دارالقرآن حاملان نور تبریز

وبلاگ دارالقران حاملان نور تبریز ـ خیابان استاد محمد تقی جعفری (ره)

دارالقرآن حاملان نور تبریز

وبلاگ دارالقران حاملان نور تبریز ـ خیابان استاد محمد تقی جعفری (ره)

ویژگیهای استاد..

خصوصیات فردی

متخلق به اخلاق الله

حضرت آیت الله انصاری که شاگرد مکتب اهل بیت عصمت(ع) و متخلق به اخلاق آن بزرگواران بود، فردی بسیار مهربان و حلیم و مصداق کاملی از « من یذکرکم الله رؤیته » بود. بسیار مهمان نواز بود و با چهره‌ای باز از مهمانان استقبال می‌کرد، تقریباً در تمام طول سال مهمان داشت و شخصاً خود از آنان پذیرایی می‌کرد شاگردان او از نقاط دیگر به دیدنش می‌آمدند اقامت های یکماه، دو ماهه در منزل ایشان داشتند، شاگردان آقا نقل می‌کردند: به محض اینکه لباسمان کثیف می‌شد و از تن بیرون می‌آوردیم سریعاً فرزندان آقا، آنها را به اندرون می‌بردند و آنها را می‌شستند، از شهرت و معروفیت و دنیا خواهی بسیار گریزان بود و می‌فرمود:

« آرزو دارم بر سر کوهی روم که هیچکس مرا نشناسد و بارها تکرار می‌کردند که از زمانی که مشهور شدم به زحمت افتادم ».

آقای انصاری بسیار رقیق القلب بود و از ابتلائاتی که دوستانش پیدا می‌کردند بسیار ناراحت می‌شد و در جهت رفع مشکلات بسیار همکاری می‌کرد و ایشان انسانی سلیم النفس، بی ریا، ساده زیست، بی آلایش و متواضع بودند. ایشان با همه مراتب بالای علمی هرگز ادعای بزرگی نداشت و روحیه مردمی بودن در ایشان زبانزد همگان بود.
در بین راه هرگاه فرصتی دست می‌داد با کسبه به گفتگو می‌نشست. یکی از روحانیون بر جسته نقل می‌کنند که:
یکی از مریدان آقای انصاری چند رأس گاو داشت روزی آقای انصاری را دیدم که وی را در بردن گاوها به صحرا همراهی می‌کرد و بدون اینکه این همراهی را کسر شأن خود بداند.
ایشان مدتی در روستای دهلق در منزل مرحوم شیخ میرزا رضا صالحی(ره) که از نیکان بود سکونت داشت در این مدت کم (حدود چهل روز) مردم روستا رفتارهایی از ایشان مشاهده کردند که سخت به اهل علم علاقمند گردیدند آری ایشان با عمل صالح خویش مردم را به دینداری فرا می‌خواند و به علمای دین خوشبین می‌نمود. این مرد بزرگ متخلق به اخلاق الهی بود و با گفتار و کردار خویش بسیاری از تشنگان را به سرچشمه مقصود راهبری می‌کرد.
یکی از مداحان اهل بیت(ع) گوید: روزی آقای انصاری مرا در خیابان دید مقداری پول به من داد و فرمود:

« یک مجلس روضه بخوان اما قربة الی الله. »

یکی از همدانیهای مقیم نجف روزی به ایشان عرض کرد: آقا چرا از مجالس کناره‌گیری می‌کنید شاید این کناره‌گیری شما موجب شود که در مورد شما حرفهایی بزنند، ایشان فرمود:

« مجالس آلوده است در این مجالس از علماء دین و بزرگان غیبت می‌شود و نهی از منکر هم نمی‌شنوند بنابراین هر چه می‌خواهند بگویند من در هر مجلسی شرکت نمی‌کنم. »

آیت الله انصاری همدانی تقید شدیدی به شرع داشت به همین خاطر «آیه الکرسی» را با خط زیبای شاگرد خود آقای همایونی بر بالای دیوار اتاق خویش در گرداگرد اتاق نوشته بود وقتی از ایشان پرسیدند در جواب فرمود:

« در روایت است که هرگاه خانه‌ای بلندتر از هفت ذرع ساخته شود برای دور نمودن شیطان از آن، آیه الکرسی بر آن نوشته شود. »

 سخاوت

حضرت آیت الله انصاری از وجوهات شرعیه استفاده نمی‌کردند بلکه از درآمد باغ کوچک و چند عدد گوسفند و گاو که داشتند إمرار معاش می‌نمودند و بارها می‌فرمودند:

« خدای تعالی هیچ وقت ما را مقروض نکردند ».

با اینکه ایشان از نظر مالی و مادی ثروتی نداشت لکن در مقام بذل و بخشش مضایقه‌ای نداشت، محضر مقدسش محل قضاء حوائج بود، افرادی که برای حوائج مادی و شفای بیماریها مراجعه می‌کردند حتی اگر خارج از اسلام بودند آنان را با آغوش باز می‌پذیرفت.
و چه بسا افرادی را، که با نفس مسیحائی خود مداوا می‌نمود. صبیه حضرت آیت الله انصاری به نقل از همسرش نقل می‌کردند که:

 یک شب زمستانی بسیار سرد در همدان پدرم سراسیمه در حالی که عبایش بر دوشش نبود وارد منزل شد، حالش چنان بود که در آن وقت نمی‌شد علت را از او سؤال کرد مستقیماً به اتاق رفت و چند تا لحاف و تشک بر دوش انداخت و بیرون رفت، بعد از مدت زمانی برگشت و کاملاً درصورت او آرامش و رضایت دیده می‌شد.

شجاعت

در بیان حق از هیچکس ابایی نداشت، گر چه طرف مقابل از ایشان می‌رنجید، آنچه که باید بگویند می‌گفتند.
جناب حاج آقا گل آرایش نقل می‌کند:
« در زمان جنگ جهانی دوم که انگلیسها داخل ایران بودند، روزی در همدان زن محترمی جهت کار منزل از خانه خارج می‌شود، یک سرباز انگلیسی به دنبال ایشان می‌افتد زن وقتی احساس می‌کند که سرباز دنبال او را گرفته تندتر می‌رود، تا در خیابان به آیت الله انصاری برخورد می‌کند، زن خطاب به آقای انصاری می‌کند و فریاد می‌زند مرا از دست این خبیث نجات دهید، آقای انصاری جلوی سرباز را می‌گیرد ولی سرباز به حضرت آقا جسارت می‌کند، آقا هم با عصایش محکم بر سر سرباز می‌زند و او را فراری می‌دهد. »
 فروتنی، تواضع و کتوم بودن

آقای انصاری خود کارهای منزل را انجام می‌داد، از بازار شخصاً خریداری می‌کرد و اجازه نمی‌داد که کسی در خرید خانه و حمل کالا او را کمک کند، در تواضع او این سخن کفایت می‌کند که:
 یکی از شاگردانش نقل می‌کردند که با اینکه من بیست سال بیشتر نداشتم و مشغول خواندن کفایه بودم و آیت الله انصاری مجتهد مسلم و بیش از چهل سال داشت، روزی من مشغول نماز شدم یک دفعه متوجه شدم این مرد الهی در نماز به من اقتداء کرده ‌است.
 

مرد آن را دان که خود را بشکند
مرد آن نبود که صف‌ها بشکند

آقای افراسیابی در این مورد چنین می گوید:
« ایشان خیلی متواضع و فروتن بود، عموماً مهمان ها که می آمدند منزل ایشان حدوداً از سه چهار روز تا یکی دو ماه می ماندند و ایشان از آن ها پذیرایی می کرد و نمی گذاشت کسی کاری انجام دهد. خیلی عادی بودند اگر وارد می شدی نمی فهمیدی ایشان کدام یکی است. کارشان را به کسی نمی دادند. حتی وقتی شاگردها و مهمان هایشان از شهرستان می آمدند، خانواده شان لباس آن ها را جمع می کردند و می شستند، تمام کارهای مهمانان بر عهده خانواده شان بود. »
منظور این که هیچ تشخصی برای خودشان قائل نبودند، زندگی ساده، بی تشخص و بی تشریفات داشتند.
از مرحوم دولابی نیز نقل شده که ایشان توی خانه نمی گذاشت کسی حتی یک استکان چایی برایش ببرد، خودش چایی می آورد، سفره می گذاشت.
آری فروتنی، تواضع، بی توقعی و بی تکلفی وی کم نظیر است.

استاد الهی و عارف ربانی، مرحوم حاج شیخ جواد انصاری همدانی می‌فرمود:

« یکی از مؤمنان، شبی که برای نماز شب بیدار شده بود مشاهده کرد که حدود پانصد خانه از خانه های همدان نورافشانی می‌کنند. به او الهام شده بود که در این خانه ها نماز شب خوانده می‌شود، در نقطه‌ای از زمین عمودی از نور دیده بود که تا آسمان کشیده شده ‌است و به او الهام شده بود که در آن مکان وجود مقدس حضرت مهدی(ع) هست که به نماز ایستاده ‌است. »

( رساله لقاءالله / 130 و 131 )
بعضی از شاگردان آقا معتقدند که منظور خودش بوده که اینجا از باب تواضع نام خودش را ذکر نکرده و این حالت عادت آقا بود که در گفتن اسرار خیلی کتوم بودند.
 

حتی آقا می‌فرمودند:
« اگر ملا کاظم کربلایی که بطور اعجاز، قرآن به حافظه او سپرده شد آن را افشا نمی‌کرد از جانب خدای تعالی بیشتر نصیبش می‌شد. »
تقید به شرع مقدس و پرهیز از گناه

از خصوصیات بارز ایشان تقید به تمام معنا به شرع مقدس بود به تمام واجبات و مستحبات و ترک محرمات و مکروهات اهتمام تام داشت، برای غسل جمعه اهمیت زیادی قائل بود. نه خود غیبت می‌کرد و نه اجازه غیبت کردن در حضورش را می‌داد.

جناب آقای اسلامیه نقل می‌کردند که:
در زمانی که مرحوم انصاری در قم ساکن بودند و به درس آیت الله العظمی حائری می‌رفتند، مرتباً برای برادرش که در همدان عطاری داشت نامه می‌نوشتند یکبار در نامه‌ای نوشته بود،

« برو از آیت الله آخوند ملا علی همدانی برای من حلال بودی طلب کن، چون در قم من در مجلسی بودم که جمعی شرکت داشتند در آن جلسه از آخوند ملا علی بدگویی شد من پیش خود فکر کردم که آیا باید دفاع کنم یا نه، به این نتیجه رسیدم که باید از ایشان دفاع کنم ولی قبل از اینکه سخنی بگویم، جلسه پاشید و آنها متفرق شدند، پس به جهت این کوتاهی از او برای من طلب حلالیت بعمل آور. »

جناب آقای اسلامیه می‌فرمود:
وقتی برادر آیت الله انصاری این مسأله را با آخوند در میان گذاشتند آخوند فرمود: حلال کردم، حلال کردم، عجب! هنوز اینگونه افراد پیدا می‌شوند. آیت الله انصاری عصرها اغلب جهت قدم زدن از منزل خارج می‌شدند و آخرالآمر جهت تفکر به قبرستانها می‌رفتند و تأکید داشتند که شخص سالک باید روزانه ساعتی را برای تفکر قرار دهد، تفکر در قبور و اهل دنیا و کسانی که آمدند و رفتند، تفکر در احوال بزرگان، تفکر در حالات اولیاء خدا و تفکر در مرگ و ... .

یک روز آقا جهت قدم زدن به سمت عباس آباد که در آن زمان بیرون از شهر بود و با شهر فاصله زیادی داشت و محلی تفریحی محسوب می‌شد رفتند هنگام برگشتن که نزدیک غروب بوده در یک سواری که آخرین وسلیه برگشت بوده سوار می‌شود ولی در این اثناء یک زن بی‌حجاب هم در ماشین سوار می‌شود، آقا از ماشین پیاده می‌شود و تمام راه را با آن پیکر ضعیف و لاغرش پیاده به شهر بر می‌گردند.

مرحوم ثقة الاسلام حاج غلامحسین راجی که از مقدسین و پاکان همدان بود نقل می‌کرد:
وقتی از سفری که به مکه مکرمه و عتبات عالیات داشتم برگشتم، آیت الله انصاری و چندی از دوستانشان به منزل ما آمدند من خدمت معظم له عرض کردم که: آقای ... که از معمّمین و محترمین سامراء هستند به شما ارادت زیادی دارند و درخواست کردند که به ایشان التفات و توجهی بفرمایید آیت الله انصاری سر به زیر انداخت و بعد از دقایقی سربلند کردند و فرمودند:

« چگونه می‌توانیم به ایشان توجه کنیم در حالی که در نماز تحت‌الحنک نمی‌اندازد. »
بی اعتنایی به دنیا

سیره عملی و رفتاری ایشان فرار از دنیا بود، بارها در جلساتش نسبت به دنیا و خطرات آن هشدار می داد، آیه شریفه 14 سوره آل عمران طلیعه سخنانش بود:

« زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاء وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ  وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الْمَآبِ »

جناب مرحوم غلامحسین سبزواری نقل می‌کردند که:
روزی آقای انصاری در عنفوان جوانی به تجارتخانه من آمد و من آقا را روی فرشهایی که روی هم گذاشته شده بود نشاندم، با آقا مشغول صحبت بودیم که دیدم ایشان ناگهان تکان سختی خوردند و مانند برق از سر جایش پریدند و به اطراف نگاه کردند، بعد دستش را روی فرشها گذاشتند و فرمودند:

« خودش است، این دنیاست که انسان را اینگونه می‌گیرد. »

پرهیز از بحث و جدل

و او بیشتر دوست داشت در حال خودش باشد. اهل بحث نبود و از آن دوری می کرد.

و اینک خاطره ای بشنویم از آقای اسلامیه:
« یک بار یک عده از تهران آمده بودند همدان خدمت آقا. بعد آن ها شروع کردند به بحث کردن و یکی از آقایان گفت: الان آقا می آیند و جواب را از خودشان می گیریم. آقای انصاری تشریف آوردند و دو زانو نشستند سر جای خودشان و در همان حالت سکوت مخصوص خود بودند. یکی از آقایان گفت: آقا این بحث مطرح بود و ما می خواستیم جوابش را از شما بشنویم و ایشان فرمودند: من حال بحث ندارم. »
یعنی بعضی ها هستند که کارشان فقط بحث کردن است و اهل راه رفتن نیستند. شاید او می خواست با این سکوتش بالاترین جواب ها را بدهد.
کتمان اسرار الهی و ملاقات امام زمان(ع)

از خصوصیت بارز آیت الله انصاری کتمان شدید اسرار بود. تأکید داشت که شاگردان او اسرار الهی را بروز ندهند. روی این جهت شاگردان مقید بودند که مطالبی را که در جلسات گفته می‌شود مکتوب نگردد. یکی از شاگردان آیت الله انصاری از ایشان سؤال می‌کند: چه زمانی ما می‌توانیم خدمت صاحب‌الزمان ولی عصر(ع) برسیم؟
 آیت الله انصاری جواب می‌دهند:

زمانی که حضور و غیبت آقا برای شما فرقی نکند.

در زمانی دیگر یکی از شاگردان ایشان سؤال می‌کند: آیا می‌شود به حضور حضرت حجت(ع) رسید؟ آقا جواب می‌دهند:

بنده خدا، به حضور خداوند هم می‌توانیم برسیم به حضور بنده‌اش نمی‌توانیم برسیم!

درمرتبه دیگر که آیت الله دستغیب (ره) و آیت الله فهری هم بوده‌اند آیت الله نجابت سوا ل می‌کند که: آیا به حضور امام زمان(ع) رسیده اید؟ آقا جوابی می دهند به این مضمون که:

 ماازددت یقیناً،

 کنایه از اینکه من چنان حضور حضرت قائم(ع) را همیشه با تمام وجود احساس می‌کنم که حضور و غیبت او علی الظاهر برایم یکسان است.

قریحه نیکو

حضرت آیت الله انصاری همدانی علاوه بر مراتب علمی و عرفانی، صاحب قریحه ای بس نیکو بودند. از ایشان اشعاری بجای مانده ‌است و تخلص او «فانی» است که همه، دلالت بر التهاب درونی و سوز و گداز وی دارد، اینک نمونه ای از این اشعار عارفانه ذکر می‌گردد:
 

ای شه ملک ملاحت، دلبر زیبای من
قومی از غم کرده‌ای دلخون، بت رعنای من
از هلال ابرویت، خم کرده‌ای بالای من
روزگارم ساخت چشمت، ترک بی پروای من
« آخر از رحت نگر بر زردی سیمای من »


در شب هجران ندارم قصه جز با موی تو
هر زمان با چشم نمناکم بیاد روی تو
ای خوش آن ساعت گذارم افتد اندر کوی تو
گه شوم مدهوش و گه مست ای صنم از بوی تو
« یا سپارم جان ز شوقت یار بی همتای من »


هر دلی کز عشق رویت دلبرا دیوانه شد
در بر شمع جمالت جان او پروانه شد
جغد آسا در فراقت ساکن ویرانه شد
عاری از دنیا و دین و خویش و زبیگانه شد
« حال زارش شد گواه محنت و غمهای من »


آن سر انگشت کز زلفت حمایت می‌کند
از عبیر نافه چینی حکایت می‌کند
با نسیم صبحدم از گل سعایت می‌کند
از پریشانی دلها بس شکایت می‌کند
« کز امیران جهان خون شد دل زیبای من »


عالم همه از روی جمیلت شده پر نور
 در دیده اعمی رخ زیبای تو مستور
موسی کلیمی نبود تا که ببیند
هر لحظه پدیدار تجلی تو بر طور
هر جام دلی گشت پر از ساغر مهرت
مأنوس تو گردید و زغیرت همگی دور
ما دست ز دامان جلال تو نداریم
 زین درگه لطف است طلبکار تو منصور
یکباره بزن آتش غیرت به دل ای دوست
تا جز تو نماند دگری مقصد و منظور
این خانه که بیگانه در او ساخته منزل
 خالص کن و دشمن همگی ساز تو مقهور
در فضل عمیم تو نگنجد که فتد دوست
 در مهلکه و دشمن او خرم و مسرور
ای مهدی موعود تو را باد تحیت
 پس رحمت حق و برکاتش به تو منثور
پیوسته بر آباء کرامت ز خدا باد
شایان صلوات ابدی نازل و منشور
ما دست به دامان تولای تو داریم
بر بندگی درگه شه نامی و مشهور
ای آنکه پسندیده درگاه الهی
دریاب یکی خسته و وامانده و منفور
گر یک نظر از لطف بر این بنده نمایی
مقبول به درگاه خدا افتد و مغفور
زین در که گدا باز از او نامده محروم
امید شود سعی من شیفته مشکور
روی سیهم از کرم حضرت مولی
مستور به درگاه خدا آمد و مبرور
بنمای به «فانی» ز کرم یک نظر ای دوست
کان سوخته در راه تو شد کشته و مهجور


« نگار نازنین »
گر شبی از در درآید آن نگار نازنیم
کلبه احزان نماید مقدمش خلد برینم
برنگیرد گر حجاب از چهره آن دلدار جانی
هرگز آسایش نبیند این دل زار غمینم
روزگار غم سرآید آنچنان گردد که گویی
غم نزد از روز اول داغ حسرت بر جبینم
بر سریر مسند عشقست حالی تکیه گاهم
مهر جانان ملک جان بنهاده در زیر نگینم
در هوای عشق او پر می‌زنم تا عرش اعلی
کی گذارد عشق جانان آشیان اندر زمینم
«فانیا» گر شمع رویش طالب پروانه باشد
من به کوی عشقبازی سوزش آتش گزینم


« منزلگه یار »
منزلگه آن یار اگر خانه من بود
 فردوس برین گوشه کاشانه من بود
شاهان جهان را نشدی هیچ میسر
 آن گنج مرادی که به ویرانه من بود
هر گوشه چشمی که نمود آن شه خوبان
 تیری به دل خسته دیوانه من بود
گر سوخت مرا جلوه دیدار عجب نیست
کان شمع مراد دل ویرانه من بود
هر ناحیه شد جلوه گر از حسن نگاری
از پرتو آن دلبر جانانه من بود
گر هوش مرا برد لبش روح و روان داد
 کان آب حیات و می و میخانه من بود
برد آن خم ابرو ز کنشتم سوی محراب
در بی خبری دید که بت خانه من بود
لطف ازلی گفت که ای «فانی» محروم
 آزادیت از پند حکیمانه من بود


« ناخدا باشد خدا »
اندر این کشتی و این بحر عمیق
ناخدا باشد خدا اینجا رفیق
ناخدا در بحر تو باشد خدا
کی شود این ناخدا از تو جدا
اندر این دریا خدایت ناخداست
غم مخور چون ناخدا اینجا خداست
کشتی هر شط و هر بحر است او
عشق حقّ سکانی و فلک نکو
عشق مجنون چون پدید آمد مجاز
 آن مجازی بهتر از شرک نماز
ای برادر جامه شرکت ببر
 اندر آن بازار عشق آن را بدر

چو پای از جاده بیرون شد، چه نفع از رفتن راهم
چو کار از دست بیرون شد، چه سود از دادن پندم
معلم گو ادب کم کن، که من ناجنس شاگردم
پدر گو پند، کمتر ده، که من نااهل فرزندم
دلم تا عشقباز آمد، در او جز غم نمی‌بینم
دل بی غم کجا جویم، که در عالم نمی‌بینم
دمی بی همدمی خرم، ز جانم بر نمی‌آید
دلم با جان برآمد، چونکه یک همدم نمی‌بینم
ادامه دارد. ماخذ:کتاب در کوی بی نشانهاوکتاب سوخته