دارالقرآن حاملان نور تبریز

وبلاگ دارالقران حاملان نور تبریز ـ خیابان استاد محمد تقی جعفری (ره)

دارالقرآن حاملان نور تبریز

وبلاگ دارالقران حاملان نور تبریز ـ خیابان استاد محمد تقی جعفری (ره)

« 14 حکایت اخلاقی از مرحوم علامه امینی ، شهید مدرس ، مقدس اردبیل

شیر دادن با وضو

مرحوم حجة الاسلام دکتر هادی امینی فرزند علامه امینی می گوید:
 مادر بزرگم ( مادر علامه امینی) یک روز آمده بودند منزل ما در نجف.
من مطالبی درباره زندگی علامه از ایشان پرسیدم. مادربزرگم به یکی از نکات عجیبی که اشاره کردند این بود که می گفت:
من بعد از اینکه ایشان متولد شد تا دو سال تمام هیچ وقت بدون وضو به ایشان شیر نمی دادم و هر وقت موقع شیر دادن ایشان می شد مثل اینکه به من القاء می شد و من می رفتم وضو می گرفتم و بعد به ایشان شیر می دادم ، به یاد ندارم بدون وضو به ایشان شیر داده باشم و برکات زیادی در این وضو گرفتن و شیر دادن نصیبم شد.
سیراب شدن علامه امینی 

از قول فرزند علامه امینی قدس سره نقل می کند:
وقتی پدرم را دفن کردیم  ، یکی از بزرگان  آمد و به من تسلیت گفت و فرمود:
 من در این فکر بودم ببینم مولا امیرالمؤمنین علیه السلام چه مرحمتی در مقابل زحمات و خدمات مرحوم امینی می نمایند.
در عالم خواب دیدم:
حوضی است  و آقا امیرالمؤمنین علیه السلام بر لب آن ایستاده اند. افراد می آیند و مولا از آن حوض ،  به آنها آب می دهند. گفتند: این حوض کوثر است.
 در این حال آقای امینی به نزدیک حوض رسید حضرت ظرف را گذاشتند، آستینها را بالا زده و دستان مبارکشان را پر از آب کردند و به علامه آب خورانیدند و خطاب به او
فرمودند:
بیض الله وجهک کما بیضت وجهی ( پروردگار رو سفید کند تو را کما اینکه مرا رو سفید کرد)
 

علامه نسبت به حضرات معصومین علیه السلام بسیار ادب داشت. وقتی وارد حرم مطهر حضرت امیر علیه السلام می شد از پایین به بالای سر نمی رفت. روبروی حضرت می ایستاد و گریه شدیدی می نمود.
خود ایشان به من فرمودند:
« از آن وقتی که در نجف هستم از سمت بالای سر حرم نرفته ام.»
 از پایین وارده شده و از همان سمت خارج می شدند.

« انما یخشی الله من عباده العلماء»
همانا تنها مردمان عالم خداترسند.
سوره فاطر: آیه 28

سفارشات علامه امینی

مرحوم حجة الاسلام دکتر امینی چنین می نویسد:
پس از گذشت چهار سال از فوت مرحوم پدر بزرگوارم علامه امینی نجفی یعنی سال 1394 هجری قمری ، شب جمعه ای قبل از اذان فجر ایشان را در خواب دیدم. او را شاداب و خرسند یافتم.

جلو رفته و پس از سلام و دست بوسی عرض کردم:
پدر جان! در آنجا چه علمی باعث سعادت و نجات شما گردید؟
گفتند: چه می گویی؟
مجددا" عرض کردم:
آقا جان! در آنجا که اقامت دارید، کدام عمل موجب نجات شما شد؟
کتاب الغدیر ... یا سایر تألیفات .... یا تأسیس و بنیاد کتابخانه امیرالمؤمنین علیه السلام؟

پاسخ دادند: نمی دانم چه می گویی. قدری واضح تر و روشن تر بگو!

گفتم: آقا جان! شما اکنون از میان ما رخت بر بسته اید و به جهان دیگر منتقل شده اید. در آنجا که هستید کدامین عمل باعث نجات شما گردید از میان صدها خدمت و کارهای بزرگ علمی و دینی و مذهبی؟

مرحوم علامه امینی درنگ و تأملی نمودند. سپس فرمودند:
 فقط زیارت ابی عبدالله الحسین علیه السلام.

عرض کردم: شما می دانید اکنون روابط بین ایران و عراق تیره و تار است و راه کربلا بسته ، چه کنم؟
فرمود: در مجالس و محافلی که جهت عزاداری امام حسین علیه السلام برپا می شود شرکت کن. ثواب زیارت امام حسین علیه السلام را به تو می دهند.

سپس فرمودند: پسر جان! در گذشته بارها تو را یادآور شدم و اکنون به تو توصیه می کنم که زیارت عاشورا را هیچ وقت و به هیچ عنوان ترک و فراموش نکن.
 مرتبا" زیارت عاشورا را بخوان و بر خودت وظیفه بدان. این زیارت دارای آثار و برکات و فوائد بسیاری است که موجب نجات و سعادتمندی در دنیا و آخرت تو می باشد ... و امید دعا دارم.
آری! علامه امینی با کثرت مشاغل و تألیف و مطالعه و تنظیم و رسیدگی به ساختمان کتابخانه امیرالمؤمنین علیه السلام در نجف اشرف  مواظبت کامل به خواندن زیارت عاشورا داشتند و سفارش به زیارت عاشورا می نمودند و به این جهت ( خودم ) حدود سی سال است مداوم به زیارت عاشورا می باشم.


پشتکار برای تحصیل معارف

از قول فرزند علامه امینی نقل شده است :
بعضی ها خیال می کنند کتاب الغدیر به راحتی تألیف شد است.
مرحوم علامه امینی سختی ها متحمل شد که توصیف آن از عهده زبان خارج است.
مقابل خانه ما کتابخانه مرحوم کاشف الغطاء قرار داشت ایشان یک مدرسه ای هم داشتند که در جنب این کتابخانه بود و دارای ده، دروازه حجره بود. کتابهای این کتابخانه از پدرشان شیخ علی کاشف الغطا به ایشان رسیده بود و هیچگونه امکانات رفاهی نداشت.

مرحوم امینی از این کتابخانه به لحاظ نزدیکی، خیلی استفاده می کردند. ایشان از صبح می رفتند برای مطالعه و آن چنان غرق در مطالعه می شدند که حتی گذشت زمان را هم فراموش می کردند.

یک بار مدیر کتابخانه هنگام عصر از کتابخانه بیرون می آید و در کتابخانه را قفل می زند. غافل از اینکه علامه امینی داخل کتابخانه است.
آن روز سپری می شود. روز بعد او وقتی به کتابخانه می آید می بیند علامه در حال مطالعه هست.
به ایشان می گوید: شما کِی آمده اید؟
علامه پاسخ می دهد: از دیروز که من را در این کتابخانه زندانی کردی تا الآن در اینجا به سر می برم!

ارادت به حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام

مرحوم علامه تهرانی در کتاب معاد شناسی خود می نویسد:
از شخص موثقی شنیدم که می گفت:
روزی یکی از معممین برای عیادت مرحوم علامه امینی در منزل موقت ایشان که در منطقه پیچ شمیران تهران بود رفته بود.
علامه امینی ( ره) سخت مریض و به پشت خوابیده بودند.
آن شخص ضمن احوالپرسی و صحبت از آقا سؤال کرده بود:
 اگر انسان به حضرت عباس علیه السلام علاقه و محبت نداشته باشد به ایمان او صدمه می خورد؟
علامه متغیر شده و با آن حال نقاهت نشستند و گفتند:
به حضرت ابوالفضل علیه السلام که سهل است. اگر به بند کفش من که نوکری از نوکران حضرت ابوالفضلم علاقه و محبت نداشته باشد از این جهت که نوکرم ، والله به رو در آتش خواهد افتاد!

سفارش شهید مدرس

شخصی دائم به مدرس مراجعه و اصرار می نموده که ایشان سفارش کنند که فرماندار یکی از شهرستانها شود. این مراجعه و اصرار آن قدر ادامه داشت که بالاخره شهید مدرس روی تکه کاغذی می نویسد:
وزیر کشور.
حامل نامه از مزاحمین من و همکار شماست !.
یکی از گردنه ها را هم به ایشان واگذار کنید!.  

آیت الله حائری و مخالفت با هوای نفس

از مرحوم ملا علی همدانی نقل شده که فرمود:
 در منزل حاج شیخ ابوالقاسم قمی که یکی از علمای با فضیلت بود نشسته بودیم دیدیم
مرجع وقت حاج عبدالکریم حائری تشریف آوردند پس از نشستن، مسئله ای را مطرح فرمودند و به حاج شیخ ابوالقاسم فرمودند:
نظر شما در این مسئله چیست؟
ایشان مقداری تأمل کرده سپس جواب مسئله را بیان کردند حاجی شیخ فوری خادمش را
صدا زد فرمود:
 از اراک این مسئله را ازمن سؤال کرده اند و من جوابش را نوشته ام که بیایند ببرند زود برو نگذار آن کاغذ را ببرند آن  جوابی که من نوشته ام اشتباه بوده همین جوابی که آقا بیان فرمودند بنظرم صحیح تر است .

مرحوم مقدس اردبیلی و مخالفت با هوای نفس

در مجلسی، مرحوم ملا عبدالله تستری از مرحوم مقدس اردبیلی مسئله ای را سؤال کرد مقدس فرمود : بعدا" می گویم .
پس از اتمام مجلس دست  تستری را گرفت و از مجلس بیرون آورد. و رفتند به صحرا و در انجا جواب مسئله را شرح داد.
ملا عبدالله گفت: چرا این مطالب را در مجلس نفرمودید .
مقدس فرمود: اگر در آنجا در حضور مردم صحبت می کردیم شاید مایه نقصان من و تو می شد چون هر یک خواهان  پیروزی خود بودیم و این نفس سرکش استفاده سوء می نمود و از شائبه ریا و خود خواهی خالی نبود و گناهکار می شدیم ولی الآن در این
بیابان جز من و تو و خدا کسی اینجا نیست ریا و شیطان و نفس هیچ گونه دخالتی ندارند .

بهره مندی مقدس اردبیلی از ولایت  حضرت علی علیه السلام

مرحوم  شیخ عباس قمی در کتاب تحفه الرضویه آورده است:
وقتی که مرحوم مقدس اردبیلی از دنیا رفت، یکی از مجتهدین او را در خواب دید که با وضع خوبی از روضه حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام بیرون آمده، از آن مرحوم پرسید: شما از کجا به این مقام و مرتبه رسیدید؟
مقدس اردبیلی ( ره) پاسخ داد:
بازار عمل را کساد دیدم ( یعنی عملی که به درجه قبول برسد خیلی کم است ) ولی ولایت صاحب این قبر ( حضرت علی علیه السلام) به ما بهره وافری داد.

سیلی در مقابل سیلی!

یکی از بزرگان قم نقل کرده است :
 من مدت دوازده سال از قم به تهران نرفتم تا آنکه یک کار ضروری برایم پیدا شد که ناچار شدم به تهران بروم  .
در آن ایام رضاشاه قلدر دستور کشف حجاب را داده بود  و مأمورین این دستور را با شدت اجرا می کردند .  من در تهران در یکی از خیابانها می رفتم دیدم زنی با چادر می رود تا چشم یکی از افسران به آن زن افتاد با شدت یک سیلی به او زد و چادر را از سرش کشید به طوری که من وحشت زده شدم  .
ناگهان دیدم یک کالسکه در همانجا ایستاد و مرحوم سید ابوالقاسم کاشانی از آن پیاده شد و از پشت سر یک سیلی محکم به  آن افسر زده و او را به لرزش درآورد باز سوار کالسکه شده رفت آن افسر مانند کسی که استخوانی در گلویش گیر کند دیگر نتوانست کلمه ای حرف بزند.


 ثواب کربلای نرفته !

آیه الله شهید حاج آقا مصطفی اصفهانی  از اولیاء الله و از علمای درجه یک شهر اصفهان بود.
یک بار قصد زیارت کربلا می کند و آماده می شود که با عیال به زیارت برود.
در مرز مسؤل گمرک متعرض می شود که می خواهم همسرتان را با عکس و گذرنامه تطبیق کنم.
ایشان می فرماید: یک زن باید این کار را انجام دهد ولی مسؤل گمرک می گوید:
نه، من خودم می خواهم مطابقت کنم.
ایشان می فرماید: ما معذوریم از انجام این کار.

حاج آقا بهشتی سه روز آنجا می ماند. تمام زوار کنترل شده و به زیارت امام حسین علیه السلام می روند ولی آن مرحوم موفق نمی شود.

بالاخره عازم کرمانشاه می شوند و به منزل شهید آیه الله حاج آقا عطاء الله اشرفی اصفهانی اقامت نموده و سپس به اصفهان برمی گردند.
وقتی به اصفهان مراجعت می کنند مردم از ایشان می پرسند: چرا به زیارت مشرف نشدید؟
آقای بهشتی می گویند: امام حسین علیه السلام ما را نطلبید.
این قضیه می گذرد.
زائران همگی از سفر برمی گردند و به خدمت آقای بهشتی می رسند و می گویند: آقا! ما آمدیم یک معامله بکنیم و آن اینکه تمام ثواب زیارات خود را بدهیم به شما و در عوض شما ثواب کربلای نرفته را به ما بدهید!
حالا اینکه امام حسین علیه السلام چه صحنه ای را برای آن زائران بوجود آورده که حاضر شده اند اینگونه بگویند خدا می داند.

من شایسته مرجعیت نیستم!

هنگامی که پس از ارتحال میرزای شیرازی اول، برای قبول و پذیرش مرجعیت به  آیة الله حاج سید محمد فشارکی  مراجعه می کنند او می گوید:
« من شایسته مرجعیت نیستم. زیرا ریاست دینی و مرجعیت اسلامی به غیر از علم فقه امور دیگری لازم دارد از قبیل:
اطلاع از مسائل سیاسی و شناختن موضعگیریهای درست در هرکار.
و اگر من در این امر دخالت کنم به تباهی کشیده می شود. برای من غیر از تدریس کار دیگری جایز نیست.»

و بدین گونه آن عالم وارسته  مردم را  به  آیة الله میرزا محمد تقی شیرازی ارجاع داد .

مبارزه با هوای نفس

در حالات آیة الله محمد فشارکی می نویسند:
ایشان از مجتهدین بزرگ زمان خودش بود. بعد از فوت مرجع عالیقدر آیة الله محمد تقی شیرازی مردم  به ایشان مراجعه کردند تا در مسجدی که هر شب آیة الله شیرازی در آن نماز جماعت می خواند اقامه نماز کنند و مرجعیت تقلید را هم بپذیرند.
آیه الله فشارکی می گویند:
دیدم در آن شب چیزی در من است که مرا خوشحال کرده و بعد فهمیدم که ماجرای مرجعیت است و شیطان در من نفوذ کرده. با خود گفتم:
می دانم با تو چه کنم.
فردای آن شب می آیند و هر چه به آیه الله فشارکی اصرار می کنند بیا و نماز را بخوان قبول نمی کنند و از همینجا بود که ایشان حتی تا آخر عمر رساله هم ننوشتند و فقط شاگرد تربیت کردند.

بخشش سید رضی

سید رضی علیه الرحمه کتابهای زیادی از کسی به ده هزار دینار خرید.
وقتی آنها را به منزل آورد و کتابها را نگاه می کرد دید در حاشیه یکی از کتابها فروشنده یک بیت شعر نوشته که مضمون آن این بود که من محتاج بودم و احتیاج مرا ناچار کرد که کتابهایم را بفروشم.
تا سید این مطلب را فهمید تمامی کتابها را به خانه فروشنده حمل کرد و قیمت آنها را هم به او بخشید.

در محضر استاد علامه سید محمد حسین طبا طبا یی ره

                                    وفات حضرت فاطمه معصومه (س) بر تمامی شیعیان تسلیت باد.
جدِّ علامه

جدّ علامه طباطبائی(ره) از شاگردان و معاشران نزدیک شیخ محمد حسن نجفی
(صاحب جواهرالکلام) بود و نامه ها و نوشته های ایشان را می نگاشت.
مجتهد بود و به علوم غریب (رمل و جفر و ...) نیز احاطه داشت اما از نعمت داشتن فرزند محروم بود.
 روزی هنگام تلاوت قرآن به این آیه رسید « و ایوب إذ نادی ربه: انیّ مسنی الضر و انت ارحم الرّاحمین ». با خواندن این آیه، دلش می شکند و از نداشتن فرزند غمگین می شود.
همان هنگام چنین ادراک می کند  که اگر  حاجت خود را از خداوند بخواهد، روا خواهد شد.
 دعا می کند و خداوند هم ـ پس از عمری دراز ـ فرزند صالحی به او عنایت می فرماید. آن پسر، پدر مرحوم علامه طباطبائی می شود. پدر علامه نیز پس از تولد او، نام پدر خود ( یعنی جدّ علامه) را بر وی می نهد.

ولادت

علامه طباطبایی در آخرین روز ماه ذیحجه سال 1321 هـ.ق در شاد آباد تبریز متولد شد، و 81 سال عمر پربرکت کرد، و در صبح یکشنبه 18 محرم الحرام سال 1402 هـ.ق سه ساعت به ظهر مانده رحلت کردند.

اجداد علامه طباطبایی از طرف پدر از اولاد حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام و از اولاد ابراهیم بن اسماعیل دیباج هستند، و از طرف مادر اولاد حضرت امام حسین علیه السلام می باشند.
در سن پنج سالگی مادرشان، و در سن نه سالگی پدرشان بدرود حیات می گویند و از آنها اولادی جز ایشان و برادر کوچکتر از ایشان بنام سید محمد حسن کسی دیگر باقی نمانده بود.

 تحصیلات و اساتید

سید محمد حسین به مدت شش سال (1290 تا 1296هـ.ش) پس از آموزش قرآن که در روش درسی آن روزها قبل از هر چیز تدریس می شد، آثاری چون گلستان، بوستان و ... را فراگرفت.
علاوه بر آموختن ادبیات، زیر نظر میرزا علینقی خطاط به یادگیری فنون خوشنویسی پرداخت.
چون تحصیلات ابتدایی نتوانست به ذوق سرشار و علاقه وافر ایشان پاسخ گوید، از این جهت به مدرسه طالبیه تبریز وارد شد و به فراگیری ادبیات عرب و علوم نقلی و فقه و اصول پرداخت و از سال 1297 تا 1304 هـ.ش مشغول فراگیری دانشهای مختلف اسلامی گردید.

علامه طباطبایی بعد از تحصیل در مدرسه طالبیه تبریز همراه برادرشان به نجف اشرف مشرف می شوند، و ده سال تمام در نجف اشرف به تحصیل علوم دینی و کمالات اخلاقی و معنوی مشغول می شوند.
علامه طباطبایی علوم ریاضی را در نجف اشرف نزد آقا سید ابوالقاسم خوانساری که از ریاضی دانان مشهور آن زمان بود فراگرفت.

ایشان دروس فقه و اصول را نزد استادان برجسته ای چون مرحوم آیت الله نائینی(ره) و مرحوم آیت الله اصفهانی(ره) خواندند، و مدت درسهای فقه و اصول ایشان مجموعاً ده سال بود.

استاد ایشان در فلسفه، حکیم متأله، مرحوم آقا سید حسین باد کوبه ای بود، که سالیان دراز در نجف اشرف در معیت برادرش مرحوم آیت الله حاج سید محمد حسن طباطبایی الهی نزد او به درس و بحث مشغول بودند.

و اما معارف الهیه و اخلاق و فقه الحدیث را نزد عارف عالیقدر و کم نظیر مرحوم آیت الله سید علی آقا قاضی طباطبائی(ره) آموختند و در سیر و سلوک و مجاهدات نفسانیه و ریاضات شرعیه تحت نظر و تعلیم و تربیت آن استاد کامل بودند.

استاد امجد نقل می کند که « حال مرحوم علامه، با شنیدن نام آیت الله قاضی دگرگون می شد. »

حجت الاسلام سید احمد قاضی از قول علامه نقل می کند که:
« پس از ورودم به نجف اشرف، به بارگاه امیرالمؤمنین علیه السلام رو کرده و از ایشان استمداد کردم. در پی آن، آقای قاضی نزدم آمد و فرمود:
« شما به حضرت علی علیه السلام عرض حال کردید و ایشان مرا فرستاده اند. از این پس، هفته ای دو جلسه با هم خواهیم داشت. »

و در همان جلسه فرمود:
« اخلاصت را بیشتر کن و برای خدا درس بخوان. زبانت را هم بیشتر مراقبت نما.»

فعالیت و کسب درآمد

مرحوم علامه در مدتی که در نجف مشغول تحصیل بودند بعلت تنگی معیشت و نرسیدن مقرری که از ملک زراعیشان در تبریز بدست می آمد مجبور به مراجعت به ایران می شود و مدت ده سال در قریه شادآباد تبریز به زراعت و کشاورزی مشغول می شوند.

فرزند ایشان مهندس سید عبدالباقی طباطبائی می گوید:
« خوب به یاد دارم که، مرحوم پدرم دائماً و در تمام طول سال مشغول فعالیت بود و کارکردن ایشان در فصل سرما در حین ریزش باران و برفهای موسمی در حالی که، چتر به دست گرفته یا پوستین بدوش داشتند امری عادی تلقی می گردید، در مدت ده سال بعد از مراجعت علامه از نجف به روستای شادآباد و بدنبال فعالیتهای مستمر ایشان قناتها لایروبی و باغهای مخروبه تجدید خاک و اصلاح درخت شده و در عین حال چند باغ جدید، احداث گردید و یک ساختمان ییلاقی هم در داخل روستا جهت سکونت تابستانی خانواده ساخته شد و در محل زیرزمین خانه حمامی به سبک امروزی بنا نمود. »

مهارتهای علامه

فرزند علامه می افزاید:
« پدرم از نظر فردی، هم تیرانداز بسیار ماهری بود و هم اسب سواری تیزتک و به راستی در شهر خودمان- تبریز- بی رقیب بود، هم خطاطی برجسته بود، هم نقاش و طراحی ورزیده، هم دستی به قلم داشت و هم طبعی روان در سرایش اشعار ناب عارفانه و ....،
اما از نظر شخصیت علمی و اجتماعی، هم استاد صرف و نحو عربی بود، هم معانی و بیان، هم در اصول و کلام کم نظیر بود و هم در فقه و فلسفه، هم از ریاضی( حساب و هندسه و جبر) حظی وافر داشت و هم از اخلاق اسلامی، هم در ستاره شناسی (نجوم) تبحر داشت، هم در حدیث و روایت و خبر و ...،

شاید باور نکنید که پدربزرگوار من، حتی در مسائل کشاورزی و معماری هم صاحب نظر و بصیر بود و سالها شخصاً در املاک پدری در تبریز به زراعت اشتغال داشت و در ساختمان مسجد حجت در قم عملاً طراح و معماری اصلی را عهده دار بود و تازه اینها گوشه ای از فضایل آن شاد روان بود وگرنه شما می دانید که بی جهت به هر کس لقب علامه نمی دهند و همگان بخصوص بزرگان و افراد خبیر و بصیر هیچکس را علامه نمی خوانند مگر به عمق اطلاعات یک شخص در تمام علوم و فنون عصر ایمان آورده باشند... »

هجرت

به هر حال علامه طباطبایی بعد از مدتی اقامت در تبریز تصمیم می گیرد تا به قم عزیمت نماید و بالاخره این تصمیم خود را در سال 1325هـ.ش عملی می کند.
فرزند علامه طباطبایی در این مورد می گوید:
« همزمان با آغاز سال 1325هـ.ش وارد شهر قم شدیم... در ابتدا به منزل یکی از بستگان که ساکن قم و مشغول تحصیل علوم دینی بود وارد شدیم، ولی به زودی در کوچه یخچال قاضی در منزل یکی از روحانیان که هنوز هم در قید حیات است اتاق دو قسمتی، که با نصب پرده قابل تفکیک بود اجاره کردیم، این دو اتاق قریب بیست متر مربع بود.
طبقه زیر این اطاقها انبار آب شرب منزل بود که، در صورت لزوم بایستی از درب آن به داخل خم شده و ظرف آب شرب را پر کنیم.
چون خانه فاقد آشپزخانه بود پخت و پز هم در داخل اطاق انجام می گرفت - در حالی که مادر ما به دو مطبخ (آشپزخانه) 24 متر مربعی و 35 متر مربعی عادت کرده بود که در میهمانیهای بزرگ از آنها به راحتی استفاده می کرد ـ پدر ما در شهر قم چند آشنای انگشت شمار داشت که یکی از آنها مرحوم آیت الله حجت بود. اولین رفت و آمد مرحوم علامه به منزل آقای حجت بود و کم کم با اطرافیان ایشان دوستی برقرار و رفت و آمد آغاز شد.

لازم به ذکر است که علامه طباطبایی در ابتدای ورودشان به قم به قاضی معروف بودند، چون از سلسه سادات طباطبایی هم بودند، خود ایشان ترجیح دادند، که به طباطبایی معروف شوند.
ایشان عمامه ای بسیار کوچک از کرباس آبی رنگ و دگمه های باز قبا و بدون جوراب با لباس کمتر از معمول، در کوچه های قم تردد داشت و در ضمن خانه بسیار محقر و ساده ای داشت. »

 رحلت

مهندس عبدالباقی، نقل می کند :
« هفت، هشت روز مانده به رحلت علامه، ایشان هیچ جوابی به هیچ کس نمی داد و سخن نمی گفت، فقط زیر لب زمزمه می کرد: « لا اله الا الله! »

حالات مرحوم علامه در اواخر عمر، دگرگون شده و مراقبه ایشان شدید شده بود و کمتر «تنازل» می کردند، و [ مانند استاد خود، مرحوم آیة الله قاضی] این بیت حافظ را می خواندند و یک ساعت می گریستند:
« کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
کی روی؟ ره زکه پرسی؟ چه کنی؟ چون باشی؟! »

همان روزهای آخر، کسی از ایشان پرسید: « در چه مقامی هستید؟» فرموده بودند: « مقام تکلم ».
سائل ادامه داد: « با چه کسی؟ » فرموده بودند: « با حق. »

حجت الاسلام ابوالقاسم مرندی می گوید:
« یک ماه به رحلتشان مانده بود که برای عیادتشان به بیمارستان رفتم. گویا آن روز کسی به دیدارشان نیامده بود. مدتی در اتاق ایستادم که ناگهان پس از چند روز چشمانشان را گشودند و نظری به من انداختند.
به مزاح [ از آن جا که ایشان خیلی با دیوان حافظ دمخور بودند ] عرض کردم: آقا از اشعار حافظ چیزی در نظر دارید؟ فرمودند:
« صلاح کار کجا و، من خراب کجا؟ بقیه اش را بخوان! »
گفتم: ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا!

علامه تکرار کردند: « تا به کجا! » و باز چشم خود را بستند و دیگر سخنی به میان نیامد.
آخرین باری که حالشان بد شد و راهی بیمارستان شده بودند، به همسر خود گفتند:
« من دیگر بر نمی گردم. »

آیت الله کشمیری می فرمودند:
« شب وفات علامه طباطبائی در خواب دیدم که حضرت امام رضا علیه السلام در گذشته اند و ایشان را تشییع جنازه می کنند. صبح، خواب خود را چنین تعبیر کردم که یکی از بزرگان [ و عالمان] از دنیا خواهد رفت؛ و در پی آن، خبر آوردند که آیت الله طباطبائی درگذشت. »

ایشان در روز سوم ماه شعبان 1401 هـ.ق به محضر ثامن الحجج علیه السلام مشرف شدند و 22 روز در آنجا اقامت نمودند، و بعد به جهت مناسب نبودن حالشان او را به تهران آورده و بستری کردند، ولی دیگر شدت کسالت طوری بود، که درمان بیمارستانی نیز نتیجه ای نداشت.
تا بالاخره به شهر مقدس قم که، محل سکونت ایشان بود، برگشتند و در منزلشان بستری شدند، و غیر از خواص، از شاگردان کسی را به ملاقات نپذیرفتند، حال ایشان روز به روز سخت تر می شد، تا اینکه ایشان را در قم، به بیمارستان انتقال دادند.
قریب یک هفته در بیمارستان بستری می شوند، و دو روز آخر کاملاً بیهوش بودند، تا در صبح یکشنبه 18 ماه محرم الحرام، 1402 هـ.ق سه ساعت به ظهر مانده به سرای ابدی انتقال و لباس کهنه تن را خلع و به حیات جاودانی مخلع می گردند، و برای اطلاع و شرکت بزرگان، از سایر شهرستانها، مراسم تدفین به روز بعد موکول می شود، و جنازه ایشان را در 19 محرم الحرام دو ساعت به ظهر مانده از مسجد حضرت امام حسن مجنبی علیه السلام تا صحن مطهر حضرت معصومه علیها السلام تشییع می کنند، و آیت الله حاج سید محمد رضا گلپایگانی(ره) بر ایشان نماز می گذارند و در بالا سر قبر حضرت معصومه علیها السلام دفن می کنند.

« و سلام علیه یوم ولد و یوم یموت و یوم یبعث حیا
و درود [ی سترگ] بر او، روزی که زاده شده و روزی که می میرد و روزی که زنده برانگیخته می شود. »

دعا شناسی در قرآن

از مسائل مهمی که جزء نیازهای انسان محسوب می‌شود دعا و نیایش است و درست مثل خداجویی از فطرت و ضمیر آدمی نشأت می‌گیرد.
وقتی سیر و سیاحتی به این کرة خاکی می‌کنیم و با ملتهای مختلف و ادیان گوناگون و سنن و رسوم متفاوت آنها روبرو می‌شویم، می‌بینیم که هر کدام برای خود اوراد و اذکار و دعاهای مخصوصی دارند و هیچ جای دنیا را نمی‌یابیم که مردمش از دعا جدا وبی‌نیاز باشند. حتی آنها که بت می‌پرستند در معابدشان با تمام قد به خاک می‌افتند و دعا می‌خوانند.
بنابراین دعا جزء نکات جدی و فطری ماست، ولی جای این گفت وگو هست که چگونه دعا کنیم و در برابر چه کسی دعا نماییم و بالاخره مسیر صحیح دعا کدام است؟
پاسخ به اینها در بحث‌های ما روشن خواهد شد. قرآن شریف که چیزی را فرو گذار نکرده و جامعیت آن بر کسی پوشیده نیست، در تمامی مسائل مربوط به دعا، رهنمودهای بسیار روشن و جالبی را فرموده و در این جا که محور سخن دربارة لزوم و ضرورت دعاست به دو آیه اشاره می‌شود تا فطرتهای خفته و آشفته در خواب بیدار شوند و بیش از پیش به این مهم بپردازند.
«قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُمْ»[1]؛ بگو اگر دعایتان نباشد پروردگار من اعتنایی به شما ندارد.
«وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِینَ»[2]؛ یعنی پروردگارتان گفته: مرا بخوانید تا اجابت‌تان کنم کسانی که از پرستیدن من کبر می‌ورزند به خواری به جهنم وارد خواهند شد.
امام محمد باقر ـ علیه السّلام ـ در تفسیر و تبیین این دو آیه چنین فرموده است: منظور از کلام خداوند که می‌فرماید: ان الذین یستکبرون... دعاست که برترین عبادت دعا می‌باشد.[3] و از آن گرامی سؤال شد آیا زیاد قرآن خواندن بهتر است یا زیاد دعا کردن.[4] امام ـ علیه السّلام ـ فرمود: دعا خواندن، آیا نشنیده‌ای که خداوند متعال می‌فرماید: «قل ما یعبو ابکم...» بگو اگر دعایتان نباشد پروردگار من به شما اعتنایی ندارد.
ادب در دعا
این که انسان باید بداند چه چیزهایی از پروردگار خویش طلب کند و چه عباراتی را در این مرتبه استخدام نماید تعبیر به ادب در دعا می‌شود.
قرآن و عترت به ما آموخته‌اند که چگونه دعا کنیم و چه چیزهایی را جهت سعادت دنیا و آخرت خویش از حضرت حق مسألت نماییم.
در قرآن اغلب آیاتی که به عبارت ربّنا مزین شده بیانگر این واقعیت است که اهل ایمان را ارشاد فرماید تا چه چیزهایی را با چه جملاتی از خداوند تبارک وتعالی طلب کنند.
«رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْ‏آخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ»[5]؛ خدایا در دنیا و آخرت بر ما نیکی عطا کن و ما را از آتش نگه دار.
«رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ»[6]؛ خدایا ما را از مسلمین قرار ده و نسل ما را از ایمان آورندگان بر تو قرار ده.
«رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً»[7]؛ خدایا قلب ما را بعد از هدایت آلوده نکن و برنگردان و رحمتت را بر ما هدیه کن.
و دهها آیات دیگر که همانند آیات فوق، ادب در دعا را به ما می‌آموزند.
چند چیز نشانگر رعایت ادب در دعا محسوب می‌شود، که اینک به مواردی از آنها می‌پردازیم:
1. بسم الله الرحمن الرحیم؛ رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ می‌فرماید دعایی که اولش با بسم الله شروع شود رد نخواهد شد.[8]
2. ثنا و تمجید پروردگار؛ امام صادق ـ علیه السّلام ـ می‌فرمایند: در نوشته‌های امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ بود که قبل از دعا، مدح و ثناء حضرت حق را بگویند.[9]
3. صلوات بر محمد و آل محمد.
4. توسل به اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ: امام رضا ـ علیه السّلام ـ فرمودند: هر گاه از خداوند تبارک و تعالی تقاضایی داشتی بگو خداوندا از تو می‌خواهم که بحق محمد و علی که نزد تو مقام والایی دارند حاجت مرا برآورده سازی.[10]
5. دعا در حق دیگران
اخلاص در دعا
اخلاص در دعا به خاطر تفاوت درک و شناخت افراد مراتبی دارد. بعضی در این مقام هستند که انگیزه را از دعا خواندن از مقاصد مادی و دنیوی پاک کنند و با توجه به ثواب و عقاب اعمال و به قصد رسیدن به حور و غلامان و قصرهای آخرت و ترس از عذاب دوزخ دعا می‌خوانند و به همین علت در کتابهای دعا جستجو می‌کنند و هر دعایی که ثواب اخروی بیشتری داشت انتخاب می‌کنند.
و برخی پا را فراتر نهاده و بدون طمع رفتن به بهشت و یا ترس از آتش جهنم، بلکه فقط جهت برقراری ارتباط
با معبود و انس با حضرتش دعا می‌خوانند که این گروه از احرار و آزادگانند.
«
قل انّ صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین»[11]؛ بگو ای پیامبر همانا نماز و طاعات و کلیة اعمال من و زندگی و مرگ من همه برای خداست، که پروردگار جهانیان است.
حضرت امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ عبادتهای مردم را به سه دسته تقسیم می‌فرمودند:
انّ قوماً عبدوا الله رغبةً فتلک عبادة التجار: گروهی خداوند را به امید بهشت عبادت کردند که آن عبادت بازرگانان است.
انّ قوماً عبدوا الله رهبةً فتلک عبادة العبید: و گروهی خداوند را از ترس جهنم عبادت کردند که آن عبادت بردگان است.
انّ قوماً عبدوا الله شکراً عبادة الاحرار و گروهی خداوند را عبادت کردند از روی شکر و سپاس که آن عبادت آزادگان است.[12]
قصه همه وصل حور و خلد برین است غایت مقصود ما نه آن و نه این است
شرایط استجابت دعا
در قرآن نکات مهمی دیده می‌شود که حکایت از شرایط استجابت می‌کند (که خلاصه وار اشاره می‌شود):
1.
معرفت و باور به این که پروردگار مالک علی الاطلاق است و همه چیز را در دست قدرت خویش دارد و اگر اراده کند پیچیده‌ترین گره‌ها را باز می‌کند. «تَبارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ»؛ بزرگ است آن که سلطنت به کف اوست و او به همه چیز تواناست.[13]
2.
دل را مصفّا کردن، حساسیت و عظمت دل نسبت به سایر اعضا بر کسی پوشیده نیست و بی‌تردید وقتی دل مصفّا شد دعا اثر می‌بخشد. « أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ»؛ این مردم پایدارندکه خدا بر دلهایشان نور ایمان انگاشته و بروح قدس الهی آنها را مؤید و منصور گردانیده است».[14]
3.
استفاده از لقمه حلال؛ شاید بعضی توجه نداشته باشند که خوردن مال حرام چه اثرات سوء بر وجودشان می‌گذارد و چگونه راه استجاب دعا را مسدود می‌نماید؛ « وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ وَ تُدْلُوا بِها إِلَى الْحُکَّامِ لِتَأْکُلُوا فَرِیقاً مِنْ أَمْوالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ»؛ مال یکدیگر را بناحق نخورید و کار را به محاکمه قاضیان نیفکنید که به وسیلة رشوه و زور پاره‌ای اموال مردم را بخورید با این که شما آگاهی دارید.[15]
4.
تضرع و انابه: «ادعوا ربّکم تضرّعاً و خفیةً»؛ پروردگار خویش را با تضرع وزاری و در نهان بخوانید.[16]
انس دایمی با دعا
این نمک نشناسی است که انسان در مواقع گرفتاری و هجوم مشکلات به درگاه الهی التجاء و انابه کند و همین که حاجتش برآورده شد و به مرادش رسید دست از دعا و نیایش بردارد و از آن بدتر گاهی ناسپاسی و طغیان کند.
«
وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعا رَبَّهُ مُنِیباً إِلَیْهِ ثُمَّ إِذا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ نَسِیَ ما کانَ یَدْعُوا إِلَیْهِ مِنْ قَبْلُ»؛ چون انسان را سختی رسید پروردگار خویش را بخواند و سوی او بازگردد وچون خدا نعمتی از جانب خویش بدو دهد آن سخت را که سابقاً خدا را به رفع آن می‌خواند فراموش کند.[17]
طلب مغفرت و رحمت: در تمام قرآن 9 مورد به قهر خداوند، 20 مورد به سخط او، 13 مورد به انتقام حقتعالی اشاره شده، در حالی که به فضل حضرت پروردگار 107 مورد و به غفران و مغفرت 180 مورد و به رحمت او 352 مرتبه اشاره گردیده است. البته به غیر از 113 باری که اوّل سوره‌هاو در سورة نمل دو بار قرار گرفته و این همه گواه این حقیقت است که ای بندگان الهی خود را زیر چتر رحمت خداوند مهربان و رؤف قرار دهید که خود فرموده است: کتب علی نفسه الرّحمة؛[18] یعنی رحمت را برای خود نوشته و واجب کرده است پس انسان همواره باید طلب مغفرت و رحمت کند، چنان که از آیات زیادی بر می‌آید که به یکی از آنها اشاره می‌کنیم.
«
ربنا فاغفرلنا ذنوبنا و کفّر عنا سیّئاتنا و توفّنا مع الابرار»؛ پروردگارا گناهان ما را بیامرز و بدیهایمان را بپوشان و مرا با نیکان بمیران.[19]
دعا برای سعادت دنیا و آخرت: « رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْ‏آخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ»[20].
از بعضی آیات شریفه قرآن مثل آیه 193 و 194 از سورة ‌آل عمران و 7 تا 10 سورة مؤمن برداشت می‌شود که ضمن داشتن عمل و انجام تکالیف شرعی باید جهت سعادت دنیا و آخرت در درگاه الهی دعا کرد و از حضرت حق خواست که رفع گرفتاری دنیا و عذاب آخرت را از ما بنماید.
موانع استجابت دعا: اللهم اغفرلی الذنوب التی تجس الدّعاء:
موانع تا نگردانی ز خود دور درون خانة دل نایدت نور
بعضی می‌گویند ما دعا می‌کنیم پس چرا مستجاب نمی‌شود؛ این اشخاص باید علت را در خودشان بیابند و موانع را بر سر راه استجابت دعا بردارند و اینک به بررسی خلاصة موانع استجابت دعا می‌پردازی  

 1. ظلم: تا مادامی که شخص گنهکار توبه واقعی نکند و از عمل زشت خویش نادم و پشیمان نباشد دعایش محجوب می‌ماند. امام صادق ـ علیه السّلام ـ می‌فرماید: «بیت الغناء لا تؤمن العجیعة و لا تجاب فیه الدّعوة و لا یدخلُهُ الملک»[21]؛ خانه‌ای که کانون غنا باشد، ایمنی از فجایع و حوادث تلخ ندارد، دعا در آن مستجاب نمی‌شود، فرشتگان در آن داخل نمی‌شوند.
2. ظلم و حق الناس: مهمترین راه استجابت دعا برطرف کردن ذمّة خود از حقوق مردم است زیرا اگر حقی از حقوق مالی یا آبرویی مردم به گردن ما باشد هر چه هم دعا با سوز و گداز باشد مورد اجابت واقع نمی‌شود. خداوند تبارک و تعالی به حضرت عیسی بن مریم ـ علیه السّلام ـ وحی فرستاد که به بنی اسرائیل بگو:
«انی غیر مستجیبٌ لاحدٍ منکم دعوةً و لاحدٍ من خلقی قبله مظلمةٌ»؛ به تحقیق دعای احدی از شما را مستجاب نمی‌کنم در آن هنگام که مظلمه و حقی از بندگانم را بر گردن داشته باشید.
3. با حکمت الهی منافات داشته باشد: خیلی چیزهاست که مورد‌ علاقة انسان است و فکر می‌کند که اگر دعا کند به آن می‌رسد در حالی که حکمت بالغة الهی خلاف آن را مصلحت می‌داند و چه بسا ما خیال می‌کنیم مصلحت ما در آن است و لذا گاهی زبان به شکوه و اعتراض باز می‌کنیم!
«وَ عَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»؛[22] شاید چیزی را که مکروه دارید که برای شما خوب است و شاید چیزی را دوست دارید که برای شما بد است خدا می‌داند و شما نمی‌دانید.
4. چیز غیر ممکن خواستن: امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ می‌فرماید: «یا صاحب الدعا لا تسأل ما لا یکون و لا یحلّ»[23]؛ ای کسی که دعا می‌کنی هیچ گاه چیز غیر ممکن و چیزی که حلال نیست از خداوند تبارک و تعالی طلب مکن.
دعا برای نسلی پاک
هر مرد و زنی که با هم زندگی مشترک تشکیل می‌دهند به طور طبیعی خواهان نسلی صالح و سالم هستند و این نیاز به دعا و مطالبه از جانب فضل پروردگار دارد.
قرآن و اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ در این زمینه به آموزش داده‌اند که از برای نسلی پاک باید دعا کرد و خاضعانه و عاجزانه از درگاه احدیت تقاضای اولاد صالح را نمود.
«هُنالِکَ دَعا زَکَرِیَّا رَبَّهُ قالَ رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعاءِ»؛ در این هنگام زکریا پروردگار خویش را بخواند، گفت: پروردگارا مرا از جانب خویش فرزندی پاکیزه بخش که تو شنوای دعائی.
دعا برای پدر و مادر
پدر و مادر چه در قید حیات باشند و یا از دنیا رفته باشند از فرزندان خود توقع توجه و عنایت به خود دارند. به خصوص وقتی در عالم برزخ قرار می‌گیرند و دستشان از دنیا کوتاه می‌گردد، نیازمند به دعا و خیرات فرزندان هستند. بلی دو رکعت نمازی که اولاد برای پدر و مادر می‌خواند و یا چند آیه‌ای که تلاوت می‌کند در آن عالم روحشان شاد و متعالی می‌شود.
«رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَ لِوالِدَیَّ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسابُ»[24]؛ پروردگارا روزی که حساب بپا می‌شود من و پدر و مادرم را با همة مؤمنان بیامرز.
پس به بیان قرآن بعد از طلب مغفرت برای خویش باید برای پدر و مادر دعا کرد و چه بسا فرزندانی که به خاطر فراموش کردن پدر و مادر حتی بعد از فوت آنها گرفتار نفرین شان در عالم برزخ شده‌اند.
دعا برای سلامت نفس
گر چه اصلاح نفس و پاکیزه کردن جان صرفاً با دعا و نیایش انجام نمی‌گیرد، ولی نقش دعا و طلب توفیق از جانب پروردگار نقش اوّل را دارد و تا امدادهای غیبی نباشد کسی موفق به تزکیه نفس نخواهد شد.
خداوند تبارک و تعالی وقتی داستان حضرت یوسف ـ علیه السّلام ـ را نقل می‌کند می‌فرماید: « لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الُْمخْلَصِینَ»[25]؛ یوسف اگر برهان پروردگار خویش را ندیده بود رو بدو (زلیخا) کرده بود، چنین شد تا گناه و بدکاری از او دور کنیم که وی از بندگان خالص ما بود. آری باید از پروردگار تمنّا کرد تا دل وجان ما را از لغزشها حفظ کند.
طلب توفیق در برپایی عبادات
«الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ»؛[26] کسانی که خدا را ایستاده و نشسته و به پهلو خوابیده یاد کنند و در خلقت آسمانها و زمین بیندیشند و گویند: پروردگارا اینها را بیهوده نیافریده‌ای. پاکی پس ما را از عذاب جهنم نگهدار.
به عبارت دیگر دعا سیم رابطه بین عمل و خداوند است و تا این اتصال برقرار نگردد عمل بالا نمی‌رود.
پیامبر عظیم الشأن ـ صلّی الله علیه و آله ـ می‌فرمود: «عمل البرّ کلّه نصف العبادة و لدّعاء نصف» یعنی مجموعة کار پسندیده نیمی از عبادت محسوب می‌شود و نیم دیگر را دعا تشکیل می‌دهد. به احتمال زیاد

منظور آن حضرت از بیان این مطلب آن است که عبادت از هر نوعش که باشد باید همراه با دعا و طلب توفیق از درگاه خداوند باشد که در غیر این صورت آن عمل و عبادت ناقص و کارساز نخواهد بود.[27

[1] . فرقان، 77.                                                               
[2] .
مومن، 60.                                                               
[3] .
کافی، کلینی، دار الکتب الاسلامیه، ج 2، ص 446.             
[4] .
بحار الانوار، مجلسی، ج 93، ص 299 و 300.                 
[5] .
بقره، 201.                                                               
[6] .
بقره، 128.                                                               
[7] .
آل عمران، 8.                                                           
[8] .
بحار الانوار، مجلسی، بیروت، ج 93، ص 315      
[9] .
بحار الانوار، مجلسی، بیروت، ج 93، ص 315.               
[10] .
بحار الانوار، مجلسی، بیروت، ج 96، ص 22.               
[11] .
زمر، 2.                                                                        
[12] .
نهج البلاغه، علی ـ علیه السّلام ـ حکم و مواعظ، 237.       
[13] .
ملک، 1.                                                                 
[14] .
مجادله، 22.                                                            
[15] .
بقره، 188.                                                            
[16] .
ق، 33.                                                                                                               [17] . زمر، 8.                                                                          
[18] .
انعام، 12.                                                         
[19] .
ال عمران، 193.
[20] .
بقره، 201.

 [21] . بحار الانوار، مجلسی، بیروت، ج 93، ص 329.
[22] .
بقره، 216.
[23] .
بحار الانوار، مجلسی، بیروت، ج 73، ص 374.
[24] .
ابراهیم، 41.
[25] .
یوسف، 24.
[26] .
آل عمران، 191.
[27] .
تلخیص از کتاب دعا در قرآن نوشته آقای سید کاظم ارفع، نشر فیض کاشانی

   بر گرفته از سایت مرکز مطالعات حوزه علمیه.

در محضر استاد مطهری

 استاد شهید مرتضی مطهری در 13 بهمن 1298 هجری شمسی مطابق با 12 جمادی الاولای 1338 هجری قمری در قریه فریمان، که اکنون تبدیل به بخش شده است، واقع در 75 کیلومتری شهر مقدس مشهد در یک خانواده اصیل و روحانی چشم به جهان گشود.

پس از طی دوران طفولیت به مکتبخانه رفته و به فراگیری دروس ابتدایی پرداخت. در سن دوازده سالگی به حوزه علمیه مشهد عزیمت نمود و به تحصیل مقدمات علوم اسلامی اشتغال ورزید. در سال 1316 علیرغم مبارزه شدید رضاخان با روحانیت و علیرغم مخالفت دوستان و نزدیکان ، برای تکمیل تحصیلات خود عازم حوزه علمیه قم شد .

شهید مطهری در دوره اقامت پانزده ساله خود در قم از محضر مرحوم آیت الله العظمی بروجردی (در فقه و اصول) و حضرت امام خمینی (ره) ( به مدت دوازده سال در فلسفه ملاصدرا ، عرفان ، اخلاق و اصول) و مرحوم علامه سید محمد حسین طباطبائی (در فلسفه ، الهیات ، شفای بوعلی و دروس دیگر ) بهره گرفت.

در سال 1331 در حالی که از مدرسین برجسته و از امیدهای آینده حوزه به شمار می رفت ، به تهران مهاجرت کرد و به تدریس در مدرسه مروی ، تألیف و سخنرانیهای تحقیقی پرداخت. در سال 1334 اولین جلسه تفسیر انجمن اسلامی دانشجویان توسط استاد مطهری تشکیل شد. در همان سال ، تدریس خود در دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران نیز را آغاز کرد.

از سال 1341 ( آغاز نهضت امام خمینی "ره" ) استاد مطهری به طور فعال در کنار امام بود ، به طوری که می توان سازماندهی قیام پانزده خرداد در تهران و هماهنگی آن با رهبری امام را ، مرهون تلاشهای او و یارانش دانست . استاد در ساعت یک بعد از نیمه شب روز چهارشنبه پانزدهم خرداد 1342 بدنبال یک سخنرانی مهیج علیه شخص شاه ، بوسیله پلیس دستگیر و به زندان موقت شهربانی منتقل شد و به همراه تعدادی از روحانیون تهران زندانی گردید.

پس از 43 روز بدنبال مهاجرت علمای شهرستانها به تهران و فشار مردم ، به همراه سایر روحانیون از زندان آزاد شد.

پس از تبعید امام خمینی به خارج از کشور ، مسئولیت استاد مطهری و یارانش سنگینتر شد. در این زمان وی به تألیف کتاب در موضوعات مورد نیاز جامعه و ایراد سخنرانی در دانشگاهها ، انجمن اسلامی پزشکان ، مسجد هدایت ، مسجد جامع نارمک و ... ادامه داد. به طور کلی استاد شهید ( که به یک نهضت اسلامی معتقد بود نه به هر نهضتی ) برای اسلامی کردن محتوای نهضت ، تلاشهای ایدئولوژیک بسیاری نمود و با کجرویها و انحرافات ، سرسختانه مبارزه کرد.

در سال 1346 به کمک چند تن از دوستان اقدام به تأسیس حسینیه ارشاد نمود. ولی پس از مدتی به علت تکروی و کارهای خود سرانه و بدون مشورت یکی از اعضای هیئت مدیره و ممانعت او از اجرای طرحهای استاد و از جمله ایجاد یک شورای روحانی که کارهای علمی و تبلیغی حسینیه زیر نظر آن شورا باشد ، سرانجام در سال 1349 عیلرغم زحمات زیادی که برای آن مؤسسه کشیده بود و علیرغم امید زیادی که به آینده آن بسته بود ، در حالی که در آن چند سال خون دل زیادی خورده بود از عضویت هیئت مدیره آن مؤسسه استعفا داد و آن را ترک گفت.

به گزارش "مهر" ، در سال 1348 به خاطر صدور اعلامیه ای با امضای وی و علامه طباطبایی و آیت الله حاج سید ابوالفضل مجتهد زنجانی مبنی بر جمع اعانه برای کمک به آوارگان فلسطینی و اعلام آن طی یک سخنرانی در حسینیه ارشاد ، دستگیر شد و مدت کوتاهی در زندان انفرادی به سر برد. از سال 1349 تا 1351 برنامه های تبلیغی مسجد الجواد را زیر نظر داشت و غالباً خود سخنران اصلی بود ، تا اینکه آن مسجد و به دنبال آن حسینیه ارشاد تعطیل گردید و بار دیگر استاد مهطری مدتی تحت باز داشت قرار گرفت. پس از آن ، استاد شهید سخنرانی های خود را در مسجد جاوید ، مجد ارک و ... ایراد می کرد. بعد از مدتی مسجد جاوید نیز تعطیل شد تا اینکه در حدود سال 1353 ، ممنوع المنبر گردید و این ممنوعیت تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشت.

از مهمترین خدمات استاد مطهری در طول حیات پر برکتش ، ارائه ایدئولوژی اصیل اسلامی از طریق تدریس ، سخنرانی و تألیف کتاب است. این امر به ویژه  در سالهای 1351 تا 1357 بدلیل افزایش تبلیغات گروههای چپ و پدید آمدن گروههای مسلمان چپ زده و ظهور پدیده "التقاط" به اوج خود می رسد. گذشته از حضرت امام ، استاد مطهری اولین شخصیتی است که به خطر سران سازمان موسوم به " مجاهدین خلق ایران " پی می برد و دیگران را از همکاری با این سازمان منع کرد .

گزارش "مهر" می افزاید : در سال 1355 به دنبال یک درگیری با یک استاد کمونیست دانشکده الهیات زودتر از موعد مقرر بازنشسته شد. همچنین در این سالها استاد شهید با همکاری تنی چند از شخصیتهای روحانی ، " جامعه روحانیت مبارز تهران " را بنیان می گذارد به این امید که روحانیت شهرستانها نیز به تدریج چنین سازمانی پیدا کنند.

گرچه ارتباط استاد مطهری با امام خمینی پس از تبعید ایشان از ایران به وسیله نامه و ...استمرار داشته است ، ولی در سال 1355 موفق شد مسافرتی به نجف اشرف نموده و ضمن دیدار با امام خمینی ( ره ) درباره مسائل مهم نهضت و حوزه های علمیه با ایشان مشورت کند. پس از شهادت آیت الله سید مصطفی خمینی و آغاز دوره جدید نهضت اسلامی ، استاد مطهری به طور تمام وقت در خدمت نهضت قرار گرفت و در تمام مراحل آن نقشی  اساسی ایفا کرد.

در دوران اقامت حضرت امام در پاریس ، سفری به آن دیار داشت که طی آن در مورد مسائل مهم انقلاب با ایشان گفتگو کرد ، در همین سفر امام خمینی وی را مسئول تشکیل شورای انقلاب اسلامی کرد. هنگام بازگشت امام خمینی ( ره ) به ایران ، مسئولیت کمیته استقبال از امام را  به عهده گرفت و تا پیروزی انقلاب اسلامی و پس از آن همواره در کنار رهبر عظیم الشأن انقلاب اسلامی و مشاوری دلسوز و مورد اعتماد برای ایشان بود ، تا اینکه در ساعت بیست و دو و بیست دقیقه روز سه شنبه یازدهم اردیبهشت ماه سال 1358 در تاریکی شب ، در حالی که از یکی از جلسات فکری سیاسی خارج شده بود ، با گلوله گروه  فرقان که به مغزش اصابت نمود به شهادت می رسد .

آثار و تألیفات بسیاری از استاد شهید مرتضی مطهری به جای مانده که نقدى بر مارکسیسم ،  نظرى به نظام اقتصادى اسلام ،
مسئله ربا به ضمیمه بیمه ،  مسئله حجاب ، گفتارهاى معنوى ، علل گرایش به مادیگرى ،  شش مقاله ( الغدیر و وحدت اسلامى ) ، ده گفتار، خدمات متقابل اسلام و ایران ،  حماسه حسینى ، حق و باطل ، جهاد ، جامعه و تاریخ ، جاذبه و دافعه على (ع) ، تکامل اجتماعى انسان،  بیست گفتار، انسان و سرنوشت و  انسان و ایمان از جمله آثار ارزشمند وی هستند .

بر گرفته از خبر گزاری مهر