دارالقرآن حاملان نور تبریز

وبلاگ دارالقران حاملان نور تبریز ـ خیابان استاد محمد تقی جعفری (ره)

دارالقرآن حاملان نور تبریز

وبلاگ دارالقران حاملان نور تبریز ـ خیابان استاد محمد تقی جعفری (ره)

زندگی به سبک آیت الله بهجت

آیت الله بهجت رحمت الله علیه

زندگی به سبک آیت الله بهجت
آقا از حرم که می خواست برگردد مشت هایش را می بست و دیگر باز نمی کرد تا برسد خانه و روی سر بچه ها دست بکشد.
آیت الله بهجت را می گویم

چند ساعت مانده بود به اذان صبح طبق معمول بلند شده بودند برای تجدید وضو هوا خیلی سرد بود از اتاق بیرون رفته بود آنجا خورده بود زمین و دیگر نتوانسته بود بلند شود
چند ساعت بعد که آقا را پیدا کرده بودند، دیده بودند در حالی که بدنش از سرما خشک شده، همان طور که روی زمین افتاده، دارد ذکرهایش را می‌گوید
گفته بودند خب چرا صدا نکردید
گفته بود خب نخواستم اذیت بشوید
آیت الله بهجت را می گویم

 

یکی از اطرافیان بچه‌شان از جایی پرتاب شده بود و توی کما بود. زنگ زده بودند برای التماس دعا  قا آن رقت قلب همیشگی را که وقتی کسی التماس دعا می گفت پیدا نکرده بود
یکی از اهل خانه پرسیده بود جریان چیست؟
گفته بود وقتی اجل کسی حتمی است کاری نمی شود کرد .اینها از ما شاکی باشند بهتر است تا این که از خدا شاکی باشند
در عوض ما دعا می کنیم خدا به بهترین نحو برایشان جبران کند
آیت الله بهجت را می گویم

کارهای شخصی اش را به هیچ وجه به کسی نمی گفت مثلأ می آمد پایین می دید که دندان هایش را جا گذاشته برمی گشت بالا دندان ها را برمی داشت یا دنبال عصایش که می خواست بگردد به هیچ کس نمی گفت
آیت الله بهجت را می گویم

 

مشهد که می رفتند خیلی مقید بود توی نگهداری از بچه ها کمک کند تا عروس‌شان هم به زیارت برسد. می گفت بچه ها را بگذارید پیش من. وسایل و خوراکی هایشان را هم بگذارید و خودتان بروید زیارت. از حرم که برمی گشتند می دیدند آقا بچه را بغل کرده  تا آرام باشد یا خوابانده و همین طوری توی بغلش راه می برد که بیدار نشود و در حال ذکر و عبادت خودش است…
آیت الله بهجت را می گویم

مقید بود تولد افراد را بهشان تبریک می گفت. بعضأ به بچه ها هم هدیه می داد. به عروس‌شان هم همین طور. روز تولدش که می شد می گفت غذای کافی درست کنید
و فقرا و همسایه ها را اطعام کنید.
آیت الله بهجت را می گویم

آن وقت ها که بچه کوچک داشتند به خانمش گفته بود فقط مراقب بچه ها باش لازم نیست به خاطر من مطبخ بروی یک آب ساده هم که توی هاون بکوبی با هم می خوریم
آیت الله بهجت را می گویم

امان از آن روزی که برای گرفتاری یک کسی یا شفای مریضی به آقا التماس دعا می گفتند
یک ریز آقا باید حال آن شخص را می پرسید ببیند گرفتاری اش برطرف شده یا نه تا خبر برطرف شدن گرفتاری را هم نمی شنید دست بردار نبود باید مواظب بودند وقتی التماس دعا می گویند یک جوری بگویند که آقا بو نبرد که آن گرفتاری چه بوده
آیت الله بهجت را می گویم

یکی از مرغ ها مریض شده بود خیلی حالش بد بود اهل خانه چندان موافق نبودند که مرغ ها از قفس بیرون بیایند خب کثیف کاری می شد .آقا هر روز مرغ مریض را یک ساعتی از قفس بیرون می آورد و خودش بالای سرش می ماند و مراقب بود .می گفت خب حیوان باید قدم بزند که حال و هوایش عوض شود و “بهبود” پیدا کند یک ماهی بود که حیوان کاملا حالش خوب شده بود…
فردای عصری که آقا رحلت کرد دیده بودند که حیوان هم مرده…
آیت الله بهجت را می گویم

مقید بود مرغ و خروس توی خانه داشته باشند و  هم مقید بود رسیدگی به مرغ و خروس ها را خودش تنهایی انجام دهد. صبح از مسجد که برمی گشت اول آب و دانه مرغ و خروس ها را می داد و قفس‌شان را مرتب می کرد خودش پوست خیارها و غذاهای مانده را از توی خانه جمع می کرد می آورد برای حیوان ها بعد ظرفی را که با آن غذا آورده بود توی حوض می شست می آورد داخل خانه یک بار هم اول شب به مرغ و خروس ها سر می زد یک بار هم بعد از عبادت یک ساعته سرشب هایش یک بار هم موقع خواب که روی قفس را با پتوی مخصوص‌شان می پوشاند می گفت سرما می خورند
آیت الله بهجت را می گویم

رفته بودند آقا برایشان خطبه عقد بخواند
آقا خطبه را که خوانده بود به عروس و داماد گفته بود حالا یک سفارش به عروس خانم دارم یک سفارش هم به آقا داماد .منتها وقتی سفارش عروس خانم را می گویم، آقا داماد باید گوشش را بگیرد و نشنود وقتی هم سفارش آقا داماد را می گویم، عروس خانم باید گوشش را بگیرد و نشنود
حالا کدام‌تان اول دست روی گوشش می گذارد؟…
بعد گفته بود شوخی کردم. نمی خواهد دست توی گوش‌تان فرو کنید. اما هر کدام‌تان بدانید که نباید به سفارش آن یکی کاری داشته باشید. منظور آقا این بود که عروس و داماد نباید یک سره توی روی هم در بیایند و بگویند چرا به سفارش آقا عمل نکردی… هر کس باید به فکر سفارش خودش و وظیفه خودش باشد…
عاقد، آیت الله بهجت بود

دختر بچه پرتقال دلش خواسته بود مادرش گفته بود توی این فصل پرتقال از کجا پیدا کنیم؟
بعد از چند دقیقه دختر بچه با یک پرتقال وارد اتاق شده بود هیچ کس نمی دانست این پرتقال را کی دست او داده آقا فرموده بود این بچه توی حرم دلش پرتقال خواسته بود
حالا با قاعده به او پرتقال داده اند. منظور آقا این بود که توی حرم هر چیزی که واقعا دلت بخواهد با قاعده می‌آورند بهت می دهند “با قاعده” یکی از آن تکیه کلام های شیرین آقا بود
آیت الله بهجت را می گویم

می گفت بچه ها را که حرم می برید حتما خوراکی دست‌شان بدهید که توی حرم بخورند…
آیت الله بهجت را می گویم

بشره فی وجهه و حزنه فی قلبه
اگر ناراحتی یا غم و غصه ای توی صورت کسی می دید حتی پیش آمده بود که نمازش را نمی بست تا یک جوری آن ناراحتی رابرطرف کند و صورت آن شخص را خوشحال ببیند
آن وقت نمازش را می بست می گفت آدم اگر یک نفر را خوشحال کند همان موقع خدا یک ملک خلق می کند که او را از بلاها مصون نگه دارد
آیت الله بهجت را می گویم

عامل تزلزل در برابرفرمان مولا

هشدار! هشدار! آیت­الله مولوی قندهاری(اعلی اللّه مقامه الشّریف)‌، آن کنز خفی الهی فرمودند: اگر کسی می­خواهد برای زمان حضرت ولو به اینکه از دنیا رفته برگردد و در رکاب آقا باشد - همان­گونه که در دعای عهد است - یک راه بیشتر ندارد و آن این که سرباز امام زمان(‌صلوات اللّه علیه و عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) باید خودش را متخلّق به اخلاق الهی کند.

اگر می­خواهیم همان­گونه که در دعای عهد می­خوانیم، برگردیم و به تعبیر دعای عهد، شمشیر کشیده؛ یعنی آماده و سلاح به دست در محضر مولایمان باشیم، باید متخلّق به اخلاق الله شویم.

 ایشان فرمودند: درست است بیان شده هر کس چهل صباح دعای عهد را بخواند به این نیّت که اگر مرد، بعد از مردنش رجعت کند و در محضر مولا باشد، برمی­گردد امّا شرطش این است که متخلّق به اخلاق الله باشد؛ آن­وقت اگر دعا را خواند برمی­گردد.

از محضر مبارکشان سؤال شد: اگر کسی متخلّق به اخلاق الله نبود آیا با خواندن این دعا برنمی­گردد؟

فرمودند: اگر عمرش را هم به این دعا مشغول باشد ولی خصوصیّت سربازان امام زمان(‌صلوات اللّه علیه و عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف)‌ را نداشته باشد؛ یعنی متخلّق به اخلاق الهی نباشد، هرگز برنمی­گردد. یعنی آن دعا شرط دارد و شرط اساسی­ آن این است که انسان حتماً متخلّق به اخلاق الهی باشد.

آیت­الله العظمی ادیب(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن مرد الهی و عظیم­الشّان، آن عارف بی­نظیر فرمودند: دلالت این است که اصحاب ابی­عبدالله(صلوات اللّه و سلامه علیه) بر اساس اخلاق، با وفا بودند. کسی که متخلّق به اخلاق الهی شد در سخت­ترین مواقع و در سخت­ترین لحظات مولای خودش را رها نمی­کند.

لذا یکی از گناهان کبیره این است که انسان وفای به عهد نداشته باشد. اگر کسی متخلّق به اخلاق الله نشد، در پیچ و خم کارهایی که گاهی حکمتش را نمی­داند و از ناحیه مولا برای او هست، امکان دارد ایمانش سست شود و دست از مولایش بردارد.


عارفانه از حضرت آیت الله خامنه ای دامت برکاته

مختصری از زندگی نامه
ولادت

امام خامنه ای

روز ۲۴تیر ماه۱۳۱۸برابر با۲۸صفر۱۳۵۸هجری قمری،مصادف بود با همان روزی که رهبر عالیقدر آیندگان، سید علی خامنه ای، پا به عالم خاک نهاد و از مشهد مقدس، شهر اباالحسن،علی بن موسی الرضا(علیه السلام)یعنی مشهد مقدس چشم بر عالم گشود تا سیّدی باشند، خراسانی!.
ایشان دومین پسر از پسران حجت الاسلام حاج سید جواد حسینی خامنه ای بودند، طبق فرموده خودشان:((از همان کودکی طعم زندگی ساده و همراه با قناعت شدید زیر زبانشان است))و نیز می فرمودند:((پدرم روحانی بود،اما خیلی پارسا و گوشه گیر، زندگی ما به سختی می گذشت، من یادم هست شبهایی می شد که در منزل ما شام نبود و مادرمان با زحمت برایمان شام تهیه می کردند و آن هم نان و کشمش بود!))
ایشان از ۴سالگی به همراه برادر بزرگترشان، سید محمد، برای آموختن الفبا و قرآن به مکتب فرستاده میشوند و پس از گذراندن این دوره و تحصیلات ابتدائی وارد حوزه می شوند و نزد اساتید وقت، مقدمات را می خوانند،در بخش اساتید و شاگردان ، اساتید دروسشان را به شرح نام خواهیم برد.مبارزاتشان علیه رژیم پهلوی را از سال۱۳۳۱ به همراه شهید نواب صفوی آغاز می نمایند و در نهایت به همراه امام و مردم، انقلاب را به پیروزی می رسانند.
سال۱۳۶۸نیز آغاز ولایت امری ایشان می باشد و ان شاالله سایه وجود با برکتشان تا ظهور حضرت صاحب(عج)،که به فرموده بسیاری از اولیاء الهی بسیار نزدیک است و سپردن پرچم اسلام به دستان حضرت، مستدام بماند. 
خاطرات و کرامات

 

 

آنچه که در این بخش در مورد کرامات این مرد عظیم می توان گفت،این است که شأن سیاسی و وجه ی راه بری عمومی ایشان اقتضا می کند که ایشان کاملاً مکتوم و پوشیده بمانند.اما در اینجا اندکی از مواردی که دیده شده و یا توسط اوتاد اولیاءالهی(علیهم الرحمه)به تایید رسیده است را به اختصار خواهیم آورد.باشد که مورد توجه بیشتر مخاطبین قرار گیرد.

خورشید چند دقیقه ای در اینجا تابید و رفت!
حجت السلام حیدری کاشانی،از شاگردان حضرت آیت الله بهائدینی(رحمته الله علیه)،در کتاب شریف(سیری در آفاق)آورده اند که:وقتی که رهبر معظم به قم آمده بودند و به دیدار حضرت آیت الله بهائدینی(رحمته الله علیه)نیز مشرف شده بودند، بنده حضور نداشتم.روز بعد که خدمت آیت الله بهائدینی(رحمته الله علیه)این ولیّ بزرگ الهی، رسیدم از ایشان پریسدم:آیا دیروز رهبر معظم به دیدار شما نیز آمدند؟فرمودند:
((آری،خورشید چند دقیقه ای اینجا تابید و رفت!))







اُسوه ی زمان
حضرت علامه حسن زاده آملی(حفظه الله)که از اوتاد اولیاء الهی بوده و وصف مقاماتشان از هیچ قلمی برنیاید،مطالب ذیل را در شأن مقام معظم رهبری یبان می فرمایند.بدیهی است که اولیاء خدا هیچ گاه به اضافه گویی و اغراق از کسی نمی گویند:
«رهبر عظیم الشأن کشور بزرگ جمهوری اسلامی ایران،آیت الله معظّم،جناب خامنه ای کبیر-مَتَع الله الاسلام وَ المُسلمین بِطولِ بَقائهُ الشَّریف-قائد، ولیّ ، وفیّ و رائد، سائس،حفی، مصداق بارز((نَرفَعُ دَرَجات مَن نَشاء))می باشد.
عزّت و شکوت روز افزون آن قائد اُسوه ی زمان را همواره از حقیقة الحقائق مسئلت دارم و امیدوارم دادار عالم و آدم همواره سالار و سرورم را سالم و مسرور دارد.»
حسن حسن زاده آملی
تقدیم اثر به مقام رهبری
و نیز ایشان در جایی دیگر،پس از تألیف یکی از کتب ارزشمند خود به نام:
(فصّ حِکمِة عِصمَتیّهَ فی کَلِمَتِهِ فاطمیَّه)آنرا هدیه ای به مقام رهبری دانسته و مطالب ذیل را در این مورد می نویسند:
بسم الله الرّحمن الرّحیم
«این صحیفه نور موسوم به(فصّ حِکمِة عِصمَتیّهَ فی کَلِمَتِهِ فاطمیَّه) به مناسبت تأسیس نخستسن کنگره و تجلیل و تکریم از عصمة الله الکبری و ثمره شَجَرةِ التَقین و اَحسنَ منازِلَ القّرآن و بَقّیَّتِه النُبُوَة و مِشکوةِ الوِلایهِ وَ الُاِمامَته، حضرت فاطمة بنت خاتم الانبیاء محّمد مصطفی- صَلَّی الله عَلَیه وَ آلهِ وسَلَم-که به فرمان همایون و خجسته رهبر عظیم الشأن کشور بزرگ جمهوری اسلامی ایران، جناب آیت الله معظم،خامنه ای کبیر-مَتَّعَ الله السلام و المسلمین بِطولِ بقائُه الشَّریف-درساری مازندران برگزار می شود.با سلام و تحیّت خالصانه و ارادات بی پیرایه و درود ونوید جاوید به حضور آن قائد ولی وفی، و رائد سائس حفی، مصداق بارز((نَرفَع دَرَجات مَن نَشاء)) تقدیم می گردد و عوض می شود:
((یا اَیَها العَزیز ،جِئنا بِبِضاعةٍ مُزجاة۱))
دادار عالم و آدم همواره سالار و سرورم را مسرور دارد. ۱۴/۶/ ۱۳۷۶
۱:برگرفته از آیه۸۸سوره یوسف(ع) المّتمِسَک بذیل الولایة:حسن حسن زاده آملی»

گوشهایتان به دهان رهبرتان باشد
اخیراً نیز در یک سخنرانی عمومی که مستند می باشد، در تاریخ۲۲/۷/۸۸،حضرت علامه حسن زاده آملی(حفظه الله)مطالب قابل تأمل زیر را بیان فرمودند:
((گوشِتان فقط به دهان رهبرتان باشد،چرا که گوش ایشان به دهان حضرت صاحب الزمان(عج الله تعالی فرجه)است!!!)).

آنکه دنیا نتوانست شکارش کند!
در جایی دیگر حضرت علامه حسن زاده آملی ایشان را اینگونه وصف می کنند:
((رهبر عظیم الشأن، آن که دنیا نتوانست شکارش کند!))

بسیار مراقب باشید!
حضرت آیت الله فاطمی نیا(حفظه الله)که خود یکی از شاگردان بارز اخلاقی و عرفانی اولیاء بزرگ الهی همچون:حضرت آیت الله بهائدینی، حضرت علامه طباطبایی، حضرت آیت الله مصطفوی تبریزی و نیز حضرت آیت الله بهجت (علیهم الرحمة)می باشند،در یکی از جلسات سخنرانی خویش می فرمایند:
((در این منبر سید الشهداء، اگر یقین نداشتم نمی گفتم،عزیزان، بدانید و آگاه باشید!امروز این کشور پرچم دار اسلام در جهان است ،ضربه زدن به این کشور هم ضربه زدن به اسلام است و گناهیست عظیم.رهبر این کشور، این مرد بزرگ الهی نیز پرچم دار این کشور است، پس هر گونه قدمی در جهت تضعیف و یا ضربه زدن به ایشان ضربه ی به اسلام است.بسیار باید مواظب بود، نپرسید چطوری؟، ولی همین قدر بدانید که با یقین عرض می کنم:امروز هر کس قدمی علیه ایشان بر دارد، عاقبت به خیر شدنش بعید است!))
ایشان از ماست!
حضرت آیت الله کاظم صدیقی(حفظه الله)از شاگردان برجسته عرفانی و اخلاقی حضرت آیت الله بهجت(رحمت الله علیه)در سخنرانی عمومی خود در بیت رهبری در شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها)به تاریخ ۲۸/۲/۸۹ نقل فرمودند که:
((یکی از شاگردان آیت الله بهجت، به نام مرحوم آیت الله شیخ علی احمدی میانجی که از عارفان بنام بودند، برای بنده تعریف کردند.البته می دانم که خود آقا(مقام رهبری) راضی به نقل این ماجرا نیستند،اما چه کنم؟!امشب اینجا نگویم کِی بگویم؟آن بزرگوار یعنی همان مرحوم میانجی،صاحب مقام تشرف بودند و برای من تعریف کردند که یک بار در یکی از تشرفات از حضرت صاحب الزمان(عج)در مورد رهبری سید علی خامنه ای پرسیدم،حضرت فرمودند:((ایشان از ماست!!!)).))
شخص اول ما
حضرت آیت الله مشکینی(رحمته الله علیه)که خود از علمای ربّانی و اولیاء الهی بودند در وصف مقام رهبری چنین فرموده اند:
((اَلحَمدُ لله در رأس کشور ما شخصی قرار دارد که به راحتی پشت سرش نماز می خوانیم، فردی از فرزندان حضرت زهرا(سلام الله علیه)که در سالهای متمادی مورد امتحان قرار گرفته و از همه ی آزمایش ها سر بلند بیرون آمده است.))

امشب یک اتفاقی در حال رخ دادن است!
حجت السلام نیازی نقل می کنند:
شب حوادث کوی دانشگاه من طبق معمول خدمت آقا رسیدم تا گزارشات روزمره را به اطلاع برسانم.هنوز خودم هم بی خبر بودم، پس از نماز مغرب و عشاء به امامت ایشان برای اعلام اخبار آماده شدم،آقا فرمودند:((امشب یک اتفاقی در حال رخ دادن است!))
بعداً خبر کوی دانشگاه منتشر شد!
اگر می دانستند!
یکی از وابستگان و مرتبطان با حضرت آیت الله بهجت نقل می کند:
بار اول که مقام معظم رهبری به قم تشریف آورده بودند حضرت آیت الله بهجت نیز همچون سایر مردم در خیابانها به جمعیت استقبال کننده پیوسته بودند.ما به ایشان عرض کردیم:
آقا کاش شما با این شرایط سنی و جسمی به خیابان تشریف نمی آوردید.فرمودند:
((اگر مردم می دانستند که استقبال از این سیّد چه ارزش و ثوابی دارد هیچ کس در خانه اش نمی ماند!))
خواب آیت الله بهجت
حضرت آیت الله کاظم صدیقی نقل می کنند:
شخص موثقی از مرتبطان با حضرت آیت الله بهجت برای بنده نقل کردند:شبی آِیت الله بهجت در عالم رویا می بینند که در جایی تمام علمای بزرگ جمع هستند و حضرت حجّت(عج)نیز تشریف دارند و نشسته اند.ناگهان حضرت آقای خامنه ای از در وارد می شوند و حضرت به احترامشان از جای بر می خیزند و جایی را برای ایشان باز می کنند!
(یعنی حضرت می خواستند احترام ایشان را در نزد خودشان به سایرین بفهمانند.)
شما بهتر سراغ دارید؟
روزی شخصی نزد آیت الله بهجت شروع به گلایه از مسؤلان نمود.همین که گلایه و بد گویی ها را خواست به سمت حضرت آقای خامنه ای نیز بکشاند فوراً حضرت آیت الله بهجت که سرشان پایین بود، سر را بالا آورده و با نگاه تندی به آن شخص فرمودند:((شما بهتر از ایشان را سراغ دارید؟ما که نداریم!))

فرمایش حاج اسماعیل دولابی
عارف کامل حاج اسماعیل دولابی فرموده اند:((خداوند همه چیز را به امام خمینی یک جا داده بود و به آقای خامنه ای آرام آرام همه چیز را عنایت می فرماید!))
ختومات جهت سلامتی!
اواخر، روزی حضرت آیت الله بهجت از مسئولین دفترشان می خواهند تا فوراً با بیت حضرت آقای خامنه ای ارتباط ایجاد کرده و یکی از افراد نزدیک آقا را به ملاقات فوری می طلبند. در پی این موضوع یکی از پسران حضرت آقا به قم و نزد ایشان می آیند.حضرت آقای بهجت در این دیدار می فرمایند:((سلام مرا به پدرتان برسانید و بگویید خطری جان ایشان را تهدید می کند، بنده ختومات و اوراد و ذکر و هر چه نیاز بود انجام داده ام، ایشان خودشان نیز هر چه می توانند انجام دهند و مراقب باشند!))


اساتید و شاگردان
اساتید:
ایشان کتب ادبی از قبیل:(جامع المقدمات)،(سیوطی) و(مُغنی) را نزد مدرّسان مدرسه ی((سلیمان خان)) و((نواب)) خواندند،کتاب (معالم)را نیز در همان دوره خواندند،(شرایع الاسلام)و(شرح لمعه) را نزد پدرشان و آقا میرزا مدرس یزدی می خوانند و(رسائل)و(مکاسب)را نیز نزد عارف و عالم ربّانی، حاج شیخ میرزا هاشم قزوینی به پایان میرسانند.دروس سطح فقه و اصول را نزد پدرشان و به طور کم سابقه ای در طی پنج سال و نیم به اتمام می رسانند.در زمینه فلسفه نیز کتاب (منظومه) ملاّ هادی سبزواری را نزد آیت الله میرزا جواد آقا تهرانی(رحمته الله علیه)و شیخ رضا ایسی(رحمته الله علیه)خواندند.ایشان از۱۸سالگی دروس خارج فقه و اصول را نزد مرجع عظیم، عارف بزرگوار، حضرت آیت الله میلانی(رحمته الله علیه)شروع می نمایند. 
پس از یک سال در سال۱۳۳۷تا۱۳۴۳به قم هجرت کرده و در طی این۶سال به تحصیلات عالی در فقه و اصول و فلسفه در محضر آیت الله بروجردی(رحمته الله علیه) ،حضرت آیت الله شیخ مرتضی حائری یزدی(رحمته الله علیه) ،
حضرت علامه طباطبایی(رحمته الله علیه)وحضرت امام(رحمته الله علیه)می پردارند و در این مدت از شئون دیگر این اولیاء الهی نیز بهره ها می برند. حضرت آیت الله صدّیقی در مورد اساتید ایشان می فرمایند(( ایشان با حضرت آیت الله شیخ عباس قوچانی، وصی عرفانی حضرت میرزای قاضی در ارتباط بودند و در جلسات خصوصی ایشان نیز شرکت داشتند و از ایشان مرتب دستورات و برنامه های سلوکی دریافت می نمودند.)) جدا از اینها، پدر بزرگوارشان خود از جمله شاگردان حضرت آیت الله میرزا علی آقای قاضی بودند و ایشان در دامان چنین پدری پرورش یافته اند.



یک اتفاق و همه ی توفیقات
در سال ۱۳۴۳در طی مکاتباتی متوجه می شوند که پدرشان آب مروارید داشته و تقریباً نابینا گشته اند و لذا می بایست به مشهد باز گردند،از طرفی برای پدر بسیار غمگین می شوند و از طرفی نیز نمی شود از این حوزه و اساتید عظیمش و پیشرفت عجیب علمیشان دل بکنند، در نهایت پدر و مادر را بر توفیقات فردی ترجیح داده و به مشهد باز می گردند.
خودشان در این باره می فرمایند:((به مشهد رفتم و خداوند توفیقات زیادی به ما داد، بنده فکر می کنم اگر در زندگی توفیقاتی داشتم ناشی از همان نیکی ای است که من به پدر و بلکه به پدر و مادرم کردم.))
ایشان در بازگشت به مشهد نیز دست از تحصیل بر نداشته و تا سال۱۳۴۷در محضر عالم ربانی حضرت آیت الله میلانی(رحمته الله علیه) ، زانوی ادب بر زمین نهادند.

شاگردان:
کلاس دروس خارج فقه ایشان همچنان بر گزار می گردد، ولی فعلاً نمی توان شخص خاصی را به عنوان شاگرد خصوصی ایشان معرفی نمود.مشغله ی رهبری ایشان نیز اجازه ی اشتغال بیشتر به این مسائل را گرفته است. 

ویژگی های اخلاقی
زندگی بسیار ساده
مرحوم حاج احمدآقا خمینی(رحمته الله علیه)نقل می کنند:
بر خود واجب می دانم که شهادت دهم زندگی آیت الله خامنه ای بسیار ساده است، نه از باب اینکه ایشان به این حرفها نیاز داشته باشند. من از داخل منزل ایشان مطلع هستم، ایشان در خانه بیش از یک نوع غذا بر سر سفره ندارند. خانواده ایشان روی موکت زندگی می کنند. روزی به منزل ایشان رفتم، یک فرش نخ نما آنجا بود، از زبری آن فرش به موکت پناه بردم!

اُملت ساده
سر لشکر رحیم صفوی نقل می کنند:
روزی در منزل آقا میهمان بودم و بحث به طول انجامید و نزدیک مغرب شد، پس از نماز ایشان با مهربانی به من فرمودند:((آقا رحیم، شام میهمان ما باشید.))
عرض کردم:اسباب زحمت می شود.فرمودند:((نه، چه زحمتی،بمانید هر چه هست با هم می خوریم.))وقتی سفره را انداختند دیدم شام فقط یک املت ساده است!




مرا به دنبال زیلوها فرستادند
سردار شهید شوشتری نقل کرده اند:
((مقداری زیلوی نخ نما در خانه ی آقا بود.آنها را جمع کردیم و فروختیم و یک مقدار هم از پول شخصی روی آن گذاشتم و یک فرش خریدیم و پهن کردیم.
وقتی ایشان تشریف آوردند فرمودند:((اینها دیگر چیست؟زیلوها چه شد؟))
عرض کردم:عوض کردیم.فرمودند:((اشتباه کردید که عوض کردید!بروید و همان زیلوها را پس بگیرید و بیاورید!)) ما هم دوباره رفتیم و با زحمت زیلوها را یافتیم و پسگرفته و آوردیم. 
در جایی دیگر از ایشان خواسته شد تا اجازه دهند تا از زندگیشان فیلمبرداری گردد و پخش شود. ایشان نپذیرفتند و فرمودند: «می ترسم باور نکنند!»

من اصلاً متوجه نشدم
حجت السلام راشد یزدی نقل می کنند:
زمانی که آقا در ایرانشهر تبعید بودند، در یک نماز جماعت که به امامت ایشان مشغول اقامه نماز جماعت بودیم،ناگهان در بین نماز یک بزغاله آمد و در جلوی نمازگزاران شروع به بالا و پایین پریدن کرد.عده ی زیادی از جمع توجه خود را از دست داده و عده ای هم خندیدند.
پس از نماز ازایشان سوأل کردیم:شما چطور نخندید در آن جلو؟ایشان فرمودند:
((برای چه بخندم؟))عرض کردیم:برای آن بزغاله دیگر!فرمودند:((من اصلاً متوجه بزغاله نشدم!)).
آری اولیاء الهی اینگونه اند و ما اینگونه:
غرض مرا ز نمازم این بود غم فراق تو را با تو راز بگذارم
و گرنه این چه نمازیست که من بی تو نشسته روی به محراب و دل به بازارم

عبادت ایشان
آیت الله موسوی کاشانی نقل می کنند:
حال ایشان در وقت عبادت، حال به خصوصی است، در شبانه روز تنها۴ ساعت می خوابند و مابقی را به تلاش و تهجّد و وظایف رهبری مشغولند، هر شب از ساعت ۳۰/۳ صبح به عبادت می پردازند تا سپیده دم.
حضرت آیت الله مصباح یزدی نیز نقل می کنند:
توسل ایشان به امام زمان بسیار عجیب است، چه شبها که مخفیانه و با لباس شخصی جهت شناخته نشدن به مسجد جمکران رفته و به راز و نیاز عاشقانه می پردازد،گاهی هم برخی متوجه می شوند و ایشان را می شناسند.

نماز اول وقت و از خود گذشتگی:
سردار شهید شوشتری نقل می کنند:
در زمان جنگ به همراه آقا در قرار گاه لشگر امام رضا(ع)در خرمشهر بودیم.اذان ظهر را گفتند ایشان بلافاصله بر خواستند و ما بقی هم برای اقتدا آماده شدند.مسجد قرارگاه پُر شد و ایشان که این موضوع را دیدند بیرون آمدند و زیلویی پهن کردند و خود در گرمای شدید خرمشهر به امامت ایستادند،عده ای از ما بقی هم که این موضوع را دیدند، بیرون آمدند و جا باز شد.

تواضع و فروتنی
سردار محمد شیرازی نقل می کنند:
در سفری، در سال۷۹که آقا به اردبیل داشتند، در جلسه ای با فرهیختگان و شاعران،
عده ای از شعرا اشعاری را در وصف ایشان خواندند، پس از ارائه اشعار شاعران، ایشان با تواضع تمام فرمودند:
((اشعار بسیار زیبایی بود،فقط یک عیب داشت!آن هم این بود که در مدح بنده بود.))

حضور در خط مقدم جبهه و رفتار ایشان
سرباز رزمنده ای به نام حسین کاظمی که هم اکنون نیز ساکن شهر دماوند هستند برای حقیر(محقّق)، خاطرات ذیل را بیان کردند که در اینجا می آورم:
((در اوج درگیری های دفاع از خرمشهر، من و چند تن دیگر را از تهران به عنوان راننده ماشینهای دارو و غذا به خرمشهر فرستادند.در زیر آتش توپ خانه عراقی ها با خواست خدا سالم به خرمشهر رسیدیم.دیدم چند نفر از پناه گاهی علامت می دهند.
رفتم آنجا و دیدم چند نفر آنجا هستند که به آنها می آید فرمانده باشند.در آن جمع سیّدی نورانی و جلیل القدر بود که رفته رفته با او صمیمی شده و از او خواستم تا به عنوان راننده با او بمانم.مرد عجیبی بود خیلی مهربان و با گذشت، تمام رفتار و اعمالش برای ما امر به معروف و نهی از منکر بود.هیچگاه مستقیماً تذکر نمی داد.او و فردی دیگر که بعداً فهمیدم شهید چمران است، گروههای چریکی پاتک شب، علیه عراق را فرماندهی می کردند و خود نیز از فعالان اصلی عملیاتها بودند! اگر یک مرد در عمرم دیده بودم او بود! بعد از چند وقت یک روز دیدم دوربین های تلویزیون آمدند و دور او جمع شدند. فهمیدم آدم معروفیست.بعد به او گفتم:سیّد شما فرمانده رده بالا بودی و ما خبر نداشتیم؟لبخندی زد و چیزی نگفت.
آنقدر تواضع داشت که باز هم نفهمیدم چه کسی هستند! یعنی اصلاً نمی شناختم چنین اسمی را.بعدها که مرا به تهران فرستادند، فهمیدم ایشان سید علی خامنه ای هستند!

با متّخلف برخورد کنید، ولو پسر من باشد!
حجت السلام نیازی نقل می کنند:
یکی از مسئولین رده بالای نظامی اشتباه قانونی انجام داده بود و سازمان قضایی گزارش حادثه را تنظیم و برای مقام رهبری ارسال نمود تا نتیجه ی قطعی مشخص گردد.
مُعَظَم لَه در پاسخ نامه مرقوم فرموده بودند:((با متخلف برخود کنید، ولو پسر من باشد!))

ابتدا اسمِتان را از شناسنامه ام خارج کنم ،آنوقت...!
ایشان همواره اجازه نمی دهند که هیچ یک از پسرانشان، هیچ گونه پست و یا منسبی
داشته باشند و تنها از راه درس و بحث طلبگی امرار معاش می کنند.نقل است که روزی یکی از فرزندانشان از ایشان اجازه می گیرند که:آیا به بنده اجازه پذیرش فلان پست را میدهید که پیشنهاد کرده اند؟ ایشان فرمودند:
((اشکالی ندارد،اما ابتدا برویم اسمتان را از شناسنامه ام خارج کنم، آنوقت به هر پستی که می روید،بروید!!!))



پزشک خصوصی
پزشکی نقل می کند:روزی در مطب بودم که خانمی با فرزندش مراجعه کرد.آن فرزند بسیار به مقام رهبری شبیه بود.اسم وفاملیش را پرسیدم، حدسم قویتر شد.از آن خانم پرسیدم شما با رهبری نسبتی دارید؟گفتند:((بله، ولی شما فعلاً چیزی نگو یید. بنده همسرشان هستم و این کودک هم فرزندشان.)) با تعجب پرسیدم:مگر شما پزشک خصوصی ندارید؟!گفتند:((خیر،آقا به ما اجازه این کارها را نمی دهند!می گو یند شما هم مثل بقیه در صف ویزیت بیمارستان بایستید!))

ایشان بروند از غذای خانه میل کنند
حضرت آیت الله جوادی آملی(حفظه الله) نقل می فرمایند:
((روزی میهمان مقام معظم رهبری بودم، سفره را گستردند.پسرشان آقا مصطفی هم بودند.ایشان به آقا مصطفی فرمودند:((شما پاشو برو!))
بنده خلاف ایشان عرض کردم:((اجازه بدهید آقازاده هم باشند، من از وی خواسته ام بمانند.))فرمودند:
((نه خیر، این غذا غذای بیت المال است.شما هم کار دارید و مِهمان بیت المال هستید.ایشان بروند منزل و از غذای منزل میل کنند!))





به فرموده خودشان:((در جوانی ورزش زورخانه ای هم انجام می دادند، اسب سوار ماهری هم هستند و به والیبال هم علاقه زیادی دارند و گاهی هم انجام می دادند، حال بیشتر به کوهنوردی پرداخته و بسیار هم به این ورزش سفارش می کنند.))به فرموده خودشان:((کارها سنگین است، ولی چون ورزش می کنم خسته نمی شوم.))نصیحت ایشان در زمینه ورزش معروف است که:
((ورزش برای جوانان لازم است و برای مسن ترها واجب!))