دارالقرآن حاملان نور تبریز

وبلاگ دارالقران حاملان نور تبریز ـ خیابان استاد محمد تقی جعفری (ره)

دارالقرآن حاملان نور تبریز

وبلاگ دارالقران حاملان نور تبریز ـ خیابان استاد محمد تقی جعفری (ره)

عنوان کنفرانس:شیعیان آمریکا - وضعیت کنونی پس از 11 سپتامبر
مکان: موسسه شیعه شناسی
زمان برگزاری:
29/10/1383


شـیـعـیـان آمـریـکـا

وضعیت کنونى پس از 11 سپتامبر

محمّد لگنهاوسن[1]

اشاره

جناب آقاى دکتر محمّد لگنهاوسن، یکى از محققان مسلمان آمریکایى تبار است که بیش از یک دهه است که در حوزه علمیه قم به تدریس و تحقیق اشتغال دارد. متن ذیل حاصل سخنرانى ایشان در کنفرانس ماهانه شیعه شناسى در تاریخ 29/10/83 مى باشد که در آن به تبیین وضعیت شیعیان آمریکا، بخصوص پس از واقعه 11 سپتامبر، پرداخته است.

گروه هاى شیعیان در آمریکا

اگر بخواهیم درباره شیعیان آمریکا صحبت کنیم، مناسب تر است ابتدا گروه هاى شیعه آنجا را معرفى نماییم. به طور خلاصه، گروه هاى شیعیان آمریکا را مى توانیم دو قسم بدانیم: گروهى که اکثریت شیعیان آنجا را تشکیل مى دهند و از کشورهاى دیگر مثل ایران و عراق به آنجا رفته اند; گروهى هم که اصلا آمریکایى هستند; مثل سیاه پوست ها. قوى ترین گروه در میان شیعیان آمریکا، لبنانى ها هستند که در «میشیگان» در «دیترویت» ساکن مى باشند. براى شناخت بهتر این ها، باید سابقه دست کم پنجاه، شصت سال پیش این گروه ها را مورد مطالعه قرار دهیم، به ویژه ارتباطى را که این گروه ها با هم و با دیگر آمریکایى ها دارند. اما این موضوع را هم باید توجه داشته باشیم که شیعیان با مسلمانان چه ارتباطى دارند.

            معمولا هر گروه مطابق ملّیت خود در آنجا مرکز اسلامى درست مى کند; مثلا، لبنانى ها براى خود مسجد درست مى کنند، عراقى ها همین طور; و گاهى هم فقط مرکز اسلامى درست مى کنند; به خاطر اینکه براى نامیدن محلى به نام مسجد، شرایط خاصى قایلند. بنابراین، گاهى فقط چند پزشک و مهندس در آنجا جمع مى شوند که فقط یک انجمن شیعه در شهرى داشته باشند. اولین کارى که شیعیان انجام مى دهند این است که یک مرکز اسلامى درست مى کنند تا بتواند چند مدرسه زیر نظر داشته باشد. کار بعدى تأسیس یک مدرسه براى تعلیمات دینى و آموزش زبان ملّى شان به بچه هاست; مثلا، لبنانى ها نسبت به آموختن زبان عربى به فرزندانشان اهتمام خاص دارند. معمولا گروه هاى شیعیان خیلى با هم ارتباط ندارند; مثلا، ایرانى ها نمى دانند لبنانى ها چه مى کنند، یا لبنانى ها نمى دانند پاکستانى ها چه مى کنند و تقریباً از هم جدا هستند، ولى نه کاملا; یعنى در بعضى از این مراکز اسلامى، مى توان دو سه گروه را دید که با هم جمع شده اند، ولى اگر امام جماعت پاکستانى است، بیشتر مردم پاکستانى در نماز شرکت مى کنند. ولى این چندان براى ایرانى ها خوشایند نیست که به مسجد آن ها بروند; چون آن ها زبانشان فارسى نیست و امکاناتى براى تعلیم زبان فارسى به بچه ها ندارند. به همین خاطر، ایرانى ها ترجیح مى دهند که به جمع دیگر شیعیان نروند; اگر تعدادشان کافى باشد خودشان مرکزى دایر مى کنند، ولى اگر تعداد آن ها کافى نباشد، هرچه را ممکن باشد از امکانات سازمان هایى که دیگر شیعیان درست کرده اند استفاده مى کنند. البته فقط ایرانى ها این طور نیستند، همه گروه ها این جور هستند; مثلا، چیزى که براى بنده عجیب بود اینکه در کانادا دیدم ساختمان بزرگى را گرفته اند، آن را نصف کرده اند; نصف آن را شیعیان ایرانى گرفته اند و نصف آن را عراقى ها; دو نمازخانه بزرگ در آن درست کرده اند که هر دو برنامه هاى خود را دارند و هیچ ارتباطى با همدیگر غیر از دیوار مشترک، ندارند.

            بنده اهل «نیویورک» هستم و در آنجا بزرگ شده ام. قبل از آمدنم به ایران در چهارده سال پیش، با مرکز اسلامى آیة الله خوئى آنجا ارتباط داشتم. آنجا مسجد و مدرسه اى درست کرده اند که پیش نماز و مدیر آنجا عراقى است، ولى ایرانى ها هم در آنجا شرکت مى کنند، همین طور لبنانى ها، عراقى ها و تعدادى از هندى ها و پاکستانى ها و برخى آمریکایى ها که بیشتر سیاه پوست هستند. این به نظر من، مثال خوبى است براى دیدن ارتباط شیعیان گوناگون در آنجا. مدتى در آن مسجد دو نماز جماعت برپا مى شد، اما به سوى دو قبله; یعنى وقتى اذان مى گفتند گروهى در یک طرف صف درست مى کردند و گروه دیگر در طرف دیگر با 40 درجه تفاوت! خیلى ناراحت کننده بود! تا اینکه یک روز آن ها براى من توضیح دادند که چرا دو قبله داریم; گفتند: بعضى از ما مقلّد امام خمینى(رحمه الله) هستیم و بعضى دیگر مقلّد آیة اللّه خوئى(رحمه الله). توضیح دفتر امام این است که ما باید یک تونل از نیویورک به سمت مکّه در نظر بگیریم و به سمت کعبه و به آن جهت نماز بخوانیم. ولى آیة اللّه خوئى گفته است که باید یک ستون خیلى بلند با یک سیم به طرف مکّه در نظر بگیریم! خوب، این ها با هم هیچ فرقى ندارند! در روى زمین یا بالاى زمین باید یک قبله باشد. ولى آن ها متوجه منظور نشده بودند. اما بعداً فهمیدم که اختلاف فقهى ظاهرى بین آن ها فقط یک بهانه است; یعنى آن ها که از امام و آقاى خوئى تقلید مى کردند، خیلى با هم خوب نبودند و نمى خواستند با هم باشند، و این راهى بود که مى توانستند به وسیله آن مخالفت خود را ابراز کنند. پس از وفات آیة اللّه خوئى این مسئله حل شد و آن هایى که مقلّد آیة الله خوئى بودند، قبول کردند که در اشتباه بودند. اکنون همه یک قبله دارند ولى باز هم نوعى تنش فرهنگى و سیاسى بین آن ها وجود دارد.

            اکثریت شیعیانى که از جاهاى گوناگون به آمریکا رفته اند، براى تبلیغ اسلام به آنجا نرفته اند بلکه براى پول و تجارت به آنجا رفته اند. آن ها براى پیدا کردن موقعیت بهترى از لحاظ مادى و کسب درآمد به آنجا رفته اند. بنابراین، بیشتر پاکستانى ها و آفریقایى در آنجا کار تجارى مى کنند; ایرانى ها بیشتر مهندس و پزشک اند; لبنانى ها از قدیم در کار ماشین بوده اند، البته کارهاى دیگرى هم دارند; عراقى ها هم شغل هاى گوناگون دارند.

            غیر از مسجدها یا سازمان هاى اسلامى و مدرسه که شیعیان درست مى کنند، آن ها براى خودشان حسینیه هم دارند. بعضى از این حسینیه ها به این دلیل ساخته شده اند که از مدیریت سازمان هاى اسلامى دیگر خوششان نمى آمده است. به همین دلیل، دنبال این هستند که براى خودشان جایى درست کنند. پس حسینیه درست مى کنند تا بگویند ما مى توانیم مردم را بیشتر جذب کنیم. گاهى هم مسائل سیاسى در کارند; مثلا، یک مسجد بیشتر مرکز طرفداران حکومت ایران است و دیگرى مرکز مخالفان حکومت.

            معمولا آمریکایى هایى که اصالتاً آفریقایى یا سیاه پوستند از این موضوع احساس ناخوشایندى دارند; چون آن ها یک اقلّیت هستند و براى تجارت و پول به آمریکا نیامده اند; برخى از آن ها در آنجا به دنیا آمده اند و به اسلام و بخصوص تشیّع علاقه پیدا کرده اند و به همین دلیل، این موضوع تمام زندگى شان را عوض کرده است. آن ها نمى خواهند فرهنگ خود را نگه دارند، آن ها مى خواهند تشیّع و اسلام را تبلیغ کنند، ولى گروه هاى خارجى که به آنجا آمده اند جور دیگرى به موضوع نگاه مى کنند; چون آن ها غالباً براى تجارت به آنجا آمده اند و مى خواهند خوب زندگى کنند. بنابراین، به این گونه تشکیلات دینى هم نیاز دارند. این دو گروه با هم سازگارى فکرى ندارند. آفریقایى ها مى گویند: چرا شما براى رسیدگى به مردم بیچاره برنامه ندارید؟ امام جماعت مى گوید: ما دستمان پر است، ولى براى مشکلات خودمان. اما «خودمان» چه کسانى هستند؟ فقط کسانى که عراقى هستند؟ پس براى سیاه پوست ها چه مى کنید؟ این نوع دعواها در مساجد آنجا زیاد است; نه تنها در بین سنّى ها، بلکه در بین شیعیان هم چنین مسائلى وجود دارد.

            گروه هاى دیگرى هم در آنجا وجود دارند; مانند صوفى ها ـ صوفى هاى شیعه و صوفى هاى غیر شیعه. شیخ فضل اللّه حائرى شخصیت برجسته این گروه است که قبلا در آمریکا بود، ولى اکنون در جنوب آفریقا فعالیت مى کند. او اصلا عراقى است و در بین مردم آمریکا خیلى جا باز کرده. در «کالیفرنیا» عده اى مرید پیدا کرد و در «تگزاس» زمینى خرید. همه کسانى که مى توانستند به دنبال او به تگزاس رفتند. اسم مرکز خود را هم در تگزاس «بیت الدین» گذاشت. تا وقتى که در کالیفرنیا بود، در مورد تشیّع هیچ چیزى نگفت; همه فکر مى کردند که او یک صوفى سنّى است، ولى بعد وقتى که مریدهایش را جمع کرد، به مؤذّن گفت: بعد از «اَشهدُ اَنّ محمّداً رسول اللّهِ»، بگوید: «اَشهدُ اَنَّ علیّاً ولىُّ اللّهِ.» اولین بار وقتى مردم شنیدند، تعجب کردند. اما وقتى مردم براى نماز جمع شدند، به آن ها گفت: من تا حالا تقیّه مى کردم، ولى الآن که ما یک جاى امن داریم، من اعلام مى کنم که ما شیعه هستیم. به همین دلیل، نصف مریدانش رفتند. البته این یک گروه کوچکى بود که شاید بیش از چهل نفر مرید نداشت، اما آنجا گروه هاى متعددى به این صورت هستند که برخى از آن ها شرع اسلام را بیشتر رعایت مى کنند; ولى برخى هم گاهى افراط مى کنند.

            وقتى تگزاس بودم، عضو یکى از این گروه ها مرا براى افطار دعوت کرد. به مرکز آن ها رفتم، دیدم گروه شیعه صوفى «اویسى» هستند. وقتى مغرب شد، نصف اذان را که گفتند، هیچ کس از جایش بلند نشد، همه نشسته یک حمد و سه «قل هو اللّه» خواندند. پرسیدم این کار چیست؟ گفتند این نماز ماست! تعجب کردم. من فکر کردم که این ها فراموش کرده اند چطور نماز بخوانند، اما دیدم آنچه در میان آن ها باقى مانده همین نحوه نماز است. بیشتر اعضاى گروه اویسى ایرانى هستند. به هر حال، گروه هاى گوناگونى در آنجا هستند، معمولا هم هیچ ارتباطى با هم ندارند; مثلا، گروه «شیخ فضل اللّه» هیچ ارتباطى با گروه «اویسى» ندارد. آن ها که عضو گروه هاى صوفى هستند معمولا در مراکز اسلامى و مساجد شرکت نمى کنند. البته استثنا هم در کار هست; چون فقط این مراکز و مساجد هستند که مى توانند براى کارهاى مورد نظرشان پول جمع کنند.

ارتباط شیعیان آمریکا با یکدیگر

شیعیان در آمریکا چه ارتباطى با هم دارند؟ وضعیت آن ها خوب نیست، خیلى تفرقه دارند، معمولا از همدیگر خبرى ندارند و جدا جدا کار مى کنند; کار آن ها هم غالباً رقابتى است; مثلا، یک حسینیه یا مسجد با حسینه و مسجد مجاور خود در جذب بیشتر افراد رقابت مى کند. حتى در بین حسینه ها و مساجد یک ملت هم این کار شایع است; مثلا، حسینیه لبنانى ها با مسجد عراقى ها هیچ کارى با هم ندارند، ولى اگر ایرانى ها مسجدیا حسینه اى داشته باشند با هم رقابت مى کنند و همین موجب کینه مى شود.

            سنّى ها در آمریکا بیشتر به صورت سازمانى زندگى مى کنند; یعنى تعدادى سازمان هاى ملّى براى کل آمریکا درست کرده اند و به شکل هاى گوناگون کارهاى خود را انجام مى دهند; برخى از آن ها تنظیم امور مساجد را به عهده دارند، برخى دیگر فعالیت هاى سیاسى مى کنند ـ مثلا سعى مى کنند از حقوق مسلمانان دفاع کنند ـ بعضى از آن ها در میان دانشجویان فعّال هستند، ... ولى شیعیان این طور جا نیفتاده اند. چندین بار سعى کرده اند که مرکزى براى شیعیان آمریکا درست کنند، ولى خیلى از این طرح استقبال نکرده اند. علت این موضوع آن است که گروه هاى شیعى انسجام کمترى با هم دارند مثلا در شهرهاى بزرگ، مى بینید در مساجد سنّى ها گروه هاى گوناگون در کنار هم مشغول فعالیت هستند، ولى در میان شیعیان این وضعیت کمتر دیده مى شود. به همین دلیل، شیعیان هنوز نتوانسته اند سازمان برجسته اى تأسیس کنند که موجب جذب شیعیان و تشکّل آن ها باشد.

ارتباط شیعیان با دیگر مسلمانان

نکته دیگرى که باید به آن توجه داشته باشیم ارتباط شیعیان با مسلمانان دیگر است. پس از حادثه 11 سپتامبر، مسلمانان ـ به طور کلى ـ در آمریکا بسیار تحت فشار هستند. مأموران «اف. بى. آى.» دایم آن ها را تحت نظر دارند و از آن ها پرسوجو مى کنند، بخصوص از آن ها که شیعه هستند; مثلا، از آن ها مى پرسند: آیا شما عضو یک گروه تروریستى هستید؟ آیا شخص دیگرى را از گروهى که در آن هستید، مى شناسید؟ نظر شما در مورد تروریسم چیست؟ در چنین وضعى، شیعیان مانده اند که چه بگویند. مى توانند بگویند ما مسلمان هستیم; مانند مسلمانان دیگر و با عمل دولت که درصدد رخنه در وحدت مسلمانان است، مخالفیم. مسلمانان باید بین خودشان وحدت داشته باشند، چه شیعه و چه سنّى. بعضى از دوستان فکر دیگرى داشتند; مى گفتند: وقتى «اف. بى. آى.» پرسوجو مى کند، مى گوییم: تروریست ها وهّابى هستند و ما با آن ها هیچ ارتباطى نداریم; تروریست ها سنّى هستند، ما شیعه هستیم. براى مأموران «اف. بى. آى.» روضه کربلا مى خوانیم و مى گوییم: کربلا کجا بود، یزید که بود و این اسامه بن لادن هم فرزند همان یزید است. این تروریست ها هم همه طرفدار او هستند و ما کارى با آن ها نداریم!

            به هر حال، شیعیان بر سر چند راهى قرار دارند که چه بکنند. چند راه در پیش رو دارند: یکى اینکه با دیگر مسلمانان اتحاد پیدا کنند و با وحدت، قوى تر شوند، یا نه، کنار بروند; چون شیعه هستند و بگویند: ما مثل آن ها نیستیم. اکثریت شیعیان در آمریکا طرفدار شکل دوم بودند; مى گفتند: ما با آن ها کارى نداریم، ما با آن ها خوب نیستیم; ما شیعه هستیم، سنّى ها بد هستند; ما تروریست نیستیم، آن ها تروریست هستند. البته همیشه این طور نیست، اختلاف نظر در این باره زیاد است. اما باید توجه داشته باشیم که اکثریت شیعیان براى چه به آمریکا مى روند; براى اسلام به آنجا رفته اند؟ خیر، آن ها به خاطر پول به آمریکا رفته اند; براى اینکه یک زندگى راحت داشته باشند. اما الآن دولت آن ها را اذیت مى کند.

            تابستان گذشته در نیویورک با یکى از مسلمانانى که آنجا مغازه دارد صحبت مى کردم; او مى گفت: پس از واقعه 11 سپتامبر چهل درصد مردم از مشترى هاى من کم شده اند; چهل درصد کار من کم شده است. چه باید بکنیم؟ آن ها مى گویند: ما فقط مى خواهیم به مردم بگوییم: ما کارى با تروریسم و این چیزها نداریم. آن ها گروهى دیگر هستند، ما با آن ها نیستیم، ما هیچ کارى با تروریسم نداریم، فقط مى خواهیم تجارت کنیم. این طرز تلقّى بیشتر شیعیان آمریکاست.

            این طرز تفکر، چه نتیجه اى مى دهد؟ طبیعى است که سنّى هاى آنجا از این کار بدشان مى آید. اینکه شما مى گویید ما تروریست نیستیم و ما را اذیت نکنید، یعنى سنّى ها تروریست هستند، آن ها را اذیت کنید؟ همه ما سنّى ها تروریست هستیم؟ نمونه این برخوردها را در روزنامه ها مى توان دید. حتى صوفى ها، که اصلا سیاسى نیستند و درباره این مسائل اظهار نظر نمى کنند، ولى با وجود این، یکى از این صوفى ها، که اسمش ح. م. کلر (Keller) است و در واشنگتن افرادى جمع کرده است، در سخنرانى خود گفت: «ما صوفى هستیم و کارى با شیعه نداریم، شیعه یک فرقه منحرف از اسلام است و ما آن ها را قبول نداریم، آن ها مسلمان واقعى نیستند.» چرا این را گفت؟ البته همیشه این نوع دعوا بین مسلمانان شیعه و سنّى در آمریکا و در بین گروه ها مختلف بوده است، ولى ندیدیم که یکى از رهبران آن ها در یک عرصه عمومى این گونه صحبت کند. به نظر من، مسلمانان آنجا باید خیلى مواظب باشند; چون گروه هایى هستند که مى خواهند آتش اختلاف را شعلهورتر کنند.

وضعیت وحدت بین مسلمانان در آمریکا

در حال حاضر، وضعیت اتحاد مسلمانان در آمریکا خیلى بد است. وحدت بین خود شیعیان هم اصلا خوب نیست و از این هم بدتر مى شود. مهم ترین بحران ـ به نظر بنده ـ براى جامعه مسلمانان آمریکا حادثه 11 سپتامبر بود که باعث فشار بر مسلمانان شد و در نتیجه آن مى بینیم که دشمنان مى خواهند اختلاف بین شیعه و سنّى رشد کند.

            الآن بحثى در مورد خود ایران وجود دارد. در بسیارى از روزنامه ها، بحث این است که آیا آمریکا مى خواهد با ایران بجنگد یا نه. تقریباً هر روز در آمریکا، در روزنامه ها مطالبى علیه ایران مطرح مى شوند. واکنش شیعیان در برابر این نوع فشار چیست؟ دولت آمریکا مى گوید: «ایران محور شرارت است.» روزنامه ها هم این طور القا مى کنند. فشار دولت آمریکا این جور است که میان شیعیان مى آیند، مى پرسند: آیا شما طرفدار ایران هستید یا نه؟ شیعیان باید چه پاسخى بدهند؟ معمولا ایرانى هایى که به آنجا رفته اند طرفدار دولت ایران نیستند; به خاطر اینکه نمى خواسته اند اینجا زندگى کنند و ضد دولت بوده اند، به آمریکا رفته اند و «تهران جِلِس» درست کرده اند. اگر دولت آمریکا به آن ها فشار بیاورد و بگوید: آیا از دولت ایران حمایت مى کنید، چه مى گویند؟ مى گویند: ما هیچ کارى با آن ها نداریم. پس اگر امتحان اول براى مسلمانان پس از 11 سپتامبر این بود که ما سعى کنیم وحدتمان را با دیگر مسلمانان نگه داریم یا از همدیگر جدا شویم، این امتحان را خوب پس نداده ایم.

            امتحان دوم این است: شما که شیعه هستید، دیدگاهتان نسبت به ایران چیست؟ مطمئناً اکثریت شیعیان آمریکا مى گوید: ما هیچ کارى با آن ها نداریم. بله، ایران نفوذ زیادى در میان مسلمانان، بخصوص شیعیان، دارد. مساجد و مراکز اسلامى آمریکا، روحانیانى دارند که معمولا از ایران آمده اند، یا دست کم چند سالى در حوزه علمیه قم بوده اند.اما در این وضعیت با آن ها چه کار مى کنند؟ تا این زمان اقدامات خاصى علیه آن ها انجام نشده است; آن ها کارهاى خودشان را انجام مى دهند، ولى به طور کلى، مى بینیم که پس از 11 سپتامبر در آمریکا، بسیارى از گروه هایى که براى دولت سیاست پیشنهاد مى کنند، مى گویند: دین دارى در اسلام باید عوض شود.

اسلام آمریکایى

یک شرکت بزرگ به نام Rand Corporation سال گذشته گزارشى به دولت ارائه داد و گفت: به نظر ما، چهار گروه مسلمان وجود دارند که مهم هستند: اول بنیادگرایان که ارزش هاى دموکراسى و فرهنگ غرب را قبول نمى کنند. دوم سنّتگراها که محافظه کارند و در مورد مدرنیته شک دارند. سوم مدرنیست ها که دوست دارند جهان اسلامى عضو جهان مدرن شود و مى خواهند که اسلام را عوض کنند تا با ارزش هاى مدرنیته سازگار شود. چهارم سکولاریست ها که مى گویند: دولت و دین نباید هیچ ارتباطى با هم داشته باشند.

            فکر مى کنید Rand Corporation کدام یک از این گروه ها را ترجیح مى دهد؟ همه فکر مى کنند سکولاریست ها، اما نه، آن ها مى گویند: ما سکولاریست ها را قبول نداریم و نمى توانیم با آن ها کار بکنیم; چون آن ها چپى هستند. بنیادگراها را هم قبول نداریم، بلکه مدرنیست ها را قبول داریم و باید آن ها را تأیید کنیم تا دینشان را بیشتر با مدرنیته ـ یعنى فرهنگ غالب امروز در غرب ـ سازگار کنند. بعد از این گزارش، دیدیم که چندین سازمان جدید به عنوان سازمان هاى اسلامى در آمریکا ایجاد کردند; مثلا، اساس اعتقاد یکى از این سازمان ها به نام «اتحادیه مسلمانان پیشرو»، بر این است که هر کس گفت من مسلمان هستم، مسلمان است; از او قبول مى کنیم و فرقى نمى کند که شرع را قبول مى کند یا نه; نماز و حجاب را قبول مى کند یا نه، ... بعد هم مى گویند: ما تبعیض ضد همجنس بازان را قبول نداریم; آن ها هم باید آزاد باشند; ما تفاوت بین حقوق زن و مرد را قبول نداریم. و مى بینیم که همه ارزش هایى را که در لیبرالیسم غرب مطرحند، تأیید مى کنند و مى گویند: ما مسلمانان متجدّد هستیم! البته باز هم فشار بیشتر مى شود.

تشدید فشار علیه مسلمانان

سال گذشته بوش پیشنهاد کرد که عضو یک مرکز خاص در آمریکا (Denio Pipes) بشود که حامى صهیونیزم است و خیلى تند ضد مسلمانان حرف مى زند. این مرکز مى گوید: ما باید مشخص کنیم کدام یک از گروه هاى مسلمان با ما هستند و کدام یک حامى تروریسم. ما باید همه را شناسایى کنیم و کافى نیست که کسى به ما بگوید با شما هستیم، باید رسماً این موضوع را در حضور دیگران بگوید تا ما بتوانیم از این حمایت استفاده کنیم.

            پایکس پیکى از رجال سیاسى آمریکا، وقتى به این موقعیت رسید، همه مسلمانان چه شیعه و چه سنّى مخالف بودند; مى گفتند: او نباید در دولت پستى داشته باشد. این موضوع سر و صداى زیادى به پا کرد. روزى هم که قرار بود کنگره عضوت او را تصویب کند، تصویب نکرد. ولى به خاط اینکه در قانون آمده است که اگر تعداد موافقان براى تأیید شخصى کم باشد خود رئیس جمهور مى تواند بدون تأیید آن ها او را تأیید و نصب کند، به این صورت او در دولت به این پست رسید، یعنى بدون تأیید کنگره فقط با تصمیم بوش، به این مقام رسید. او از بوش هم افراطى تر عمل کرد; تا حدى که خود بوش هم نمى خواست او را ابقا کند. گویا نظر بر این است که در دور دیگر، او به این پست نرسد.

            یکى از پیشنهادات او این بود که گفت در آمریکا، در زمان جنگ جهانى دوم، عده اى از جوانان ژاپنى را جمع کردند و در اردوگاه نگه داشتند; چون مردم آمریکا مى ترسیدند که مبادا بسیارى از این ژاپنى ها جاسوس باشند. معمولا آن ها که لیبرال هستند، مى گویند: این یک صفحه سیاه در تاریخ آمریکاست. ولى پایکس مى گوید: این یک کار معقولى بود; چون در میان آن ها برخى طرفدار یا احتمالا دشمن بودند و ما باید بر آن ها نظارت مى کردیم و آن ها را محدود مى کردیم. امروز هم ما یک جنگ در پیش داریم; جنگ با تروریسم. تروریست ها کجا هستند; در میان مسلمانان هستند. پس باید آن ها را جمع کنیم. اما او به طور صریح و روشن این مسئله را مطرح نکرد، به صورت کنایه این موضوع را مطرح نمود.

            مسلمانان از این سخن او بسیار ناراحت شدند و با او و پیشنهادش مخالفت کردند و گفتند: این کار درستى نیست. دولت بوش در مقابل، گفت: ما چنین برنامه اى نداریم، ولى در این باره بحث بود. این مسئله موجب شد که اگرچه چنین اقدامى علیه مسلمانان صورت نگیرد، اما آن ها تحت فشار قرار گیرند. به همین دلیل، اگر ـ مثلا ـ شما شیعه هستید و در آمریکا مغازه اى دارید، مشترى کم دارید; چون در آنجا بحث است که مسلمانان را در یک اردوگاه جمع کنند. بنابراین، شما چه کار مى توانید بکنید؟

            بعضى از دوستان بنده که در آنجا شیعه هستند و کارى دارند، مى گفتند: ما مى خواهیم به ایران یا کشورهاى دیگر برگردیم. ولى این کار خیلى سخت است; به خاطر پول; چون ـ براى مثال ـ در آنجا ده برابر استاد اینجا حقوق مى گیرد. البته اینجا مى توانند زندگى کند، ولى نمى خواهند; مشکل است. اما اگر بخواهند آنجا بمانند، مجبورند این گونه فشارهاى دولت را تحمّل کنند. پس همین موضوع براى آن ها چنین گرایشى ایجاد مى کند که به دولت به نوعى تضمین بدهند که هیچ کارى نکنند; بگویند: شما ما را اذیت نکنید، ما دست از پا خطا نمى کنیم. اکنون اکثریت شیعیان در آمریکا چنان تحت فشار هستند که حاضرند چنین تضمینى به دولت بدهند.

            به خاطر دارم چند سال پیش یکى از مسئولان دولت ایران وقتى دید گروه هاى یهودى چطور از اسرائیل حمایت مى کنند، گفت: کاش شیعیان این چنین از جمهورى اسلامى ایران حمایت مى کردند، ولى متأسفانه در کشورهاى خارج، میان مسلمانان وحدت برقرار نیست. البته در شرایط کنونى، با این همه فشار بر علیه ایران، وضع بدتر هم مى شود; در آنجا حتى اگر کسى ایران را دوست دارد و جمهورى اسلامى را دوست دارد، حاضر نیست آن ها بفهمند، تا مورد آزار و اذیت آن ها قرار نگیرد. پس ترجیح مى دهد چیزى نگوید. اگر هم احتمال بدهد که مأمورى در مسجد هست، ترجیح مى دهد به مسجد نرود. اکنون این وضعیت در آنجا حاکم است.

            یکى از دوستان از من پرسید: شما که به تهران مى روید، مى خواهید در مورد وضعیت شیعیان آمریکا صحبت کنید، چه مى گویید؟ گفتم: بد است، اکنون وضعیت شیعیان در آمریکا بسیار بسیار وحشتناک است. مسلمانان ـ به طور کلى ـ تحت فشار هستند. به خاطر مشکلات سیاسى که آمریکا با ایران دارد، وضعیت شیعیان در آمریکا خیلى بد است. شیعیان فکر مى کردند که مى توانند خود را نجات دهند; چون مى گویند: ما با اسامه بن لادن و صدّام کارى نداریم، آن ها سنّى هستند; ولى اکنون وقتى در این باره صحبت مى کنند، موضوع را به کل مسلمانان نسبت مى دهند; مى خواهند پنهان بمانند. متأسفانه شیعیان در آمریکا، یک سازمان قوى ندارند تا بتواند از آن ها حمایت کند; حتى سنّى ها هم که سازمان دهى بهترى دارند، از چنین قدرتى برخوردار نیستند. از سوى دیگر، اکنون سنّى ها از شیعیان بدشان مى آید; چون مى گویند: شیعیان گفته اند اسامه از شما سنّى هاست، نه از شیعیان. پس آن ها هم نمى خواهند به شیعیان کمک کنند. بنابراین، شیعیان تنها مانده اند و این کار را براى دشمن راحت کرده است; خیلى راحت بین شیعیان و اهل سنّت تفرقه انداخته است.

پرسش و پاسخ

سؤال: لطفاً درباره سابقه و قدمت شیعیان سیاه پوست آمریکا توضیح دهید که اسلام آن ها از کجا نشأت گرفته است و پیشینه چند ساله دارد.

جواب: ماجراى شیعه شدن سیاه پوست هاى آمریکا داستان جالبى است. آن ها هم در آمریکا مظلومند. بیش از بیست درصد مردان سیاه پوست تا سن سى سالگى، همه مدتى را در زندان مى گذرانند، و این تعداد زیادى را شامل مى شود. واکنش سیاه پوست ها در برابر این وضعیت، طرد فرهنگ غالب آنجاست. بسیارى از سیاه پوست ها به خاطر امام خمینى(رحمه الله) شیعه شده اند. ایشان محکم در مقابل آمریکا موضع گرفت. سیاه پوست ها گفتند: نگاه کنید، این مرد چه شجاعتى دارد! این مى تواند رهبر ما هم بشود، ما او را قبول داریم. خیلى ها تحت تأثیر این اقدام ایشان قرار گرفتند و ایشان را دوست داشتند. البته اشکالاتى هم وجود دارند; یعنى خیلى از شیعیان سیاه پوست انتظار داشتند که وقتى شیعه مى شوند، شیعیان دیگر آن ها را تحویل بگیرند و به آن ها بگویند: شما مى توانید با دختران ما ازدواج کنید، به شما کار هم مى دهیم. ولى بعد دیدند این طور نشد. آن ها شیعه شدند، هیچ ایرانى هم حاضر نیست ـ به جز چند نفر استثنا ـ که دخترش را به آن ها بدهد; چون مدتى را در زندان بوده اند، شغلى هم ندارند. چون آن ها را قبول نکردند، ناراحت شده اند و مى گویند: شما نژادپرستید. به طور کلى، این مشکل در مورد آن ها وجود دارد.

            یکى از ائمّه جماعت در مسجد آیة الله خوئى به من مى گفت: چند روز پیش یک سیاه پوست قوى هیکلى به مسجد آمده بود و مى گفت: من شیعه هستم و تازه از زندان بیرون آمده ام; هم یک زن مى خواهم و هم یک شغل. مى گفت: من وحشت کردم; گفتم: بگرد براى خودت کارى پیدا کن و با دختر مناسبى ازدواج کن. او گفت: ما شیعه شده ایم، نباید زن پیدا کنیم؟ خودتان دخترى ندارید؟!

سؤال: اگر بین شیعیان کشورهاى گوناگون در آمریکا مشکل سیاسى خاصى وجود ندارد، چرا یک سازمان متشکّلى درصدد رفع مشکلات آن ها برنمى آید؟

جواب: در مورد این سؤال، فقط مى توانم این موضوع را بگویم که درست است که شیعیان آنجا یا سازمان هاى شیعى به ظاهر در چارچوب دستورات شیعى عمل مى کنند، ولى کار آن ها عمیق نیست، خیلى از آن ها که شیعه هستند، بخصوص آن ها که از ایران و دیگر کشورها به آمریکا آمده اند، به خاطر دینشان به آمریکا نیامده اند; بى دین نیستند، اعتقاد دارند، ولى نمى خواهند در موضوعات اعتقادى زیاد فعّال باشند. اگر ببینند وضعیت براى آن ها مشکل است، حتى دین خود را هم ترک مى کنند.

سؤال: علت اینکه دولت مردان آمریکا با شیعیان ایرانى تا این حد مخالفند چیست؟ همه مکتب ها آزادند، پس چرا مکتب تشیّع در آمریکا آزاد نیست؟

جواب: آمریکایى ها خیلى کارى ندارند که اکثریت ایرانى هاى آنجا شیعه هستند، ولى مى خواهند همه آن ها را تحت کنترل داشته باشند. همه شیعیان تحت فشارند، اما نه به خاطر اینکه دولت ضد اکثریت آن هاست; مثلا، با ایرانى هایى که به خاطر سلطنت پرستى به آنجا رفتند، مخالف نیست. ولى آمریکایى ها مى خواهند آن ها را خوب بشناسند و زیر نظر داشته باشند. بنابراین، مى گویند: بد نیست که چند مأمور میان آن ها بفرستیم تا ببینیم آیا آن ها کسى را مى شناسند که بخواهد کار تروریستى بکند یا نه. آیا کسى را مى شناسند که از طرف ایران مأموریت داشته باشد؟ البته همه مى دانند که «آزادى» یک شعار بیش نیست که آن ها مطرح مى کنند. کسى نباید مثل بچه ها فکر کند که آن ها راست مى گویند. بنده همیشه مى گفتم که «در آمریکا هر چه مى خواهید بگویید، ولى هیچ کس گوش نمى کند.» و معمولا این جور کنترل مى کنند، ولى بخصوص پس از حادثه 11 سپتامبر کنترل خیلى بیشتر است. کنترل آن ها به این صورت نیست که شما را سانسور کنند; مثلا، اگر شما مسجد بسازید جلوگیرى نمى کنند، ولى مى خواهند بر کار شما نظارت داشته باشند. در سازمان هاى اهل تسنّن، بخصوص بر سازمان هایى که مسلمانان براى کمک به مردم فلسطین دایر کرده بودند، خیلى نظارت کردند; حتى برخى از حساب هاى آن ها را بستند. خود مسلمانان در آمریکا به دولت مى گفتند: اگر شما مى گویید: بعضى از سازمان هاى ما با تروریست ها ارتباط دارند شما اعلام کنید کدام یک از سازمان ها قابل اعتماد هستند که ما زکاتمان را به آن ها بدهیم. ولى دولت گفت: این در مسئولیت ما نیست. شما به هر که مى خواهید پولتان را بدهید، ما بعداً بررسى مى کنیم، هر کدام را که مشکوک بود، تعطیل مى کنیم.

سؤال: آیا مسئولان دولت آمریکا به این مسئله توجه ندارند که این کار منطقى نیست که اگر کارى را شخصى مثل اسامه بن لادن انجام داد، آن را به حساب سایر مسلمانان نگذارند؟

جواب: آن ها مى خواهند مسلمانان و گرایش هاى آن ها را کنترل کنند; مثلا، مى خواهند ببینند در میان شیعیان آمریکا چه نوع گرایش هایى وجود دارند. مى بینیم که بعضى از آن ها طرفدار جمهورى اسلامى هستند، بعضى سلطنت طلب، بعضى دموکرات، بعضى چپى و ... آن ها فقط مى خواهند به گرایش هاى اسلامى جهت بدهند تا به اصطلاح خودشان، «مدرنیست» بشوند.

سؤال: به نظر مى رسد بخش قابل توجهى از رفتار حکومت آمریکا با شیعیان آنجا، تحت تأثیر برخوردهاى سیاسى با دولت ایران است. به نظر شما، جمهورى اسلامى براى بهبود وضعیت شیعیان آمریکا و رفع تنش هاى موجود، چه اقدامات سیاسى مى تواند انجام دهد؟

جواب: فشارى که در آمریکا بر شیعیان وارد مى آید نتیجه سیاست خارجى آمریکاست. سیاست خارجى آمریکا به راحتى عوض نمى شود. بنابراین، براى تغییر وضعیت مسلمانان آنجا من خیلى امید ندارم. تنها چیزى که ـ به نظر من ـ مى تواند به مسلمانان آنجا کمک کند، ارتباط با دیگران است. مسلمانان باید با مردم آمریکا ارتباط برقرار کنند. بررسى هاى آمارى نشان مى دهد بیش از چهل درصد آمریکایى ها فکر مى کنند که مسلمانان آنجا خطرناکند. از این چهل درصد، اکثریتشان مردان سفیدپوست کم سواد هستند. بیشتر طرفداران بوش این چنین هستند. آن ها اصلا نمى دانند تفاوت تشیّع و تسنّن چیست. آن ها فقط هر چه را دولت بگوید قبول مى کنند. دولت مى گوید: مسلمانان خطرناک هستند، مردم هم از آن ها مى ترسند. وقتى مردم مى ترسند، این فشار را بر آن ها مضاعف مى کند. برطرف کردن این فشار هم کار آسانى نیست. ما مى بینیم مسلمانان با کلیساها ارتباط برقرار مى کنند; رفت و آمد مى کنند، به کلیسا مى روند، آن ها را به مسجد دعوت مى کنند، درباره اعتقادات و مشترکاتشان صحبت مى کنند، ولى این کم است. تابستان گذشته که در آنجا بودم، در چند کلیسا صحبت کردم و کتابى را که مجموعه روایات اهل بیت(علیهم السلام)درباره حضرت عیسى(علیه السلام) بود و با کمک دوستان جمع آورى کرده ایم به آنجا بردم. وقتى چند روایت از این کتاب را براى آن ها خواندم براى آن ها خیلى جالب بود و خیلى استقبال کردند.

            یکى از آن ها سؤال کرد: پس چرا مسلمان ها مى خواهند ما را بکشند؟ گفتم: مسلمان ها نمى خواهند شما را بکشند. گف: چرا در قرآن گفته شده است: هر جا کافرى پیدا کردید، او را بکشید؟ این مگر در قرآن نیست؟ من هم براى آن ها توضیح دادم و راضى شدند; خیلى زود هم راضى شدند. وقتى ارتباط صمیمانه و صادقانه با دیگران برقرار کنید، وقتى کینه اى در کار نباشد، زود قبول مى کنند. یک جا صحبت مى کردم، گفتند: شما باید به همه کلیساهاى ما بروید و صحبت کنید تا همه بدانند که ایران چگونه کشورى است، و مسلمانان چه طور مردمى هستند. اما به طور کلى، آنچه در ذهن مردم است این است که مسلمانان شمشیرى در دست دارند و مى آیند; خطرناک هم هستند! سلاح اتمى دارند. واى! پس چه باید بکنیم؟ در مجلاّت و روزنامه ها طورى وانمود مى کنند که مردم واقعاً مى ترسند.

            تابستان در منطقه اى بودم که مادرم هم آنجا ساکن است، یکى از افراد پرسید: واى! شما در ایران هستید! نمى ترسید؟ گفتم: چرا بترسم؟ آنجا خیلى خوب است. گفت: نه، آنجا همیشه انفجار است و سنگ و تظاهرات. گفتم: آنجا فلسطین است، نه ایران! گفت: فرقى نمى کند، آنجا هم خاورمیانه است! مردم سطح پایین اصلا نمى دانند که تشیّع، ایران و اسلام چه ربطى با هم دارند. فقط مى گویند: این ها در آن منطقه اند و همه خطرناک هستند. در این صورت، تنها کارى که شیعیان مى توانند بکنند این است که سعى کنند با دیگران ارتباط پیدا کنند. بنده پیشنهاد کردم که کتاب مزبور حضرت عیسى در روایات شیعه را امام جماعت هر مسجدى در آنجا، به یک کشیش از کلیساهاى اطراف هدیه بدهد تا ببینند فکر شیعه در این باره چیست. همه گفتند: فکر خوبى است، ولى ما الآن بودجه نداریم!

سؤال: تعریفى که جناب عالى از شیعیان آمریکا به دست دادید مبتنى بر مدرنیسم است که طبیعتاً آمریکا نباید با آن ها مشکلى داشته باشد. اما سوى دیگر، گفتید: روز به روز فشار بر شیعیان بیشتر مى شود. در اینجا، نوعى تناقض به چشم مى خورد. لطفاً توضیح دهید.

جواب: ظاهراً نوعى تناقض در آنجا دیده مى شود. ما در ظاهر مى بینیم که اکثریت شیعیان آنجا طرفدار مدرنیسم هستند; یعنى آنچه آمریکا مى خواهد. پس چرا بر آن ها فشار مى آورد؟ ما باید ببینیم این فشار چگونه بر آن ها اعمال مى شود.

            مثلا، شما آنجا یک زندگى صددرصد آمریکایى هم که داشته باشید، باز هم مأمور «اف. بى. آى.» به خانه شما مى آید و از شما پرس و جو مى کند. این فشار است. «چرا دولت این کار را مى کند؟» سؤال بى جایى است. فکر مى کنند شاید شما بتوانید به آن ها کمک کنید. سؤال مى کنند: شما از تروریست ها کسانى را نمى شناسید؟ وضع این طور است. دوستان من که آنجا هستند و یک زندگى کاملا آمریکایى دارند، مى گفتند: «اف. بى. آى.» از ما هم پرسوجو کرده است. هیچ کس دوست ندارد «اف. بى. آى.» خانه اش را تفتیش کند و از او بازپرسى کند، ولى این موضوع هست. از این نظر، شیعیان احساس مى کنند تحت فشار هستند. آن ها به «اف. بى. آى.» مى گویند: ما با شما هستیم. چرا ما را اذیت مى کنید، ولى آن ها مى گویند: ما فقط مى خواهیم چند سؤال بپرسیم: چه کسانى را مى شناسید؟ آیا به مسجد مى روید؟ اعتقادات مردم اهل مسجد چگونه است؟ از سوى دیگر، مردم نادان، که فقط مى بینند شما ایرانى هستید، چون مى بینند الآن آمریکا در مورد حمله به ایران صحبت مى کند، به شما مى گویند: شما هم با آن ها هستید. شما مى گویید: نه، من مدرنیست هستم، من با شما هستم، چرا مرا اذیت مى کنید; ولى اگر شخصاً شما را نشناسند به شما مشکوک مى شوند.

            دوستى دارم که بیش از ده سال است در آنجاست و در دانشگاه تدریس مى کند، تابستان گذشته که با او تلفنى صحبت مى کردم، مى گفت: من فکر مى کردم که مى توانم اینجا زندگى کنم. مثل هر کس دیگرى که از کشورهاى دیگر به آمریکا مى رود; من هم از ایران آمدم، ولى الآن متوجه شده ام که نمى شود. من همیشه مورد شک و سوء ظن هستم، در حالى که قاعدتاً نباید این طور باشد; چون ایشان خیلى متعادل و طرفدار مدرنیسم است; همان که آمریکا مى پسندد، دموکراسى و حقوق بشر آمریکایى و مانند آن ها را صددرصد قبول دارد، ولى باز هم مى گوید: من براى مردم اینجا مورد شک و تردید هستم. وقتى براى خرید به مغازه مى روم، نگهبان مغازه دایم دنبال من است، مراقب من است. چه کسى مى تواند این وضع را تحمّل کند؟

سؤال: آیا دولت آمریکا به شیعیان فرصت مطرح کردن خود و عقایدشان را مى دهد؟

جواب: به هیچ وجه. حتى آنجا که بودم با دوستان این اشکال برایمان مطرح بود که ـ مثلا ـ در روز عاشورا همه گروه هاى شیعه در خیابان پنجم نیویورک راه پیمایى مى کنند و زنجیرزنى و عزادارى مى کنند. همیشه تلویزیون آمریکا از این مراسم در حد چند ثانیه تصاویرى نشان مى دهد که ببینید این دیوانه ها چه مى کنند! مردم اصلا هیچ نمى فهمند که این ها چرا این کار را مى کنند.

سؤال: حتى در حد یک اعلامیه هم نظرات شیعیان را پخش نمى کنند یا اینکه بخواهند به صورت مکتوب خود را معرفى کنند؟

جواب: اصلا آن ها نمى خواهند شیعیان مطرح شوند. حتى به کتابى که شیعیان خود آمریکا براى معرفى اعتقادات خود مى نویسند اجازه چاپ نمى دهند. مهم ترین کتابى که در مورد تشیّع به زبان انگلیسى نوشته شده کتاب Movement است که یک شخصیت بهائى نوشته; بدترین کتابى است که درباره تشیّع نوشته شده است. مسلمانان و شیعیان آنجا براى معرفى مکتب خودشان به دیگران چه مى توانند بکنند؟ مثلا، در آمریکا، براى خودشان یک شبکه تلویزیونى به نام «شبکه آفتاب» درست کرده اند. این کانال هر هفته فقط چند ساعت برنامه دارد و برنامه هایش مطالبى مثل این است که بچه هاى ایرانى به دماوند و جاهاى تفریحى مى روند و ـ مثلا ـ کباب مى خورند و از این قبیل کارها. براى چه؟ براى اینکه ایرانى هایى که در آمریکا هستند دلشان براى وطنشان تنگ شود. ولى براى این منظور که خود را معرفى کنند که ما که هستیم و یا اینکه ارتباطى با دیگران داشته باشند، در این باره کارى نکرده اند.

سؤال: آیا اصلا شیعه در سیاست خارجى آمریکا جایگاهى دارد یا نه؟

دکتر تقى زاده داورى: ضمن تشکر و سپاس از جناب آقاى دکتر که مباحثى را مطرح کردند و ابراز خوش حالى از اینکه بحث به صورت مشارکتى پیش رفت، بنده لازم مى دانم این مطلب را عرض کنم که شیعیان در سیاست خارجى آمریکا مورد توجه هستند. با این توضیح که ما کتابى را ترجمه و نقد کردیم و در مراحل مقدّماتى چاپ است. به نام شیعیان عرب; مسلمانان فراموش شده که آقاى گراهام فولر آن را نوشته است. در پشت جلد این کتاب نوشته که آقاى فولر دوازده سال مأمور سازمان CIA در لبنان بوده و درباره شیعیان عراق، بحرین، لبنان و کویت و عربستان مطالعه کرده است. کتاب بسیار ماهرانه نوشته شده است. ما بخش هایى از این کتاب را در فصلنامه شیعه شناسى چاپ کرده ایم. آقاى دکتر تقوى، فارغ التحصیل انگلیس، این کتاب را نقد کرده اند که در فصلنامه شیعه شناسى چاپ شده است. در این کتاب، به خوبى نشان داده شده است که آنچه آمریکا امروز در خاورمیانه تعقیب مى کند بر اساس حرف هاى فولر در این کتاب است. تمام حرف فولر این است که ما در دراز مدت، به انرژى نیاز داریم; انرژى احتیاج به ثبات دارد (ثبات منطقه اى); انرژى در منطقه خاورمیانه و کشورهاى عربى و حوزه خلیج فارس و در منطقه شیعه نشین است; دولت آمریکا باید با شیعیان آن منطقه از در مذاکره وارد شود. آن ها هم دنبال شیعیان ایرانى نیستند، جداى از شیعه ایرانى هستند. البته آقاى عبدالمجید خوئى زمینه تدوین این کتاب را فراهم کرد. به هر تقدیر، نویسنده مى گوید که شیعیان حوزه خلیج فارس مناطق استراتژیک نفت خیز دنیا را در دست دارند; آن ها هم با ایران نیستند; دیر یا زود تغییراتى در خاورمیانه صورت مى گیرد و ضرورت دارد که آمریکا با آن ها از در مذاکره دربیاید و به آن ها رسیدگى کند تا بتواند منافع درازمدت خود را حفظ کند. بر اساس همین کتاب و دیگر مقالات منتشر شده درباره شیعیان منطقه مى توان گفت: شیعیان در استراتژى خاورمیانه آمریکا جایگاه ویژه اى دارند و دولت آمریکا بخشى از سیاستش در خاورمیانه، درباره شیعیان منطقه است و بنابراین، نمى توان نقش شیعیان را نادیده گرفت.



[1] عضو هیأت علمى مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(رحمه الله).

تشیع در آمریکاى امروز

عنوان کنفرانس:تشیع در آمریکاى امروزمکان: موسسه شیعه شناسی
زمان برگزاری:
20/04/1385

تشیع در آمریکاى امروز

محمد لگنهاوزن[1]

جامعه شیعیان امریکا را دروهله نخست مى توان به دو گروه بزرگ تقسیم کرد:

            گروه اول، شیعیان مهاجرى هستند که حدود صد و هشتاد سال پیش، از کشورهاى مسلمان به آمریکا مهاجرت کردند.

            گروه دوم، آمریکایى هایى هستند که به علت هاى گوناگون، از جمله، تبلیغات صوفى ها مسلمان مى شوند. البته بیشتر مسلمانان آمریکایىِ آفریقایى تبار،  ابتدا سنى شده اند و بعد تحت تأثیر  روحیه و شخصیت امام خمینى(ره)و پیروزى انقلاب اسلامى ایران به تشیع روى آورده اند.

گروه اول: شیعیان مهاجر

نخستین گروه شیعیان مهاجر، از حدود صد و هشتاد سال پیش، از لبنان و سوریه به آمریکا مهاجرت کردند و در شهرهاى دیترویت میشیگان و راس و داکوتاى شمالى ساکن شدند. این مهاجرت بین سال هاى 1824 تا 1878 صورت پذیرفته است. در سال 1924، دولت آمریکا قانونى را تحت عنوان «قانون منع ورود آسیایى ها» (Asian Exelusion Act)، که به نوعى مفهوم نژادپرستى را نیز دربرداشت، وضع کرد و با تمسک به آن، از ورود آسیایى هایى که از نظر آنان رنگین پوست محسوب مى شدند و از نظر فرهنگ و رفتار، با سفیدپوستان اروپایى تبارِ آمریکا متفاوت بودند، ممانعت کرد. پس از جنگ جهانى دوم، این قانون تعدیل شد و آسیایى ها، و از جمله مسلمانان و شیعیان، توانستند به آمریکا مهاجرت کنند. اینک بزرگ ترین جمعیت شیعى در آمریکا در شهر دیترویت میشیگان، با سیصد هزار آمریکایى عرب تبار، ساکن است. در جنوب شرقى این شهر، یکى از بزرگ ترین مساجد آمریکا، یعنى مرکز اسلامى دیترویت، در سال 1920 میلادى ساخته شد. این مرکز، نزدیک کارخانه ماشین سازى فورد آمریکا ساخته شده است; زیرا بیشترین مهاجران عرب، در بدو ورود به آمریکا در آن کارخانه مشغول به کار شدند. رهبر فعلى این گروه، شخصى به نام امام حسن قزوینى است که در کربلا متولد شده و تقریباً ده سال نیز در حوزه علمیه قم مشغول به تحصیل بوده و در سال 1992 به آمریکا مهاجرت کرده است. در بالاى سردر ورودى این مسجد، عکس بزرگى از او در کنار عکس جورج بوش به چشم مى خورد.

            گفتنى است که شیعیان مهاجر، تنها عرب تبار نیستند، بلکه ایرانى ها، پاکستانى ها و دیگر ملیت هاى غیرعرب نیز در میان آنان وجود دارند. به طور کلى، نکته مهم درباره شیعیان مهاجر، آن است که این گروه، غالباً فعالیت سیاسى ندارند و بیشتر مایل هستند خود را با فرهنگ و آداب آمریکا تطبیق دهند. آنان مى خواهند مانند آمریکایى ها زندگى کنند و آمریکا را نه براى تبلیغات دینى، بلکه صرفاً براى کسب معاش و به عنوان محلى مناسب براى زندگى انتخاب کرده اند; هر چند نیازهاى مربوط به دینشان، از جمله مراسم ازدواج، طلاق و تدفین مردگان، آنان را به سوى مراکز اسلامى مى کشاند. معمولا این گونه مراکز اسلامى، محلى براى تجمع همولایتى ها، تدریس و یادگیرى زبان مادرى و... مى باشند. اما گاه مراکزى به چشم مى خورند که محلى براى تجمع مسلمانان، بدون توجه به قومیت و ملیت، مى باشند; مانند مرکز اسلامى آیت الله خویى در نیویورک، که معمولا ایرانى ها، عراقى ها، لبنانى ها، خوجه هاى پاکستانى و آمریکایى ها در مراسم آن شرکت مى کنند و یا مراکز امام على(علیه السلام)، در نیویورک،  که هرچند بیشتر فعالان آن ایرانى هستند، ملیت هاى دیگر نیز به آن جا رفتوآمد مى کنند.

            درباره فعالیت سیاسى مهاجران شیعه، این نکته را باید اضافه کنم که گروه هایى مانند سلطنت طلبان ایرانى، که با رضا پهلوى در کالیفرنیا همکارى مى کنند، برخى از پیروان نهضت آزادى، پیروان خط امام(ره) و حتى منافقان نیز اکنون از فعالان سیاسى در آمریکا هستند.

            غیر از مراکزى که مدیریت آنها با اشخاص روحانى است، مراکزى نیز وجود دارند که اداره آنها با اشخاصى است که هیچ سنخیتى با اسلام و شیعه ندارند، بلکه ضد علماى اسلام و از لحاظ سیاسى، ضد دولت ایران هستند. معمولا سرپرستى این گونه مراکز، با پزشک یا مهندس فعالى است که خود پیش نماز هم مى شود، بدون آنکه اطلاعى از اسلام و فقه داشته باشد. این گونه مراکز، از نظر سیاسى، کاملا لیبرال هستند. خانم ها از نظر حجاب، در این مراکز (و فقط در محدوده این مراکز) به یک روسرى اکتفا مى کنند و حتى در برخى موارد، پیش نمازى را هم بر عهده مى گیرند!

            صدها گروه شیعى دیگر نیز در آمریکا وجود دارند; از جمله، گروه «انصارالله» که گروهى است با اعضاى سیاه پوست از مهاجران سودانى و آمریکایى و داراى اعتقادات عجیب و غریب. رهبر این گروه، سودانى است و معتقد است پیامبر اسلام و همه ائمه(علیهم السلام)سیاه پوست بوده اند و اعراب نژادپرست، ابوبکر را که سرخ پوست بود، به دلیل رنگ پوستش، بر حضرت على(علیه السلام)ترجیح دادند.

گروه دوم: آمریکایى هاى شیعه

گروه دوم، آمریکایى هاى سیاه پوست و سفیدپوستى هستند که از راه هاى گوناگون، از جمله با تبلیغات تصوف، شیعه شده اند. تصوف در آمریکا بیشتر از طریق فرقه نعمت اللهى دکتر نوربخش و فرقه شیخ فضل الله حائرى عراقى تبلیغ مى شود.

            پیروان و مریدان دکتر نوربخش خانقاه هاى متعددى در شهرهاى آمریکا و اروپا ایجاد کرده اند و به طور کلى، بر خلاف مریدان شیخ فضل الله به انجام احکام ظاهرى دین تقیدى ندارند. شیخ فضل الله، رهبر گروه دیگر صوفیان، داستان جالبى دارد. وى که روحانى زاده اى از اهالى نجف و مهندس نفت است، تبلیغات خود را در کالیفرنیا آغاز کرد. مریدانى پیدا کرد و خود را صوفى معرفى نمود. پس از آنکه در حومه شهر آستین در تگزاس، زمینى زیبا و وسیع را خرید و مجموعه اى را به نام «بیت دین»، شامل مسجد، مدرسه و حجره ساخت، تصمیم گرفت تقیه را کنار بگذارد. این ماجرا در اوج فعالیت وى و در دهه هفتاد روى داد و در آن زمان، حدود 150 نفر در مرکز وى فعالیت مى کردند. شیخ فضل الله روزى به مؤذن مسجد دستور داد که پس از «اشهد انّ محمداً رسول الله» عبارت «اشهد انّ علیاً ولى الله» و «اشهد انّ علیاً حجة الله» را سر دهد. پس از نماز مغرب و عشا، شیخ در میان مریدانش، که حیرت زده به دور او جمع شده بودند، اعلام کرد که شیعه است و چون در حال تقیه بوده است، نمى توانسته آن را ابراز کند. او ادامه داد که اینک آنان مرکز خودشان را دارند و کسى نمى تواند مزاحم آنان شود و بنابراین تقیه لازم نیست.

            پس از این ماجرا نیمى از هوادارانش او را به جرم رافضى بودن ترک کردند; ولى کسانى که باقى ماندند، شیعه شده و به فعالیت پرداختند; از جمله انتشارات «الزهرا» را تأسیس کردند و مجله اى نیز با عنوان «نورالدین» چاپ کردند. فضل الله بعدها مورد آزار دولت آمریکا قرار گرفت و مجبور شد به انگلستان برود. هم اینک نیز در جنوب آفریقا به فعالیت مشغول است. پیروان او در آمریکا هنوز از فعالان محسوب مى شوند و به علت چاپ آثار باارزشى، مانند ترجمه «گلشن راز» شبسترى و برخى از آثار حیدر آملى مشهور هستند.

            البته صوفى ها در آمریکا فرقه ها و شاخه هاى متعددى دارند و معمولا هم کمتر اهل فعالیت سیاسى هستند. آنان بیشتر مى خواهند سیر و سلوک و مکاشفات معنوى داشته باشند و بیشتر آنان نیز از هنرمندان، شعرا و نویسندگان هستند; نه از تجار، کارخانه داران و مانند آن. این گروه، فرهنگ حاکم بر آمریکا را دوست ندارند و بوهمى و  nonconformistهستند; یعنى تابع فرهنگ عرف نیستند.

            شیعیان سیاه پوست آمریکا بیش از هر گروه دیگرى با سیاست آمریکا مخالفت مى کنند، سیاست و فرهنگ آمریکا را ظالمانه مى دانند و با هر وسیله اى، حتى با پوششى غیرمتعارف به مقابله با آن مى پردازند. شیعیان آمریکایىِ آفریقایى تبار، بهویژه، به بعد عرفانى امام علاقه خاصى دارند. نکته درخورتوجه درباره شیعیان آمریکا این است که گروه شیعیان مهاجر، بیشتر در جهت همگون شدن1 با فرهنگ آمریکا و آمریکایى ها حرکت مى کنند; در حالى که گروه دوم، یعنى آمریکایى هاى شیعه شده همواره در مخالفت با آمریکا ـ در عرصه هاى سیاست و فرهنگ ـ هستند. این دوگانگى، گاه این دو گروه را در برابر یکدیگر قرار مى دهد.

            گروه هاى شیعى دیگرى نیز در آمریکا فعال هستند; از جمله گروه خوجه ها2 در کونیز نیویورک که به علت فعالیت هاى انتشاراتى شان مشهور هستند. آنان کتاب  Tahrike Tarsile Quranرا چاپ کرده اند. عضو بسیار فعال این گروه، عون على خلفان است که ترجمه انگلیسى قرآن را از شاکر و ترجمه میراحمد على را براى اولین بار در سال 1988 چاپ کرد.

            غیر از مراکز اسلامى شیعیان، چندین سازمان شیعى دیگر نیز در آمریکا فعال هستند; از جمله در شهر مِدینه، در ایالت نیویورک و نزدیک به مرکز کانادا، حوزه علمیه کوچکى تأسیس شده است. سازمان دیگرى به نام «سازمان جوامع مسلمان اثناعشرى آمریکاى شمالى»3 در سال 1986 تأسیس شده است که براى ایجاد وحدت میان شیعیان آمریکاى شمالى تلاش مى کند و اعضاى آن، سازمان ها و مراکز شیعى هستند; نه افراد. این مرکز، زمینه همکارى سازمان هاى تابعه در امور دینى، آموزشى، اجتماعى و اقتصادى را فراهم مى کند.

            سازمان بسیار مهم و مشهور دیگرى در آمریکا وجود دارد به نام فدراسیون جهانى جوامع مسلمان شیعه خوجه4 که مدیریت آن را حاج حسین ولجى عهده دار است. البته سازمان ها و مراکز شیعى دیگرى نیز وجود دارند که به فعالیت مشغول اند; ولى آنچه باید بدان توجه کنیم، این است که به نظر من، مسلمانان و به طور خاص، شیعیان در آمریکا سیرى همچون سیر تاریخى یهودیان آمریکا دارند; بدین معنا که یهودیان در آمریکا به سه گروه مشخص ارتدکس، اصلاح شده و بینابین، که آنان خود به آن محافظه کار مى گویند، تقسیم شده اند.

            مسلمانان نیز به همین گونه، به سه گروه تقسیم شده اند: گروهى که بسیار مقید به آداب اسلامى هستند، مى خواهند مسلمانى خوب باقى بمانند و از فرهنگ غالب آمریکا رنج مى برند. این گروه، شامل مهاجران و نیز آمریکایى هاى مسلمان شده مى باشند. گروه دیگر، مى خواهند همچون آمریکایى ها زندگى کنند و مى کوشند خود را هر چه بیشتر با فرهنگ آنان سازگار کنند و ارزش هاى غالب در آمریکا را ارزش واقعى مى دانند. تنها برخى از مهاجران و نیز برخى از آمریکایى هاى مسلمان شده، این طرز تلقى را دارند; زیرا اسلام، در عمل، راحت تر از فرهنگ غرب است.

            گروه سوم، مسلمانانى هستند که نه به شدت گروه اول و نه به بى خیالى گروه دوم هستند. پس از یازدهم سپتامبر، این گرایش ها شدیدتر هم شد. گروهى از شیعیان، در اثر فشارهاى دولت آمریکا، مأیوس شده و از سازگارى با فرهنگ و سیاست آمریکا دست برداشته و حتى برخى حاضر به بازگشت به کشورهاى خود شده اند. برخى دیگر نیز تلاش کرده اند بیشتر دور هم جمع شوند. از نظر جامعه شناسى معلوم نیست چه وضعیتى پیش خواهد آمد. برخى دیگر نیز با دولت آمریکا براى جنگ علیه تروریسم اعلام همکارى کرده اند و بهویژه، برخى از گروه هاى شیعه، این تروریسم را به سنّى ها و بنیادگراها نسبت مى دهند و قائل اند آنان که حاضر به سازش و مصالحه با آمریکا نیستند، همین بنیادگراهاى تروریست هستند. مردم آمریکا نمى دانند تفاوت میان سنّى و شیعه چیست. آنان حتى نمى دانند که سیک ها مسلمان نیستند و به همین علت، بسیارى از آنان را به خاطر عمامه شان مورد ضرب و شتم قرار داده اند و کار به جایى رسید که سیک ها مجبور شدند روى لباسشان علامت مخصوصى بگذارند و بگویند که ما مسلمان نیستیم.

            حاج حسن ولجى که پیش تر از او یاد کردم، پس از یازدهم سپتامبر، در اعلامیه اى که به همین منظور صادر کرد، تروریسم را محکوم، و در حمایت از جنگ بر ضد تروریسم، خود را همدل و هم صداى بوش معرفى کرد و با اشاره به سخن بوش که  گفته بود: «همه مسلمانان بد نیستند»،  گفت که ما هم مانند هفت میلیون مسلمان دیگر، آمریکا را وطن خود مى دانیم، ما پرکارترین و مبتکرترین افراد جامعه مسلمان، در میان دیگر جوامع اسلامى هستیم و باید به مسلمانان دیگر کمک کنیم تا ارزش هاى آمریکایى را درک کنند و این تنفر نابه جاى ضد آمریکایى را کاهش دهند.

            امام حسن قزوینى نیز، که امام جماعت بزرگ ترین مسجد آمریکا در دیترویت است، پس از یازدهم سپتامبر، در رادیو، تلویزیون و کلیساها ضمن محکوم کردن این حادثه، زندگى مسلمانان در آمریکا را بسیار خوب توصیف کرد و گفت که مسلمانان باید وطن جدید خود را بسیار دوست داشته باشند.

            به طور کلى، اینان مى خواهند به آمریکایى ها بگویند که از ما نترسید، ما نیز مردم خوبى هستیم و مانند شما کار مى کنیم، فقط به جاى کلیسا به مسجد مى رویم، ما را اذیت نکنید. پس از یازدهم سپتامبر، مردم مسلمان، بیشتر با غیرمسلمانان ارتباط پیدا کردند; ولى نه به این منظور که غیر مسلمانان را مسلمان کنند، بلکه به این منظور که به آنان بگویند که بیایید با مراکز اسلامى و اعتقادات ما آشنا شوید. به اعتقاد من، هر چند براى این گونه کارها کمى دیر شده است، ولى بازهم ارزش دارد. تقریباً همه مساجد و مراکز اسلامى در آمریکا برنامه اى براى معرفى اعتقاداتشان به مسیحیان و پیروان دیگر مذاهب دارند.

            درباره جمعیت مسلمانان و نیز درباره تعداد گروه هاى مذهبى در آمریکا اختلاف نظر بسیارى وجود دارد. گروهى اعلام کرده اند که مسلمانان در آمریکا اصلا نمى توانند بیش از دو میلیون باشند; در حالى که اگر شما فقط به کتاب تلفن مراجعه کنید، اسم مسلمانان بیش از دو میلیون نفر است. آنان این طور حساب کرده اند که اگر از مساجد و مراکز اسلامى بپرسیم که چند عضو رسمى دارند و تعداد این افراد را با هم جمع کنیم و بعد تعداد فرزندان آنان را نیز حساب کنیم، مى توانیم بگوییم که تقریباً دو میلیون نفر مسلمان وجود دارد. اما گروه هاى دیگر، تعداد مسلمانان در آمریکا را در حدود هشت تا ده میلیون نفر مى دانند. بیشتر گروه هایى که منصفانه سخن گفته اند، تعداد مسلمانان را شش تا هفت میلیون نفر تخمین زده اند. البته در این زمینه که از آن میان، چند نفر شیعه هستند، هیچ آمار مشخصى در دست نیست.

… پى نوشت ها:

            1.assimilation

            2. Khoja

            3. North American shia Ithna Asheri Muslim zomunication Organization (Nasimco)

            4. The World Fedration Khoja Shia  Communities


     [1]. عضو هیئت علمى مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(ره)

ژئوپولیتیک شیعه(مهدی مهدوی)

ژئوپولیتیک شیعه، فرانسو اتوال ،مترجم: کتایون باصر، چاپ دوم، 1384؛ انتشارات ویستار‏‏،200ص

عنوان اصلی کتاب  Géopolitigue du Chiisme
«شیعیان در حدود 10 درصد جهان اسلام را تشکیل می‌دهند» این گزاره گویای این امر است که شیعیان در اقلیت قرار دارند و همین اقلیت نیز یکدست نیستند. حداقل 9 فرقه شیعه را توال معرفی کرده است: علویان، بکتاشیه، دروزها،‌ دوازده امامی‌ها، هزاره‌ها، اسماعیلیان، متولیان،‌ هفت‌امامی‌ها، زیدیه (ص 188-187) .
کتاب با مقدمه ناشر و مقدمه نویسنده بر ترجمه فارسی آغاز می‌شود؛ بدنه اصلی کتاب به پانزده فصل تقسیم شده است که عناوین این فصول عبارت است از: ظهور مجدد شیعیگری، مکتب‌های گوناگون شیعه،‌مورد استثنایی ایران، دو وجه عمده سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، معمای آذربایجان، هزاره‌های افغانستان، علویان ترکیه، شیعیان شبه قاره هند، شیعیان آسیای مرکزی، تناقض عراق، شیعیان خلیج فارس، شیعیان یمن، چالش علویان، سرنوشت دروزها و انتقام شیعیان لبنان. «رستاخیز شیعه؟» عنوان بخش نتیجه‌گیری کتاب است. و در انتها چهار ضمیمه شجرنامه‌ها فرقه‌های شیعه سلسله امامیه، نام‌ها و القاب فرقه‌های شیعه، تاریخ شمار شیعه و جمعیت شیعیان یافت می‌شود. نسخة‌ اصلی کتاب بیش از ده سال پیش (1995) در فرانسه به چاپ رسیده است. اما برای مخاطب ایرانی آنقدر تازگی دارد که قابل خواندن باشد. مضمون اصلی کتاب قدرت گرفتن عامل تشیع در روابط بین المللی است که تحولات اخیر این ایده را تقویت کرده است.
    در بخش اول کتاب نویسنده با عنوان «ظهور مجدد شیعیگری» شناخت اسلام را مستلزم شناخت فرق و مذاهب اسلامی می‌داند و به جایگاه تشیع در جهان اسلام می‌پردازد. ظهور انقلاب اسلامی را نقطه عطف و کانونی در جذب و جلب توجه به شیعیان می‌داند. علاوه بر آن یادآور می‌شود: «70 درصد منطقه ژئوپولتیک خلیج فارس که سه چهارم ذخایر نفتی دنیا را دارا است، شیعه می‌باشند» نکته قابل تأمل پیوند میان ژئوپولتیک مذهب با ژئوپولتیک منابع انرژی است. به همین دلیل «ژان پی‌یر شوونمان»(Jean- Pierre Chevenement) تأکید می‌کند که «مرکز ثقل دنیای عرب از منطقه مدیترانه در عرض بیست و پنج سال اخیر به منطقه خلیج فارس منتقل شده است» (ص 27).
بخش دوم کتاب اختصاص به مکتب‌های مختلف تشیع دارد؛ مسأله شیعه گری دو جنبه کلی و اصلی دارد. الف)روند خروج و جدایی از جهان اسلام ب ) شکل‌گیری انشعابات و تجزیه‌های مختلف درونی مذهب تشیع. در صدو پنجاه سال پس از وفات پیامبر شیعیان در دین اسلام ظاهر شدند. جانشینی پیامبر (ص) اختلاف اصلی، جنبش اعتراضی آنان به شمار می‌رفت که به مرور زمان از حالت صرف سیاسی خارج شد و صورت کلامی، مذهبی هم یافت.
نقطه عطف تاریخ تشیع واقعه کربلا است؛ نویسنده از قول «یان ریشار»(Yann Richard) می‌نویسد: «اهمیت قتل عام کربلا هیچ تناسبی با خود حادثه ندارد. در حقیقت امر، جنگ کربلا درگیری کوچکی بود، بین دو قبیله رقیب که بیشتر از یک روز به طول نیانجامید.» (ص 31). قیام حسین (ع) پرچم عدالت خواهی را برافراشت و پیوندی دیرپا میان شهادت و حقیقت، تحمل رنج و دست‌یابی به عدالت برقرار کرد.
می‌توان گفت، سه فرقه اصلی تشیع براساس دو مفهوم «قیام» و «غیبت» شکل گرفته است. قیام امام حسین الگویی برای فرقه «زیدیه» ایجاد کرد که منجر به جدایی آنان از جریان رو به رشد و در حال شکل‌گیری تشیع شد. و اولین انشعاب در مذهب شیعه را ایجاد کرد. زیدیه پیروان زید شهید فرزند امام سجاد بود، زید سال 121 هجری بر خلیفه اموی هشام ابن عبدالملک قیام کرد و کشته شد جانشینان زید نیز همگی قیام می‌کردند «بعقیده زیدیه هر فاطمی‌نژاد، عالم، زاهد، شجاع، کسی که بعنوان قیام به حق خروج کند می‌تواند امام باشد» (طباطبایی، 1348)
دومین انشعاب هم پس از شهادت امام ششم، امام جعفرصادق ایجاد شد. گروهی از شیعیان فرزند بزرگ امام صادق اسماعیل را جانشین وی می‌دانستند و اسماعیل نیز در زمان حیات امام صادق فوت کرد، اما جمعی معتقد بودند که وی غیبت کرده است و دوباره ظهور می‌کند این فرقه اسماعیلیه نامیده شدند.
از امام هشتم تا امام دوازدهم انشعاب مهم دیگری شکل نگرفت و اکثریت شیعه قائل به امامت دوازده امام هستند که به همین مناسبت به آنها اثنی عشری یا دوازده امامی گفته می‌شود توال دو خصوصیت انتظار و تأویل را از خصوصیات مهم شیعیان برمی‌شمارد.
چالش اصلی خلافت سنی مذهب مستقر در بغداد در برهه‌ای از زمان شیعیان اسماعیلیه بودند. و در مقابل شیعیان دوازده امامی روابط مسالمت آمیزی با حاکمان اهل سنت برقرار کردند.
در قرن یازدهم میلادی شیعیان قدرت سیاسی جهان اسلام را به دست گرفتند؛ فاطمیان اسماعیلی در مصر، آل بویه دوازده امامی در عراق و قرمطیان اسماعیلی در بحرین و منطقه خلیج فارس. اگر چه این حکومتها از تحمیل مذهب خود به صورت برنامه ریزی شده به سایر مسلمانان خودداری کردند اما چندان دوام نیافتند و همگی ساقط شدند و سومین مرحله از تاریخ تشیع شکل گرفت. قرار داشتن در زیر سرکوب، اختناق و طرد اجتماعی وجه بارز این مرحله است. اما با این تفاوت که شیعیان دیگر در متن جامعه اسلامی حضور نداشتند و کوه نشینی را پیشه خود کردند. جبل دروز، جبل علویان، جبل زیدیه، جبل عامل و غیره گواه این انزوا است (ص37).
به استثنای ایران که در قرن شانزدهم میلادی مذهب شیعه مذهب رسمی جامعه شد. اما در جهان عربی اسلامی شیعیان در حد نجس‌های جامعه تنزل درجه یافتند و دچار سرکوب دائمی شدند.
شیعیان دوازده امامی دچار انشعاب جدی نشدند اما روحانیت با ساختار منسجم در میان همه دوازده امامی‌ها شایع نیست. اسماعیلیه چند شاخگی و چنددستگی را پس از شکست خلفای فاطمی در مصر تجربه کرد. «دروز»، «مستعلی» ، «نزار» و «حشاشین» از جمله فرقه‌های متأخر اسماعیلیه به شمار می‌روند.
اسماعیله پس از ترک روش‌های تروریستی در مناطق کوهستانی و کویری آسیای میانه مستقر شدند. امروزه تعداد پیروان این فرقه پانزده میلیون نفر تخمین زده‌ می‌شود که آقاخان رهبری آنان را عهده‌دار است (ص 40).
از فصل 3 تا فصل 9 شیعیان غیرعرب مورد توجه نویسنده هستند و 6 فصل باقی مانده به شیعیگری عرب اختصاص یافته است؛ فصل سوم به استثنای جهان تشیع یعنی ایران مربوط می‌شود. این فصل به مرور موجز و خوبی از تاریخ سیاسی ایران پس از صفویه می‌پردازد. موج اول گرایش به مذهب شیعه در ایران به صورت اجباری توسط سلسله صفویه صورت می‌گیرد و برای تکمیل این تغییر مذهب مروجین مذهبی از مناطق سنتی شیعه نشین مثل لبنان، عراق و بحرین به ایران آورده می‌شوند. موج دوم شیعه گرایی توسط روحانیان که در طول قرن نوزدهم ساختار نظام یافته‌ای پیدا کردند، ایجاد شد. استقلال مالی از نظام سیاسی و ارتباط ارگانیک با اقشار مختلف جامعه موجب شد که آنان در متن تغییر و تحولات اجتماعی نقش قابل توجهی ایفا کنند.
اولین تقابل روحانیت با نظام سیاسی در سال 1890 میلادی رخ داد و آن قضیه تحریم تولید و فروش تنباکو توسط میرزای شیرازی بود. از این دوران به بعد حضور و ظهور روحانیان در امور سیاسی فراز و فرودهای مختلفی داشته است تا به رهبری در انقلاب 1979 منتهی می‌شود. مشروطیت، کشف حجاب،‌ملی شدن صنعت نفت، اصلاحات ارضی وقایعی بودند که بخشی از روحانیت یا همة آنها را درگیر کرده است. در فصل بعدی ایران شیعی در دوران نظام جمهوری اسلامی مورد توجه است. دو وجه عمده سیاست خارجی در این مقطع، یکی ادامه سیاست سنتی ایران در منطقه یعنی حفظ قدرت و نفوذ خود و نیز جلوگیری از هرگونه تهدید و تعرضی از جانب رقبای همیشگی اش یعنی روسیه، ترکیه، عربستان سعودی و پاکستان و سیاست دیگر اتحاد جهان تشیع با همدیگر و تمایل به شیعی کردن دنیای اسلام و در نهایت پرچمداری رهبری در میان مسلمانان، البته برخی از ناظران بین‌المللی معتقدند سیاست نفوذ در جهان اسلام پوششی است برای تحقق همان سیاست سنتی نفوذ منطقه‌ای.
عنوان فصل پنجم «معمای آذربایجان» است. این جمهوری که سه چهارم (75 درصد) آن را شیعیان تشکیل می‌دهد در سال 1828 با انعقاد معاهده ترکمانچای از ایران جدا شد. این جمهوری کوچک محل رقابت 3 قدرت بزرگ منطقه‌ای روسیه، ترکیه و ایران است. ایران به دلیل پیوندهای مذهبی و فرهنگی، ترکیه به دلیل زبان و روسیه به دلیل سابقه حضور آذربایجان در اتحاد جماهیر شوروی. این رقابت سه گانه وضعیت آذربایجان را پیچیده کرده است و به نظر نویسنده «از یک سو بیش از آن هوادار مذهب شیعه است که بتواند صددرصد هواه خواه ترک باشد و از سوی دیگر به اندازه کافی شیعه گرانیست که بتواند کاملاً پیرو ایران باشد. اما این مذهب در آذربایجان از چنان مقام و موقعیتی برخوردار است که بتواند آن را از جذب شدن کامل در سیستم اقماری روسیه جدید نجات دهد» (ص 81 – 80) .
بخش ششم کتاب به «هزاره‌های افغانستان» اختصاص دارد اگر آذربایجان محل رقابت سه یا چهار قدرت است افغانستان محل نزاع ایران، پاکستان، ازبکستان، روسیه، چین، ایالات متحده و عربستان سعودی است. هزاره‌های شیعه شانزده درصد جمعیت افغانستان را تشکیل می‌دهند. سه گروه دیگر مهم قومی اهل سنت پشتوها، تاجیک‌ها و ازبک‌ها هستند که اکثریت اهل سنت افغانستان را شامل می‌شوند. «گزاویه پلانول»( Xavier de Planhol) درد اصلی افغانستان را همین تعدد ریشه‌های قومی می‌داند و به ویژه نبود روابط پایدار میان اقوام آن. (ص 88)
ساختار روحانیت هزاره‌های دوازده امامی در مقایسه با ایران ضعیف‌تر است؛ این ویژگی در ساختار و سازمان روحانیت شیعیان آذربایجان نیز مشهود بود اما با این تفاوت که هزاره‌ها مرز مشترکی با ایران ندارند.
در بخش بعدی وضعیت شیعیان در کشور ترکیه تشریح شده است. بیست و پنج درصد جمعیت ترکیه شیعه مذهب‌اند و این میزان در عهد امپراتوری عثمانی سنی مذهب رقم کوچکی نیست. این فرقه شیعه که «علوی» خوانده می‌شود، فرقه‌ای «بسته» است؛ به عبارت دیگر می‌توان علوی بدنیا آمد اما نمی‌توان علوی شد. اینان پیرو مکتب شیعه دوازده امامی هستند اما روحانیت منسجم و سازمان یافته ندارند و قائل به الوهیت برخی از شخصیت‌ها هستند ویژگی دیگر علوی‌ها خرقه پوشی است که به آن جنبه‌‌ای از اختفا می‌دهد. (ص 91-92)
این اختفاء منجر به سوءظن حکومت عثمانی شد و باعث محرومیت‌های گوناگون اجتماعی شد؛ این محرومیت اجتماعی باعث پیوستن وسیع توده های علویان به کمالیزم (کمال آتاتورک) گردید. در درون این فرقه کردهای علوی قرار دارند که اقلیتی در اقلیت محسوب می‌شوند؛ زیرا از نظر تاریخ ترکیه سنتی آنها شیعیانی هستند در یک دنیای سنی و کردهایی هستند در یک دنیای ترک. همچنین علویان اعتقاد راسخی به حکومت غیرمذهبی و ارزش‌های چپ دارند. فرقه دیگر شیعه در ترکیه «بکتاشیه» است. سازماندهی آنان شکل خانقاهی دارد برخلاف علویان آیین شان به روی همکیشان تازه گشوده است. علاوه بر ترکیه در کشورهای بالکان مثلاً در آلبانی نیز مریدانی دارد.
فصل 8 دربارة شیعیان شبه قاره هند است. باز هم وضعیت در اقلیت بودن برای شیعیان مسأله ساز است. تا قبل از استقلال، از دو نظر در اقلیت قرار داشتند؛ یکی در برابر توده‌ی عظیم هندوها و دیگری در مقابل سایر مسلمانان. حدود ده درصد مسلمانان شبه قاره را شیعیان تشکیل می‌دهند پس از استقلال در سال 1947 و تقسیم هند براساس مذهب قسمتی در پاکستان غربی و تعداد کمی در پاکستان شرقی – بنگلادش – مستقر شدند. در پاکستان به دو بخش اکثریت دوازده امامی و اقلیت اسماعیلی تقسیم می‌شوند؛ این اقلیت تحت فشار و تعرض پیوسته گروه‌های افراطی سنی قرار دارند. در هند نیز این خشونت و طرد توسط گروه‌های افراطی هندو اعمال می‌شود. فرانسوا توال در پایان فصل 8 نکته جالبی متذکر می‌شود: «نمونه‌ی شیعیان پاکستان و هند به خوبی روشنگر این مسأله است که یک جامعه شیعه هر کجا باشد در کنار یک اکثریت سنی نمی تواند زندگی آرامی داشته باشد. حتی در جوامع دور افتاده شیعیان که ایران نفوذ سیاسی – مذهبی چندانی بر آن ها ندارد.» (ص 103) آخرین بخش از قسمت دوم کتاب که به شیعیان غیرعرب اختصاص دارد؛ درباره شیعیان آسیای مرکزی است. حضور ناچیزی شیعیان در این بخش از جهان دارند و به سه دسته عمده تقسیم می‌شوند. پیروان فرقه‌ی اسماعیلیه منطقه‌ی بدخشان افغانستان، شیعیان بدخشان تاجیکستان و نیز مسخت‌های ازبکستان.
شیعه های اسماعیلیه نزاری منطقه بدخشان به همت ناصرخسرو شاعر ایرانی در قرن یازدهم میلادی به این مذهب گرویدند. در دوران حکومت استالین، با جدا کردن قسمتی از ازبکستان، جمهوری فدرال جدیدی به نام تاجیکستان تشکیل شد. هدف از این اقدام تحت فشار قرار دادن افغانستان بود که اقلیت بزرگی از تاجیک ها تحت سلطه‌ی پشتوها می‌زیستند. در تاجیکستان یک منطقه خودمختار بدخشان علیا ایجاد شد و منطقه سفلی نیز بدخشان افعانستان قرار دارد اسماعیلیه این دو سوی مرز چندان با یکدیگر احساس همبستگی ندارند. این افراد تحت فرمان رهبر روحانی خود آقاخان بوده و از اعقاب و اخلاف فرقه حشاشین قرن دوازدهم میلادی می‌باشند. اقلیت شیعه دیگر که وضعیتی پیچیده و غم باری دارند. مسخت‌ها هستند که گرجی‌هایی هستند که در قرن هفدهم اسلام آوردند. این گروه زبان ترکی را اخذ کردند و شیعه شدند. چون در جنوب گرجستان در نزدیک مرز ترکیه مستقر بودند استالین آنها را مجبور کرد به ازبکستان تبعید شوند تا مبادا به عنوان ستون پنجم ترکیه عمل کنند. پس از فروپاشی شوروی و استقلال ازبکستان سخت‌ها به طور رسمی از گرجستان تقاضای مهاجرت به منطقه‌ای اصلی خود داشته‌اند اما گرجستان بدان توجهی نشان نداده است.
«شیعیگری عرب با بیداری محرومین» عنوان بخش سوم کتاب است که در آن به پهنه عربی تشیع توجه می‌شود . این کتاب پیش از حمله آمریکا به عراق تحریر شده است در نتیجه عنوانی که نویسنده برای فصل عراق برگزیده «تناقض عراق» است؛ با وجود اکثریت شیعی در این کشور همیشه اهل سنت حاکم بوده‌اند به جز مقطع کوتاهی در قرن دهم میلادی که آل بویه در عراق حکومت می کرد.
کشور عراق مخلوق انگلستان پس از تقسیم امپراتوری عثمانی است. سلسله هاشمی و بعد از آن حزب بعث هر دو تقویت اهل سنت را در پیش گرفته بودند. رژیم صدام حسین با اقداماتی مانند صنعتی کردن منطقه شیعیان و تسریع دگرگونی در زندگی روستاییان و مراقبت شدید جوامع شیعه روش‌های مختلفی در جهت جلب شیعیان به سوی دولت اتخاذ کرد اما پیروزی انقلاب اسلامی در ایران همه ملاحظات را دگرگون کرد. حکومت شیعی ایران تهدیدی بالقوه برای رهبران بغداد به حساب می‌آمد که می‌توانست موجب تجزیه عراق شود. جنگ 1981 تا 1988 پیامد این نگرانی بود. تهاجم به کویت در سال 1990 و در پی آن جنگ اول خلیج فارس و جنگ دوم خلیج فارس حاکمیت سیاسی عراق را کاملاً دگرگون کرد و اکنون شاهدیم که دومین حکومت شیعی که موجب وحشت در جهان عرب شده است از طریق دموکراتیک در حال شکل‌گیری است و پیامدهای آن هم برای جهان عرب سنی و هم جهان تشیع در آینده قابل ملاحظه است.
فصل بعدی وضعیت «شیعیان خلیج فارس» را بررسی می‌کند اگر جمعیت تمام منطقه خلیج فارس را در نظر بگیریم 70 درصد آنان شیعیان هستند. باز هم در این مناطق اقلیت‌های محروم مذهبی شیعه هستند با این تفاوت که این منطقه نفت خیز است؛ منطقه احساء عربستان سعودی از مرز کویت تا سرحدات قطر، 25 درصد جمعیت کویت، 20 درصد جمعیت قطر، 6 درصد جمعیت امارات متحده عربی و از همه مهم تر بحرین با 65 درصد جمعیت شیعه.
قدمت شیعیان بحرین که در زمان پهلوی دوم از ایران جدا شد به قبل از سلسله صفویه و به زمان حکومت قرمطیان در قرن نهم میلادی باز می‌گردد. بحرین با اتکا به کمک همسایه جنوبی اش عربستان به مهار شیعیان می‌پردازد که البته در درازمدت سیاست مهار و کنترل جوابگو نیست. حوادث پس از یازدهم سپتامبر و تحولات عراق، حکومتهای غیردموکراتیک عرب منطقه خلیج فارس را به تکاپو واداشته که در مورد تداوم حکومتشان بیاندیشند.
اولین جدایی و انشقاق شیعی که فرقه زیدیه پنج امامی‌اند با حکومتی بیش از هزار سال بادوام‌ترین دولت شیعه مذهب تاریخ اسلام را تشکیل دادند. این دسته از شیعیان منزوی در محاصره مناطق وسیعی سنی مذهب قرار داشته و از سایر شیعیان جهان از نظر جغرافیایی دور افتاده‌اند. یمن محل اتصال آسیا و آفریقا و در کنار شاخ آفریقا مسلط بر دماغه‌ای ژئواستراتژیک است که محل عبور بخش مهمی از نفت دنیا است.
در منطقه ثروتمند «عسیر» یمن که پس از فروپاشی عثمانی و استقلال یمن بر سر مالکیت آن با عربستان سعودی وارد جنگ شدند، عده‌ای از اسماعیلیان از شاخه مستعلیه یعنی بازماندگان خلافت قرمطی که مرجعیت آقاخان را به رسمیت نمی‌شناسند نیز سکنی دارند. در سه فصل انتهایی، «توال» به شیعیان سوریه و لبنان می‌پردازد. سوریه کشوری چند قومی و چند مذهبی است. در کنار اکثریت سنی مذهب اقلیت مهمی از فرقه علوی (سیزده درصد)، دروز (سه درصد) و پیروان فرقه اسماعیلیه (یک درصد) قرار دارند. علویان در واقع شیعیانی هستند که امام یازدهم را آخرین امام برحق از اولاد پیغمبر می‌شناسند. این شکل جدید از مذهب شیعه در ابتدا در قسمت جنوبی عراق رواج داشت و سپس تا قسمت شمالی سوریه گسترش یافت. ژنرال حافظ اسد که از اقلیت شیعیان علوی بود با کنترل توأمان ارتش و حزب بعث منجر به قبضه قدرت توسط این اقلیت در سوریه شده است اما برخلاف صفویه که در ایران سیاست شیعی سازی را در پیش گرفت، علویان هرگز سعی در علوی کردن کل جامعه نداشته‌اند بلکه صرفاً به کنترل و رهبری اکتفا کرده‌اند. (ص 147)
دروزها انشعابی از فرقه اسماعیلیه هستند که در مصر در قرن یازدهم میلادی شکل گرفتند و مذهبی بسته است و نمی‌توان به این فرقه گروید. پس از انقراض فاطمیان به ناچار به جبل لبنان کوچ کردند. دروزها در چهار کشور پراکنده‌اند: سوریه، لبنان، اسرائیل و اردن.
در سوریه اگر چه دورانی در ائتلاف با علویان به سر می‌برند اما در سال 1966 شرکت تعدادی از افسران دروز در یک توطئه علیه علویان منجر به از دست دادن موقعیت برتر در این ائتلاف شد. در لبنان نیز ویژگی بنیادین تاریخ لبنان دشمنی بین دروزها و مارونی‌ها مسیحی است. این داستان هم در قرن نوزدهم، هم در دوران قیمومت و هم در دوره‌ی پس از استقلال صادق بوده است. «ولیدجمبلاط» رهبر جامعه دروزهای لبنان سیاستی که در لبنان در پیش گرفته بر پایه نابودی دولت مبتنی بر نمایندگی جوامع مذهبی تحت سلطه مارونی‌‌ها استوار بود. این تضادها فقط به مارونی‌ها ختم نمی‌شود. علی رغم تعلق مشترک به مذهب شیعه دروزها در مقابله با سوریه علوی تردیدی به خود راه نمی‌دهند و نیز از درگیری‌های خشونت بار با شبه نظامیان شیعه امل اجتناب نکرده‌اند و اخیراً نیز در جریان جنگ 33 روزه با اسرائیل و واقعه ترور رفیق حریری با شیعیان حزب ا… نیز رابطه خصمانه‌ای برقرار کرده‌اند. توال از مجموعه این وقایع در لبنان نتیجه گیری جالبی می‌کند: «بحران لبنان بار دیگر ثابت می‌نماید که در میان جوامع مذهبی مختلف شیعه هرگز همبستگی دراز مدتی تحت لوای شیعیگری وجود نداشته است». (ص 157).
وضعیت دروزها در اسرائیل از همه جالب توجه‌تر است زیرا تنها اعرابی هستند که اجازه خدمت در ارتش اسرائیل را دارا هستند. داستان همکاری دروزها با اسرائیلیان به دوران قیومیت انگلیس بر فلسطین باز می‌گردد که در اعتراض به حضور انگلیسی‌ها با محافل صهیونیستی همکاری می‌کردند که این اتحاد هنوز هم تداوم دارد.
در سال‌های 1960 احیای تشیع در لبنان با فردی ایرانی به نام موسی صدر در لبنان پیوند خورد اگر به هنگام پیدایش تشیع در ایران شاهان صفوی از روحانیون لبنانی کمک گرفتند. چند قرن بعد روند معکوسی شکل گرفت؛‌ بازگشت شیعیگری در لبنان حتی قبل از وقوع انقلاب اسلامی 1979 از یک طرف با ایرانی شدن روحانیت و از طرف دیگر با تشدید روابط میان روحانیون ایران و لبنان همراه بود. البته مداخلات ایران و سوریه در لبنان منجر به دوگانگی در آرایش شیعیان دوازده امامی در لبنان شده است. حزب ا… لبنان هواخواه ایران و شیعیان امل هواخواه سوریه هستند.

 

   

maresfi-shiieh.jpg