یا أرحم الراحمین، ارحمنى اذا خرج من الزبانیه نداء: أین جواد بن الشفیع، المسوف نفسه فى الدنیا بطول الأمل المضیع عمره فى سوء العمل؟! فیبادرون بمقامع من حدید و یستقبلونى بعظائم التهدید و یسوقوننى الى العذاب الشدید و ینکسوننى فى قعر الجحیم و یقولون: (ذق انک انت العزیز الکریم)(89) ویسکنوننى(90) داراً یخلد فیها الأسیر ویوقد فیها السعیر، شرابى فیها الحمیم و مستقرى الجحیم!
الزبانیه تقمعنى و الحاویه تجمعنى، أمنیتى فیها الهلاک و مالى منها فکاک؛ قد شدت الأقدام بالنواصى و اسودت الوجوه من ظلمه المعاصى، ننادى من أطرافها و نصیح من حوالیها و أکنافها: یا مالک قد حق علینا الوعید، یا مالک قد أثقلنا الحدید، یا مالک قد نضجت منا الجلود، یا مالک أخرجنا منها فانا لا نعود!
فنجاب: هیهات لات حین أمان و خروج لکم من دار الهوان، ف (اخسئوا فیها و لاتکلمون)(91) ولو أخرجتم منها لکنتم الى ما نهیتم عنه تعودون؛ فعند ذلک یحصل القنوط البت و یجىء الأسف العظیم و الندم الألیم؛ فنکب على وجوهنا فى النار، النار من فوقنا و النار من تحتنا و النار من أیماننا و النار عن شمائلنا؛ فنکون غرقى فى النار، طعامنا النار، شرابنا النار، فراشنا النار، لباسنا النار، مهادنا النار؛ فنبقى فى مقطعات النیران و سرابیل القطران و ضرب المقاطع و ثقل السلاسل، نتجلجل فى مضایقها و نتحطم فى درکاتها تغلى بنا النار کغلى القدور و نهتف بالویل و الثبور و لنا مقامع من حدید تهشم بها جباهنا و یتفجر الصدید من افواهنا و یتطقع من العطش أکبادنا و تسیل على الخدود أحداقنا و تسقط من الوجنات لحومها و یتمعط من الأطراو شعورها و جلودها و کلما نضجت جلودنا بدلونا جلوداً غیرها قد عریت العظام من اللحوم و ما بقى من الدسوم رسوم؛ فبقیت الأرواح منوطه بالعروق و معذلک نتمنى الموت و نقول: (یا مالک لیقض علینا ربک قال انکم ماکثون)(92) اى خداى ارحم الراحمین، به من رحم کن هنگامى که از میان شعلههاى سوزناک جهنم فریادى برخیزد که: جواد بن شفیع(93) کجاست؟! همان کسى که با آرزوهاى طولانى خود و امروز و فردا نمودن وقت گذرانى کرد و با پرداختن به کارهاى زشت عمرش را ضایع نمود؛ پس از این نداى هولناکمأموران ویژه جهنم با عمودهاى آهنین با سرعت تمام به سراغ من مىآیند و مرا کشان کشان به سوى عذاب سخت و شدید مىبرند و به قعر جهنم سرنگونم مىکنند در حالى که مىگویند: بچش که (تو به پندار خود) بسیار قدرتمند و محترم بودى! و در جایى مرا مسکن مىدهند که به اسارت گرفته شده، براى همیشه، در آنجا اسیر است و آتش آن شعلهور و نوشابه من بسیار داغ و اقامتگاهم جهنم است که با شعلههاى برفروخته مرا از جا برکند در حالى که قعر دوزخ مرا به کام خود مىکشد، در چنین وضعیتى نهایت آرزوى من این است که هلاک شوم و بمیرم ولى در آنجا از مرگ خبرى نیست و امکان جدایى از آن وجود ندارد. پاها به پیشانى بسته شده و چهره از ظلمت گناهان، سیاه گشته؛ در چنین حالتى از هر طرف فریاد مىکشیم و از هر سو، صیحه مىزنیم که: اى مالک! وعدههاى عذاب در مورد ما محقق شد؛ اى مالک! سنگینى زنجیرهاى آهنین ما را ناتوان ساخت؛ اى مالک! پوستهاى تن ما بریان گردید؛ اى مالک! ما را از جهنم سوزان و طاقت فرسا بیرون بیاور که ما هرگز به کارهاى زشت و گناهان باز نخواهیم گشت.
جواب مىشنویم: هرگز! اینک وقت امان خواهى نیست و امکان خروج از آتش سوزان براى شما وجود ندارد. دور شوید و با من سخن مگویید که اگر به فرض محال شما از این آتش دوزخ خارج شوید و نجات پیدا کنید باز هم به آن گناهانى که از آن نهى شدهاید، باز خواهید گشت!
در این هنگام است که کاملاً ناامید مىشویم و مىفهمیم که هیچ راه نجاتى برایمان وجود ندارد پس تأسف بزرگ و ندامت دردناک تمام وجود ما را در بر مىگیرد، پس به صورتهایمان در آتش فرو مىافتیم: بالاى سر ما آتش، زیر پاى ما آتش، سمت راست ما آتش، طرف چپ ما آتش، پس به طور کلى غرق در آتش خواهیم بود حتى غذاى ما آتش، نوشابه ما آتش، بستر ما آتش، جامه ما آتش، استراحتگاه ما آتش خواهد بود!!!
ما در میان پارههاى سوزناک جهنم با لباسهایى از قطران(94) در زیر ضربات گرزها و سنگینى زنجیرها باقى ماندهایم و در تنگناهاى جهنم همچنان فرو مىرویم و در درکات آن خرد مىشویم که در آن درکات به جوش آمدهایم مانند به جوش آمدن غذا در میان دیگها!
و در این هنگام فریاد واویلاى ما بلند مىشود و عمودهاى آهنین بر سر و صورت ما فرود آمده پیشانىها در اثر آن ضربات شکافته مىشود و آب بدبوى متعفن از دهانهاى ما جارى مىشود و از سوز عطش جگرهاى ما پاره پاره مىگردد و حدقههاى چشمانمان از کاسهشان در آمده و مثل اشک به صورتمان فرو مىریزد و از اعضایمان گوشت جدا شده و ساقط مىشود و از طرف آن پوستها و موىهاى کنده مىشود و هرگاه پوستهایمان بریان شد و از هم گسسته گشت، آنگاه عوض آنها پوستهاى تازه قرار مىدهند، در این هنگام استخوانها در اثر شدت آتش از گوشتهاى بدن کاملاً عریان مىشود و هیچ چیز از آنها در استخوانها باقى نمىماند جز جانها که به رگها وابستهاند و با پاره شدن این رگها، مرگ قطعى مىشود ولى مرگ به سراغمان نمىآید لذا از درگاه احدیتدرخواست مرگ مىکنیم و آرزویمان این مىشود که هرچه زودتر بمیریم و در این حال مىگوییم: اى مالک دوزخ! (اى کاش) پروردگارت ما را بمیراند (تا از این عذاب دردناک طاقت فرسا آسوده شویم)! مىگوید: شما در اینجا ماندنى هستید! .
****************
پاورقی:
89)سوره دخان (44)، آیه 49.
90)فاسکنونى (نسخه بدل).
91)سوره مؤمنون (23)، آیه 108.
92)سوره زخرف (43)، آیه 77.
93)نام خود مؤلف است.
94)قطران: ماده چسبنده بسیار بدبوى قابل اشتعال است.