((حضرت امیر المؤ منین (ع ))) فرمود: شبى ((حضرت خضر نبى (ع ))) را در خواب دیدم و به او گفتم : به من چیزى یاد بده که به واسطه آن بر دشمنان پیروز شوم . حضرت خضر(ع ) فرمود: یا على ، بگو: یا هُوَ یا مَنْ لا هُوَ اِلاّ هُو روز بعد جریان را به (( حضرت رسول )) (ص ) عرضکردم . حضرت فرمودند: او اسم اعظم را به تو تعلیم کرده ؛ و همین اسم در روز بَدر بر زبان من جارى بود و حضرت حق سبحانه و تعالى به برکت این اسم مرا نصرت داد و پیروز گردانید |
داستانهایى از اذکار وختوم و ادعیه مجرّب جلد اول
به گزارش باشگاه خبری فارس «توانا»، حجتالاسلام حقانی در خصوص تشرف حضرت آیتالله خامنهای در بارگاه حضرت علیبن موسیالرضا (ع) میگوید: هنگام غبار روبی مرقد مطهر حضرت امام رضا (ع) خدام حرم دستمالهای سفید آغشته به گلاب ناب رابرای غبارروبی به افراد میدهند. مقام معظم رهبری پس از مقداری غبارروبی، دستمال را به سر و صورت خود میکشند. ایشان در یکی از غبارروبیها به آقای واعظ طبسی (تولیت آستان قدس رضوی) فرمودند: آیا میتوانم این دستمال متبرک را برای خود بردارم؟
مقام معظم رهبری، تولیت آستان قدس رضوی را به آقای واعظ طبسی سپرده بودند، ولی با این حال، برای برداشتن پارچه متبرک به غبار ضریح امام رضا (ع) از او اجازه میگیرند. احترام مقام معظم رهبری به قانون برای همه ما درس است.
ایشان پس از کسب اجازه از آقای واعظ طبسی در حالی که چشمهایشان پر از اشک بود و به راز و نیاز مشغول بودند، با دقت، دستمال را تا کردند و در جیب خود گذاشتند. برای ما خیلی زیبا بود که آقا در آن حال، این همه توجه دارند که دستمال متبرک را تا کنند و با نظم کامل در جیب خود قرار دهند.
****
زمانی که ضریح مطهر حضرت امام رضا (ع) در حال تعویض بود، در خدمت مقام معظم رهبری به پابوسی امام هشتم (ع) مشرف شدیم. مقام معظم رهبری برای زیارت در کنار مرقد آن امام (ع)، مشغول راز و نیاز بودند، چون ضریح را برداشته بودند حضور در کنار قبر رنگ و بوی دیگری داشت.
بعد از پایان راز و نیاز حضرت آیتالله خامنهای، آقای واعظ طبسی به ایشان عرض کردند: آقا زاده هم بیایند نزدیکتر تا از نزدیک امام را زیارت کنند. معظمله فرمودند: پس بقیه چی؟ این دقت را همواره حضرت آقا دارند. ایشان امتیاز ویژه و خاصی را برای فرزندانشان قایل نیستند. در آن روز هم فرمودند: اگر بقیه افراد میتوانند از نزدیک قبر امام هشتم (ع) را زیارت کنند، فرزندان هم بیایند. پس از بیان آقا همه توفیق حضور یافتند.
مقام معظم رهبری در خصوص حضرت علیبنموسی الرضا (ع) فرمودند: «آستان قدس رضوی، مطاف فرشتگان و کروبیان و قبله اهل دل و ملجأ و پناه مؤمنان صادق امروز به برکت طلوع خورشید انقلاب اسلامی، پایگاه بلند اندیشه طلوع اسلام و پرچم معارف قرآن نیز هست.»
«اساس کار وجود مقدس علیبنموسیالرضا (ع) کار فرهنگی و تبلیغی بوده است.»
* منبع: کتاب گلبرگهای رضوی
*ویژهنامه محرم و صفر خبرگزاری فارس/994
روزى ملک الموت پیش حضرت موسى علیه السلام امد همین که چشم موسى علیه السلام به او افتاد پرسید براى چه آمده اى منظورت دیدار است یا قبض روح من . گفت براى قبض روح . موسى علیه السلام مهلت خواست تا مادر و خانواده خود را ببیند و وداع نماید. ملک الموت گفت این اجازه را ندارم گفت آنقدر مهلت بده تا سجده اى بکنم . او را مهلت داد. به سجده رفته گفت خدایا ملک الموت را امر کن مهلت دهد تا مادرم و خانواده ام را وداع کنم .
خداوند به عزرائیل امر کرد قبض روح حضرت موسى علیه السلام را تاءخیر اندازد تا مادر و خانواده اش را ببیند. موسى علیه السلام پیش مادر آمده گفت مادرجان مرا حلال کن سفرى در پیش دارم پرسید چه سفر. جواب داد سفر آخرت مادرش شروع به گریه کرد. با او وداع نموده پیش زن و فرزند خود رفت . با همه آنها نیز وداع کرد. بچه کوچکى داشت که بسیار مورد علاقه اش بود، دامن پیراهن حضرت موسى علیه السلام را گرفت و زار زار گریه مى کرد حضرت موسى نتوانست خوددارى کند شروع به گریه کرد. خطاب رسید موسى اکنون که پیش ما میآئى چرا اینقدر گریه مى کنى . عرض کرد پروردگارا بواسطه بچه هایم
گریه مى کنم چون به آنها بسیار مهربانم . خطاب رسید موسى ! با عصاى خود به دریا بزن .
حضرت موسى علیه السلام عصا را به دریا زد شکافته شد و سنگ سفیدى نمایان گشت . کرم ضعیفى را در دل سنگ مشاهده کرد که برگ سبزى بر دهان داشت و مشغول خوردن بود. خداوند خطاب کرد که موسى ! در میان این دریا و دل این سنگ ، کرمى به این ضعیفى را فراموش نمى کنم آیا اطفال تو را فراموش مى کنم . آسوده خاطر باش من آنها را نیکو حافظم . موسى علیه السلام به ملک الموت گفت ماءموریت خود را انجام بده . او را قبض روح نمود
نام کتاب : داستانها و پندها جلد 4
مؤ لف : مصطفى زمانى وجدانى
بسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
روزى یک عرب بیابانى خدمت پیامبر اکرم صلى اللّه علیه و آله آمد و حاجتى داشت وقتى که جلو آمد روى حساب آن چیزهایى که شنیده بود ابهت پیامبر اکرم صلى اللّه علیه و آله او را گرفت و زبانش به لکنت افتاد!
پیغمبر صلى اللّه علیه و آله ناراحت شدند و سؤ ال کردند:
آیا از دیدن من زبانت به لکنت افتاد؟
سپش پیامبر صلى اللّه علیه و آله او را در بغل گرفتند و بطورى فشردند که بدنش ، بدن پیغمبر صلى اللّه علیه و آله را لمس نماید، آنگاه فرمودند:
آسان بگیر از چه مى ترسى ؟ من از جبابره نیستم . من پسر آن زنى هستم که با دست خودش از پستان گوسفند شیر مى دوشید، من مثل برادر شما هستم . ((هر چه مى خواهد دل تنگت بگو))
اینجاست که مى بینیم آن قدرت و نفوذ و توسعه و امکانات یک ذره نتوانسته است در روح پیغمبر اکرم صلى اللّه علیه و آله تاثیر بگذارد. پیغمبر و على ، مقامشان خیلى بالاتر از این حرفهاست .
بایستى سراغ سلمانها، ابى ذرها، عمارها، اویس قرنى ها و صدها نفر دیگر از اینها برویم و یا قدرى به جلوتر بیائیم سراغ شیخ انصارى برویم
منبع: سیره نبوى
مولف: استاد شهید مطهری