب کرده بودند که با این که داخل یک خانه بودیم ولی هیچ مشکلی نداشتیم الحمدلله!

خیلی به فکر ما بودند چی می خوریم، کجا می رویم. شب ها تا صبح به نماز و ذکر می گذراندند و روزها در کارهای خانه خیلی کمک می کردند. به ما یاد داده بود که باید سلم و رضا داشته باشیم. من 17 ساله بودم که ایشان فوت کردند خدا رحمتش کند، من خیلی ازشون راضیم خیلی! »

و انصاری همدانی خدا را دوست دارد و خدا نیز او را دوست دارد و در زمین و آسمان وی را محبوب قلوب کرده است.ادامه دارد. با بخش رفتار در خانواده
 

مهربانی حتی به حیوانات

آقای احمد انصاری می گوید:

« پدرم آن قدر مهربان بود که حتی به حیوانات نیز مهربانی می کرد، اول به گوسفندها و گربه ها غذا می داد و بعد خودش می رفت غذا می خورد. یک دفعه وقتی از صحرا منزل آمدند چند تا توله سگ با خودشان آورده بودند که مادرشان مرده بود، گفت ما موّظفیم از این ها مواظبت کنیم. رفتند شیشه شیر خریدند و آوردند گذاشتند دهان این ها و تا وقتی سگ ها بزرگ شدند از آن ها مواظبت کردند بعد رهایشان کردند. »
 

آینده نگری در ازدواج، تحصیل و شغل فرزندان

احمد انصاری می گوید:
« ایشان خیلی به جزئیات و کلیات ما می رسیدند حتی برای ازدواج، برای من موردی بود که دفعه اول انتخاب کرده بودم، ایشان مطلع شدند و گفتند این مورد خوب نیست و شقاوت دنیا و آخرت نصیبت می شود و بعد مورد دیگری انتخاب کردم. »

می پرسیم در مورد زندگی مشترکتان چه توصیه ای داشتند؟
« خیلی اصرار می کردند در همه حال خدا را فراموش نکنید، می گفتند بدانید پدر و مادر و قوم و خویش این ها تا یک مدتی هستند ولی برای آن کسی باشید که از نظر زمان و مکان نامحدود است، هرچه اخلاصتان به او بیشتر باشد، گره گشای کارتان می شود. خیلی می گفتند اتکا و اتصالتان به خدا باشد.
بله! خط و مشی شان نسبت به خانواده خیلی خوب بود، دوراندیش بودند.
ایشان مدیریت قابل احترامی داشتند، بارها به من می گفتند مواظب برنامه زندگیت باش.
در مورد تحصیل هم ما پسرها را می گذاشتند کامل تحصیل کنیم. می گفتند باید بروز باشید، اما می گفتند در مراکز دولتی کار نکنید. چون آن زمان زیر پوشش برنامه های سلطنتی بودند. و حتی به بعضی می گفتند: استعفا دهید، کارتان عاقبت خوبی ندارد. ما را در کارها شرکت می دادند و می گفتند من نمی خواهم از افکار شماها استفاده کنم، می خواهم شما را رشد دهم و اشتباهات ما را می گفتند، در مورد دوستی ها به من تذکر می دادند.
اما در مورد تحصیل دخترها، معلم را به خانه می آوردند چون مدارسی که در آن زمان در همدان بر اساس اصول شرعی تحصیل کنند نبود، البته در انتخاب همسر برای آن ها خیلی دقت می کردند. »

 

تعلیم فرائض و واجبات به فرزندان

آقای احمد انصاری در باب تأکید ایشان به فرا گرفتن فرائض چنین می گویند:
« تمام فرائض مذهبی را خودشان به ما تعلیم می دادند و حتی احکام سنین بلوغ را، خودشان حمد و سوره ما را تصحیح می کردند. به من می گفتند:
« نماز اول وقت را از دست نده، گفتم چرا؟ گفتند هم اسقاط تکلیفه، هم فضیلت داره، البته تو برای فضیلت نخون قصد تو قرب باشد. »
 

می گفتند:
« نوافل را بخون حتی اگر فرصت نداشتی در حین راه رفتن بخون. »
توصیه ها به فرزندان

در مورد توصیه هایی که آقای انصاری به فرزندانشان کرده اند، دخترشان می گوید:
« از همان ابتدا ما را طوری تربیت کرده بودند که فقط از خدا بترسیم. به خاطر کارهای خوبمان برای ما هدیه می گرفتند به ما می گفتند دروغ نگویید، غیبت نکنید و بعضی وقت ها به رویمان می آوردند، مرد خوبی بود از خدا خیلی می ترسید.
پدرمان خیلی آدم خوبی بود، ما بعدها که بزرگتر شدیم و در اجتماع رفت و آمد کردیم بیشتر می فهمیدیم. مادر بزرگ ما می گفت: پدرتان غیر از عمه است. درباره دیگران بد قضاوت نمی کرد، می گفت: باید خوب قضاوت کنید و دیگر این که می گفت ظلم خیلی گناه داره. می گفت ظلم نکنید به زیر دستان. اگر خانم، بچه ها زیر دستتان هستند مواظب باشید به آن ها ظلم نکنید. اگر ظلم کنید حتماً چوب می خورید. و بعد هر وقت یک گرفتاری برای ما پیدا می شد و گریه می کردیم، می گفت: ببین بابا چکار کرده اید؟ توبه کنید.
می گفت شب ها که می خوابید فکر کنید ببینید امروز چه گناه و معصیتی کردید و چقدر کار خوب انجام دادید. می گفت: خدا خیلی خوبه ولی شدیدالعقاب هم هست مواظب کارهایتان باشید. من یادم هست که ما یک عمّه داشتیم که در آبادان زندگی می کرد آن ها آمده بودند خانه ما و من با دختر عمه ام دعوام شده بود در همون عالم بچگی! بعد با خودم گفتم رضایت خدا در این است که بروم و با هم آشتی کنیم، رفتم و با هم آشتی کردیم، وقتی پدرم آمد گفت: خوب با هم آشتی کردید! و من خجالت کشیدم.»
و ظلم آتشی است خانمان سوز، و وجودی که آلوده به ظلم است چگونه نور خدا را بگیرد. می فرمود آن چه که با راه سیر و سلوک سازش ندارد ظلم به زیر دست است و ریشه تمام مفاسد ظلم است.

آقای علی انصاری می گوید:
« آن قدر روی این مسأله حساس بودند که گاهی اگر بعضی بچه هایش در همان عالم بچگی با کسی دعوا یا کتک کاری می کرد آقا ناراحت می شد، چون در هیچ مرتبه ای نمی خواست ریشه این ظلم پا بگیرد و روی این مسأله خیلی تأکید داشت که روابط باید کاملاً دوستانه و صمیمانه باشد. »

باز دخترشان می گوید:
« به ما می گفتند در همه حال تسلیم و راضی باشید، هر چه خدا برایتان خواسته برایتان خوب است. یاد داده بودند به اندازه احتیاج بخواهیم، هنوز هم همین طوریم، از خدا به اندازه نیازمان می خواهیم. »

ادامه دارد . با بخش رفتار در خانواده

ویژگیهای استاد..

خصوصیات فردی

متخلق به اخلاق الله

حضرت آیت الله انصاری که شاگرد مکتب اهل بیت عصمت(ع) و متخلق به اخلاق آن بزرگواران بود، فردی بسیار مهربان و حلیم و مصداق کاملی از « من یذکرکم الله رؤیته » بود. بسیار مهمان نواز بود و با چهره‌ای باز از مهمانان استقبال می‌کرد، تقریباً در تمام طول سال مهمان داشت و شخصاً خود از آنان پذیرایی می‌کرد شاگردان او از نقاط دیگر به دیدنش می‌آمدند اقامت های یکماه، دو ماهه در منزل ایشان داشتند، شاگردان آقا نقل می‌کردند: به محض اینکه لباسمان کثیف می‌شد و از تن بیرون می‌آوردیم سریعاً فرزندان آقا، آنها را به اندرون می‌بردند و آنها را می‌شستند، از شهرت و معروفیت و دنیا خواهی بسیار گریزان بود و می‌فرمود:

« آرزو دارم بر سر کوهی روم که هیچکس مرا نشناسد و بارها تکرار می‌کردند که از زمانی که مشهور شدم به زحمت افتادم ».

آقای انصاری بسیار رقیق القلب بود و از ابتلائاتی که دوستانش پیدا می‌کردند بسیار ناراحت می‌شد و در جهت رفع مشکلات بسیار همکاری می‌کرد و ایشان انسانی سلیم النفس، بی ریا، ساده زیست، بی آلایش و متواضع بودند. ایشان با همه مراتب بالای علمی هرگز ادعای بزرگی نداشت و روحیه مردمی بودن در ایشان زبانزد همگان بود.
در بین راه هرگاه فرصتی دست می‌داد با کسبه به گفتگو می‌نشست. یکی از روحانیون بر جسته نقل می‌کنند که:
یکی از مریدان آقای انصاری چند رأس گاو داشت روزی آقای انصاری را دیدم که وی را در بردن گاوها به صحرا همراهی می‌کرد و بدون اینکه این همراهی را کسر شأن خود بداند.
ایشان مدتی در روستای دهلق در منزل مرحوم شیخ میرزا رضا صالحی(ره) که از نیکان بود سکونت داشت در این مدت کم (حدود چهل روز) مردم روستا رفتارهایی از ایشان مشاهده کردند که سخت به اهل علم علاقمند گردیدند آری ایشان با عمل صالح خویش مردم را به دینداری فرا می‌خواند و به علمای دین خوشبین می‌نمود. این مرد بزرگ متخلق به اخلاق الهی بود و با گفتار و کردار خویش بسیاری از تشنگان را به سرچشمه مقصود راهبری می‌کرد.
یکی از مداحان اهل بیت(ع) گوید: روزی آقای انصاری مرا در خیابان دید مقداری پول به من داد و فرمود:

« یک مجلس روضه بخوان اما قربة الی الله. »

یکی از همدانیهای مقیم نجف روزی به ایشان عرض کرد: آقا چرا از مجالس کناره‌گیری می‌کنید شاید این کناره‌گیری شما موجب شود که در مورد شما حرفهایی بزنند، ایشان فرمود:

« مجالس آلوده است در این مجالس از علماء دین و بزرگان غیبت می‌شود و نهی از منکر هم نمی‌شنوند بنابراین هر چه می‌خواهند بگویند من در هر مجلسی شرکت نمی‌کنم. »

آیت الله انصاری همدانی تقید شدیدی به شرع داشت به همین خاطر «آیه الکرسی» را با خط زیبای شاگرد خود آقای همایونی بر بالای دیوار اتاق خویش در گرداگرد اتاق نوشته بود وقتی از ایشان پرسیدند در جواب فرمود:

« در روایت است که هرگاه خانه‌ای بلندتر از هفت ذرع ساخته شود برای دور نمودن شیطان از آن، آیه الکرسی بر آن نوشته شود. »

 سخاوت

حضرت آیت الله انصاری از وجوهات شرعیه استفاده نمی‌کردند بلکه از درآمد باغ کوچک و چند عدد گوسفند و گاو که داشتند إمرار معاش می‌نمودند و بارها می‌فرمودند:

« خدای تعالی هیچ وقت ما را مقروض نکردند ».

با اینکه ایشان از نظر مالی و مادی ثروتی نداشت لکن در مقام بذل و بخشش مضایقه‌ای نداشت، محضر مقدسش محل قضاء حوائج بود، افرادی که برای حوائج مادی و شفای بیماریها مراجعه می‌کردند حتی اگر خارج از اسلام بودند آنان را با آغوش باز می‌پذیرفت.
و چه بسا افرادی را، که با نفس مسیحائی خود مداوا می‌نمود. صبیه حضرت آیت الله انصاری به نقل از همسرش نقل می‌کردند که:

 یک شب زمستانی بسیار سرد در همدان پدرم سراسیمه در حالی که عبایش بر دوشش نبود وارد منزل شد، حالش چنان بود که در آن وقت نمی‌شد علت را از او سؤال کرد مستقیماً به اتاق رفت و چند تا لحاف و تشک بر دوش انداخت و بیرون رفت، بعد از مدت زمانی برگشت و کاملاً درصورت او آرامش و رضایت دیده می‌شد.

شجاعت

در بیان حق از هیچکس ابایی نداشت، گر چه طرف مقابل از ایشان می‌رنجید، آنچه که باید بگویند می‌گفتند.
جناب حاج آقا گل آرایش نقل می‌کند:
« در زمان جنگ جهانی دوم که انگلیسها داخل ایران بودند، روزی در همدان زن محترمی جهت کار منزل از خانه خارج می‌شود، یک سرباز انگلیسی به دنبال ایشان می‌افتد زن وقتی احساس می‌کند که سرباز دنبال او را گرفته تندتر می‌رود، تا در خیابان به آیت الله انصاری برخورد می‌کند، زن خطاب به آقای انصاری می‌کند و فریاد می‌زند مرا از دست این خبیث نجات دهید، آقای انصاری جلوی سرباز را می‌گیرد ولی سرباز به حضرت آقا جسارت می‌کند، آقا هم با عصایش محکم بر سر سرباز می‌زند و او را فراری می‌دهد. »
 فروتنی، تواضع و کتوم بودن

آقای انصاری خود کارهای منزل را انجام می‌داد، از بازار شخصاً خریداری می‌کرد و اجازه نمی‌داد که کسی در خرید خانه و حمل کالا او را کمک کند، در تواضع او این سخن کفایت می‌کند که:
 یکی از شاگردانش نقل می‌کردند که با اینکه من بیست سال بیشتر نداشتم و مشغول خواندن کفایه بودم و آیت الله انصاری مجتهد مسلم و بیش از چهل سال داشت، روزی من مشغول نماز شدم یک دفعه متوجه شدم این مرد الهی در نماز به من اقتداء کرده ‌است.
 

مرد آن را دان که خود را بشکند
مرد آن نبود که صف‌ها بشکند

آقای افراسیابی در این مورد چنین می گوید:
« ایشان خیلی متواضع و فروتن بود، عموماً مهمان ها که می آمدند منزل ایشان حدوداً از سه چهار روز تا یکی دو ماه می ماندند و ایشان از آن ها پذیرایی می کرد و نمی گذاشت کسی کاری انجام دهد. خیلی عادی بودند اگر وارد می شدی نمی فهمیدی ایشان کدام یکی است. کارشان را به کسی نمی دادند. حتی وقتی شاگردها و مهمان هایشان از شهرستان می آمدند، خانواده شان لباس آن ها را جمع می کردند و می شستند، تمام کارهای مهمانان بر عهده خانواده شان بود. »
منظور این که هیچ تشخصی برای خودشان قائل نبودند، زندگی ساده، بی تشخص و بی تشریفات داشتند.
از مرحوم دولابی نیز نقل شده که ایشان توی خانه نمی گذاشت کسی حتی یک استکان چایی برایش ببرد، خودش چایی می آورد، سفره می گذاشت.
آری فروتنی، تواضع، بی توقعی و بی تکلفی وی کم نظیر است.

استاد الهی و عارف ربانی، مرحوم حاج شیخ جواد انصاری همدانی می‌فرمود:

« یکی از مؤمنان، شبی که برای نماز شب بیدار شده بود مشاهده کرد که حدود پانصد خانه از خانه های همدان نورافشانی می‌کنند. به او الهام شده بود که در این خانه ها نماز شب خوانده می‌شود، در نقطه‌ای از زمین عمودی از نور دیده بود که تا آسمان کشیده شده ‌است و به او الهام شده بود که در آن مکان وجود مقدس حضرت مهدی(ع) هست که به نماز ایستاده ‌است. »

( رساله لقاءالله / 130 و 131 )
بعضی از شاگردان آقا معتقدند که منظور خودش بوده که اینجا از باب تواضع نام خودش را ذکر نکرده و این حالت عادت آقا بود که در گفتن اسرار خیلی کتوم بودند.
 

حتی آقا می‌فرمودند:
« اگر ملا کاظم کربلایی که بطور اعجاز، قرآن به حافظه او سپرده شد آن را افشا نمی‌کرد از جانب خدای تعالی بیشتر نصیبش می‌شد. »
تقید به شرع مقدس و پرهیز از گناه

از خصوصیات بارز ایشان تقید به تمام معنا به شرع مقدس بود به تمام واجبات و مستحبات و ترک محرمات و مکروهات اهتمام تام داشت، برای غسل جمعه اهمیت زیادی قائل بود. نه خود غیبت می‌کرد و نه اجازه غیبت کردن در حضورش را می‌داد.

جناب آقای اسلامیه نقل می‌کردند که:
در زمانی که مرحوم انصاری در قم ساکن بودند و به درس آیت الله العظمی حائری می‌رفتند، مرتباً برای برادرش که در همدان عطاری داشت نامه می‌نوشتند یکبار در نامه‌ای نوشته بود،

« برو از آیت الله آخوند ملا علی همدانی برای من حلال بودی طلب کن، چون در قم من در مجلسی بودم که جمعی شرکت داشتند در آن جلسه از آخوند ملا علی بدگویی شد من پیش خود فکر کردم که آیا باید دفاع کنم یا نه، به این نتیجه رسیدم که باید از ایشان دفاع کنم ولی قبل از اینکه سخنی بگویم، جلسه پاشید و آنها متفرق شدند، پس به جهت این کوتاهی از او برای من طلب حلالیت بعمل آور. »

جناب آقای اسلامیه می‌فرمود:
وقتی برادر آیت الله انصاری این مسأله را با آخوند در میان گذاشتند آخوند فرمود: حلال کردم، حلال کردم، عجب! هنوز اینگونه افراد پیدا می‌شوند. آیت الله انصاری عصرها اغلب جهت قدم زدن از منزل خارج می‌شدند و آخرالآمر جهت تفکر به قبرستانها می‌رفتند و تأکید داشتند که شخص سالک باید روزانه ساعتی را برای تفکر قرار دهد، تفکر در قبور و اهل دنیا و کسانی که آمدند و رفتند، تفکر در احوال بزرگان، تفکر در حالات اولیاء خدا و تفکر در مرگ و ... .

یک روز آقا جهت قدم زدن به سمت عباس آباد که در آن زمان بیرون از شهر بود و با شهر فاصله زیادی داشت و محلی تفریحی محسوب می‌شد رفتند هنگام برگشتن که نزدیک غروب بوده در یک سواری که آخرین وسلیه برگشت بوده سوار می‌شود ولی در این اثناء یک زن بی‌حجاب هم در ماشین سوار می‌شود، آقا از ماشین پیاده می‌شود و تمام راه را با آن پیکر ضعیف و لاغرش پیاده به شهر بر می‌گردند.

مرحوم ثقة الاسلام حاج غلامحسین راجی که از مقدسین و پاکان همدان بود نقل می‌کرد:
وقتی از سفری که به مکه مکرمه و عتبات عالیات داشتم برگشتم، آیت الله انصاری و چندی از دوستانشان به منزل ما آمدند من خدمت معظم له عرض کردم که: آقای ... که از معمّمین و محترمین سامراء هستند به شما ارادت زیادی دارند و درخواست کردند که به ایشان التفات و توجهی بفرمایید آیت الله انصاری سر به زیر انداخت و بعد از دقایقی سربلند کردند و فرمودند:

« چگونه می‌توانیم به ایشان توجه کنیم در حالی که در نماز تحت‌الحنک نمی‌اندازد. »
بی اعتنایی به دنیا

سیره عملی و رفتاری ایشان فرار از دنیا بود، بارها در جلساتش نسبت به دنیا و خطرات آن هشدار می داد، آیه شریفه 14 سوره آل عمران طلیعه سخنانش بود:

« زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاء وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ  وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الْمَآبِ »

جناب مرحوم غلامحسین سبزواری نقل می‌کردند که:
روزی آقای انصاری در عنفوان جوانی به تجارتخانه من آمد و من آقا را روی فرشهایی که روی هم گذاشته شده بود نشاندم، با آقا مشغول صحبت بودیم که دیدم ایشان ناگهان تکان سختی خوردند و مانند برق از سر جایش پریدند و به اطراف نگاه کردند، بعد دستش را روی فرشها گذاشتند و فرمودند:

« خودش است، این دنیاست که انسان را اینگونه می‌گیرد. »

پرهیز از بحث و جدل

و او بیشتر دوست داشت در حال خودش باشد. اهل بحث نبود و از آن دوری می کرد.

و اینک خاطره ای بشنویم از آقای اسلامیه:
« یک بار یک عده از تهران آمده بودند همدان خدمت آقا. بعد آن ها شروع کردند به بحث کردن و یکی از آقایان گفت: الان آقا می آیند و جواب را از خودشان می گیریم. آقای انصاری تشریف آوردند و دو زانو نشستند سر جای خودشان و در همان حالت سکوت مخصوص خود بودند. یکی از آقایان گفت: آقا این بحث مطرح بود و ما می خواستیم جوابش را از شما بشنویم و ایشان فرمودند: من حال بحث ندارم. »
یعنی بعضی ها هستند که کارشان فقط بحث کردن است و اهل راه رفتن نیستند. شاید او می خواست با این سکوتش بالاترین جواب ها را بدهد.
کتمان اسرار الهی و ملاقات امام زمان(ع)

از خصوصیت بارز آیت الله انصاری کتمان شدید اسرار بود. تأکید داشت که شاگردان او اسرار الهی را بروز ندهند. روی این جهت شاگردان مقید بودند که مطالبی را که در جلسات گفته می‌شود مکتوب نگردد. یکی از شاگردان آیت الله انصاری از ایشان سؤال می‌کند: چه زمانی ما می‌توانیم خدمت صاحب‌الزمان ولی عصر(ع) برسیم؟
 آیت الله انصاری جواب می‌دهند:

زمانی که حضور و غیبت آقا برای شما فرقی نکند.

در زمانی دیگر یکی از شاگردان ایشان سؤال می‌کند: آیا می‌شود به حضور حضرت حجت(ع) رسید؟ آقا جواب می‌دهند:

بنده خدا، به حضور خداوند هم می‌توانیم برسیم به حضور بنده‌اش نمی‌توانیم برسیم!

درمرتبه دیگر که آیت الله دستغیب (ره) و آیت الله فهری هم بوده‌اند آیت الله نجابت سوا ل می‌کند که: آیا به حضور امام زمان(ع) رسیده اید؟ آقا جوابی می دهند به این مضمون که:

 ماازددت یقیناً،

 کنایه از اینکه من چنان حضور حضرت قائم(ع) را همیشه با تمام وجود احساس می‌کنم که حضور و غیبت او علی الظاهر برایم یکسان است.

قریحه نیکو

حضرت آیت الله انصاری همدانی علاوه بر مراتب علمی و عرفانی، صاحب قریحه ای بس نیکو بودند. از ایشان اشعاری بجای مانده ‌است و تخلص او «فانی» است که همه، دلالت بر التهاب درونی و سوز و گداز وی دارد، اینک نمونه ای از این اشعار عارفانه ذکر می‌گردد:
 

ای شه ملک ملاحت، دلبر زیبای من
قومی از غم کرده‌ای دلخون، بت رعنای من
از هلال ابرویت، خم کرده‌ای بالای من
روزگارم ساخت چشمت، ترک بی پروای من
« آخر از رحت نگر بر زردی سیمای من »


در شب هجران ندارم قصه جز با موی تو
هر زمان با چشم نمناکم بیاد روی تو
ای خوش آن ساعت گذارم افتد اندر کوی تو
گه شوم مدهوش و گه مست ای صنم از بوی تو
« یا سپارم جان ز شوقت یار بی همتای من »


هر دلی کز عشق رویت دلبرا دیوانه شد
در بر شمع جمالت جان او پروانه شد
جغد آسا در فراقت ساکن ویرانه شد
عاری از دنیا و دین و خویش و زبیگانه شد
« حال زارش شد گواه محنت و غمهای من »


آن سر انگشت کز زلفت حمایت می‌کند
از عبیر نافه چینی حکایت می‌کند
با نسیم صبحدم از گل سعایت می‌کند
از پریشانی دلها بس شکایت می‌کند
« کز امیران جهان خون شد دل زیبای من »


عالم همه از روی جمیلت شده پر نور
 در دیده اعمی رخ زیبای تو مستور
موسی کلیمی نبود تا که ببیند
هر لحظه پدیدار تجلی تو بر طور
هر جام دلی گشت پر از ساغر مهرت
مأنوس تو گردید و زغیرت همگی دور
ما دست ز دامان جلال تو نداریم
 زین درگه لطف است طلبکار تو منصور
یکباره بزن آتش غیرت به دل ای دوست
تا جز تو نماند دگری مقصد و منظور
این خانه که بیگانه در او ساخته منزل
 خالص کن و دشمن همگی ساز تو مقهور
در فضل عمیم تو نگنجد که فتد دوست
 در مهلکه و دشمن او خرم و مسرور
ای مهدی موعود تو را باد تحیت
 پس رحمت حق و برکاتش به تو منثور
پیوسته بر آباء کرامت ز خدا باد
شایان صلوات ابدی نازل و منشور
ما دست به دامان تولای تو داریم
بر بندگی درگه شه نامی و مشهور
ای آنکه پسندیده درگاه الهی
دریاب یکی خسته و وامانده و منفور
گر یک نظر از لطف بر این بنده نمایی
مقبول به درگاه خدا افتد و مغفور
زین در که گدا باز از او نامده محروم
امید شود سعی من شیفته مشکور
روی سیهم از کرم حضرت مولی
مستور به درگاه خدا آمد و مبرور
بنمای به «فانی» ز کرم یک نظر ای دوست
کان سوخته در راه تو شد کشته و مهجور


« نگار نازنین »
گر شبی از در درآید آن نگار نازنیم
کلبه احزان نماید مقدمش خلد برینم
برنگیرد گر حجاب از چهره آن دلدار جانی
هرگز آسایش نبیند این دل زار غمینم
روزگار غم سرآید آنچنان گردد که گویی
غم نزد از روز اول داغ حسرت بر جبینم
بر سریر مسند عشقست حالی تکیه گاهم
مهر جانان ملک جان بنهاده در زیر نگینم
در هوای عشق او پر می‌زنم تا عرش اعلی
کی گذارد عشق جانان آشیان اندر زمینم
«فانیا» گر شمع رویش طالب پروانه باشد
من به کوی عشقبازی سوزش آتش گزینم


« منزلگه یار »
منزلگه آن یار اگر خانه من بود
 فردوس برین گوشه کاشانه من بود
شاهان جهان را نشدی هیچ میسر
 آن گنج مرادی که به ویرانه من بود
هر گوشه چشمی که نمود آن شه خوبان
 تیری به دل خسته دیوانه من بود
گر سوخت مرا جلوه دیدار عجب نیست
کان شمع مراد دل ویرانه من بود
هر ناحیه شد جلوه گر از حسن نگاری
از پرتو آن دلبر جانانه من بود
گر هوش مرا برد لبش روح و روان داد
 کان آب حیات و می و میخانه من بود
برد آن خم ابرو ز کنشتم سوی محراب
در بی خبری دید که بت خانه من بود
لطف ازلی گفت که ای «فانی» محروم
 آزادیت از پند حکیمانه من بود


« ناخدا باشد خدا »
اندر این کشتی و این بحر عمیق
ناخدا باشد خدا اینجا رفیق
ناخدا در بحر تو باشد خدا
کی شود این ناخدا از تو جدا
اندر این دریا خدایت ناخداست
غم مخور چون ناخدا اینجا خداست
کشتی هر شط و هر بحر است او
عشق حقّ سکانی و فلک نکو
عشق مجنون چون پدید آمد مجاز
 آن مجازی بهتر از شرک نماز
ای برادر جامه شرکت ببر
 اندر آن بازار عشق آن را بدر

چو پای از جاده بیرون شد، چه نفع از رفتن راهم
چو کار از دست بیرون شد، چه سود از دادن پندم
معلم گو ادب کم کن، که من ناجنس شاگردم
پدر گو پند، کمتر ده، که من نااهل فرزندم
دلم تا عشقباز آمد، در او جز غم نمی‌بینم
دل بی غم کجا جویم، که در عالم نمی‌بینم
دمی بی همدمی خرم، ز جانم بر نمی‌آید
دلم با جان برآمد، چونکه یک همدم نمی‌بینم
ادامه دارد. ماخذ:کتاب در کوی بی نشانهاوکتاب سوخته

زندگینامه آیت الله شیخ محمد جواد انصاری همدانی(ره)

ولادت:

نعره زد عشق، که خونین جگری پیدا شد
حسن لرزید، که صاحب نظری پیدا شد

« ملکی مرا به آسمان ها برد از طبقات آسمان ها عبورم داد و آن گاه پیامبر(ص) را دیدم که سرشان را بالا آوردند و بشارت فرزندم را به من داده و فرمودند:

 خیلی مواظب این بچه باش که مورد نظر ماست. »


و این خواب مادری است پاکدامن که می خواهد در آغوش پرمهرش کودک دلبندی را پرورش دهد که روزگاری آتش بر دل سوختگان شیدا زند.

فرید عصر و حسنه دهر، ترجمان قرآن و سلمان زمان آیت‌الله العظمی عالم عابد زاهد ناسک، مرحوم حاج شیخ محمد جواد انصاری همدانی( قدس‌سره) فرزند مرحوم حاج ملا فتحعلی همدانی در سنه 1320 هجری قمری مطابق با 1281 هجری شمسی در شهر همدان و در خانواده‌ای روحانی چشم به جهان گشود.

والدین :

پدر ایشان مرحوم حاج ملافتحعلی همدانی، از علما و فضلای همدان بود. البته زادگاه ایشان شیراز بود، ولی بعدها برای تبلیغ و برنامه های مذهبی مأموریت پیدا کرد و به همدان آمد و در آنجا رحل اقامت افکند.

مادر ایشان انسانی وارسته بود به نام ماه رخسارالسلطنه که از بستگاه ناصرالدین شاه بود و فرزندان آقای انصاری از آن جا که بعد از رحلت مادر و پدر بزرگوارشان بیشتر تحت کفالت ایشان بودند از او بسیار به نیکی و بزرگی یاد می کردند
تحصیلات و اساتید:

از همان کودکی آثار عظمت روحی و استعداد معنوی عجیبی در ایشان مشاهده می‌گردید و با وجود ناراحتیهای جسمانی که تا دوازده سالگی دامنگیرشان بود، به لحاظ هوش و قریحه ذاتی فراوان از سن هفت سالگی دروس حوزوی و صرف و نحو را نزد والد محترمشان شروع کردند.

با رحلت والد محترمشان در سن دوازده سالگی از محضر اساتید دیگر بهره‌مند گردیدند، فقه و اصول و بعضی کتب فلسفه نظیر منظومه سبزواری و اسفار را نزد علمایی همچون آیت‌الله میرزا علی خلخالی و مرحوم حاج سید عرب و حاج آقا علی شهیدی و آقا محمد اسماعیل عمادالاسلام و رشته‌های طب خمسه یونانی و ابوبکر زکریای رازی و علم معرفه النفس و درس اخلاق را نزد حاج میرزا حسین کوثر همدانی برادر حاج آقا رضا واعظ معروف گذراندند و در همان سنین جوانی صاحب قوه استنباط گردیدند.

در طبابت نیز صاحب نظر بودند به گونه ای که فرزندانشان نقل می کردند در منزل همگی از معالجه اطبّاء بی نیاز بودند و پدر، خود بهترین طبیب بود، البته این فقط در مورد فرزندان نبود و گاهی از اطراف و اکناف برای معالجه خدمتشان می رسیدند که در این راستا بعداً به جریان معالجه بیماری یک یهودی اشاره خواهیم کرد.
در حدود بیست و چهار سالگی با زنی پاکدامن از خانواده‌ای اصیل ازدواج کردند که ثمره این ازدواج دو فرزند پسر و سه فرزند دختر شد، شیخ محمد جواد انصاری با داشتن استعداد و توانایی ذاتی بسیار بالا و نیز پشتکار و همتی والا در همان سنین جوانی موفق به دریافت درجه اجتهاد در همدان شد.
بعد از این که مرتبه اجتهاد ایشان توسط علمای همدان تأیید می گردد، به تشویق علمای همدان به شهر مقدس قم رهسپار گردید و در محفل نورانی و درس حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری(ره) حاضر گردید و با وجود آن که شیخ عبدالکریم به ایشان می فرماید شما دیگر نیازی به تحصیل در قم ندارید و همان برگه اجتهادشان را تأیید می کند، ولی آقای انصاری چند سال در خدمت آن بزرگوار می ماند. آقای حائری ایشان را به خدمت آسید ابوالحسن اصفهانی نیز می فرستد و ایشان برگه اجتهادشان را با تجلیل امضاء می کند.

هم چنین برگه اجتهاد آقای انصاری به تأیید بزرگانی مانند آیت الله محمدتقی خوانساری و آیت الله قمی بروجردی     می رسد.
سابقه آشنایی آقای انصاری با بزرگانی نظیر امام خمینی ، آیت الله آخوند ملاعلی معصومی و آیت الله سید محمد تقی خوانساری در همان حوزه درسی شیخ عبدالکریم حائری بود و هم مباحثه ایشان آیت الله گلپایگانی بود.

آیت الله انصاری همواره و به طور مکرر در جلساتش با احترام از امام خمینی (قدس‌سره) یاد می‌کردند و می‌فرمودند:
« حاج آقا روح الله مرد بزرگی است حاج آقا روح الله آتیه‌ای بسیار روشن دارند» و امام خمینی  هم از ایشان به نیکی یاد می‌کرد.
آیت الله انصاری پنج سال بصورت مداوم در درس حضرت آیت الله العظمی حائری شرکت کردند و مراتب عالی فقه و اصول را تکمیل کردند، و در این اثناء بود که شروع به حاشیه زدن بر عروه الوثقی کردند سپس به همدان برگشتند و در اثر انقلاب درونی که در ایشان ایجاد شده بود تا پایان عمر به تهذیب نفس و تربیت نفوس مستعده پرداختند و از شهرهای مختلف ایران و کشورهای همجوار شیفتگان زیادی به محضرشان می‌رسیدند و از أنفاس قدسیه ایشان بهره می‌بردند.

تحول معنوی:

آیت الله انصاری همدانی آغاز تحول درونی خود و شروع سیر وسلوک خود را چنین بیان فرموده‌اند:

من به تشویق علمای همدان به دیار قم رهسپار شدم و تا آن زمان به طور کلی با عرفان و سیروسلوک مخالف بودم و مقصود شرع را همان ظواهری که دستور داده شده می‌دانستم تا اینکه برایم اتفاقی پیش آمد؛ یک روز در همان سن جوانی که به همدان رفته بودم به من اطلاع دادند که شخص وارسته‌ای به همدان آمده و عده زیادی را شیفته خود کرده، من به مجلس آن شخص رفتم و دیدم عده زیادی از سرشناسها و روحانیون همدان گرد آن شخص را گرفته‌اند و او هم در وسط ساکت نشسته بود، پیش خود فکر کردم گرچه اینها افراد بزرگی هستند و دارای تحصیلات عالیه‌ای می‌باشند اما این تکلیف شرعی من می‌باشد که آنان را ارشاد کنم و تکلیف خود را ادا کردم و شروع به ارشاد آن جمع نموده نزدیک به دو ساعت با آنها صحبت کردم و به کلی منکر عرفان و سیروسلوک إلی الله به صورتی که عرفا میگفتند گشتم، پس از سکوت من مشاهده کردم که آن ولیّ الهی سر به زیر انداخته و با کسی سخن نمی‌گوید بعد از مدتی سر بلند نمود و با دید عمیقی به من نگریست و گفت:
« عن قریب است که تو خود آتشی به سوختگان عالم خواهی زد. »
من متوجه گفتار وی نشدم ولی تحول عظیمی در باطن خود احساس کردم برخاستم و از میان جمع بیرون آمدم در حالی که احساس می‌کردم که تمام بدنم را حرارت فراگرفته است، عصر بود که به منزل رسیدم و شدت حرارت رو به ازدیاد گذارد. اوائل مغرب نماز مغرب و عشاء را خواندم و بدون خوردن غذایی به بستر خواب رفتم، نیمه‌های شب بیدار شدم، در حال خواب و بیداری دیدم که گوینده‌ای به من می‌گوید:
« العارف فینا کالبدر بین النجوم و کالجبرئیل بین الملائکة؛
شخص عارف در بین ما همانند قرص ماه است در بین ستارگان و همانند فرشته امین وحی است در بین فرشتگان. »
به خود نگریستم دیدم دیگر آن حال و هوی و اشتیاقی که به درس داشتم در من نمانده ‌است. کم کم احساس کردم که نیاز به چیز دیگری دارم تا اینکه مجدداً به قم آمدم. در قم شروع به حاشیه زندن بر کتاب شریف عروه الوثقی کردم تا یک شب با خود فکر کردم که چه نیازی به حاشیه من است بحمدالله به اندازه کافی علمایی که حاشیه زده‌اند وجود دارند و نیازی به حاشیه من نیست و از ادامه کار منصرف شدم. در همان شب این خواب را دیدم « در عالم رؤیا یک حوض بسیار بزرگ با رنگهای مختلفی دیدم که دور آن حوض پر از کاسه‌های بزرگی بود که بر آنها اسماء خداوند و از جمله این آیه شریفه:
« ذلک فضل الله یوتیه من یشاء؛
این فضل خداست که به هر که خواهد می‌دهد. مائده/56. »
نوشته شده بود وقتی من به نزدیک آن حوض رسیدم جامی لبریز از آب حوض کرده و به من نوشاندند که از خواب پریدم و تحولی عظیم در خود احساس کردم و آنچنان جذبات عالم علوی و نسیم نفحات قدسیه الهی بر قلب من نواخته شده بود که قرار را از من ربود، وجود خود را شعله‌ای از آتش دیدم،
« یک بار آنقدر سوختن قلبم شدت یافته بود که احساس می کردم مرگم نزدیک است. می سوختم و دیگر امیدی به ماندن نداشتم. مطمئن بودم دوام نمی آورم می سوختم، می سوختم ... ناگهان احساس کردم نوری پیدا شد و به قلبم خورد و آن گاه قلبم آرام شد و حرارتش فروکش کرد. »

یکی از شاگردان آیت الله انصاری نقل کردند که ایشان فرموده بودند:
« مرحوم غبار همدانی را جذبه الهی گرفت و سوخت، من هم اگر عنایت ثانوی الهی شامل حالم نمی شد چون او سوخته بودم. »

حضرت علی (ع) می فرماید: « حبّ الله نار لا یمرّ علی شیءٍ الا احترق و نورالله لایطلع علی شیءٍ الا اضاءَ: دوستی خدا آتشی است که از هرچه عبور می کند آن را می سوزاند و نور الهی نمی تابد بر چیزی مگر آنکه آن را روشن می کند. مصباح الشریعه ج2، ص 239. »

ادامه سخنان ایشان:

از آن به بعد به این طرف و آن طرف زیاد مراجعه کردم که شاید دستم به ولیّ کاملی برسد و از وی بهره‌ گیری نمایم. در آن زمان عالم نحریر و ولیّ الهی آیت الله العظمی شیخ میرزا جواد ملکی تبریزی(ره) رحلت کرده بودند و هر چه نزد شاگردانش رجوع می‌کردم عطش من فرو نمی‌نشست تا اینکه خود را تنها و بیچاره و مضطر دیدم سر به بیابانها و کوههای اطراف قم گذاشتم، صبحها می‌رفتم و عصرها برمی‌گشتم تا اینکه پس از چهل الی پنجاه روز تضرّع و توسّل زیاد به ساحت مقدس معصومین(ع) وقتی اضطرار و بیچارگیم به حد اوج خود رسید و یکسره خواب و خوراک را از من ربود ناگهان پرده‌ها از جلوی چشم من برداشته ‌شد و نسیم جانبخش رحمت از حریم قدسی الهی ورزیدن گرفت و لطف الهی شامل حالم گردید و مقصد خود را در وجود مقدس خاتم الأنبیاء حضرت محمد(ص) یافتم و متوجه شدم در این زمینه وجود خاتم الأنبیاء دستگیری می‌نماید، از آن زمان به بعد مرتباً به ساحت مقدس آن حضرت متوسل می‌شدم و از حضرت بهره‌گیری فراوان می‌نمودم.

و خود ایشان نقل می کنند که:
« از آن به بعد هرجا مکاشفات و یا رویدادهای ذهنی که برایم پیش می آمد و نمی توانستم جوابشان را پیدا کنم به ساحت مقدس پیامبر اکرم(ص) متوسل می شدم و جواب می گرفتم. »

هم ایشان و هم آقای قاضی(ره) و هم شاگردانشان می گویند:
« ایشان در این راه استادی نداشته و توحید را مستقیماً از خدا فراگرفته. »

ایشان به خاطر نداشتن استاد و متحمل شدن ریاضت ها و عبادات زیاد، جسمی لاغر و نحیف پیدا می کند و شاید به همین خاطر وفاتشان در سن 59 سالگی واقع می شود.

از خود ایشان نقل می کنند که:
« اگر من طبابت نمی دانستم تا به حال 70 بار مرده بودم. »

مادرشان می فرمود:
« پسرم قبل از این که در این راه بیفتد خیلی چاق و چله و سفید بود. »

البته خود می فرمود:
« اگر الان جوان شوم می دانم چطور باید بروم و راه خیلی آسان تر از کاری بود که من کردم. »

به هر حال این آغاز حرکت آیت الله انصاری همدانی بود که از همان ابتدا به خود حقایق وصل شد. در اصطلاح به این‌گونه عرفا مجذوب سالک می‌گویند. آیت الله انصاری در مسیر سیروسلوک عمده راه را بنابر تصریح خود بدون استاد طی کرده‌ است و در ابتدای مسیر تنها برای مدتی کوتاه از بعضی اولیاء وارسته استفاده برده که یکی از آنها همان انسان وارسته‌ای بود که آتش اولیّه را به قلب ایشان افکند بعدها با انسان وارسته‌ای دیگر به نام حاج ملا آقاجان زنجانی معروف به «مجنون» که بعدها به «عتیق» معروف شدند برخورد می‌کند آن انسان وارسته که در زنجان ایشان را ملاقات می‌کند خطاب به آیت الله انصاری می‌فرماید:

« به ما دستور رسیده که به شما اعلام کنیم که باید مقداری از راه را با ما بیایید».

شخص دیگری که توانست اندکی کمکش کند و در این راه صعب راهنمایش باشد، حاج آقا حسین قمی(ره) از شاگردان میرزا جواد آقا ملکی تبریزی است، البته ایشان سمت استادی نداشت ولی صحبتها و کلمات میرزا جواد را برای او نقل می کند و او بهره ها می برد. بعدها نیز آقای انصاری از او به نیکی و احترام بسیار یاد می کرد.

شاگردان:

محفل انس او تنها خاصّ شاگردان نبود؛ بلکه هر کسی را متناسب با سعه وجودی خود سیراب می کرد، حتی علما و مراجع به خدمتشان می رسیدند و تقاضای دستورالعمل یا توصیه هایی خاص خودشان را داشتند، و به این ترتیب ایشان در اثر عنایت الهی، مرجع مراجع می گردند. اما در میان شاگردان ایشان می توان به این بزرگان اشاره کرد:

مرحوم آیت الله حسنعلی نجابت(ره)،
مرحوم آیت الله شهید سید عبدالحسین دستغیب(ره)،
آیت الله سید مهدی دستغیب (برادر شهید دستغیب)،
آیت الله سید علی محمد دستغیب (خواهرزاده شهیددستغیب)،
مرحوم حاج محمد اسماعیل دولابی(ره)،
مرحوم علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی(ره)
مرحوم آقای مهندس تناوش ( داماد و شاگرد )،
مرحوم آقای غلامحسین سبزواری،
مرحوم حجة الاسلام سیّد عبدالله فاطمی،
مرحوم آقای بیات،
آقای اسلامیه ( داماد و شاگرد )،
آقای افراسیابی( داماد و شاگرد )،
استاد کریم محمود حقیقی و....

وفات:

دختر ایشان خانم فاطمه انصاری در مورد فوت ایشان می گوید:

« پدر می گفتند: هر چه خدا بخواهد، نمی گفتند خسته شدم می گفتند باید بروم. آن طرف قشنگه می گویند بیا! »

به او ندای إرجعی رسیده و او بی قرار است.

جناب علامه طهرانی نقل می‌کنند که:

« آیت الله انصاری در اثر فشار و شدت عشق و شوق وافر به لقاء حضرت متعال و سپس درخواست و طلب فنا در ذات احدیت و نداشتن راهنما و استاد و رهبر، چون به نظریه خود عمل می‌کرده‌اند دچار کسالت قلب شدند و چون خودشان طبیب قدیمی ‌بودند پیوسته از گیاهان و عقاقیر مفید و مروح قلب استفاده می‌نمودند. یک سال مانده به عمر شریفشان برای یک ماه به تهران آمدند و به حقیر فرمودند تا برایشان از دکتر اردشیر نهاوندی که متخصص قلب بود وقت گرفتم، چون دکتر ایشان را تحت معاینه دقیق خود قرار داد از جمله گفت:

این قلب بیست سال است که تحت فشار شدید عشق واقع است. آیا شما خاطر خواه بوده‌اید؟ فرمودند: بلی. پس از آنکه بیرون آمدیم به حقیر فرمودند:

عجب دکتر دقیق و با فهمی است! او درست تشخیص داد، اما فهم آنکه این خاطر خواهی برای چه موردی بوده‌ است در حیطه علم او نیست.

ما مکرراً روزهای جمعه که در همدان بودیم و با ایشان به حمامهای عمومی می‌رفتیم برای غسل جمعه و تنظیف، بدن ایشان به قدری ضعیف و نحیف بود که جز استخوان چیز دیگری نبود و چون قامتش بلند بود حقاً این سر بر روی قفسه سینه سنگینی می‌نمود و دو پا مانند چوبهای باریکی بود که به هم پیوسته اند و استخوانهای منحنی سینه شان یکایک قابل شمارش بود. ( رحمه الله علیه رحمة واسعة ). »

آقای اسلامیه نقل می‌کنند که:

« یک سال پیش از فوت حضرت استاد در سا ل 1338 هجری شمسی بود که یک روز در ایوان خانه آقا جلسه ای داشتیم و جناب حاج محمدرضا گل آرایش در ابتدای جلسه مشغول قرائت قرآن شد، من به ستون ایوان، در مقابل استاد تکیه کرده بودم و سرم را روی زانو گذاشته، در آیات تلاوت شده تفکر می‌کردم که یک دفعه حالت مکاشفه برایم ایجاد شد دالانی دیدیم بزرگ که انتهای آن پله می‌خورد و به سوی پشت بام می‌رفت، آیت الله انصاری در جلو و من هم پشت سر او، از پله ها بالا رفتیم تا به پشت بام رسیدیم، وضعیت چنان بود که فصلها یکی پس از دیگری می‌گذشت، بهار گذشت، تابستان گذشت، پاییز گذشت، ولی مکان هیچگونه تغییری نمی‌کرد تا نوبت به زمستان رسید، دیدم بادی وزید و عبای استاد از دوشش افتاد و ناگهان استاد ناپدید شدند.
 بعد وضعیت عادی شد و دیدم هنوز قاری، قرآن تلاوت می‌کند. این مکاشفه را بعد از فوت آیت الله انصاری وقتی برای آیت الله نجابت نقل کردم، ایشان فرمود: چرا این جریان را قبلاً به من نگفته ای؟، چون این مکاشفه خبر از مرگ ایشان می‌داد و زمستان تعبیرش این بود که، شما حضرت استاد را در شرائط سختی که به او شدیداً نیاز داری از دست خواهی داد.»

فاطمه انصاری می گوید:
« یک سال قبل از فوتشان هنگامی که ایشان سکته مغزی می کنند آقای تناوش و علامه طهرانی برایشان وقت دکتر می گیرند و ایشان در جواب می گویند:

ما یازده دوازده ماه دیگر بیشتر با شما نیستیم، زحمت نکشید. »

آقای اسلامیه می گوید:
« آن اواخر آقای سبزواری از ایشان می پرسند آقا حالتان چطور است؟ چون آن موقع پایشان درد می کرده است. فرمودند:

 ما دو روزه که عمر تازه می کنیم. آقای سبزواری پرسیدند چطور؟ و ایشان جواب می دهند

 شیرازی ها ( منظور آیت الله نجابت ) از فوت آقا خبردار شده و گوسفند قربانی کردند و فعلاً عقب افتاده

و نگفتند تا کی؛ و ایشان در همان سال دو سه ماه بعد فوت می کنند. »

و باز ایشان نقل کردند که:
« در روز یکشنبه آخر عمر آیت الله انصاری که طبق معمول در منزل آقای سبزواری جلسه داشتیم ابتدا جلسه، جناب حاج عزت الله کبوترآهنگی که از صالحین بودند و مرتب در جلسات شرکت می‌کرد گفت:
من دیشب خوابی دیده‌ام که مرا نگران کرده‌ است، دیشب در عالم رویا یک سید بزرگوار نورانی را دیدم که پشت سر او، آقای انصاری قرارداشتند که دو تا سطل مسی پر از آب در دو دستش بود و پشت سر آن سید راه می‌رفت و ما هم گروهی از شاگردان پشت سر استاد بودیم، مقداری که بدین صورت حرکت کردیم، آقا سید نورانی برگشت و خطاب به ما فرمود:
« توشه خودتان را از آقای حاج آقا جواد بردارید ».
من در این هنگام از خواب پریدم، وقتی این خواب را در حضور شاگردان نقل کردند، حضرت استاد سکوت کردند. و در سه شنبه همان هفته دو روز بعد آقا سکته مغزی کردند و ... . »

از مرحوم سبزواری نیز در بیان احوال ایشان نقل شده که:
« این دوران آخر ایشان رفتار غیر عادی داشتند و در التهاب بودند. دو سه بار آمدند و گفتند که حساب و کتاب ما را صاف کن، من تعلل می کردم تا سرانجام دفعه چهارم گفتند برادر، من رفتنی ام ، چرا تعلل می کنی! »

و او در فروردین سال 1339 وصیت های خود را به پسر بزرگش می کند و می گوید:

« من دارم می روم؛ تو پدر بچه هایی، مواظبشان باش؛ این تقدیری وارد شده از طرف پروردگار است. »

حاج احمد آقا فرزند ایشان نقل می‌کند که:
« در ایام نوروزی که برای تعطیلات به همدان آمده بودم یک روز پدرم مرا در اتاق خصوصیش صدا زد، پدرم در زیر کرسی بود، مرا نزد خود نشاند، چون فرزند ارشد بودم به من فرمود:
« فلانی ( به اسم ) تو بعد از من وظیفه داری که در حق این بچه ها پدری کنی، با شنیدن این کلام فوق العاده مضطرب شدم، فرمودند ناراحت نباش خداوند چنین مقدر فرموده ‌است که بعد از من نسبت به بچه ها پدر باشی. »
بعد از این گفت و شنود، من به محل کارم در اراک مراجعت کردم و ... .

دکتر علی انصاری می گوید:
« ایشان هفته آخر مضطرب بودند می رفتند سر کوچه و بر می گشتند غیر عادی؛ گویا چیزی می دیدند. »

و ایشان عصر سه شنبه در 9 اریبهشت، 1339ه.ش. در بین نماز ظهر و عصر بر روی سجاده عشق هنگام نیاییش با خدای خود، حالش به هم می خورد و نیمه بدنش فلج می شود.
حاج احمد آقا می گوید:
« به اراک برگشتم ولی پیوسته منتظر خبر ناگواری بودم که روز هفتم اردیبهشت سال 1339 به وسیله تلگراف به من اطلاع دادند که پدرم مریض است، من سریعاً خودم را به همدان رساندم، دیدم دوستان و رفقای زیادی از شهرهای مختلف آمده‌اند، مرحوم پدرم مبتلا به انفارکتوس(سکته) شده بودند و نصف بدن و زبان ایشان از کار افتاده بود، پزشک معالج ایشان بالای سرشان ایستاده بود و به ایشان سرم وصل کرده بود، بعد ایشان با دست چپ اشاره کردند به من که جلو بیا، وقت جلو رفتم اشاره کردند که کاغذ و قلم به من بدهید، وقتی کاغذ و قلم در اختیار ایشان گذاشتم، با دست چپ به زحمت نوشتند:

« احمد مرگ من نزدیک است به این آقایان بگویید خود را به زحمت نیاندازند، فایده‌ای ندارد ».

و ایشان بعد از ظهر جمعه، دو ساعت از ظهر گذشته، در دوازدهم اردیبهشت 1339 هجری شمسی مطابق با دوم ذیقعده 1379 ه.ق. در سن 59 سالگی به ملکوت اعلی پیوستند، روحش شاد و یادش گرامی باد.

خانم فاطمه انصاری می گوید:
« همه ما هم راضی بودیم، گریه و زاری می کردیم ولی راضی بودیم چون او راضی بود، حتی بعد از فوتشان همه راضی بودند و هنگام وفاتشان همه در اتاق بوی عطر و گلاب استشمام می کردند صورتشان را گویی واکس نور زده بودند، صورتی نورانی و جوانتر از قبل با چشمانی زیبا، حالتی خدایی بود و من این را می فهمیدم. »
دوستان و علاقمندان ایشان بدن مطهّر ایشان را بطور موقت به مدت 24 ساعت در یکی از اتاقهای قبرستان همدان گذاشتند و بعد از اینکه نماز ایشان توسط آیت الله العظمی آخوند ملاعلی معصومی خوانده شد، بدن ایشان را برای دفن به سفارش خود آن مرحوم به قم آوردند و در قبرستان علی ابن جعفر ( مرحوم آیت الله انصاری به قبرستان علی بن جعفر علاقه خاصی داشتند و می‌فرمودند که نورانیت عجیبی دارد.) به خاک سپردند.
جناب حجت الاسلام والمسلمین صفوی قمی نقل می‌کنند که:
هنگام دفن آقا حضور داشتم و جناب مهندس تناوش به محض اینکه بدن آقا را در لحد گذاشتند با صدای بلند شروع به صلوات کردند وقتی بالا آمدند گفتند: همینکه بدن آقا را در لحد گذاشتم نوری از قبر تا عرش وصل شد و آقای ابهری و حجة الاسلام والمسلمین فاطمی هم این نور را مشاهده کردند و آقای فاطمی اضافه می‌کند که:
نه تنها نور را دیده‌اند بلکه بوی عطر در فضای قبرستان پیچید که در تمام عمرم همچنان بویی به مشامم نرسیده بود. سپس علامه سیدمحمدحسین طهرانی وارد قبر شدند، بند کفن را باز کرد، و برای آخرین بار بر گونه آقا بوسه زد، تلقین را گفتند و سپس دوستان و شاگردان با جسد او وداع کرده و بر قبر خاک ریختند.
وقتی که خبر فوت آیت الله انصاری را به آقای نجابت می‌دهند، آیت الله نجابت در حال استحمام بوده که با شنیدن خبر مرگ استادش، شکّه شده به زمین می‌خورد و نصف بدنش فلج می‌شود که بعدها در اثر معالجه های فراوان مجدداً بهبود نسبی پیدا می‌کنند.

و باز خانم انصاری می گوید:

« مهندس تناوش می گفت که وقتی که جسد آقا را دور ضریح حضرت معصومه(س) می چرخاندند، خودش شنیده که ایشان زیارت نامه می خواندند و بالاخره ایشان را در قبرستان علی بن جعفر قم به خاک می سپارند. »

مکاشفه آقای ابهری
قبر کناری آیت الله انصاری را جناب حجة الاسلام و المسلمین حاج آقا معین شیرازی برای خودش خریداری می‌کند که بعد از مردن در آنجا دفن گردد، شبی در مجلس روضه خانگی امام حسین(ع) که در تهران، در منزل یکی از شاگردان آیت الله انصاری برگزار شده بود حاج آقا ابهری که از بکّائین بودند بعد از یک گریه زیاد که در این مجلس دارند، بعد از پایان جلسه به آقای حاج معین رو می‌کند و با حالت لبخند می‌گوید:
 
« حاج معین این قبری که خریده‌ای جای تو نیست مرا آنجا دفن می‌کنند و تو را در... دفن می‌کنند، و امسال یک امام جماعتی فوت می‌کند و تو را به عنوان امام جماعت می‌برند. و همینطور هم شد و آن سال چون امام جماعت یکی از مساجد فوت کرد حاج معین را به عنوان پیشنماز به آن مسجد بردند و پنج سال بعد از این جریان وقتی آقای ابهری فوت کردند بین دوستان صحبت شد که کجا دفن گردد، بعد تصمیم گرفته شد که در قبر آماده شده که کنار قبر آیت الله انصاری است و توسط حاج آقای معین شیرازی خریداری شده، دفن گردد و حاج آقا معین هم بعد از فوت در تهران دفن گردیدند، رحمه الله علیهم اجمعین. »ادامه دارد . بخش دوم ویژگیها

                                                                                             ماخذ:کتاب در کوی بی نشانها و کتاب سوخته