دارالقرآن حاملان نور تبریز

وبلاگ دارالقران حاملان نور تبریز ـ خیابان استاد محمد تقی جعفری (ره)

دارالقرآن حاملان نور تبریز

وبلاگ دارالقران حاملان نور تبریز ـ خیابان استاد محمد تقی جعفری (ره)

پاسخ امام خمینى(ره) به پرسشهایى در باب ولایت فقیه1

وقوع انقلاب اسلامى‏محصول تلاش رهبرى دینى بودکه توجه به امور سیاسى وسرنوشت مسلمانان و تلاش درجهت تاسیس جامعه‏اى مطابق باارزشهاى دینى را جزء اصول واعتقادات اصیل اسلام مى‏دید.

این اعتقادات، مسبوق به یک‏دعوى قرآنى است دال بر آنکه‏دین، پاسخگوى مسائل‏اجتماعى بشریت (سیاسى واخلاقى و حقوقى) است.حضرت امام خمینى(ره)، پیوندمیان دین و سیاست و تشکیل‏حکومت اسلامى را از واجبات‏اولیه بلکه از اهم احکام اسلام‏خواندند.

اما رویکردى نیز وجودداشته و دارد که اصل پیوند میان‏دین و حکومت، و نیز اهمیت آن‏را، بکلى منکر است و حتى‏صدق صورت اولیه مساله وضروریات آموزه‏هاى دینى دراین باب را، مورد تردید قرارمى‏دهد. بنظر آنان، «دین، فراتراز امور روزمره است و نباید واردحوزه امور سیاسى شود».

باید توجه داشت که ادعاى‏فوق، گرچه با بیانى نو مطرح شود اماریشه در تاریخ دارد. اینکه شان دین،پایین‏تر یا بالاتر از مسائل سیاسى وحکومتى است، مآلا به نفى حکومت‏اسلامى و توجیه حکومتهاى فاسدانجامیده و یکى از موانع تشکیل‏حکومت صالحان طى قرن‏هاى مدیدبوده است. از جمله ادله آن این است که‏به ولایت فقیه در طول تاریخ، فرصت‏یک آزمون منطقى داده نشد. لذا، طبیعى‏است که این نظریه، علیرغم استحکام‏تئوریک و استناد به "عقل و نقل"، درمعرض ابهامات و اتهاماتى باشد. روشن‏است، که هر تفکرى در صحنه عمل،روندى تکاملى و تدریجى را طى مى‏کندو هر پدیده، مرحله به مرحله، دقیق‏تر وصائب‏تر مى‏شود. تئورى نظام اسلامى‏نیز، در سالیان اخیر درجه به درجه،شفاف‏تر و آبدیده‏تر شده است. ظهور وحضور ولایت فقیه در مناسبات دنیاى‏حاضر و ایجاد حکومت مدرن اسلامى،سپس تکامل تئوریک آن تا پایه "ولایت‏مطلقه فقیه" با توجه به روح کلى کتاب وسنت و آثار باقى‏مانده از ائمه‏معصومین(ع)، همه و همه، تبصره‏هاى‏تدریجى بود که به این نظریه مترقى،ضمیمه شد و پیچیدگى‏هاى آن را بدقت مورد موشکافى قرارداده وراه‏حلهاى دینى و عقلانى را پیش‏روآورد. با توجه به فشارهاى موجود درطول حیات ائمه اطهار(ع) و امتناع‏تشکیل حکومت علنى و ظاهرى شیعى،نباید انتظار داشته باشیم که بدون هیچ زحمتى و از همان ابتداء، نظام‏اقتصادى و سیاسى 8اسلام به شکل‏کامل و مدون در اختیار ما باشد و مسلم است که این نظامات باید در سایه‏ولایت فقیه و در زمان نه چندان طولانى،بتدریج مدون شده و در اختیار بشریت‏قرارگیرد. چنانچه تا کنون نیز تجربیات بسیار مهم و موفق ایران،سرفصلهاى جدیدى در فلسفه سیاسى‏و حقوق مدنى جهان اسلام گشوده‏است.

بى‏شک، ولایت فقیه به عنوان‏بارزترین نوع پیوند دیانت و سیاست،بیانى جدید در حوزه اندیشه سیاسى‏بوده‏است. حضرت امام (ره) با احیاى‏امر حکومت و تاسیس جمهورى‏اسلامى، نحوه اتصال دین و سیاست رادر عمل نشان داد و بر بسیارى‏سوءتفاهمات و نیز خاطرات تلخ‏حکومتهاى کلیسائى قلم کشید.

امام(ره)، نخستین فقیهى است که دراعصار اخیر پس از آنکه مبحث ولایت‏فقیه و حکومت اسلامى را در قالب‏تئورى بیان داشت، آن را مستقلا به مقام‏عمل نیز درآورد.

این حرکت در دستیابى به حکومت‏از طریق یک انقلاب استثنائى مردمى‏تحقق یافت و امام(ره)، تشکیل حکومت‏و قدرت سیاسى را تنها ابزارى براى‏اصلاح جامعه در ابعاد گوناگون دانسته واثبات نمودند که دین مى‏تواند و بایدمنشاء اصول حیات جمعى و برنامه‏زندگى باشد و با پیروى از آن مى‏توان وباید به نیازمندیهاى مادى و معنوى‏انسانها پاسخ گفت.

امام خمینى (ره) طرح نظریه ولایت‏فقیه را در خلال مکتوبات وسخنرانیهاى متعددى ارائه داده‏اند. ازاولین تالیفات ایشان که صریحا به‏حکومت دینى و حضور و نظارت‏روحانیت در اداره کشور اشاره مى‏کنند،کتاب «کشف الاسرار» است که در سال‏1321 هجرى شمسى به رشته تحریردرآمد. معظم‏له در این کتاب به بعد"نظارت" و نیز ملاحظات حکومتى‏فقهاء اشاره کردند.

از دیگر آثار حضرت امام،«الرسائل‏»، «البیع‏» و «تحریرالوسیلة‏»است که در آنها نیز بطور متفرق و به‏تناسبهاى گوناگون، منصب حکومت ودخالت در مسایل سیاسى و اجتماعى واصلاح زندگى دنیوى را براى فقیه، ثابت‏مى‏دانند و بگونه پراکنده به مبحث‏ولایت‏سیاسى "فقیه عادل" نیزپرداخته‏اند.

اما مهمترین و صریحترین اثرمکتوب حضرت امام(ره) در باب‏زعامت‏سیاسى فقیه، کتاب "ولایت‏فقیه" یا "حکومت اسلامى" است که‏بخشى از درس خارج فقه معظم‏له درنجف اشرف بوده و بطور مبسوط وعلنى‏ترى به مسئله پرداختند و دردهه‏هاى پیش از انقلاب، بمثابه"مانیفست" مبارزان مسلمان در داخل‏کشور، تکثیر و دست‏بدست مى‏شد.

علاوه بر موارد مذکور، مجموع‏سخنرانیها و نامه‏هاى حضرت‏امام(ره)در طول حیات پربرکتشان و نیز بعد ازپیروزى انقلاب در باب "حکومت‏اسلامى" مضبوط است و در این مقال،سعى‏مى‏شود با مرورى‏سریع، بخشى ازدیدگاههاى‏ایشان‏درباب‏برخى‏پرسشهاى‏مهم را به اجمال، بررسى کنیم:

بنیانگذار جمهورى اسلامى دررابطه با "جامعیت دین اسلام"مى‏فرمایند:

"تبلیغ کردند که اسلام دین جامعى‏نیست، دین زندگى نیست، براى جامعه،نظامات و قوانین ندارد، طرز حکومت وقوانین حکومتى نیاورده است." (1)

آیا دین، مى‏تواند منشاء و معیاریک حکومت‏باشد و آیا به شئون دنیوى‏و اجتماعى مردم از قبیل حقوق و اقتصادو سیاست نیز ناظر است؟! بعبارت‏دیگر، آیا تشکیل حکومت عدل، یک‏وظیفه دینى است؟ امام مى‏فرمایند:

«... اسلام و حکومت اسلامى پدیده‏الهى است که با بکاربستن آن سعادت‏فرزندان خود را در دنیا و آخرت به‏بالاترین وجه تامین مى‏کند و قدرت آن‏را دارد که قلم سرخ بر ستمگریها،چپاولگریها و فساد و تجاوزها بکشد وانسان را به کمال مطلوب خود برساند،مکتبى است که برخلاف مکتبهاى‏غیرتوحیدى در تمام شئون فردى واجتماعى و مادى و معنوى و فرهنگى وسیاسى و نظامى و اقتصادى دخالت ونظارت دارد. و از هیچ نکته ولو بسیارناچیز که در تربیت انسان و جامعه وپیشرفت مادى و معنوى نقش داردفروگذار ننموده است. از موانع ومشکلات سرراه تکامل را در اجتماع وفرد گوشزد نموده و به رفع آنها کوشیده‏است و... حفظ اسلام در راس تمام‏واجبات است.» (2)

امام خمینى(ره) متذکر مى‏گردندکه در دوره کتب حدیث، بیشترین احکام‏مربوط به مسائل اجتماعى، سیاسى واقتصادى است و مسئله حکومت ازسیاست، از اهم احکام الهى و غیرقابل‏تفکیک از دین خدا مى‏باشد:

«از یک دوره کتاب حدیث که حدودپنجاه کتاب است و همه احکام اسلام رادربردارد، سه، چهار کتاب مربوط به‏عبادات و وظایف انسان نسبت‏به‏پروردگار است. مقدارى از احکام هم‏مربوط به اخلاقیات است. بقیه، همه‏مربوط به اجتماعیات، اقتصادیات،حقوق و سیاست و تدبیر جامعه است.» (3)

«مگر زمان پیغمبر اکرم(ص)،سیاست از دیانت جدا بود؟ مگر در آن‏دوره، عده‏اى روحانى بودند و عده‏دیگر، سیاستمدار و زمامدار؟ مگر زمان‏خلفاى حق یا ناحق، زمان خلافت‏حضرت امیر(ع)، سیاست از دیانت جدابود؟ دو دستگاه بود؟ این حرفها رااستعمارگران و عمال سیاسى آنهادرست کرده‏اند تا دین را از تصرف اموردنیا و از تنظیم جامعه مسلمانان برکنارسازند و ضمنا علماى اسلام را از مردم ومبارزان راه آزادى و استقلال جدا کنند.در اینصورت مى‏توانند بر مردم مسلطشده و ثروتهاى ما را غارت کنند. منظورآنها همین است.» (4)

امام(ره) همچنین تصریح مى‏فرمایندکه انکار ضرورت «تشکیل حکومت‏»،انکار دین مبین اسلام است:

"هر که اظهار کند که تشکیل‏حکومت اسلامى ضرورت ندارد، منکرضرورت اجراى احکام شده و جامعیت‏احکام و جاودانگى دین مبین اسلام راانکار کرده است." (5)

"رسول‏ا...(ص) پایه سیاست را دردیانت گذاشته است. رسول‏ا... - صلى‏ا...علیه و آله و سلم - تشکیل حکومت داده‏است، تشکیل مراکز سیاست داده است‏و سایر خلفاى اسلام تا آنجایى به‏انحراف کشیده نشده بود در صدراسلام، باید همه آنها را نفى کنند، بایدآنها را این آخوندهاى دربارى و این‏سلاطین نوکرمآب، نفى کنند. بایدپیغمبراکرم و خلفاى اسلام را طرد کنند وبگویند که آنها مسلم نبودند. براى اینکه‏دخالت در سیاست مى‏کردند. سیاستى‏که در صدر اسلام بود، یک سیاست‏جهانى بود. پیغمبراسلام دستش را درازکرده بود در اطراف عالم و عالم راداشت دعوت مى‏کرد به اسلام و دعوت‏مى‏کرد به سیاست اسلامى و حکومت‏تشکیل داد و خلفاى بعد حکومت‏تشکیل دادند. در صدر اسلام از زمان‏رسول خدا تا آن وقتى که انحراف در کارنبود، سیاست و دیانت توام بودند." (6)

با توجه به اینکه مجموعه احکام وقوانین الهى، از جانب خداوند تبارک وتعالى توسط پیامبران براى بشریت‏فرستاده شده است آیا نیاز به تاسیس‏یک حکومت‏خاص "دینى" نیز هست؟

"مجموعه قوانین، براى اصلاح‏جامعه کافى نیست. براى اینکه قانون،مایه اصلاح و سعادت بشر شود، به قوه‏اجرائیه و مجرى، احتیاج دارد. به همین‏جهت، خداوند متعال در کنار فرستادن‏یک مجموعه قانون یعنى احکام شرع،یک حکومت و دستگاه اجرا و اداره‏مستقر کرده است." (7)

«اسلام، همانطور که قانونگذارى‏کرده، قوه مجریه هم قرار داده است."ولى امر"، متصدى قوه مجریه هم‏هست.» (8)

حضرت امام(ره)، مقوله تشکیل‏حکومت اسلامى را وظیفه فقها دانسته وآن را از واجبات مطلق مى‏شمرند. یعنى‏از امورى که واجب است مقدماتش راهم فراهم کنیم نه آنکه منتظر سرنوشت‏بمانیم تا شاید شرائط و زمینه حکومت، خودبخود، پیش آید:

"این که فرموده‏اند "فقها حصون‏اسلامند"، یعنى مکلفند اسلام را حفظکنند و زمینه‏اى را فراهم آورند که بتوانندحافظ اسلام باشند و این از اهم واجبات‏است و از واجبات مطلق مى‏باشد نه‏مشروط." (9)

ایشان همچنین، موضوع تشکیل‏حکومت و ولایت فقیه را وظیفه‏اى‏دانسته‏اند که خود بخود اصالت ندارد وهدف از آن، اجراى احکام الهى است:

"عهده‏دار شدن حکومت فى حدذاته، شان و مقامى نیست، بلکه وسیله‏انجام وظیفه و اجراى احکام و برقرارى‏نظام عادلانه اسلام است." (10)

«این مقام، حکومت و منصب نیست‏که به انسان، شان و منزلت معنوى‏مى‏دهد. بلکه این منزلت و مقام معنوى‏است‏که‏انسان‏راشایسته‏براى "حکومت"و "مناصب اجتماعى" مى‏سازد.» (11)

«ما براى اینکه وحدت امت اسلام را تامین کنیم، براى اینکه وطن اسلام را ازتصرف و نفوذ استعمارگران و دولتهاى‏دست‏نشانده آنها خارج و آزاد کنیم،راهى نداریم جز اینکه تشکیل حکومت‏بدهیم.» (12)

ایشان، این مقام را براى شخص ولى‏فقیه نیز، وظیفه‏اى خطیر مى‏دانند:

"اینجا صحبت از مقام نیست‏بلکه‏صحبت از وظیفه است. ولایت‏یعنى‏حکومت و اداره کشور و اجراى قوانین‏شرع مقدس، یک وظیفه سنگین و مهم‏است. نه این که براى کسى شان و مقام‏غیرعادى بوجود بیاورد و او را از حدانسان عادى بالاتر ببرد. بعبارت دیگر،ولایت در مورد بحث، یعنى "حکومت"و اجرا و اداره برخلاف تصورى که خیلى‏افراد دارند، امتیاز یست‏بلکه وظیفه‏اى‏خطیر است." (13)

«حکومت در اسلام، به مفهوم"تبعیت از قانون" است، و فقط "قانون"بر جامعه حکمفرمایى دارد.» (14)

«حکومت اسلامى، حکومت "قانون‏الهى" بر مردم است.» (15)

و اما حکومت "قانون الهى" چه‏ویژگى‏هائى دارد؟

«در این طرز حکومت، "حاکمیت"،منحصر به خداست و "قانون"، فرمان وحکم خداست. قانون اسلام یا فرمان‏خدا بر همه افراد و بر دولت اسلامى،"حکومت تام" دارد. همه افراد ازرسول‏اکرم(ص) گرفته تا خلفاى آن‏حضرت و سایر افراد، تا ابد تابع "قانون"هستند. همان "قانونى" که از طرف‏خداى‏تبارک‏وتعالى نازل شده و در لسان‏قرآن و نبى‏اکرم(ص) بیان شده است.» (16)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد