عنوان اصلی کتاب Géopolitigue du Chiisme
«شیعیان در حدود 10 درصد جهان اسلام را تشکیل میدهند» این گزاره گویای این امر است که شیعیان در اقلیت قرار دارند و همین اقلیت نیز یکدست نیستند. حداقل 9 فرقه شیعه را توال معرفی کرده است: علویان، بکتاشیه، دروزها، دوازده امامیها، هزارهها، اسماعیلیان، متولیان، هفتامامیها، زیدیه (ص 188-187) .
کتاب با مقدمه ناشر و مقدمه نویسنده بر ترجمه فارسی آغاز میشود؛ بدنه اصلی کتاب به پانزده فصل تقسیم شده است که عناوین این فصول عبارت است از: ظهور مجدد شیعیگری، مکتبهای گوناگون شیعه،مورد استثنایی ایران، دو وجه عمده سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، معمای آذربایجان، هزارههای افغانستان، علویان ترکیه، شیعیان شبه قاره هند، شیعیان آسیای مرکزی، تناقض عراق، شیعیان خلیج فارس، شیعیان یمن، چالش علویان، سرنوشت دروزها و انتقام شیعیان لبنان. «رستاخیز شیعه؟» عنوان بخش نتیجهگیری کتاب است. و در انتها چهار ضمیمه شجرنامهها فرقههای شیعه سلسله امامیه، نامها و القاب فرقههای شیعه، تاریخ شمار شیعه و جمعیت شیعیان یافت میشود. نسخة اصلی کتاب بیش از ده سال پیش (1995) در فرانسه به چاپ رسیده است. اما برای مخاطب ایرانی آنقدر تازگی دارد که قابل خواندن باشد. مضمون اصلی کتاب قدرت گرفتن عامل تشیع در روابط بین المللی است که تحولات اخیر این ایده را تقویت کرده است.
در بخش اول کتاب نویسنده با عنوان «ظهور مجدد شیعیگری» شناخت اسلام را مستلزم شناخت فرق و مذاهب اسلامی میداند و به جایگاه تشیع در جهان اسلام میپردازد. ظهور انقلاب اسلامی را نقطه عطف و کانونی در جذب و جلب توجه به شیعیان میداند. علاوه بر آن یادآور میشود: «70 درصد منطقه ژئوپولتیک خلیج فارس که سه چهارم ذخایر نفتی دنیا را دارا است، شیعه میباشند» نکته قابل تأمل پیوند میان ژئوپولتیک مذهب با ژئوپولتیک منابع انرژی است. به همین دلیل «ژان پییر شوونمان»(Jean- Pierre Chevenement) تأکید میکند که «مرکز ثقل دنیای عرب از منطقه مدیترانه در عرض بیست و پنج سال اخیر به منطقه خلیج فارس منتقل شده است» (ص 27).
بخش دوم کتاب اختصاص به مکتبهای مختلف تشیع دارد؛ مسأله شیعه گری دو جنبه کلی و اصلی دارد. الف)روند خروج و جدایی از جهان اسلام ب ) شکلگیری انشعابات و تجزیههای مختلف درونی مذهب تشیع. در صدو پنجاه سال پس از وفات پیامبر شیعیان در دین اسلام ظاهر شدند. جانشینی پیامبر (ص) اختلاف اصلی، جنبش اعتراضی آنان به شمار میرفت که به مرور زمان از حالت صرف سیاسی خارج شد و صورت کلامی، مذهبی هم یافت.
نقطه عطف تاریخ تشیع واقعه کربلا است؛ نویسنده از قول «یان ریشار»(Yann Richard) مینویسد: «اهمیت قتل عام کربلا هیچ تناسبی با خود حادثه ندارد. در حقیقت امر، جنگ کربلا درگیری کوچکی بود، بین دو قبیله رقیب که بیشتر از یک روز به طول نیانجامید.» (ص 31). قیام حسین (ع) پرچم عدالت خواهی را برافراشت و پیوندی دیرپا میان شهادت و حقیقت، تحمل رنج و دستیابی به عدالت برقرار کرد.
میتوان گفت، سه فرقه اصلی تشیع براساس دو مفهوم «قیام» و «غیبت» شکل گرفته است. قیام امام حسین الگویی برای فرقه «زیدیه» ایجاد کرد که منجر به جدایی آنان از جریان رو به رشد و در حال شکلگیری تشیع شد. و اولین انشعاب در مذهب شیعه را ایجاد کرد. زیدیه پیروان زید شهید فرزند امام سجاد بود، زید سال 121 هجری بر خلیفه اموی هشام ابن عبدالملک قیام کرد و کشته شد جانشینان زید نیز همگی قیام میکردند «بعقیده زیدیه هر فاطمینژاد، عالم، زاهد، شجاع، کسی که بعنوان قیام به حق خروج کند میتواند امام باشد» (طباطبایی، 1348)
دومین انشعاب هم پس از شهادت امام ششم، امام جعفرصادق ایجاد شد. گروهی از شیعیان فرزند بزرگ امام صادق اسماعیل را جانشین وی میدانستند و اسماعیل نیز در زمان حیات امام صادق فوت کرد، اما جمعی معتقد بودند که وی غیبت کرده است و دوباره ظهور میکند این فرقه اسماعیلیه نامیده شدند.
از امام هشتم تا امام دوازدهم انشعاب مهم دیگری شکل نگرفت و اکثریت شیعه قائل به امامت دوازده امام هستند که به همین مناسبت به آنها اثنی عشری یا دوازده امامی گفته میشود توال دو خصوصیت انتظار و تأویل را از خصوصیات مهم شیعیان برمیشمارد.
چالش اصلی خلافت سنی مذهب مستقر در بغداد در برههای از زمان شیعیان اسماعیلیه بودند. و در مقابل شیعیان دوازده امامی روابط مسالمت آمیزی با حاکمان اهل سنت برقرار کردند.
در قرن یازدهم میلادی شیعیان قدرت سیاسی جهان اسلام را به دست گرفتند؛ فاطمیان اسماعیلی در مصر، آل بویه دوازده امامی در عراق و قرمطیان اسماعیلی در بحرین و منطقه خلیج فارس. اگر چه این حکومتها از تحمیل مذهب خود به صورت برنامه ریزی شده به سایر مسلمانان خودداری کردند اما چندان دوام نیافتند و همگی ساقط شدند و سومین مرحله از تاریخ تشیع شکل گرفت. قرار داشتن در زیر سرکوب، اختناق و طرد اجتماعی وجه بارز این مرحله است. اما با این تفاوت که شیعیان دیگر در متن جامعه اسلامی حضور نداشتند و کوه نشینی را پیشه خود کردند. جبل دروز، جبل علویان، جبل زیدیه، جبل عامل و غیره گواه این انزوا است (ص37).
به استثنای ایران که در قرن شانزدهم میلادی مذهب شیعه مذهب رسمی جامعه شد. اما در جهان عربی اسلامی شیعیان در حد نجسهای جامعه تنزل درجه یافتند و دچار سرکوب دائمی شدند.
شیعیان دوازده امامی دچار انشعاب جدی نشدند اما روحانیت با ساختار منسجم در میان همه دوازده امامیها شایع نیست. اسماعیلیه چند شاخگی و چنددستگی را پس از شکست خلفای فاطمی در مصر تجربه کرد. «دروز»، «مستعلی» ، «نزار» و «حشاشین» از جمله فرقههای متأخر اسماعیلیه به شمار میروند.
اسماعیله پس از ترک روشهای تروریستی در مناطق کوهستانی و کویری آسیای میانه مستقر شدند. امروزه تعداد پیروان این فرقه پانزده میلیون نفر تخمین زده میشود که آقاخان رهبری آنان را عهدهدار است (ص 40).
از فصل 3 تا فصل 9 شیعیان غیرعرب مورد توجه نویسنده هستند و 6 فصل باقی مانده به شیعیگری عرب اختصاص یافته است؛ فصل سوم به استثنای جهان تشیع یعنی ایران مربوط میشود. این فصل به مرور موجز و خوبی از تاریخ سیاسی ایران پس از صفویه میپردازد. موج اول گرایش به مذهب شیعه در ایران به صورت اجباری توسط سلسله صفویه صورت میگیرد و برای تکمیل این تغییر مذهب مروجین مذهبی از مناطق سنتی شیعه نشین مثل لبنان، عراق و بحرین به ایران آورده میشوند. موج دوم شیعه گرایی توسط روحانیان که در طول قرن نوزدهم ساختار نظام یافتهای پیدا کردند، ایجاد شد. استقلال مالی از نظام سیاسی و ارتباط ارگانیک با اقشار مختلف جامعه موجب شد که آنان در متن تغییر و تحولات اجتماعی نقش قابل توجهی ایفا کنند.
اولین تقابل روحانیت با نظام سیاسی در سال 1890 میلادی رخ داد و آن قضیه تحریم تولید و فروش تنباکو توسط میرزای شیرازی بود. از این دوران به بعد حضور و ظهور روحانیان در امور سیاسی فراز و فرودهای مختلفی داشته است تا به رهبری در انقلاب 1979 منتهی میشود. مشروطیت، کشف حجاب،ملی شدن صنعت نفت، اصلاحات ارضی وقایعی بودند که بخشی از روحانیت یا همة آنها را درگیر کرده است. در فصل بعدی ایران شیعی در دوران نظام جمهوری اسلامی مورد توجه است. دو وجه عمده سیاست خارجی در این مقطع، یکی ادامه سیاست سنتی ایران در منطقه یعنی حفظ قدرت و نفوذ خود و نیز جلوگیری از هرگونه تهدید و تعرضی از جانب رقبای همیشگی اش یعنی روسیه، ترکیه، عربستان سعودی و پاکستان و سیاست دیگر اتحاد جهان تشیع با همدیگر و تمایل به شیعی کردن دنیای اسلام و در نهایت پرچمداری رهبری در میان مسلمانان، البته برخی از ناظران بینالمللی معتقدند سیاست نفوذ در جهان اسلام پوششی است برای تحقق همان سیاست سنتی نفوذ منطقهای.
عنوان فصل پنجم «معمای آذربایجان» است. این جمهوری که سه چهارم (75 درصد) آن را شیعیان تشکیل میدهد در سال 1828 با انعقاد معاهده ترکمانچای از ایران جدا شد. این جمهوری کوچک محل رقابت 3 قدرت بزرگ منطقهای روسیه، ترکیه و ایران است. ایران به دلیل پیوندهای مذهبی و فرهنگی، ترکیه به دلیل زبان و روسیه به دلیل سابقه حضور آذربایجان در اتحاد جماهیر شوروی. این رقابت سه گانه وضعیت آذربایجان را پیچیده کرده است و به نظر نویسنده «از یک سو بیش از آن هوادار مذهب شیعه است که بتواند صددرصد هواه خواه ترک باشد و از سوی دیگر به اندازه کافی شیعه گرانیست که بتواند کاملاً پیرو ایران باشد. اما این مذهب در آذربایجان از چنان مقام و موقعیتی برخوردار است که بتواند آن را از جذب شدن کامل در سیستم اقماری روسیه جدید نجات دهد» (ص 81 – 80) .
بخش ششم کتاب به «هزارههای افغانستان» اختصاص دارد اگر آذربایجان محل رقابت سه یا چهار قدرت است افغانستان محل نزاع ایران، پاکستان، ازبکستان، روسیه، چین، ایالات متحده و عربستان سعودی است. هزارههای شیعه شانزده درصد جمعیت افغانستان را تشکیل میدهند. سه گروه دیگر مهم قومی اهل سنت پشتوها، تاجیکها و ازبکها هستند که اکثریت اهل سنت افغانستان را شامل میشوند. «گزاویه پلانول»( Xavier de Planhol) درد اصلی افغانستان را همین تعدد ریشههای قومی میداند و به ویژه نبود روابط پایدار میان اقوام آن. (ص 88)
ساختار روحانیت هزارههای دوازده امامی در مقایسه با ایران ضعیفتر است؛ این ویژگی در ساختار و سازمان روحانیت شیعیان آذربایجان نیز مشهود بود اما با این تفاوت که هزارهها مرز مشترکی با ایران ندارند.
در بخش بعدی وضعیت شیعیان در کشور ترکیه تشریح شده است. بیست و پنج درصد جمعیت ترکیه شیعه مذهباند و این میزان در عهد امپراتوری عثمانی سنی مذهب رقم کوچکی نیست. این فرقه شیعه که «علوی» خوانده میشود، فرقهای «بسته» است؛ به عبارت دیگر میتوان علوی بدنیا آمد اما نمیتوان علوی شد. اینان پیرو مکتب شیعه دوازده امامی هستند اما روحانیت منسجم و سازمان یافته ندارند و قائل به الوهیت برخی از شخصیتها هستند ویژگی دیگر علویها خرقه پوشی است که به آن جنبهای از اختفا میدهد. (ص 91-92)
این اختفاء منجر به سوءظن حکومت عثمانی شد و باعث محرومیتهای گوناگون اجتماعی شد؛ این محرومیت اجتماعی باعث پیوستن وسیع توده های علویان به کمالیزم (کمال آتاتورک) گردید. در درون این فرقه کردهای علوی قرار دارند که اقلیتی در اقلیت محسوب میشوند؛ زیرا از نظر تاریخ ترکیه سنتی آنها شیعیانی هستند در یک دنیای سنی و کردهایی هستند در یک دنیای ترک. همچنین علویان اعتقاد راسخی به حکومت غیرمذهبی و ارزشهای چپ دارند. فرقه دیگر شیعه در ترکیه «بکتاشیه» است. سازماندهی آنان شکل خانقاهی دارد برخلاف علویان آیین شان به روی همکیشان تازه گشوده است. علاوه بر ترکیه در کشورهای بالکان مثلاً در آلبانی نیز مریدانی دارد.
فصل 8 دربارة شیعیان شبه قاره هند است. باز هم وضعیت در اقلیت بودن برای شیعیان مسأله ساز است. تا قبل از استقلال، از دو نظر در اقلیت قرار داشتند؛ یکی در برابر تودهی عظیم هندوها و دیگری در مقابل سایر مسلمانان. حدود ده درصد مسلمانان شبه قاره را شیعیان تشکیل میدهند پس از استقلال در سال 1947 و تقسیم هند براساس مذهب قسمتی در پاکستان غربی و تعداد کمی در پاکستان شرقی – بنگلادش – مستقر شدند. در پاکستان به دو بخش اکثریت دوازده امامی و اقلیت اسماعیلی تقسیم میشوند؛ این اقلیت تحت فشار و تعرض پیوسته گروههای افراطی سنی قرار دارند. در هند نیز این خشونت و طرد توسط گروههای افراطی هندو اعمال میشود. فرانسوا توال در پایان فصل 8 نکته جالبی متذکر میشود: «نمونهی شیعیان پاکستان و هند به خوبی روشنگر این مسأله است که یک جامعه شیعه هر کجا باشد در کنار یک اکثریت سنی نمی تواند زندگی آرامی داشته باشد. حتی در جوامع دور افتاده شیعیان که ایران نفوذ سیاسی – مذهبی چندانی بر آن ها ندارد.» (ص 103) آخرین بخش از قسمت دوم کتاب که به شیعیان غیرعرب اختصاص دارد؛ درباره شیعیان آسیای مرکزی است. حضور ناچیزی شیعیان در این بخش از جهان دارند و به سه دسته عمده تقسیم میشوند. پیروان فرقهی اسماعیلیه منطقهی بدخشان افغانستان، شیعیان بدخشان تاجیکستان و نیز مسختهای ازبکستان.
شیعه های اسماعیلیه نزاری منطقه بدخشان به همت ناصرخسرو شاعر ایرانی در قرن یازدهم میلادی به این مذهب گرویدند. در دوران حکومت استالین، با جدا کردن قسمتی از ازبکستان، جمهوری فدرال جدیدی به نام تاجیکستان تشکیل شد. هدف از این اقدام تحت فشار قرار دادن افغانستان بود که اقلیت بزرگی از تاجیک ها تحت سلطهی پشتوها میزیستند. در تاجیکستان یک منطقه خودمختار بدخشان علیا ایجاد شد و منطقه سفلی نیز بدخشان افعانستان قرار دارد اسماعیلیه این دو سوی مرز چندان با یکدیگر احساس همبستگی ندارند. این افراد تحت فرمان رهبر روحانی خود آقاخان بوده و از اعقاب و اخلاف فرقه حشاشین قرن دوازدهم میلادی میباشند. اقلیت شیعه دیگر که وضعیتی پیچیده و غم باری دارند. مسختها هستند که گرجیهایی هستند که در قرن هفدهم اسلام آوردند. این گروه زبان ترکی را اخذ کردند و شیعه شدند. چون در جنوب گرجستان در نزدیک مرز ترکیه مستقر بودند استالین آنها را مجبور کرد به ازبکستان تبعید شوند تا مبادا به عنوان ستون پنجم ترکیه عمل کنند. پس از فروپاشی شوروی و استقلال ازبکستان سختها به طور رسمی از گرجستان تقاضای مهاجرت به منطقهای اصلی خود داشتهاند اما گرجستان بدان توجهی نشان نداده است.
«شیعیگری عرب با بیداری محرومین» عنوان بخش سوم کتاب است که در آن به پهنه عربی تشیع توجه میشود . این کتاب پیش از حمله آمریکا به عراق تحریر شده است در نتیجه عنوانی که نویسنده برای فصل عراق برگزیده «تناقض عراق» است؛ با وجود اکثریت شیعی در این کشور همیشه اهل سنت حاکم بودهاند به جز مقطع کوتاهی در قرن دهم میلادی که آل بویه در عراق حکومت می کرد.
کشور عراق مخلوق انگلستان پس از تقسیم امپراتوری عثمانی است. سلسله هاشمی و بعد از آن حزب بعث هر دو تقویت اهل سنت را در پیش گرفته بودند. رژیم صدام حسین با اقداماتی مانند صنعتی کردن منطقه شیعیان و تسریع دگرگونی در زندگی روستاییان و مراقبت شدید جوامع شیعه روشهای مختلفی در جهت جلب شیعیان به سوی دولت اتخاذ کرد اما پیروزی انقلاب اسلامی در ایران همه ملاحظات را دگرگون کرد. حکومت شیعی ایران تهدیدی بالقوه برای رهبران بغداد به حساب میآمد که میتوانست موجب تجزیه عراق شود. جنگ 1981 تا 1988 پیامد این نگرانی بود. تهاجم به کویت در سال 1990 و در پی آن جنگ اول خلیج فارس و جنگ دوم خلیج فارس حاکمیت سیاسی عراق را کاملاً دگرگون کرد و اکنون شاهدیم که دومین حکومت شیعی که موجب وحشت در جهان عرب شده است از طریق دموکراتیک در حال شکلگیری است و پیامدهای آن هم برای جهان عرب سنی و هم جهان تشیع در آینده قابل ملاحظه است.
فصل بعدی وضعیت «شیعیان خلیج فارس» را بررسی میکند اگر جمعیت تمام منطقه خلیج فارس را در نظر بگیریم 70 درصد آنان شیعیان هستند. باز هم در این مناطق اقلیتهای محروم مذهبی شیعه هستند با این تفاوت که این منطقه نفت خیز است؛ منطقه احساء عربستان سعودی از مرز کویت تا سرحدات قطر، 25 درصد جمعیت کویت، 20 درصد جمعیت قطر، 6 درصد جمعیت امارات متحده عربی و از همه مهم تر بحرین با 65 درصد جمعیت شیعه.
قدمت شیعیان بحرین که در زمان پهلوی دوم از ایران جدا شد به قبل از سلسله صفویه و به زمان حکومت قرمطیان در قرن نهم میلادی باز میگردد. بحرین با اتکا به کمک همسایه جنوبی اش عربستان به مهار شیعیان میپردازد که البته در درازمدت سیاست مهار و کنترل جوابگو نیست. حوادث پس از یازدهم سپتامبر و تحولات عراق، حکومتهای غیردموکراتیک عرب منطقه خلیج فارس را به تکاپو واداشته که در مورد تداوم حکومتشان بیاندیشند.
اولین جدایی و انشقاق شیعی که فرقه زیدیه پنج امامیاند با حکومتی بیش از هزار سال بادوامترین دولت شیعه مذهب تاریخ اسلام را تشکیل دادند. این دسته از شیعیان منزوی در محاصره مناطق وسیعی سنی مذهب قرار داشته و از سایر شیعیان جهان از نظر جغرافیایی دور افتادهاند. یمن محل اتصال آسیا و آفریقا و در کنار شاخ آفریقا مسلط بر دماغهای ژئواستراتژیک است که محل عبور بخش مهمی از نفت دنیا است.
در منطقه ثروتمند «عسیر» یمن که پس از فروپاشی عثمانی و استقلال یمن بر سر مالکیت آن با عربستان سعودی وارد جنگ شدند، عدهای از اسماعیلیان از شاخه مستعلیه یعنی بازماندگان خلافت قرمطی که مرجعیت آقاخان را به رسمیت نمیشناسند نیز سکنی دارند. در سه فصل انتهایی، «توال» به شیعیان سوریه و لبنان میپردازد. سوریه کشوری چند قومی و چند مذهبی است. در کنار اکثریت سنی مذهب اقلیت مهمی از فرقه علوی (سیزده درصد)، دروز (سه درصد) و پیروان فرقه اسماعیلیه (یک درصد) قرار دارند. علویان در واقع شیعیانی هستند که امام یازدهم را آخرین امام برحق از اولاد پیغمبر میشناسند. این شکل جدید از مذهب شیعه در ابتدا در قسمت جنوبی عراق رواج داشت و سپس تا قسمت شمالی سوریه گسترش یافت. ژنرال حافظ اسد که از اقلیت شیعیان علوی بود با کنترل توأمان ارتش و حزب بعث منجر به قبضه قدرت توسط این اقلیت در سوریه شده است اما برخلاف صفویه که در ایران سیاست شیعی سازی را در پیش گرفت، علویان هرگز سعی در علوی کردن کل جامعه نداشتهاند بلکه صرفاً به کنترل و رهبری اکتفا کردهاند. (ص 147)
دروزها انشعابی از فرقه اسماعیلیه هستند که در مصر در قرن یازدهم میلادی شکل گرفتند و مذهبی بسته است و نمیتوان به این فرقه گروید. پس از انقراض فاطمیان به ناچار به جبل لبنان کوچ کردند. دروزها در چهار کشور پراکندهاند: سوریه، لبنان، اسرائیل و اردن.
در سوریه اگر چه دورانی در ائتلاف با علویان به سر میبرند اما در سال 1966 شرکت تعدادی از افسران دروز در یک توطئه علیه علویان منجر به از دست دادن موقعیت برتر در این ائتلاف شد. در لبنان نیز ویژگی بنیادین تاریخ لبنان دشمنی بین دروزها و مارونیها مسیحی است. این داستان هم در قرن نوزدهم، هم در دوران قیمومت و هم در دورهی پس از استقلال صادق بوده است. «ولیدجمبلاط» رهبر جامعه دروزهای لبنان سیاستی که در لبنان در پیش گرفته بر پایه نابودی دولت مبتنی بر نمایندگی جوامع مذهبی تحت سلطه مارونیها استوار بود. این تضادها فقط به مارونیها ختم نمیشود. علی رغم تعلق مشترک به مذهب شیعه دروزها در مقابله با سوریه علوی تردیدی به خود راه نمیدهند و نیز از درگیریهای خشونت بار با شبه نظامیان شیعه امل اجتناب نکردهاند و اخیراً نیز در جریان جنگ 33 روزه با اسرائیل و واقعه ترور رفیق حریری با شیعیان حزب ا… نیز رابطه خصمانهای برقرار کردهاند. توال از مجموعه این وقایع در لبنان نتیجه گیری جالبی میکند: «بحران لبنان بار دیگر ثابت مینماید که در میان جوامع مذهبی مختلف شیعه هرگز همبستگی دراز مدتی تحت لوای شیعیگری وجود نداشته است». (ص 157).
وضعیت دروزها در اسرائیل از همه جالب توجهتر است زیرا تنها اعرابی هستند که اجازه خدمت در ارتش اسرائیل را دارا هستند. داستان همکاری دروزها با اسرائیلیان به دوران قیومیت انگلیس بر فلسطین باز میگردد که در اعتراض به حضور انگلیسیها با محافل صهیونیستی همکاری میکردند که این اتحاد هنوز هم تداوم دارد.
در سالهای 1960 احیای تشیع در لبنان با فردی ایرانی به نام موسی صدر در لبنان پیوند خورد اگر به هنگام پیدایش تشیع در ایران شاهان صفوی از روحانیون لبنانی کمک گرفتند. چند قرن بعد روند معکوسی شکل گرفت؛ بازگشت شیعیگری در لبنان حتی قبل از وقوع انقلاب اسلامی 1979 از یک طرف با ایرانی شدن روحانیت و از طرف دیگر با تشدید روابط میان روحانیون ایران و لبنان همراه بود. البته مداخلات ایران و سوریه در لبنان منجر به دوگانگی در آرایش شیعیان دوازده امامی در لبنان شده است. حزب ا… لبنان هواخواه ایران و شیعیان امل هواخواه سوریه هستند.