دارالقرآن حاملان نور تبریز

وبلاگ دارالقران حاملان نور تبریز ـ خیابان استاد محمد تقی جعفری (ره)

دارالقرآن حاملان نور تبریز

وبلاگ دارالقران حاملان نور تبریز ـ خیابان استاد محمد تقی جعفری (ره)

السلام علیکم ائمة البقیع (ع)

جعفر بن محمد بن على بن الحسین بن على بن ابى طالب علیهم السلام، ششمین امام شیعیان، و پنجمین امام از نسل امیر المؤمنین (ع) کنیه او ابو عبد الله و لقب مشهورش «صادق‏» است. لقبهاى دیگرى نیز دارد، از آن جمله صابر، طاهر، و فاضل. اما چون فقیهان و محدثان معاصر او که شیعه وى هم نبوده‏اند، حضرتش را به درستى حدیث و راستگویى در نقل روایت‏ بدین لقب ستوده‏اند، لقب صادق شهرت یافته است و گرنه امامى را که منصوب از طرف خدا و منصوص از جانب امامان پیش از اوست، راستگو گفتن آفتاب را به روشن وصف کردن است. که:

مدح تعریف است و تخریق حجاب فارغ است از شرح و تعریف آفتاب مادح خورشید مداح خود است که دو چشمم روشن و نامر مد است (1)

ابن حجر عسقلانى او را چنین وصف مى‏کند: الهاشمى العلوى، ابو عبد الله المدنى الصادق (2) و هم او نویسد ابن حبان گوید در فقه و علم و فضیلت از سادات اهل بیت‏بود. (3)

ولادت او ماه ربیع الاول سال هشتاد و سوم از هجرت رسول خدا (ص)، و در هفدهم آن ماه بوده است. ولى بعض مورخان و تذکره نویسان ولادت حضرتش را در سال هشتادم از هجرت نوشته‏اند (4) و در ماه شوال سال صد و چهل و هشت هجرى به دیدار پروردگار شتافت. (5) مدت زندگانى او شصت و پنج‏سال بوده است. (6)

ابن قتیبه نویسد: جعفر بن محمد، کنیه او ابو عبد الله است و جعفریه بدو منسوب‏اند به سال یکصد و چهل و شش در مدینه درگذشت. (7)

از آغاز ولادت تا هنگام رحلت این امام بزرگوار، ده تن از امویان به نامهاى: عبد الملک پسر مروان، ولید پسر عبد الملک (ولید اول)، سلیمان پسر عبد الملک، عمر پسر عبد العزیز، یزید پسر عبد الملک (یزید دوم)، هشام پسر عبد الملک، ولید پسر یزید (ولید دوم)، یزید پسر ولید (یزید سوم)، ابراهیم پسر ولید و مروان پسر محمد، و دو تن از عباسیان ابو العباس، عبد الله پسر محمد معروف به سفاح و ابو جعفر پسر محمد معروف به منصور بر حوزه اسلامى حکومت داشته‏اند. آغاز امامت امام صادق (ع) با حکومت هشام پسر عبد الملک و پایان آن، با دوازدهمین سال از حکومت ابو جعفر منصور (المنصور بالله) مشهور به دوانیقى مصادف بوده است. مدفن آن امام بزرگوار قبرستان بقیع است، آنجا که پدر و جد او به خاک سپرده شده‏اند.

نام مادر او فاطمه یا قریبه دختر قاسم بن محمد بن ابى بکر است و ام فروه کنیت داشته است.

مادر ام فروه اسماء دختر عبد الرحمان بن ابى بکر است.

امام صادق در باره مادرش فرموده است: مادرم مؤمن، متقى و نیکوکار بود و خدا نیکوکاران را دوست مى‏دارد. (8)

کلینى به اسناد خود از عبد الاعلى آورده است: ام فروه را دیدم متنکروار گرد کعبه طواف مى‏کرد و حجر الاسود را به دست چپ سود. مردى از طواف کنندگان بدو گفت: در سنت‏خطا کردى. ام فروه پاسخ داد ما از دانش تو بى‏نیازیم (9) و از این پاسخ مى‏توان آشنایى او را به مسائل فقهى دریافت.

چنان که مشهور است فرزندان آن حضرت ده تن بوده‏اند، هفت پسر به نامهاى اسماعیل، عبد الله، موسى، اسحاق، محمد، عباس و على و سه دختر به نامهاى ام فروه، اسماء و فاطمه.

زندگینامه امام صادق (ع)

1.امام صادق (ع)
2.عصر امام صادق (ع)
3.جنبش علمی
4.خلق و خوی حضرت صادق (ع)

امام صادق (ع)

حضرت امام جعفر صادق علیه السلام رئیس مذهب جعفری (شیعه) در روز 17 ربیع الاول سال 83هجری چشم به جهان گشود . پدرش امام محمد باقر ( ع ) و مادرش "ام فروه " دختر قاسم بن محمد بن ابی  بکر می باشد. کنیه آن حضرت : "ابو عبدالله " و لقبش "صادق " است . حضرت صادق تا سن 12سالگی معاصر جد گرامیش حضرت سجاد بود و مسلما تربیت اولیه او تحت نظر آن بزرگوار صورت گرفته و امام ( ع ) از خرمن دانش جدش خوشه چینی کرده است . پس از رحلت امام چهارم مدت 19سال نیز در خدمت پدر بزرگوارش امام محمد باقر ( ع ) زندگی  کرد و با این ترتیب 31سال از دوران عمر خود را در خدمت جد و پدر بزرگوار خود که هر یک از آنان در زمان خویش حجت خدا بودند ، و از مبدأ فیض کسب نور می نمودند گذرانید . بنابراین صرف نظر از جنبه الهی و افاضات رحمانی که هر امامی آن را دار می باشد ، بهره مندی  از محضر پدر و جد بزرگوارش موجب شد که آن حضرت با استعداد ذاتی و شم علمی  و ذکاوت بسیار ، به حد کمال علم و ادب رسید و در عصر خود بزرگترین قهرمان علم و دانش گردید . پس از درگذشت پدر بزرگوارش 34سال نیز دوره امامت او بود که در این مدت "مکتب جعفری " را پایه ریزی فرمود و موجب بازسازی و زنده نگهداشتن شریعت محمدی ( ص ) گردید . زندگی پر بار امام جعفر صادق ( ع ) مصادف بود با خلافت پنج نفر از بنی  امیه ( هشام بن عبدالملک - ولید بن یزید - یزید بن ولید - ابراهیم بن ولید - مروان حمار ) که هر یک به نحوی موجب تألم و تأثر و کدورت روح بلند امام معصوم ( ع ) را فراهم می کرده اند ، و دو نفر از خلفای عباسی ( سفاح و منصور ) نیز در زمان امام ( ع ) مسند خلافت را تصاحب کردند و نشان دادند که در بیداد و ستم بر امویان پیشی گرفته اند ، چنانکه امام صادق ( ع ) در 10سال آخر عمر شریفش در ناامنی و ناراحتی بیشتری بسر می برد .

عصر امام صادق ( ع )

عصر امام صادق ( ع ) یکی از طوفانی ترین ادوار تاریخ اسلام است که از یک سو اغتشاشها و انقلابهای پیاپی  گروههای مختلف ، بویژه از طرف خونخواهان امام حسین ( ع ) رخ می داد ، که انقلاب "ابو سلمه " در کوفه و "ابو مسلم " در خراسان و ایران از مهمترین آنها بوده است . و همین انقلاب سرانجام حکومت شوم بنی امیه را برانداخت و مردم را از یوغ ستم و بیدادشان رها ساخت . لیکن سرانجام بنی عباس با تردستی و توطئه ، بناحق از انقلاب بهره گرفته و حکومت و خلافت را تصاحب کردند . دوره انتقال حکومت هزار ماهه بنی امیه به بنی عباس طوفانی ترین و پر هرج و مرج ترین دورانی بود که زندگی امام صادق ( ع ) را فراگرفته بود . و از دیگر سو عصر آن حضرت ، عصر برخورد مکتبها و ایده ئولوژیها و عصر تضاد افکار فلسفی و کلامی مختلف بود ، که از برخورد ملتهای اسلام با مردم کشورهای فتح شده و نیز روابط مراکز اسلامی با دنیای خارج ، به وجود آمده و در مسلمانان نیز شور و هیجانی برای فهمیدن و پژوهش پدید آورده بود . عصری که کوچکترین کم کاری یا عدم بیداری و تحرک پاسدار راستین اسلام ، یعنی  امام ( ع ) ، موجب نابودی  دین و پوسیدگی تعلیمات حیات بخش اسلام ، هم از درون و هم از بیرون می شد . اینجا بود که امام ( ع ) دشواری فراوان در پیش و مسؤولیت عظیم بر دوش داشت . پیشوای ششم در گیر و دار چنین بحرانی می بایست از یک سو به فکر نجات افکار توده مسلمان از الحاد و بی دینی و کفر و نیز مانع انحراف اصول و معارف اسلامی از مسیر راستین باشد ، و از توجیهات غلط و وارونه دستورات دین به وسیله خلفای وقت جلوگیری کند . علاوه بر این ، با نقشه ای  دقیق و ماهرانه ، شیعه را از اضمحلال و نابودی  برهاند ، شیعه ای که در خفقان و شکنجه حکومت پیشین ، آخرین رمقها را می گذراند ، و آخرین نفرات خویش را قربانی می داد ، و رجال و مردان با ارزش شیعه یا مخفی  بودند ، و یا در کر و فر و زرق و برق حکومت غاصب ستمگر ذوب شده بودند ، و جرأت ابراز شخصیت نداشتند ، حکومت جدید هم در کشتار و بی عدالتی دست کمی از آنها نداشت و وضع به حدی  خفقان آور و ناگوار و خطرناک بود که همگی یاران امام ( ع ) را در معرض خطر مرگ قرار می داد ، چنانکه زبده هایشان جزو لیست سیاه مرگ بودند . "جابر جعفی " یکی  از یاران ویژه امام است که از طرف آن حضرت برای انجام دادن امری به سوی کوفه می رفت . در بین راه قاصد تیز پای امام به او رسید و گفت : امام ( ع ) می گوید : خودت را به دیوانگی بزن ، همین دستور او را از مرگ نجات داد و حاکم کوفه که فرمان محرمانه ترور را از طرف خلیفه داشت از قتلش به خاطر دیوانگی منصرف شد . جابر جعفی که از اصحاب سر امام باقر ( ع ) نیز می باشد می گوید : امام باقر ( ع ) هفتاد هزار بیت حدیث به من آموخت که به کسی نگفتم و نخواهم گفت ... او روزی به حضرت عرض کرد مطالبی از اسرار به من گفته ای که سینه ام تاب تحمل آن را ندارد و محرمی ندارم تا به او بگویم و نزدیک است دیوانه شوم . امام فرمود : به کوه و صحرا برو و چاهی بکن و سر در دهانه چاه بگذار و در خلوت چاه بگو : حدثنی  محمد بن علی بکذا وکذا ... ، ( یعنی امام باقر ( ع ) به من فلان مطلب را گفت ، یا روایت کرد ) . آری ، شیعه می رفت که نابود شود ، یعنی اسلام راستین به رنگ خلفا درآید ، و به صورت اسلام بنی امیه ای یا بنی عباسی خودنمایی کند . در چنین شرایط دشواری ، امام دامن همت به کمر زد و به احیا و بازسازی  معارف اسلامی پرداخت و مکتب علمی عظیمی به وجود آورد که محصول و بازده آن ، چهار هزار شاگرد متخصص ( همانند هشام ، محمد بن مسلم و ... ) در رشته های  گوناگون علوم بودند ، و اینان در سراسر کشور پهناور اسلامی آن روز پخش شدند . هر یک از اینان از طرفی  خود ، بازگوکننده منطق امام که همان منطق اسلام است و پاسدار میراث دینی  و علمی و نگهدارنده تشیع راستین بودند ، و از طرف دیگر مدافع و مانع نفوذ افکار ضد اسلامی و ویرانگر در میان مسلمانان نیز بودند . تأسیس چنین مکتب فکری  و این سان نوسازی و احیاگری تعلیمات اسلامی ، سبب شد که امام صادق ( ع ) به عنوان رئیس مذهب جعفری ( تشیع ) مشهور گردد . لیکن طولی نکشید که بنی عباس پس از تحکیم پایه های حکومت و نفوذ خود ، همان شیوه ستم و فشار بنی امیه را پیش گرفتند و حتی از آنان هم گوی سبقت را ربودند . امام صادق ( ع ) که همواره مبارزی نستوه و خستگی ناپذیر و انقلابیی بنیادی در میدان فکر و عمل بوده ، کاری که امام حسین ( ع ) به صورت قیام خونین انجام داد ، وی قیام خود را در لباس تدریس و تأسیس مکتب و انسان سازی انجام داد و جهادی راستین کرد .   

 پى‏نوشت

1. مثنوى، دفتر پنجم، بیت 9-8.

2. تهذیب التهذیب، ج 2، ص 103.

3. همان، ص 104.

4. کشف الغمه،

 

برای خدا چه کرده ای؟

برای خدا چه کرده ای؟

 

الله

 

یکی از فرزندان شیخ، نقل می کند: روزی با پدرم به «بی بی شهربانو» رفته بودیم. در راه به مرتاضی برخورد کردیم. پدرم به او گفت:

نتیجه ریاضت های تو چیست؟

مرتاض، خم شد و سنگی را از زمین برداشت. سنگ در دست او به یک گلابی تبدیل شد و او به پدرم تعارف کرد که بفرمایید میل کنید!

شیخ، نگاهی به او کرد وگفت:

این کار را برای من کردی. بگو ببینم برای خدا چه کرده ای؟

آن مرتاض با شنیدن این سخن به گریه افتاد.

 

کتاب کیمیای محبت/محمدی ری شهری

 

تنظیم: حاجی محمد علی، تبیان

آشنایی با سوره یاسین

سوره یاسین

سوره «یس» سی و ششمین سوره قرآن مجید است؛ سورهای مکی که با حروف پررمز و راز یس آغاز میشود. 

به عقیده بعضی مفسران، در اینجا روی سخن با پیامبر گرامی اسلام(ص) است و خداوند آن وجود گرانمایه را با این نام پراسرار مخاطب میسازد که «هان ای پیامبر!  به قرآن حکمت آموز سوگند که تو از جمله پیامبرانی. ...»


امام صادق(ع) درباره اش فرمودهاند:

«برای هر پدیدهای قلب و دلی است و قلب قرآن، سوره یس است؛ هرکس آن را در روز بخواند، در هر روزی که آن را خوانده، از گرفتاریها مصون و محفوظ است و پر رزق و روزی خواهد ماند و هر کس آن را در شب و پیش از خفتن بخواند، خدا هزار فرشته را بر او میگمارد تا او را از شرارت و وسوسه هر شیطان رانده شده و هر آفتی حراست کنند».


به این ترتیب باید اعتراف کرد که شاید کمتر سورهای در قرآن مجید دارای این همه فضیلت باشد.

این سوره بیان اصول سهگانه دین است؛ از مساله نبوت شروع کرده، حال مردم را در قبول و رد دعوت انبیا بیان میکند.

بعد از آن منتقل میشود به مساله توحید و آیاتی چند از نشانههای وحدانیت خدا را برمیشمارد؛ سپس به مساله معاد میپردازد و زنده شدن مردم را در قیامت برای گرفتن جزا و جداسازی مجرمان از متقین یادآوری میکند.

در آخر دوباره به همان مطلبی که آغاز کرده، باز میگردد، خلاصهای از اصول سه گانه را بیان و بر آنها استدلال کرده و سوره را ختم میکند.  پس این سوره شأنی عظیم دارد چون هم بیانگر اصول سه گانه است و هم شاخههایی که از آن اصول منشعب میشوند.



منبع: آیه، ضمیمه همشهری جوان

تنظیم: تبیان

داستان هایی از اثرات بسم الله

بسم الله علت حکمت لقمان
حکایت کرده اند که لقمان روزی در راهی می گذشت، پس قطعه کاغذی دید به روی زمین افتاده، چون آن را برداشت و ملاحظه نمود؛ دید بسم الله الرحمن الرحیم بر او ثبت شده است، پس آن را شسته و آبش را تناول نمود و به برکت این احترام، خداوند عالم، او را حکمت تلقین فرمود.
و لقد آتینا لقمان الحکمه**سوره لقمان، آیه 12
حکمت معانی فراوانی دارد:
1. شناخت اسرار جهان هستی.
2. رسیدن به حق از نظر گفتار و عمل و معرفت و شناسایی خداوند.
3. مجموعه ای از معرفت و علم و اخلاق پاک و تقوا و نور هدایت.
4. امام هفتم ع فرمودند: مراد از حکمت، فهم و عقل است.
5. امام صادق ع فرمودند: حکمت این است که لقمان به امام و رهبر الهی عصر خود آگاهی داشت.
اصول کافی، جلد 1-تفسیر نمونه،ج17، ص 36



بسم الله و دوری از آتش و سفید شدن پرونده اعمال
رسول اکرم ص فرمودند: چون روز قیامت شود به بنده خدا امر می‌شود که وارد آتش دوزخ شود، چون نزدیک دوزخ می‌شود می‌گوید: بسم الله الرحمن الرحیم و پا در دوزخ می‌نهد آتش دوزخ هفتاد هزار سال راه از او دور می شود.
در روایت دیگری آمده چون بنده خدا را پای میزان حساب حاضر می کنند و نامه اعمال او را در حالی که مملو از افعال و کردار زشت است به دست او می دهند در حین گرفتن نامه اعمال بنابر عادتی که در دنیا به گفتن بسم الله الرحمن الرحیم داشته آن را بر زبان جاری می‌کند و نامه اعمال را به دست می‌گیرد چون نامه اعمال را می‌گشاید آن را سفید می‌بیند در حالی که هیچ نوشته و عمل بدی در او نمی‌بیند. در این هنگام بنده عاصی به فرشتگانی که حاضرند می‌گوید: در این نامه عمل چیزی نوشته نیست که بخوانم و فرشتگان گویند: در همین نامه تمام اعمال بد تو نوشته بود اما به برکت و میمنت بسم الله الرحمن الرحیم محو شد.
منهج الصادقین، ج1، ص33

کلمات و حروف بسم الله
بعضی از اهل معرفت گفته اند: بسم الله الرحمن الرحیم 19 حرف است و زبانه های دوزخ نیز 19 تا می باشند، چون بنده مومن خدا تلفظ بسم الله نماید خدای تعالی به هر حرفی یکی از زبانه های دوزخ را از او دفع می‌کند.
اهل معرفت گفته اند: گناه چهار نوع است: گناه در روز و گناه در شب و هر یک از گناهان روز و شب یا آشکار است و یا پنهان و کلمات بسم الله هم چهارتا است، پس هر کس از روی اعتقاد به بسم الله تلفظ کند خدای تعالی هر چهار گناه او را بیامرزد.
خواص الایات ص3



بسم الله و رفع سردرد قیصر
روایت شده: قیصر روم نامه‌ای برای حضرت نوشت که مضمون آن شکایت از صداع یعنی سردرد بود که اطباء از عهده معالجه آن بر نیامده بودند. حضرت امیر (ع) برای پادشاه روم یک کلاه فرستاد و دستور دادند هرگاه دچار سردرد شدی این کلاه را بر سر خود بگذار تا نجات یابی. هنگامی که قیصر روم امر آن حضرت را اجراء نمود خدای توانا او را شفا داد، چون این موضوع به نظر قیصر روم شگفت آور بود، دستور داد تا کلاه را شکافتند، پس از اجراء این امر، با کاغذی مواجه شدند که در آن نوشته شده بود: بسم الله الرحمن الرحیم، هنگامی که وی دریافت که شفایش بخاطر این نام مبارک بوده اسلام آورد ولی اسلام خود را پنهان می داشت.
منهج الصادقین- ج1- ص33

نوشتن بسم الله در سر درب منزل
در حدیث دارد کسی که یک مرتبه بسم الله الرحمن الرحیم بگوید به عدد هر حرفی چهار هزار حسنه برایش نوشته و چهار هزار گناه برای او محو و چهار هزار درجه برای او بالا برده می‌شود.
خداوند می فرماید: به عزت و جلالم قسم هر کس از امت محمد بگوید: بسم الله الرحمن الرحیم اجر و ثواب هفتصد سال عبادت برایش می نویسم و کسی که بسم الله الرحمن الرحیم را به خط زیبا بنویسد بهشت برای او واجب می شود.
و کسی که بسم الله الرحمن الرحیم را بالای درب خانه اش بنویسد از هلاک شدن ایمن می شود.
در خبر است که فرعون پیش از آنکه ادعای خدایی کند امر کرده بود که بالای درب قصرش کلمه بسم الله الرحمن الرحیم را نوشته بودند و چون ادعای خدایی کرد و موسی از ایمان او نا امید شد شکایت او را به خداوند عزیز کرد.
از طرف پروردگار خطاب رسید، ای موسی تو در کفر او نظر داری و هلاک او از من می‌خواهی اما نظر من در آن کلمه عظیمه است که بالای قصر وی نوشته شد. قسم به عزت و جلال خودم تا آن نام در انجا نوشته است من او را عذاب نمی کنم.
چون خدای متعال خواست او را عذاب کند اول آن نوشته را زایل گردانید و بعد از آن عذاب بر او فرستاد.
نفایس الاخبار-ص400
طیب البیان-ج1-ص86
منهج الصادقین-ص33


اثرات گفتن بسم الله از روی اخلاص
رسول خدا ص فرمودند: در شب معراج وارد بهشت شدم و چهار رودخانه از آب، شیر، عسل و شراب دیدم!
از جبرییل پرسیدم این رودخانه ها از کجا می اید و به کجا می رود؟
جبرییل فرمود: به حوض کوثر می رود، اما نمی دانم از کجا می اید، از خداوند سوال کن.
رسول خدا ص فرمودند: دعا کردم، ملکی نزد من آمد و گفت: چشمهایت بر هم بگذار، من هم بستم.
آن ملک گفت: چشمهایت را بگشا، گشودم درختی بزرگ به نظرم آمد که زیر آن درخت دری دیدم که بسته بود.
آن ملک گفت: بگو بسم الله الرحمن الرحیم حضرت فرمودند: گفنم، درب باز شد.
وارد شدم قبه‌ای (گنبدی) دیدم، اطراف این قبه بسم الله الرحمن الرحیم نوشته و از وسط هیم های نام خدا نهرها جاری است، ناگاه صدایی شنیدم می‌گوید: هر کس از روی اخلاص بسم الله الرحمن الرحیم را بگوید از این نهرها سیراب می کنم.
ثمرات-ج3-ص451


بسم الله و دفع و دوری دشمن
هر گاه رسول خدا وارد منزل می‌شدند و چشمشان به دشمن می‌افتاد که بر علیه حضرت نقشه می‌کشیدند، حضرت بسم الله الرحمن الرحیم را با صدای بلند و آشکارا می‌خواندند در حالی که دشمن رو بر می‌گرداند و فرار می‌کرد.



بلند خواندن بسم الله و دور کردن شیطان
حضرت سجاد به ابو حمزه فرمودند: وقتی نماز بپا می شود شیطان نزدیک امام جماعت می شود و می گوید آیا پروردگار را یاد کرده؟ یعنی بسم الله الرحمن الرحیم گفته است یا نه
اگر گوید: آری شیطان می رود و اگر گوید نه، بر دو شانه امام جماعت سوار می شود و دو پایش را بر سینه امام آویزان می کند، در اینجا امام جماعت شیطان است تا اینکه نماز تمام شود.
تفسیر اطیب البیان، ج1، ص 78، به نقل از لالی الاخبار: ص 347



بسم الله و اثر نکردن سم
وقتی که رسول خدا(ص) وارد مدینه منوره شدند و پرچم اسلام را بلند کردند، شخصی به نام عبد الله اُبَی که یکی از دشمنان سر سخت پیامبر اسلام بود بر آن حضرت حسد برد و می خواست حضرت را به قتل برساند. عبد الله، حضرت و اصحاب حضرت را به منزلش دعوت کرد و غذای مسمومی را ترتیب داد. جبرییل به رسول خدا(ص) خبر داد. همینکه غذا حاضر شد رسول خدا(ص) فرمودند: یا علی دعای پر منفعت را بر این غذا بخوان.
علی(ع) دعا را خواندند: بسم الله الشافی، بسم الله الکافی، بسم الله الذی لا یضر مع اسمه شیءٌ و لا داءٌ فی الارض و لا فی السماء و هو السمیع العلیم.
وقتی دعا خوانده شد همه غذا خوردند و سیر شدند و ضرری به آنها نرسید و با صحت و سلامتی برخواستند و رفتند. وقتی که عبد الله اُبی این صحنه را دید گمان کرد که آشپز فراموش کرده و سم را داخل غذا نریخته است. عبد الله رفت و تمام رفقایش را جمع کرد و از غذا خوردند و همه به جهنم واصل شدند.
لالی الاخبار - مفتاح النبوه و ثمرات و الحیاه - خزینه الجواهر

از حضرت رضا(ع) روایت شده است که فرمودند: بسم الله معنایش اینست که من خودم را به داغ و علامتی از علامتهای خدا داغ می زنم و آن داغ عبادت است تا همه بدانند من بنده چه کسی هستم.



بسم الله الرحمن الرحیم محترمترین آیه از کتاب خدا
رسول خدا ص فرمودند: چون سوره حمد را می خوانید بسم الله الرحمن الرحیم را هم یکی از آیاتش بدانید و آن را بخوانید، چون سوره حمد ام القرآن (مادر قرآن) و 7 آیه، سبع المثانی است بسم الله الرحمن الرحیم یکی از آیات این سوره است.
حضرت صادق ع فرمودند: این مردم را چه می شود؟ (منظور بعضی از اهل سنت است)
خدا آنان را بکشد، به بزرگترین آیه از آیات خدا پرداخته و پنداشتند که گفتن بسم الله بدعت است.
امام باقر ع فرمودند: محترمترین آیه از کتاب خدا دزدیدند و آن آیه بسم الله الرحمن الرحیم است، که بر بنده خدا لازم است در آغاز هر کار آن را بگوید، چه کار بزرگ و چه کوچک، تا آن کار مبارک شود.
رسول خدا (ص) غالبا اول و آخر سوره را نمی دانستند کجا است، تا آنکه آیه بسم الله الرحمن الرحیم نازل می شد و بین دو سوره قرار می گرفت.
تفسیر المیزان، ذیل سوره حمد-ج1



بسم الله و دفع عذاب
حضرت عیسی(ع) به قبری عبور کرد، دید ملائکه عذاب مرده ای را عذاب می کنند، حضرت عیسی کار خود را انجام داد و به آن قبر برگشت دید ملائکه رحمت با طبقهایی از نور بر سر آن قبر ایستاده اند. حضرت عیسی پس از اینکه تعجب کرد نماز خواند و این موضوع شگفت آور را از خداوند پرسید، خطاب شد: یا عیسی! این مرد معصیت کار بود وقتی از دنیا رفت همسر او حامله بود وضع حمل نمود و پسری آورد آن زن پسر خود را پرورش داد تا بزرگ شد. مادر فرزندش را نزد معلم برد، هنگامی که معلم بسم الله الرحمن الرحیم را به آن پسر تعلیم داد من از این بنده ام حیا کردم که وی را در دل زمین بوسیله آتش معذب نمایم و حال آنکه پسرش در روی زمین نام مرا می برد.
تفسیر آسان، ص14 - خزینه الجواهر، ص 384


بسم الله گفتن و نسوختن در آب جوش
در صدر اسلام، گروهی از مسلمانان توسط رومیان در جنگی اسیر شدند، یکی از قهرمانان لشکر روم که آنها را اسیر کرده بود، به پادشاه روم گفت: در میان این گروه مسلمانانی که اسیر نموده ایم، مردی است که فوق العاده دلیر و شجاع می باشد.
پادشاه گفت: او را حاضر کنید تا من او را ببینم.
مقابل تخت و بارگاه پادشاه روم را با یک سلسله جواهرات و … طوماری قرار داده بودند که هر کس نزد او می رفت می بایست بصورت خمیدگی (مانند کسی که در نماز به رکوع رفته) که یک نوع تعظیم می باشد به حضور او برود.
همینکه آن مرد مسلمان را احضار کردند و او از تشکیلات و تشریفات مزورانه آنان با خبر گشت، گفت: ممکن نیست که من مانند کسی که در حال رکوع می باشد بر پادشاه وارد شوم، من از سرور مسلمانان محمد بن عبد الله ص خجالت می کشم که مانند رکوع کننده حضور کافری وارد شوم.
هنگامی که، پادشاه از جریان مطلع شد، گفت: آن سلسله جواهرات و … را بردارید تا آن مسلمان بنزد ما بیاید. مامورین آن سلسله را برداشتند، مسلمان با هیبت و وقار بر پادشاه وارد شد. پادشاه با او از هر دری سخن می گفت و صحبت و گفتگو به طول انجامید. پادشاه روم گفت: دین ما را بپذیر تا (قسمتی) از فرمانداری و حکمت روم را به تو واگذار کنم تا آنچه دل تو بخواهد انجام دهی.
مرد مسلمان گفت: وسعت کشور روم نسبت به تمام دنیا چه اندازه است؟
پادشاه روم گفت: به اندازه یک سوم یا یک چهارم دنیا است.
مرد مسلمان گفت: اگر تمام دنیا را پر از طلا و جواهرات کنی و به من ببخشی به عوض شنیدن اذان یک روز، من آن دنیای کذایی را قبول نمی کنم.
پادشاه روم گفت: اذان چیست و منظور تو چه می باشد؟
مرد مسلمان گفت: جملات اذان عبارت است از اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله
پادشاه روم گفت: حب و علاقه محمد(ص) در قلب این مرد ریشه دوانده و ثابت است و ممکن نیست در این ساعت از دین خود برگردد. سپس پادشاه روم دستور داد یک دیگ بزرگی از آب نموده، و روی آتش بگذارند تا هر زمان آب آن غلیان پیدا کرد و جوشید، مرد مسلمان را در میان آن بیندازند، پس از جوشیدن آب، آن مرد مسلمان را در میان آن بیندازند، پس از جوشیدن آب، آن مرد مسلمان دلیر و شجاع را در میان آب انداختند او در همان حال گفت: بسم الله الرحمن الرحیم و از یک طرف وارد شد و از طرف دیگر به قدرت خداوند به سلامتی خارج گشت! حاضرین همه تعجب کردند و انگشت حیرت به دهان گرفتند
پادشاه گفت: به من سجده کن تا تو را و آنان که با تو اسیر شدند همه را آزاد کنم.
مرد مسلمان گفت: سجده در دین ما برای غیر خدا جایز نیست.
پادشاه گفت: دست مرا ببوس، تا تو را و همراهان تو را ازاد کنم.
مرد مسلمان گفت: دست بوسیدن جایز نیست مگر دست پدر و یا پادشاه عادل و یا استاد و معلم.
پادشاه گفت: پیشانی مرا ببوس تا تو و هم کیشان تو را آزاد کنم.
مرد مسلمان گفت: این کار را به یک شرط می کنم.
پادشاه گفت: هر طور که می خواهی بجا بیاور. در این هنگام، مرد مسلمان برای آزادی خود و همراهانش، با سیاست جالب و زیبنده ای این دستور را بدین طریق انجام داد.
آستین خود را به پیشانی پادشاه گذارد و پیشانی او را به نیت بوسیدن آستین بوسید.
پادشاه، وی و همراهانش را با بخشیدن اموال بسیار آزاد کرد و برای رئیس مسلمانان نوشت: اگر این مرد در کشور ما و معتقد به دین ما می بود ما تا سر حد پرستش به او اعتقاد پیدا می کردیم.
الدین فی قصص، ج1، ص 25



پیامهای بسم اله الرحمن الرحیم
بسم الله رمز توحید، نام دیگران رمز کفر.
بسم الله رمز بقاء و دوام و هر چه رنگ خدایی نداشته باشد، فانی است
بسم الله رمز عشق به خدا و توکل به اوست
بسم الله رمز خروج از تکبر و اظهار عجز به درگاه خداست
بسم الله گام اول بندگی و عبودیت است
بسم الله رمز فراری دادن شیطان است، کسی که خدا را همراه داشت شیطان در او موثر نمی افتد
بسم الله عامل قداست یافتن کارها و بیمه کردن آنهاست
بسم الله گفتن، نشان آن است که خدایا من تو را فراموش نمی کرده ام

همان گونه که محصولات و کالاهای ساخت یک کارخانه، آرم و علامت آن کارخانه را دارد، خواه به صورت جزیی باشد یا کلی، روی آنها آرم و علامت است، مثلا یک کارخانه چینی سازی، علامت خود را روی تمام ظروف می زند، خواه ظرفهای بزرگباشند یا ظرفهای کوچک، یا اینکه پرچم هر کشوری هم بر فراز آن کشور است و هم بر فراز کشتیهای حمل و نقل آن کشور که در دریاها حرکت می کنند و هم بر روی میز اداری کارمندان.
این نشانه ها و علامتها به خاطر آن است که راه گم نشود و آن علامت فراموش نگردد.
نام خدا و یاد خدا نشان مسلمانی است، به همین دلیل است که در حدیث می خوانیم پیامبر اکرم ص فرمودند:
وقتی معلم بسم الله الرحمن الرحیم را به دانش آموز بیاموزد خداوند در نامه عمل طفل و پدر و مادر او معلم بیزاری از جهنم بنویسد
تفسیر نور-ص13و14



بسم الله و عبور از رودخانه
یک نفر برای شنیدن وعظ و سخنرانی به شهر می رفت اما رودخانه ای سر راهش بود و او بواسطه نداشتن وسیله شخصی و سوار شدن بر قایق کرایه ای اغلب اوقات دیر به مجلس سخنرانی می رسید.
روزی واعظ در اهمیت بسم الله الرحمن الرحیم صحبت می کرد، تا اینکه به این جمله رسید: ای مردم در این آیه اسم اعظم خداوند ذکر شده است نکات مهمی در این اسم مطرح است و فواید زیادی هم بر آن مترتب است، حتی اگر کسی بسم الله بگوید، می تواند از روی آب عبور کند.
آن مرد بیدار دل، خوشحال شد و پنداشت کارش آسان گردیده است، لذا تصمیم گرفت روز بعد بسم الله بگوید و از روی آب عبور کند. صبح روز بعد، وقتی کنار رودخانه رسید، قایقی برای رفتن به آن طرف رودخانه نبود، او هم بسم الله گفت و از روی آب گذشت.
بعد از چند روزی به فکر افتاد که به خاطر سپاسگزاری از واعظ، او را به خانه اش مهمان کند. اما قایقی حاضر نبود، به همین خاطر از واعظ خواست با هم بسم الله بگویند و از روی آب عبور کنند.
مرد بیدار دل بسم الله گفت و به طرف دیگر رودخانه رفت و از آن طرف فریاد زد و از واعظ خواست بیاید.
واعظ گفت: من نمی توانم از روی آب بیایم.
مرد بیدار دل با تعجب گفت: همان مطلبی را که به من آموختی، به آن عمل کن.
واعظ گفت: آن چیزی که همرا تو هست با من نیست و آن ایمان به بسم الله الرحمن الرحیم است.
صداقت و اخلاص و ایمان وسایلی هستند که انسان را به سرمنزل مقصود می رسانند، دانش و علم تنها برای رسیدن به مقصود کفایت نمی کند.
اخلاق و احکام-ص418



برای خوردن هر غذا بسم الله بگو
در کتاب لئالی الاخبار نقل شده است که روزی حضرت امیرالمومنین علی(ع) بالای منبر فرمودند:
هر کس هنگام غذا خوردن بسم الله الرحمن الرحیم را ترک نکند من ضامن می شوم که آن غذا به او ضرری نرساند.
ابن کوا که فردی منافق و دو رو بود، خواست سخن امام را لوث و بی رنگ جلوه دهد به این خاطر گفت: من دیشب چون خواستم غذا بخورم، بسم الله گفتم ولی آن غذا حال مرا دگرگون ساخت.
حضرت علی(ع) در پاسخ او فرمودند: شاید شب گذشته از یک نوع غذا بیشتر خورده ای و اگر بخواهی که غذاها به تو ضرر نرسانند، باید برای خوردن هر کدام بسم الله الرحمن الرحیم بگویی.

رسول خدا ص فرمودند:
چون خوان را می گذارند (یعنی سفره گسترانیده می شود) چهار هزار ملک دور آن را احاطه می کنند.
اگر بنده خدا بسم الله الرحمن الرحیم گفت؛ ملائکه می گویند: خدا به شما و طعامتان برکت بدهد و شیطان را دور کند، و بعد از فارغ شدن از غذا اگر بنده خدا گفت: الحمد لله ملائکه می گویند: اینها گروهی هستند که خداوند به ایشان نعمت داد و شکر این نعمت را اداء کردند.
اما اگر بنده خدا در اول سفره بسم الله نگفت ملائکه به شیطان می گویند: که ای فاسق بیا و با ایشان طعام بخور و اگر بنده از غذا خوردن فارغ شد و الحمد لله نگفت ملائکه می گویند: ایشان گروهی هستند که خدا به اینها نعمت داد و پروردگار را فراموش کردند.
امام صادق علیه السلام می فرمایند: هرگاه مسلمانی بخواهد طعام بخورد و چون لقمه را بردارد و بگوید بسم الله و الحمد لله رب العالمین پیش از آنکه لقمه به دهانش رسد خدای تعالی گناهانش را می آمرزد.
حلیه المتقین، ص39، آداب طعام



بسم الله و توفیق توبه
بشر حافی از وزرای هارون بوده که مشغول به کارهای زشت بوده که به دست حضرت موسی بن جعفر(ع) توبه کرد و پای برهنه خدمت حضرت دوید از آن روز به بشر حافی معروف شد.
اما مرحوم محدث قمی نقل کرده اند که سبب توبه بشر حافی آن بوده است که در بین راه قطعه کاغذی یافت که در او نوشته بود بسم الله الرحمن الرحیم که پاهای مردم در راه بر آن گذارده شده بود این قطعه را برداشت و تمیز نمود و چند درهم عطر خرید پس ورقه را خوشبو نمود و در شکاف دیوار قرار داد پس در خواب دید گوینده ای می گوید: ای بشر مرا خوشبو و پاک نمودی من تو را طیب و پاکیزه در دنیا و آخرت قرار می دهم پس صبح که شد توبه کرد.
الکنی و الالقاب از محدث قمی - روضات الجنات از محدث قمی - خزینه الجواهر ص 640



بسم الله و کسب فهم
یکی از شاگردان شیخ انصاری رحمه الله علیه می گوید: چون از مقدمات علوم و سطوح فارغ گشتم، برای تکمیل تحصیلاتم به نجف اشرف رفتم و به مجلس درس شیخ حاضر شدم اما از مطالب و درس شیخ هیچ نمی فهمیدم خیلی به این حالت متاثر شدم تا جایی که به حضرت امیرالمومنین علی(ع) متوسل شدم.
شبی در عالم خواب خدمت آن حضرت رسیدم و حضرت علی(ع) بسم الله الرحمن الرحیم را در گوش من قرائت نمودند.
چون صبح شد در مجلس درس شیخ حاضر شدم، درس را فهمیدم، کم کم جلو رفتم پس از چند روز به جایی رسیدم که در مجلس درس حاضر می شدم و صحبت می کردم. روزی از زیر منبر درس با شیخ بسیار صحبت نمودم و اشکال گرفتم.
آن روز پس از ختم درس خدمت شیخ انصاری رسیدم، شیخ آهسته در گوش من فرمود: آن کس که بسم الله را در گوش تو خواند تا والضالین را در گوش من خواند.
این بگفت و برفت. من از این قضیه بسیار تعجب کردم، فهمیدم که شیخ دارای کرامت است، زیرا تا آن وقت به کسی این مطلب را نگفته بودم.
زندگی علماء-ص116



بسم الله و پاکی بدن
امام باقر علیه السلام فرمودند:
در اول هر کتابی که از آسمان نازل شد بسم الله الرحمن الرحیم بود پس هرگاه بسم الله را قرائت نمودی بر تو باکی نیست که استعاذه نگویی (اعوذ بالله من الشیطان الرجیم).
پس هرگاه بسم الله را قرائت نمودی بلاهای آسمان و زمین از تو منع می شود.
در روایت دیگر آمده: هر کس در اول وضویش بسم الله الرحمن الرحیم بگوید همه بدنش طاهر می شود و کسی که بسم الله الرحمن الرحیم نگوید بدنش طاهر نباشد مگر آن مقداری که آب رسیده است.
تفسیر اطیب البیان، ج1، ص 91



از هیبت بسم الله قلم منشق شد.
جابر بن عبد الله انصاری از رسول اکرم ص پرسید: یا رسول الله اولین مخلوق عالم برای برآورده شدن حاجت چه بوده است.
حضرت فرمودند: اول چیزی که خداوند عالمیان خلق نمود نور من بود و آن نور را ده جزء تقسیم نمود و از جزء اول عرش عظیم را آفرید و عرش را چهار صد هزار رکن مقرر فرمود که از رکنی تا رکن دیگر چهارصد سال راه است و از جزء دوم آن نور قلم را آفرید.
حضرت حق به قلم فرمود: بنویس.
قلم گفت: چه بنویسم؟
حضرت حق فرمود: هر امری که تا قیامت با مخلوقات خواهد بود.
قلم گفت: به کدام کلام ابتدا کنم؟
خداوند فرمود بنویس: بسم الله الرحمن الرحیم
چون قلم بسم الله نوشت،‌ از هیبت بسم الله الرحمن الرحیم قلم منشق شد و چندیدن سال قلم سرشکافته بر لوح ماند.
کتاب خواص الایات: ص3 حاشیه کتاب


بسم الله النور و رفع تب
سلمان می فرماید:حضرت زهرا(س) کلامی به من آموخت که حضرت رسول(ص) به او آموخته بود که صبح و شام آنرا می خواند.
حضرت زهرا س فرمودند: اگر می خواهی دردنیا هرگز به تب گرفتار نشوی مداومت کن بر این دعا:
بسم الله الرحمن الرحیم
بسم الله النور - به نام خداوندی که نور است
بسم الله نور النور - به نام خداوندی که نور نور است
بسم الله نور علی نور - به نام خداوندی که نور است بالای نور
بسم الله الذی هو مدبر الامور - به نام خداوندی که فقط تدبیر کننده کارها است
بسم الله الذی خلق النور من النور - به نام خداوندی که نور را از نور آفرید
الحمد لله الذی خلق النور من النور - ستایش خدایی که نور را از نور آفرید
و انزل النور علی الطور فی کتاب مسطور - نور را بر کوه طور فرو فرستاد در میان نامه نوشته شده
فی رق منشور - در کاغذ و ورقه گشوده
بقدر مقدور - به اندازه معین
علی نبی محبور - بر پیامبر دانشمند
الحمد لله الذی هو بالعز مذکور - ستایش مخصوص خدایی است که به عزت یاد شده
و بالفخر مشهور - و به فخر مشهور است
و علی السراء و الضراء مشکور - و بر خوشی و ناخوشی سپاس گذارده است
و صلی الله علی سیدنا محمد و اله اجمعین
مفاتیح الجنان بعد از دعای توسل
حضرت سلمان فرمود: چون این دعا را از حضرت فاطمه(س) آموختم به خدا قسم به بیش از هزار نفر از اهل مکه و مدینه که به تب مبتلا بودند آموختم پس همه یه اذن خدای تعالی شفا یافتند.
حلیه التقین، ص151، منتهی الامال: ص 163

توصیه هایی از آیت الله بهاءالدینی(رحمت الله علیه)

توصیه هایی از آیت الله بهاءالدینی(رحمت الله علیه)

راجع به اهل بیت (علیهم السلام)


اهمیتِ تولیّ و تبریّ
 عقل آن است که تو را از آتش نجات دهد. خدای تعالی شما را با بصیرت عقلی نورانی کند. همان نوری که قرآن می فرماید :
« الله ولیّ الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور »
این نور را خاموش نکنید. کلید این نور در دست شماست. اگر این نور خاموش شود بی نور هستید.


کلید این نور این است که معصیت خدا را نکنید. توطئه نکنید، این زرنگی ها را کنار بگذارید، اینها نازرنگی است. اگر زرنگ هستید در دستگاه خدا زرنگ باشید. زرنگ آن بود که به اراده و مشیت او خدا شمس را بازگرداند، کسی که شمس و قمر در اختیار او بوده است. »
روزی در خدمتش سخن از افرادی شد که در حوزه و سر سفره امام زمان و ائمه علیهم السلام نشسته اند و شاگردی امام صادق علیه السّلام را مدعی هستند ولی در جنبه تولائی و تبرّائی بی تفاوتند.

گاهی از زبان و قلم آنها مطالبی شنیده و دیده می شود که سستی آنها را در این دو فرع از فروع اسلامی می رساند. از آقا پرسیده شد جهت آن چیست و چرا باید چنین باشد، آقا سر را به زیر انداخت، و پس از فکر کوتاهی سر را بلند کرد و با ناراحتی فرمود:
« کاشف از سوء سریره است، این نشان آن است که باطن آنها خراب است. »

امضاء حضرت فاطمه(س) ممضی است
در عشق و ارادت به مادرشان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می فرمود:
« مادر ما فوق العادگی دارد. »
و در مقام آن حضرت نزد خدا و پیامبر و ائمه علیهم السلام می فرمود:
« ما می دانیم هر چه را حضرت فاطمه علیها السلام امضا کند از نظر پیامبر و ائمه علیهم السّلام، امضا شده است که هیچ حرفی روی آن نیست. »
ایشان طعم توسل به حضرت فاطمه علیها السلام مادرشان را چشیده بودند که چنین می فرمودند.

اسماء الحسنای حق
« جمیع ماسوی{غیر} الله، حقند. همه از آثار وجود واجب است، در بین اسماء حق انبیاء، اولیاء، ولات و صلحا، اسماء حسنای حقند، اسماء کامل حقند، اینها علاوه بر اینکه از وجود باری تعالی خبر می دهند، از صفات، حکمت و رأفت حق تعالی نیز خبر می دهند. علوم اینها علوم الهی است، قدرتشان قدرت الهی است، شفقتشان شفقت الهی است، حکمتشان حکمت الهی است.
علوم طبقه انبیاء و اولیاء در هدایت بشر صرف می شود؛ چنان که این چنین کرده اند. آنها علومشان صرف ماده نمی شود. آنها نیازی به مادیات ندارند. کسی که احیاء موتی می کند به بندگان خدا حاجت ندارد. بندگان خدا به او احتیاج دارند.
لذا علم این طبقه صرف هدایت بشر می شود. بشر هم روی افکار ناقصش می گوید: ما با آنها چه فرقی داریم؟ آنها می خواهند بر ما آقایی کنند. باید گفت کسی که سیادت بر شمس و قمر دارد، سیادت بر جمیع عوالم دارد، به این بشر احتیاجی ندارد. ولی بشر به حسب افکار خودش این طور قضاوت می کند. »

حقیقتِ ولایت فقیه

روزی فرمودند:
« آقایان آمده بودند برای دیدن ما و اظهار داشتند کتاب ولایت فقیه نوشته ایم. ما گفتیم ولایت خواندنی و نوشتنی نیست، دادنی است، و آنها تصدیق کردند. »
در بیانی فرمودند:
« نعمت ولایت از بزرگترین رحمتها و نعمتهای الهی است. همین نعمت ولایت است که مورد سؤال است. ولایت ضامن اجرایی اسلام در اصول و فروع است. به قدرت ولایت رجل الهی است که تمام حکومتهای شیطانی از هم فرو می پاشد. به قدرت ولایت رجل الهی است که تمام دستگاههای اجرایی حکومت اعم از قضاوت، تعلیم و تربیت، روحانیت، اقتصاد و سیاست جهت الهی پیدا می کند؛ چون در رأس کار، مرد الهی است. اصل اوست و فروع تابع او هستند. »

سرانجام مخالفت با ولایت فقیه
« باید توجه داشته باشیم که مخالفت با ولایت فقیه کار ساده ای نیست. هنگامی که میرزای شیرازی بزرگ، مبارزه با دولت انگلستان را از طریق تحریم تنباکو آغاز کرد، یک روحانی با او مخالفت کرد و میرزا با شنیدن مخالفت او، وی را نفرین کرد.
همان نفرین باعث شد که نسل او از سلک روحانیت محروم شوند. پسر جوانش جوانمرگ شد و حسرت داشتن فرزند عالم به دل او ماند. »

ارتباط با اهل بیت علیهم السلام
آیت الله بهاء الدینی در این مورد می فرمودند:
« قبل از بلوغ با اینکه در تحصیلات ادبی مورد تحسین حاج شیخ {عبد الکریم حائری، موسس حوزه} واقع شدیم، به کلمات ائمه علیهم السلام نظر داشتیم. خیلی بیچاره ی حضرت امیر علیه السلام بودم، بیچاره ی محبت به ایشان و حبّ ایشان و فرمایشات ایشان.
اینها از کجا به ما القاء شده بود؟ نمی دانم. البته پدر ما هم مرد خیلی پاکی بود. پدر ما محال بود درس کلک یاد بگیرد. »
می فرمودند:
« انسان از راه عبودیت و پیروی از اهلبیت علیهم السلام می تواند خیلی از مطالب را درک کند. شیطان مانع از این است که آدم مراتب کاملی را داشته باشد، باید به همین سر و صداها بسازد. بله آدم می تواند درک کند، ولی خوب مشکلاتی هم دارد. »
می فرمودند:
« اینکه بعضی درس می خوانند و زحمت می کشند ولی نورانیتی ندارند، منشأش این است که اهلیت ندارند. »
« العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء: علم، نوری است که خداوند آنرا در قلب هر کسی که بخواهد قرار می دهد. »
آقای حیدری کاشانی نقل می کند:
در ماههای آخری که در بیمارستان خدمت استاد بزرگوارم بودم، روزی از پنجره اطاق به بیرون نگاهی انداخت و با بی حالی فرمود:
« نفس کشیدن مردان خدا برای همه عالم مفید است. »
و در بیانی دیگر فرمود:
« البته با ارتباط با آنها است ( یعنی ائمه علیهم السلام ) که این اثرها ایجاد می شود.
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: من نقطه تحت بای بسم الله هستم.
آقا فرمود:
باء برای الصاق است، و باء الصاق کارها رو به راه می شود. »
« هر کجا جای پای عرفان و شناخت می بینید، بدانید با اهلبیت پیامبر صلی الله علیه آله و سلم بوده است چون بدون ارتباط با آنها عرفان دروغ است. هر چه هست از ناحیه آنها است.
جای دیگر خبری نیست. و اگر افرادی هم معروفند که شیعه نیستند ولی ما از آنها دید خوبی می بینیم که با اوضاع آشنا هستند، بدانید آنها شیعه بودند. تقیه می کردند و ابراز تشیع نمی کردند. یا جهات دیگری در کار بوده که ما نمی دانیم. »
گاهی که سادات برای مشکلی مراجعه می کردند می فرمود:
« متوسل به اجدادت بشو! همه کارها دست آنهاست. هر کاری بخوان بکنن می تونن. »
و بعد می فرمود:
« شما دیگه چرا، همه عالم محتاج اجدادتان هستند. »
خرج کردن برای اهل بیت علیهم السلام
می فرمودند:
« همه چیز دست آنها است و مال آنها، لذا مال خودشان را چه بهتر در راه خودشان صرف کنیم. »
لذا برای خرج سهم امام علیه السلام جهت مجالس ائمه(ع) بارها می فرمود:
« ما در خیلی جاها دستمان می لرزید برای مصرف بیت المال (سهم امام علیه السلام). اما در خرج کردن برای مجالس ائمه در سوگواریها و اعیاد هیچ گیری نداریم.
مال خودشان است، مصرف خودشان می شود و آنها به روضه خوانهای خودشان نظر خاصی دارند. »

عشق به علوم اهل بیت علیهم السلام
آقا می فرمودند:
« سالها قبل ما دیدیم این علوم ما را قانع نمی کند، صِرف این علوم انسان را به جایی نمی رساند و علوم اهل بیت غیر از اینها است. لذا مسیر را عوض کردیم. البته از ابتدا به علوم اهل بیت علیهم السلام نظر داشتم با این که مرتبه این علوم را می شناختم.
ولی همه علوم تحت الشعاع علوم اهل بیت علیهم السلام بود. یعنی علما را هم تحت الشعاع می دانستم. نظر ائمه علیهم السلام را فوق نظر محققین می دیدم. لذا قبل از بلوغ هم توجه کاملی به حرفهای ائمه داشتم، منتها بروز نمی دادم؛ یعنی از جهت علمیت، نه از جهات آخر(دیگر). چون می دیدم بیانات ائمه خیلی قانع کننده است و از بیانات دیگران ما هیچ قانع نمی شویم.
در بین ائمه هم خیلی مولای متقیان مورد توجه من بود.
ایشان برایم خیلی جالب بود و به ایشان خیلی توجه داشتم. بعضی از خطبه های نهج البلاغه را بیش از هفتاد سال پیش ترجمه و تفسیر کرده ام. اگر باشد پیش آقای ... است.[شرح] مقداری از خطبه مالک را نوشته ام. [شرح] خطبه همام و خطبه اول که با اول الدین شروع می شود را نوشته بودم و در اینکه صفات باری عین ذات اوست خیلی تأمل کردم تا مطلب برایم حل شد و نوشتم. بیانات ائمه را دقیق تر از بیانات دیگران حس می کردم. »
آیت الله بهاء الدینی بارها می فرمود:
« آخر این چه علمی است که هر چه جلو انسان بگذارند او نفهمد چیست و بخورد؟
غذای حلال و حرام را تشخیص ندهد، نجس و پاک آن را نفهمد. علم باید نورانیت بیاورد. اینها که همه ظلمت و تاریکی است...
آخر ما دیدیم این علوم ما را قانع نمی کند، و ما نمی توانیم به آن دلخوش باشیم، براهین و استدلال ما را آرام نکرد، آنچه باعث آرامش دل شد، اخلاص در عمل که راههای کشف و شهود را به روی انسان باز می کند، جرت ینابیع الحکمه { اشاره به حدیثی است } را دست کم نگیرید، و آنچه از این راه به انسان می رسد غیر از آنیست که از راه علوم عاید انسان می گردد. »

معنویت مسجد مقدس جمکران
آقای کاشانی نقل می کنند:
روزی در محضرشان بودم از مسجد جمکران و اعتبار آن سؤال کردم، فرمود:
« نمی دانم. اما ما سالها است تجربه کرده ایم. محاذی مسجد که می رسیم حال ما عوض می شود، یعنی حال خوب و خوشی به ما دست می دهد. »
یکی از موثقین از آقا نقل کرد که ایشان فرمودند:
« بعد از حرم امام رضا علیه السلام در ایران ما جایی را به معنویت مسجد جمکران سراغ نداریم. »
منبع:www.salehin.com