آنچه که «آیت الله خمینی(س)» را در یک برهة زمانی کوتاه به «امام خمینی(س)» مبدل کرد و کسوت رهبری و جلوداری یک انقلاب بزرگ را بر اندام استوار این مرجع دینی برازنده ساخت، علاوه بر شرایط مساعد اجتماعی و کشش فطری مردم به سوی این مرکز نورانی، در قابلیت ها و خصایص بی بدیلی نهفته بود که در عمق وجود ایشان جای داشت و در هنگامه پر ابتلای عمل متجلی گشت.
در برهة هیجده ماهة خیزش انقلابی، چهره ای از حضرت امام(س) نمایان گردید که بی شباهت به الگوهای شناخته شدة رهبری در حرکت های بزرگ اجتماعی نیست؛ لیکن برخی از این خصوصیات عام در ایشان چنان بارز و متکامل است و در یک ترکیب به ظاهر متعارض نما به آنچنان توازن و تعادل شگرفی رسیده است که اعجاب ژرف بینان گوهرشناس را برانگیخته است.
مقالة حاضر به بررسی مهمترین ویژگی های منحصر به فرد امام در رهبری قیام که در «اصول» مبارزاتی، «خط مشی» سیاسی و «تاکتیک» های عملی ایشان نمایان گردید، پرداخته است.
در طول خیزش انقلابی مردم طی سال های 1357 – 1356 ، از طریق اقبال و روآوری توده وار به سوی آیت الله خمینی(س) و درک و اعتماد متقابل ایشان نسبت به آنان، پیوند و ارتباط وثیقی میان مردم و رهبری پدید آمد که کمتر نظیری برای آن در انقلاب های اجتماعی تاریخ معاصر می توان سراغ گرفت. موقعیت و اعتبار ایشان که تا پیش از این عمدتا در میان مسلمانان مبارز، عناصر سیاسی و مقلدین پای بند ایشان شناخته شده بود، در زمانی کوتاه همگام با رشد انقلابی مردم ایران چنان گسترش و نما یافت که به سطح رهبری های فرهمند و پیامبرگونة تاریخ نزدیک گردید. پس از این بود که نسبت میان مقلد و مرجع به رابطه میان امت و امام که بیانگر نوعی قیادت فراگیر و ذوابعاد می باشد، مبدل شد.
حضرت امام(س) قبل از هر چیز یک عالم و راهنمای دینی بودند و در این مقام، معلم اعتقادی، مرشد اخلاقی و مرجع فقهی مسلمانان به شمار می رفتند؛ لیکن ایشان در طول چند دهه تلاش علمی و حداقل دو دهه مبارزة عملی چنان اقتدار و اعتباری به این مقام بخشیدند و بر ابعاد و حیطة عمل آن، چنان افزودند که حتی در معنای رایج مرجعیت دینی نیز توسعی شگرف پدید آمد و آن را از مصدر احکام فقهی مقلدان به قائد اجتماعی – سیاسی جامعه تبدیل کرد. هر چند مرجعیت های دینی نوعا حامل متابعت های «مجذوبانه» و توام با سرسپردگی اند و به همین سبب نیز از انواع پیروی های «میثاقی» و «عاقلانه» در شخص ایشان بود.[1] یعنی از هر یک از این مبادی که نظر می شد؛ حضرت امام(س) شایسته ترین و برجسته ترین شخص برای قبول این امانت و عهده گذاری این رسالت به شمار می آمد.
برخی از مهمترین ویژگی های رهبری حضرت امام(س) را که از خصایص شخصیتی و فضائل اخلاقی ایشان نشات می گرفت، چنین می توان برشمرد؛ این خصوصیات برجسته، از شمار مواردیست که از شدت ظهور، نوعی اجماع و اتفاق دربارة آن وجود دارد و در گزارش ها و تحلیل های خودی و بیگانه بدان التفات شده و به مواردی به آنها اشارت رفته است:
تغییر رای و انعطاف در مواضع، سکة رایج بازار سیاست است و اساسا بسیاری سیاست را بازی مواضع در یک فرآیند چند طرفة چانه زنی قلمداد کرده اند. بر پایة چنین تعبیری، در این میدان هیچ موضع و رای غیر قابل تغییر و هیچ بازیگر ثابت قدمی وجود ندارد و هیچ دعوی قاطع و یک کلامی از هیچ فردی پذیرفته نیست؛ چرا که چنین فروضی، اساسا امکان شکل گیری هر گونه تعامل و تبادل سیاسی را از پیش منتفی می سازد. برخی با تسرّی نابجای خصوصیات حاکم بر یک شرایط متعارف و متوازن سیاسی به وضعیت های انقلابی، ساده لوحانه «ثبات قدم» و «عزم راسخ» حضرت امام(س) در اتخاذ مواضع تهاجمی و مسدود کردن راه هر گونه سازش با شاه را به حساب نا آشنایی ایشان با «سیاست» تعبیر می کردند؛ غافل از اینکه در یک شرایط انقلابی، پای بندی به اصل پایداری بر مواضع و تحریم چانه زنی با طرف رقیب و دستگاه رو به زوال، از جوهر انقلابی و پختگی سیاسی جبهة انقلاب ناشی می گردد.
حضرت امام(س) در طول مبارزات خویش، خصوصا در دوران خیزش سراسری منتهی به پیروزی انقلاب، چهرة شاخصی از یک مبارز سرسخت و رهبر قاطعی را که در تاریخ مبارزات سیاسی ایران و جهان مصادیق نادری دارد، نمایان ساخت. لوسین ژرژ خبرنگار روزنامة فرانسوی لوموند در همین رابطه می گوید:
«آیت الله عزمی راسخ و کامل دارد و درصدد قبول هیچ گونه مصالحه ای نیست؛ مصمم است که در مبارزة خود علیه شاه تا پایان پیش برود.»[2]
و برژینسکی مشاور امنیت ملی کارتر، در کمال سرافکندگی از شکست استراتژی های نو به نوی آمریکا، اعتراف می کند که: «خمینی یک انسان سازش ناپذیر است.»[3] هیچ کس نتوانست ثبات رای امام را به خشک سری یا موقع ناشناسی ایشان حمل کند؛ تجربیات عدیده ای در طول انقلاب این حقیقت را نمایان ساخت که ثبات رای و سازش ناپذیری امام در «توکل»، «دشمن شناسی» و «درایت و دوراندیشی» سیاسی و از همه مهمتر در استراتژی «عمل به تکلیف» ایشان ریشه داشت نه در عدم درک مقتضیات عمل و ساز و کار سیاست.
نوعا رهبران انقلابی از شخصیت های هیجانی و گداخته برخوردارند و این حالات بجز تجلی و تظاهر زندگی سراسر التهاب آنان، از آشوب و غوغای درونیشان نیز متاثر است؛ به علاوه بخشی از این نوع تظاهرات در رهبران انقلابی از این گمان نشات می گیرد که نمایش اطوارهای هیجانی و پرحرارت از سوی یک رهبر سیاسی، می تواند در تهییج و ملتهب ساختن عواطف توده ها موثر افتد و بر شدت و خشونت حرکت انقلابی بیفزاید. در تجربیات تاریخی، این حالات و خصوصیات چنان رواج و شیوع دارد که نوعی «شخصیت نمایی» از رهبران انقلابی را در ذهنیت ناظران و نظریه پردازان انقلاب پدید آورده است و بعضا هر گونه تفاوت یا تغایری با این الگو، تردید یا اعجاب آنان را بر می انگیزد. حضرت امام(س) که الگوی منحصر به فردی از رهبری یک انقلاب بزرگ را به منصة ظهور رساندند، این چهرة قالبی از رهبران انقلابی را نیز دگرگون ساختند. رفتار متین و منش موقرانه ای که اصولا از یک رهبر دینی انتظار می رفت، هیچ گاه حتی در هجوم التهابات و هیجانات ناشی از شرایط حاد انقلابی از ایشان ترک نشد و کوران حوادث بر آن اثر نگذاشت؛ چرا که این خصائص از ملکات شخصیتی ریشه دار ایشان می جوشید، نه از خودآرایی و مردم فریبی های سطحی. لوسین ژرژ در اینجا نیز تلقی و برداشت دقیقی ارائه داده است؛ او می گوید:
«نه هنگامی که می گفت ایران باید از شر شاه خلاص شود و نه در وقتی که به مرگ پسرش اشاره می کرد، آثار هیجان در صدا و چهره اش دیده نمی شد. وضع رفتار و قدرت تسلط و کف نفس او خردمندانه بود.»[4]
یا خبرنگار روزنامة فیگارو که می گوید:
«بدون اینکه صدایش را بلند کند، با وقار با ما صحبت می کند.»[5]
این که در رقابت و نزاع سیاسی برای دستیابی به قدرت ، طرفین دعوا از طریق پوشاندن و پنهان داشتن اغراض و مطامع اصلی خویش، به کار بردن خدعه و نیرنگ و تلون و تغییر دائمی مواضع، خود را درگیر یک بازی همه جانبة سیاسی نمایند، ظاهرا یک رویة جاری و پذیرفته شده است و رقیبی که بتواند با پرهیز از تخاصمات رودررو، تنها از فرصت های طلایی نادر و و رخنه و شکاف پدید آمده در صفوف دشمن و در بین رقبا، همچون صیادی ماهر استفاده نماید، پیروز واقعی و نهایی منازعه به شمار خواهد آمد. آنچه که در این بازی گونة سیاسی به عنوان عنصر مزاحم شناخته می شود و هیچ خریداری در میان سیاست بازان متعارف ندارد، «صراحت لهجه»، «گلاویز شدن رودررو» و «پایداری در مواضع» است و صاحب این خصوصیات، معمولا فاقد شم سیاسی و نا آشنا با قواعد آن شناخته می شود.
حضرت امام(س) از معدود چهره های سیاسی شاخص چند دهة اخیر است که سیاست را با ملاحظة اصول اخلاقی و رعایت آداب جوانمردی و به طور کلی با قواعد خاص خودشان دنبال می کنند؛ به نحوی که هیچ گاه کمترین تعارضی میان نیات الهی و مقاصد دینی ایشان با افعال و موضع گیری های سیاسی شان پدید نیامده است. هیچگاه نشد که در سخت ترین شرایط هم به روش های جاری و پذیرفته شده در دنیای سیاست، یعنی «پنهان کردن مواضع» به منظور فریب دشمن، ابراز «تسامح نابجا» برای جلب نظر رقبا، یا تشدید هیجانات انقلابی مردم با بزرگ نمایی های کاذب و اغراق آمیز متوسل شوند. خط مشی امام در طول مبارزات 15 سالة ایشان «صریح»، «ساده» و «قاطع» بود و هیچ جزیی از عقاید و آرمان های دینی و اصول اخلاق خویش را برای دستیابی به یک پیروزی سیاسی مرحله ای زیر پا نگذارند.
صراحت و تندی حملات حضرت امام (س) به شاه و دستگاه وابسته اش در آغاز قیام در سال 42، هیچ کم از هجمة ایشان پس از فرار شاه و واقع شدن انقلاب مردم در آستانة پیروزی نداشت.[6] چنین نشد که امام مبارزة با قدرت های مداخله گر و پشتیبان شاه را به بعد از سرنگونی استبداد موکول کنند[7] و حتی چنین نبود که بخواهند از طریق دامن زدن به تضاد منافع شرق و غرب، به نفع انقلاب استفاده ای ببرند.[8] ضرورت های مبارزه و مقتضیات مرحلة سرنگونی باعث نگردید که بر روی اصول آرمانی خویش پا گذارند و به اتحاد و صف بندی های تاکتیکی با جریان های ضد دینی و غیر مردمی تن در دهند.[9] هر چند امام به فرآیند تدریجی آمادگی ذهنی – روانی مردم برای مشارکت در یک حرکت فراگیر انقلابی بسیار اهمیت می دادند و از اقدامات تند بی پشتوانه حمایت نمی کردند، لیکن این موجب آن نبود که خود نیز گرفتار نوعی تلون مواضع گردند و به استراتژی های گام به گام متوسل شوند.[10]
همان طور که پیش از این آمد، از مهم ترین خصوصیات حضرت امام(س) ، «صراحت لهجه» و شفاف بودن مواضع ایشان بوده است. بدون تردید یکی از علل اصلی گسترش محبوبیت و مقبولیت امام در میان مردم وجود همین ویژگی در شخص ایشان بود. هر چند دشمنان به علت عدم درک صحیحی از امام، او را شخص پیچیده ای ارزیابی می کردند؛[11] لیکن هیچ گاه در میان مردم چنین گمان و برداشتی راجع به امام پدید نیامد و ابراز نشد. زبان امام آشناترین و قابل فهم ترین زبان برای مردم بود و مواضع ایشان روشن ترین و ابی ابهام ترین مواضع.
در عین صراحت لهجه و شفافیت مواضع، حضرت امام(س) از ذهنی بسیار پیچیده که لازمة طراحی و برنامه ریزی یک حرکت حساب شدة انقلابی در یک منازعة چند طرفه است،برخوردار بودند.
یکی از فرازهای مهم سخنان و اعلامیه های حضرت امام(س) در دورة دو سالة منتهی به پیروزی انقلاب،توصیه به وحدت صفوف بود. اهمیت و جایگاه محوری این مساله در ادبیات سیاسی امام وقتی بهتر احراز می گردد که می بینیم ایشان در اغلب بیانات و بیانیه های این دوره، به نحو تفصیلی یا گذرا، به اشاره و یا با تاکیدی مستقیم بدان پرداخته اند.
با تامل در ادبیات بر جای مانده از امام مشاهده می گردد که روی خطاب ایشان در رعایت «وحدت کلمه» و زدودن اختلافات، به افراد و عناصری است که از نظر ایشان محل توجه و اعتنا بوده اند:
- صاحبان برداشت های متفاوت از اسلام.[12]
- جناح های مختلف روحانیون.[13]
- روحانیون و روشنفکران.[14]
- جبهه ها و احزاب مختلف.[15]
- نیروهای داخل و خارج.[16]
- میان آقایان خارج کشور.[17]
- میان انجمن های اسلامی خارج کشور.[18]
- همةاطراف مساله و به طور کلی میان مردم از هر قشر و طبقه.[19]
- سران دول عربی و اسلامی.[20]
هر چند که وحدت صفوف در تضمین پیروزی، ضرورتی اجتناب ناپذیر بود و حصول نتیجه را تسریع می نمود و به همین دلیل به مثابة یک اصل محوری، در مرکز توجهات امام قرار داشت؛ لیکن این اهمیت و آن اهتمام، هیچ موجب نگردید تا ایشان در راه دستیابی بدان، اصول خویش را فرو نهند و به منظور گسترش دامنةآن و تسهیل امر، به نوعی تقلیل گرایی گرفتار آیند. حضرت امام (س) با وجود آن درک وسیع و شناخت عمیقشان از گرایش های متنوع موجود در جامعه و مشرب بازشان در سهیم نمودن تمامی اقشار و وارد کردن تمامی جناح ها در جبهة مبارزه با شاه، هیچ گاه اجازة کوچکترین تسامح و گذشت را در فروگذاری اهداف الهی نهضت و به تعویق انداختن اصول آرمانی این قیام دینی در راه کسب مصالح مقطعی و پیروزی های مرحله ای به خود و به دیگران ندادند و همواره مردم را به تبری جستن از دستجات کمونیست[21] و عناصر غیر اسلامی[22] و احتراز از گرایش های شرقی و غربی[23] و مکاتب انحرافی[24] و کنار گذاردن شعارهای غیر اسلامی[25] سفارش می نمودند. ایشان بی هیچ ملاحظه و مصلحت اندیشی در پیام 14 آبان 57 به مناسبت کشتار دانشگاه تهران ، اصول و محورهای وحدت را چنین برمی شمارند:
«هر کس و یا هر گروه که با این پیشنهادهای سه گانه (سرنگونی سلطنت سلسلة پهلوی، برچیدن رژیم سلطنتی و برپایی جمهوری اسلامی) موافق نیست،راه او غیر از راه ما و ملت ایران است.»[26] [27]
زندگی و سلوک فردی امام نشان می دهد که حدت مبارزه و کثرت فعالیت های سیاسی در ادوار مختلف هیچ باعث نشد که ایشان از توجه دائمی به مقصود نهایی و مراقبه بر حیات معنوی خویش لحظه ای غافل شوند و یا به سبب کثرت اشتغالات حتی برای یک روز، انجام مستحبات و اقامة نوافل از ایشان ترک شود. استواری شخصیت و رکون معنویت در جان ایشان، تصور وقوع چنین سهو و تکاهلی را اساسا محال می ساخت. امام در تمام طول نهضت خصوصا آنجا که صبغة دنیوی کار افزون می گردید و کوران حوادث برخی را از مقصد و مقصود اصلی غافل می نمود، بر این امور بیشتر تاکید می کردند و توجه می دادند:
«البته مبارزه با دشمن، مبارزه با فساد، مبارزه با این حکومت های فاسد جزء برنامه های دولت اسلامی است و جزء احکام است، لکن انحصار به این ندارد. آقایان همان طوری که در این جهت اقدامات می کنند و فعالیت ها می کنند، راجع به آن تکالیف شخصیه خودشان،راجع به تکالیفی که خدای تبارک و تعالی از افراد خواسته است و همه اینها به نفع خود انسان است، راجع به این هم باید خیلی کوشش داشته باشند و خودشان را به واسطة همین امور بسازند.»[28]
ایشان اساسا حفظ سلامت و خلوص در مبارزات سیاسی به منظور دستیابی به اهداف دنیوی را مشروط به توجه به معنویت و عقیدة به توحید و معاد می دانستند:
« باید جوانان ما بدانند تا معنویت و عقیدة به توحید و معاد در کسی نباشد، محال است از خود بگذرد و در فکر امت باشد.»[29]
شاید در هنگامه ای که فوج فوج جوانان در جستجوی یک مکتب مبارز و ایدئولوژی انقلابی به سمت اسلام روی می آوردند و گمشدة خویش را در آرمان های اجتماعی و سیاسی اسلام می یافتند، اینچنین تاکید و اصرار بر ناتمام بودن کار در صورت غفلت از بعد معنوی دین، آنچنان هم به مصلحت مبارزه و تجمیع قوا به نظر نمی آمد؛ لیکن در مرام و مشی امام که صداقت و صراحت با مردم، تکیه بر عنصر آگاهی و عمل به تکلیف الهی برتر از هر مصلحتی بود چنین مصلحت اندیشی هایی جایی نداشت و جز این انتظار نمی رفت:
«در هر صورت چون اسلام برای تربیت ماها آمده است، تا تبعیت از آن نکنیم به همة ابعادش، تربیت نمی شویم. نباید حالایی که شما جوان های عزیز ما مشغول شده اید به علوم طبیعی یا مشغول شده اید به یک مجاهداتی که لازم است … دیگر کار به آن طرف نداشته باشید … انسان معنویات دارد، مادیات دارد، مادیاتش اینهاست، معنویاتش هم باید کوشش کنید؛ شما باید عنایت کنید به احکام خدا؛ نمی شود یک مسلمانی بگوید که من مجاهداتش را قبول دارم و معنویاتش را قبول ندارم … شما هم مجاهدات ظاهری تان را و علوم ظاهری تان، علوم طبیعی تان را تکمیل کنید و هم تبعیت کنید راجع به امور معنوی و جهات الهی … تا سعادتمند شوید.»[30]
علاوه بر «ویژگی » های مذکور، با تامل در مواضع و اقدامات حضرت امام(س) در طول دوران انقلاب، برخی «اصول» پایدار و غیر قابل تردید در مشی ایشان در رهبری قابل تشخیص است. این اصول محوری پایة جهت گیری ها ، اتخاذ مواضع، انتخاب برنامه ها و برگزیدن روش های عمل خاص در هر مقطع و مرحله ای از انقلاب بوده است. اساسی ترین اصول حاکم بر ترجیح و گزینش های ایشان در طول دورة انقلابی را چنین می توان برشمرد:
پیوند و بستگی میان امام و مردم در طی انقلاب، یک رابطة دوسویه ای بود که بر پایة «اعتماد متقابل» قرار داشت. اعتماد و ایمان مردم به حضرت امام(س) علاوه بر وجهة دینی، شان فقاهتی و و پایگاه معنوی ایشان، از طریق یک فرآیند تاریخی مبارزه و مقاومت، حفظ و منتقل گردیده بود. اما اعتماد امام به مردم از یک اعتقاد مبنایی به پاک بودن سرشت بشری، قائل بودن به حق حاکمیت انسان بر سرنوشت خویش و مفروض دانستن حق جویی و حق طلبی عامه مردم در صورت زایل شدن تحمیل طواغیت و فریب شیاطین از حیات اجتماعی آنان سرچشمه می گرفت. حضرت امام(س) در مقاطع مختلف و در مواظع گوناگون بر این اعتماد خویش به مردم و متکی ساختن اعتبار و مقبولیت اقدامات انقلابی و برپایی نظام آینده به آرای آنان تصریح کرده بودند.
شاهد مثال در این نگاه مردم محور امام آنجایی است که با وجود آن که در اثبات غاصبانه بودن حکومت شاه،بر عنصر وابستگی به بیگانه، بر سر کار آمدن از طریق زور و مجاری غیر قانونی، زیرا پاگذاردن قوانین جاریهء مملکت و عدم کارآمدی تاکید می نمایند، عمده ترین عامل فقدان مشروعیت آن را «عدم مقبولیت مردمی» شاه و نظام سلطنت عنوان می کنند.
اعتماد و اتکای حضرت امام(س) به آرا و خواست مردم تنها به بعد سلبی انقلاب محدود نمی شد،بلکه ایشان این نگرش را در مراحل اثباتی انقلاب، برپایی نظام آینده و نظارت بر آن نیز تعمیم و تسری می دادند. ایشان به هنگام اوج گیری اعتراضات علیه شاه و نظام سلطنتی در سال 1357 در پاسخ به پیشنهاد سالوسانهء علی امینی برای خارج کردن از بن بست می فرمایند:
«کسی صلاحیت دارد ایران را از بن بست خارج کند که در بین مردم پایگاهی داشته باشد.»[31]
یا در جای دیگر می فرمایند:
«تعیین نظام سیاسی با آرای خود مردم خواهد بود؛ ما طرح جمهوری اسلامی را به آرای عمومی می گذاریم.»[32]
و می فرمایند:
«این حکومت در همهء مراتب خود، متکی به آرای مردم و تحت نظارت و ارزیابی و انتقاد عمومی خواهد بود.»[33]
ایشان طرح حکومت آینده را بر دو پایهء «اارادهء الهی» و «خواست مردم» بنا می نهند:
«ما می خواهیم یک حکومت الهی باشد، موافق میل مردم ، رای مردم و موافق حکم خدا. آن چیزی که موافق با ارادهء خداست، موافق میل مردم هم هست.»[34]
امام بر نقش دائمی مردم چنین تاکید می کنند:
«اولین این مردم هستند که باید افراد کاردان و قابل اعتماد خود را انتخاب کنند و مسئولیت امور را به دست آنان بسپارند.»[35]
با چنین اعتماد و رویکردی که امام به مردم داشتند،استراتژی مبارزاتی ایشان هم نمی توانست فارغ و تهی از مردم باشد. لذا می بینیم که مشی امام در حین مبارزهء رودررو با رژیم شاه، عمدتا بر تلاش برای آگاه ساختن مردم و داخل کردن آنان در فرآیند رو به رشد انقلاب متمرکز است. حضرت امام(س) اساسا با آن خط مشی هایی که به پیشگامی «انقلابیون حرفه ای» و انقلاب کردن «حزب انقلابی» به نیابت از مردم اعتقاد داشتند، مخالف بودند و هیچ حرکت و جریانی را بدون حضور توده ای مردم به عنوان انقلاب به رسمیت نمی شناختند. به همین خاطر بود که ایشان در طول سال های مبارزهء خویش، آن دسته از اقداماتی را که تنها می توانست عناصر محدودی را در مقابل رژیم بسیج و متشکل سازد، توصیه و تایید نکردند؛ بلکه در تمام دوران سعی داشتند تا از پی یک دوره فعالیت های آگاهی دهنده و بستر ساز، زمینه های مساعد یک قیام خودجوش[36] مردمی را فراهم آورند تا جامعه به پای خویش در آستانهء یک خیزش گسترده قرار گیرد.
هر حرکت انقلابی با نظر به «خاستگاه» انقلابیون و رهبران آن و «انگیزه» هایی که با آن توده های مردم را بسیج می کند و «اهداف» و آرمان هایی که برای آیندهء خویش ترسیم می نماید، در واقع صبغهء مرام خاصی را از خود نمایان می سازد. انقلاب ایران نیز به روشنی و از طرق مختلف، ماهیت خاصی را از خویش جلوه گر ساخت که منبعث از خاستگاه مردمی انقلابیون و انگیزه و آرمان های دینی مردم بود. نقش حضرت امام(س) و جایگاه ایشان در مرجعیت دینی و آن پایگاه رفیع و نفوذ اجتماعی مؤثری که در میان مردم داشتند، عامل بسیار مهمی در تثبیت این ماهیت و تنقیح و انجلای آْن از هر نوع آلایش و آمیزش ناصواب بود. ایشان بارها فرمودند که :
«راه رهایی هر ملتی از چنگال استعمار، مذهب است که ریشه در عمق جان آن ملت دارد.»[37]
و یا در جای دیگر می فرمایند:
«به غیر مکتب اسلام و شعار اسلامی، کشور از خطر نجات پیدا نمی کند.[38]
نهضت مقدس اخیر ایران … صد در صد اسلامی است … و نباید آلوده شود.»[39]
علاوه بر تصریح در خاستگاه و انگیزهء دینی قیام، در بیان «اهداف بلند این نهضت» نیز صراحتا از جاری شدن «احکام الهی» به دست «حاکمان صالحی» ، شبیه ائمهء طاهرین سخن می رانند:
«شما نهضتتان برای خداست، برای این است که احکام خدا جریان پیدا بکند. قصد ندارید که حالا به یک نوایی برسید … لکن می بینید که دین خدا در معرض خطر است … »[40]
و یا در جای دیگر در بیان «دلایل مخالفت با شاه» ، اشاره به غصب مقام و مسندی دارند که باید مثل امیرالمؤمنین بر آن تکیه بزنند:
«… باید باز استنکار کنیم برای این که یک کسی آمده است و سلطنت اسلامی ایران را گرفته است. جایی که باید امیرالمؤمنین بنشیند، این نشسته؛ جایی که باید امام حسین بنشیند، این نشسته … این مقام برای اشخاصی است که شرایطی دارد؛ اسلام شرایط معین کرده برای آن کسی که باید تکفل امور مسلمین را بکند. اگر این نفت های ما را به باد نداده بود و مراتع ما را هم از بین نبرده بود و زراعت ایران را هم از بین نبرده بود و فرهنگ ایران را از بین نبرده بود و ارتش ایران را هم ضایع نکرده بود و اقتصاد ایران را هم به هم نزده بود و همه جهات ایران را هم به هم نزده بود، باز هم یک آدم غاصبی بود که استنکار لازم داشت که شما نباید به او حکومت بدهید … یک همچو آدمی که بر مسندی نشسته که باید مثل امام حسینu بنشیند …»[41]
تمامی تلاش ایشان در طول دورهء انقلاب بر این استوار بود که بی هیچ مجامله و تسامحی، صبغهء اسلامی این حرکت را حفظ نموده و از انگیزه های دینی مردم با قاطعیت تمام دفاع نمایند و اجازه ندهند تا آرمان های الهی انقلاب با اغراض ضد دینی و غیر اسلامی مکاتب مختلف آمیخته گردد. به تبع این تلاش امام، دو خصیصهء عمده در این انقلاب متبلور گردید و آن را از دیگر حرکت های شناخته شده در تاریخ معاصر متمایز ساخت:
1- ماهیت اسلامی.
2- جوهر انقلابی.
جدیت و اهتمام امام در طول حرکت برای حفظ این دو ویژگی از جای جای بیانات و مواضع ایشان کاملا مشهود است. اتفاقا ایشان در یکی از بندهای پیام 24 بهمن ماه 56 به اتحادیة انجمن های اسلامی دانشجویان در اروپا، تاکید و توجه بر حفظ این دو عنصر اساسی در حرکت اخیر مردم ایران را یکجا گوشزد می نمایند:
«باید برنامه و نشریات همهء جناح ها، بدون ابهام متکی به اسلام و حکومت اسلامی باشد … و جدا از خواست هایی که لازمه اش تایید رژیم طاغوتی پهلوی است، اجتناب کنید، مثل آنچه در نوشته های بعضی احزاب و گفته های بعضی دیده می شود که هدف چهارچوب قانون اساسی است … »[42]
ایشان در تمام طول نهضت، سخت گیرانه و بدون تسامح در صدد پالایش و خالص سازی صفوف بودند. یعنی هر جا که سخن از وحدت و یکپارچگی نیروها و پرهیز از تفرقه و تشتت به میان می آوردند، بلافاصله برای زدودن هر گونه شبههء ائتلاف با ملی گرایان و همکاری با جریان چپ، بر ماهیت اسلامی و ضرورت پاکسازی جبههء مخالفین از عناصر غیر اسلامی هم تاکید می ورزیدند:
«… و لازم است با کمال قدرت و هوشیاری، اشخاص یا گروه هایی که گرایش به مکتب های غیر اسلامی دارند … از خود دور کنید …»[43]
و می فرمایند:
«باید همهء گروه های سیاسی و طبقات روشنفکر با صراحت و بدون هیچ ابهام، نهضت و تحرک خود را اسلامی و برای اجرای قوانین عدالت پرور قرآن کریم معرفی کنند.»[44]
ایشان هدف نهضت را «واژگونی رژیم طاغوتی و برپا داشتن پرچم پر افتخار اسلام» اعلام می نمایند.[45]
بر خلاف مدعایی که می گوید:
«اولین تمایز و توسعهء خطی مشی امام نسبت به حرکت اول، توجه خاص به اسلام و مسلمانان بود …»[46] [47] این مواضع از سوی امام زمانی اتخاذ می شود که هیچ تصوری از پیروزی نزدیک و برآوردی از هزینه و زمان آن در ذهن احدی وجود نداشت. به علاوه امام به دفعات کسانی را که در صدد انحراف توجهات و هجمات از «شاه» و «عمال» او بودند، مورد عتاب قرار می دادند و تهدید به افشا و معرفی آنان به ملت می نمودند.[48] حضرت امام(س) در پاسخ به مرقومهء نهضت آزادی خارج از کشور که بند (1) پیام 5 مرداد ماه 57 ایشان را که در آن بر همین دو جنبهء «اسلامی » و «انقلابی» بودن حرکت تاکید شده بود، عتابی به خویش تلقی کرده بودند، می فرمایند:
«باید متوجه باشید که آن بند به دنبال مطالبی بود که نهضت ایران را غیر اسلامی معرفی می کرد … من مکلف بودم اشتباه آنان را گوشزد نمایم و پایه های اساسی مبارزهء ایران را نشان دهم.»[49]
به واسطهء حاکم بودن نظام «دو قطبی» بر جهان و وابستگی و نزدیکی دولت ها به یکی از این دو قطب، قریب به اتفاق نهضت های آزادیبخش و حرکت های انقلابی در پنجاه سالهء اخیر جهان نیز به یکی از دو قطب گرایش داشته اند. گرایش و تمایل جنبش های سیاسی خصوصا به اندیشه های چپ و کمونیستی چنان سنت شایع و قالب رایجی در نیمهء دوم قرن اخیر بود که فرض و تصور استقلال و درون خیزی یک حرکت انقلابی، امری محال و غیر قابل تصور قلمداد می شد . غالب انقلاب های سیاسی در این دوره که عمدتا صبغه ای ضد استعماری داشت،در نطفه و زمینه های آغازین یا در طول مبارزه و هنگامهء نزاع و یا پس از پیروزی و مواجههء با مشکلات، لاجرم در جستجوی یک «ایدئلوژی رهایی بخش»، یک «الگوی عمل انقلابی» و یا یک «حامی خارجی» به یکی از اطراف درگیر در صف بندی های جهانی نزدیک می شدند و خود را در حصار حمایتی او محفوظ می داشتند.
آنچه که انقلاب مردم ایران را به عنوان یک الگوی نوین در تاریخ انقلاب های اخیر متمایز ساخت، در گام نخست نادیده گرفتن سنت جاری انقلاب های سیاسی گذشته و شکستن قالب های مفروض آنان و در ثانی طرح شعار استراتژیک نه شرقی – نه غربی» به عنوان اصل محوری انقلاب های اجتماعی اصیل و توده ای برای آیندهء سیاسی جهان بود.
نگرش ضد استعماری حضرت امام(س) که از عمق شناخت و تشخیص ایشا از ماهیت رژیم وابستهء شاه برمی خاست، موجب آن بود که در طول انقلاب و سالیان پیش از آن همواره قدرت های خارجی مداخله گر و مشخصا قدرت هایی که به واسطهء منافع استعماری شان در ایران حامی رژیم شاه بودند و عامل دوام و ایستادگی آن در برابر ملت به شمار می رفتند، بی هیچ ملاحظه ای مورد هجوم و مخالفت ایشان قرار گیرند. پر واضح است که آمریکا و انگلیس به دلیل نقش مسلطی که در این مناسبات نیمه استعماری داشتند، بیش از دیگر دولت های خارجی مداخله گر مورد تهاجم قرار گیرند و این امر، بر صبغهء «ضد غربی» حرکت امام می افزود و می توانست طمع قطب شرقی را برانگیزد و باعث خوشایند جریان های چپ داخلی شود و در نتیجه به شائبه تشکیل صف واحد که اتفاقا موجب خشنودی هر دو قطب ، نیز بود،دامن زند. لذا حضرت امام(س) با هوشیاری و صراحت و بی آنکه بخواهند جبههء جدیدی در مقابل انقلاب بگشایند، با این ترفند متفق علیه میان شرق و غرب به مقابله برخاستند.
امام با ارائة پنج دلیل مشخص در جای جای بیانات، اعلامیه ها و خصوصا مصاحبه های خویش با رسانه های خارجی،با این اتهام و شائبه نسبت به انقلاب برخورد کردند و مشت شاه، آمریکا و فرصت طلبان داخلی را در مشوه ساختن حرکت اصیل مردم باز نمودند:
1) برخورد تهاجمی حضرت امام(س) نسبت به شوروی و چین[50] که بعضا از آنها به عنوان دشمنان مردم ایران نام می برند، صرفا برای ایجاد نوعی موازنهء منفی و دور کدن شائبهء وابستگی از انقلاب نبود؛بلکه از ماهیت ضد سلطهء حرکت مردم و سرشت سلطه گانه و مداخله جویانه این قدرت ها برمی خاست. امام در مورد شوروی صراحتا می فرمایند:
«تاکنون دولت اتحاد شوروی بسیار بد عمل کرده است … [51] روسیه م یکی از دولی است که به ما تعدی کرده است و ما از او راضی نیستیم.[52] … شوروی نیز چون آمریکا همیشه از شاه پشتیبانی کرده است.»[53]
در عین حال امام هیچ گاه نمی گذارند این مقابلهء دو سویه، تیغ مبارزه با آمریکا را کند کند:
«ما فعلا آمریکا و انگلیس و شوروی را دشمن شمارهء یک مردم خود می دانیم، البته آمریکا از همه بدتر است.»[54]
2) با نقش الگوسازو رسالت جهانی که حضرت امام(س) برای حرکت خویش قائل بودند،[55] حفظ خلوص، اصالت و استقلال حرکت انقلابی مردم ایران، بسیار اهمی داشت. هر چند که اساسا مشی ایشان در طول مبارزه بر این بود که حتی المقدور عناصر و گرایش های مختلف را به صفوف ملت جذب کنند و به پیوستن به حرکت مردم فرا خوانند؛ لیکن در مورد وابستگان به قدرت های خارجی و مارکسیست های نشان دار بسیار سخت گیر و حساس بودند و صراحتا می گفتند: «ما حتی برای سرنگون کردن شاه با مارکسیست ها همکاری نمی کنیم.[56]
و یا در جای دیگر می فرمایند: «ما همیشه از اتحاد با این احزاب سرباز زده ایم ….»[57]
3) شاه و آ‚ریکا تلاش داشتند که با توجه به حساسیت و نگرانی های افکار عمومی غرب نسبت به کمونیسم، احتمال و خطر قدرت گرفتن کمونیسم و جریان های طرفدار شوروی در آیندهء اران را بزرگ جلوه دهند.[58] حضرت امام(س) با آگاهی از این خط تبلیغاتی شاه که در صدد برانگیختن و همراه ساختن افکار عمومی شرطی شدهء مردم غرب، مواضع صریحی را برای زدودن این اتهام ابراز داشتند:
«برای گول زدن افکار عمومی به خصوص در خارج ایران، رژیم سعی می کند چنین تبلیغ کند و به همهء کسانی که علیه دکتاتوری شاه مبارزه می کنند، نسبت مارکسیستی بدهد.»[59]
ایشان در پاسخ خبرنگار مجلهء آمریکایی تایم در 30 آذر 57 نیز می گویند:
«حکومت آینده در هیچ اردوگاهی قرار نمی گیرد و بی طرفی خودش را حفظ خواهد کرد.»[60]
4) هر چند جنبش چپ با اتکاء به قطب مادر در تاریخ پنجاه سالهء اخیر ایران حوادث بعضا پر سر و صدایی را پدید آورده است؛ لیکن به واسطهء فقدان پایگان توده ای در میان مردم و وابستگی به خارج از مرزها، جز بدنامی و بی اعتباری اثری از خود بر جای نگذارده و عملا جز در تقویت پایه های رژیم شاه ثمری به ملت نرسانده است.
5) تجربهء تاریخی ناخوشایند از احزاب چپ در ایران و مباینت نظری این مرام با اعتقادات دینی مردم، از عوامل اصلی عدم رشد و گسترش این احزاب در جامعهء ایران بوده است. هر چقدر هم که جنبش چپ در سال های آخر منتهی به انقلاب رشد کرده باشد و از مکتوبات و محافل متعدد، دسته ها و گروه های انشعابی فراوان و چریک های شهری و روستایی آمادة جانفشانی برای خلق ها برخوردار بوده باشد،در قیاس با دریای خروشان مردم به پا خاسته، عدد و کمیت قابلی محسوب نمی شد و حتی با توزیع حقَ انتخاب بر مبنا دموکراسی عددی نیز سهم قابل توجهی به آنها تعلق نمی گرفت. حضرت امام(س) در پاسخ به سؤال خبرنگار خبرگزاری فرانس پرس در 3 آبان 57 که مدعی است در روز 30 مهر 57، یک هزار و پانصد نفر از دانشجویان دانشگاه تهران با شعارهای کمونیستی تظاهرات کرده اند، می گویند:
«اگر فرض کنیم تمام این هزار و پانصد نفر و حتی چند برابر این عده – مارکسیست واقعی بوده باشند، در برابر سی میلیون نفر که به نام اسلام قیام کرده اند، نیرویی به حساب نمی آیند.»[61]
4 – 2 – حفظ سلامت و حقانیت انقلاب
انقلاب های اجتماعی مستظهر به مشارکت های توده ای گسترده، اساسا مشروعیت حرکت و اقدامات خویش را از حمایت و پشتیبانی های مردمی می گیرند و همین پشتوانهء فراگیر است که بعضا باعث می گردد هر فعل و عملی ولو اشتباه و هر ادعا و قضاوتی ولو ناحق در طول دورهء انقلابی که التهابات و هیجانات به اوج خویش می رسد، جایز شمرده شود و حسب مصالح و الزامات انقلاب توجیه و تحسین گردد.
وقوع این نوع رفتار اگر چه به عنوان یک پدیدهء اجتماعی امری اجتناب ناپذیر به نظر می رسد؛ لیکن میزان گسترش و تسری آن در بین انقلابیون که به شدت تابع تایید و همراهی رهبران حرکت یا هوشیاری و کنترل به موقع آنان می باشد،دیگر نمی تواند یک پدیدهء طبیعی و گریزناپذیر قلمداد گردد. آن رهبر یا رهبرانی که نتوانند و یا نخواهند هیجانات برانگیخته و نفرت و حرارت برافروختهء انقلابیون در تخریب و ویرانسازی بنیاد حاکم را کنترل نمایند و توفان خش آزاد شدهء مردم را بی هیچ تدبیر اندیشیده ای یله و رها گذارند، جز آشوب کور و شورش مخرب چیزی به کف نخواهند آورد. تاریخ جهان سرشار از چنین اغتشاشات بی حاصلی است که علاوه بر ناآگاهی مردم، از ناتوانی و بی صداقتی رهبران، سرچشمه گرفته است.
از اصول پایدار در رهبری حضرت امام(س)، حراست از سلامت و مراقبت از حقانیت حرکت مردم در دورهء غلیان شور انقلابی بود. دو عامل اصلی موجب این توجه و هوشیاری در امام گردید:
2) امام پیش از آنکه رهبری این حرکت سیاسی علیه رژیم شاه را به عهده بگیرند، یک مرشد دینی و معلم اخلاق بوده اند و بیش از آنکه «نقش و مسئولیت سیاسی» بتواند بر دیگر ابعاد وجودیشان سایه افکند؛ مشی و مام ایشان از «تعلقات دینی»، «تاملات ایمانی» و «دغدغه های اخلاقی» تاثیر پذیرفته بود. سیاست و فعالیت سیاسی برای ایشان یک هدف نبود؛ بلکه در بهترین حالت حکم یک ابزار را داشت؛ آن هم نه ابزار دست یابی به قدرت، بلکه ابزاری در خدمت تعالی اجتماعی انسان.
2) هر چند حضرت امام(س) به قضاوت و نظر دیگران در برابر حکم و داوری خداوند وزن و اعتباری قائل نبودند؛ لیکن این خودباوری باعث نمی گردید که به آثار و نتایج بیرونی حرکت خویش بی اعتنا باشند. امام بدین حقیقت واقف بودند که حرکت انقلابی مردم ایران به زودی به راهنمای عمل انقلابیون مسلمان جهان بدل خواهد شد؛ به علاوه به تاثیرات تاریخی این حرکت آرمانی برای الگوگیری آیندگان از آن به خوبی آگاهی داشتند. همین امر موجب آن بود که اهمیت حفظ سلامت و حقانیت انقلاب، حتی به بهای به تاخیر افتادن پیروزی، نزد امام دو چندان گردد.
اساسا هر حرکت مردمی که بخواهد تا نیل به پیروزی نهایی تداوم یابد و د نیمه راه خویش از جوشش و حرارت باز نایستد، باید در هر گام به دو جنبه از حاصل کار خویش خوب نظر کند: «شتاب لازم در مبارزه» و «ظرفیت لازم در مبارزین.» رهبری یک حرکت همچنان که در صدد ایجاد افزایش در هر دوی این جهات است، باید نگران و مراقب حفظ توازن میان آن دو نیز باشد. چرا که افزودن در یکی، بی همراهی و ارتقای دیگری، حاصل مطلوبی به بار نخواهد آورد. یعن باید از یک سو همگان با سپری شدن زمان، بر شتاب و شدت مبارزه بیافزاید و در همان حال مراقبت نماید تا این افزایش، با ارتقای ظرفیت و انگیزه های انقلابی گروندگان به صفوف انقلاب همراه باشد؛چه در غیر این صورت، حرکت به تدریج به سردی و سازش خواهد گرایید و یا با از دست دادن هماهان خویش،در انزوایی بی پشتوانه، سرکوب خواهد شد.
بنابراین جواب این سؤال که: خط مشی مناسب در یک مبارزهء انقلابی چیست؟ دقیقا از دل پاسخ هایی بیرون می آید که پیش از آن به پرسش های مقدماتی زیر داده شده است:
1- ساخت و ماهیت نظام حاکم چه شتا و شدتی را در مبارزه به چه میزانی است؟
2- ظرفیت و انگیزه های مبارزین (مردم) در این راه به چه میزانی است؟
حضرت امام(س) در حرکت سیاسی و انقلابی خویش که منجر به سرنگونی رژیم شاه و تشکیل نظام جمهوری اسلامی در ایران گردید، بر حسب شناخت و تحلیل مشخصی که از شاه و قدرت های مدافع آن از یک سو و انگیزه و ظرفیت های مردم از سوی دیگر داشتند، از یک «خط مشی» معین و مجموعه ای از «تاکتیک»های مؤثر علیه دستگاه حاکم بهره بردند. مشی ایشان که تعیین کنندهء شدت و نحوهء حرکت مردم بود، استفادهء «مسالمت آمیز»[62] از انواع تاکتیک های اعتراضی افشاگرانه و آگاهی دهنده بر حسب شرایط حاکم در هر مرحله قرار داشت. با مروری سریع بر فحوای رهنمودها و درخواست های ایشان از ملت در طول هیجده ماههء منتهی به پیروزی انقلاب و بررسی مخاطبین اصلی ایشان در این پیام ها، دو اصل محوری از خط مشی ایشان در این دوران قابل تشخیص است:
1- انقلاب مردمی.
2- مبارزهء مسالمت آمیز.
از نظر امام یک حرکت انقلابی وقتی مشروعیت و اعتبار می یابد که از درون مردم جوشیده باشد و هنگامی استمرار خواهد یافت که بر ذخیرهء پایان ناپذیر نیروهای مردمی متکی باشد و زمانی با توفیق قرین خواهد گردید که بتواند در دورهء انقلابی، عدهء هر چه بیشتری از مردم را با خود همراه سازد. ایشان بیش از هر کس دیگری بر این واقعیت واقف بودند که میان ویژگی «مردمی بودن» یک انقلاب و انتخاب «مشی مناسب» در مبارزه، رابطهء معناداری وجود دارد و اولی نمی تواند بی ارتباط با دومی محقق گردد و دومی نیز نمی تواند بدون ملاحظهء نیروهای اصلی مبازه و خصوصیات آنان انتخاب شود. شواهد تاریخی نشان می دهد که استراتژی های «مسالمت جویانه» نوعا شرایط بهتر و توان بیشتری برای بسیج توده ای مردم و در صحنه نگهداشتن آنان در اختیار رهبران می گذارند. تجربهء جنبش های ناموفق نیز این واقعیت را تایید می کند که هر گاه شتا و خشونت یک حرکت انقلابی، بنا بر اصتیم ارادی رهبران و یا حسب شرایط تحمیلی از سوی دستگاه حاکمه از یک حد معینی تجاوز کند؛ بلافاصله از میزان مشاکت مردمی آن کاسته خواهد شد و در مراحل پیشرفته ر حتی حمایت مردمی خویش را نیز از دست خواهد داد.
«مسالمت آمیز» بودن صفتی است که به «مشی و نوعیت» مبارزه تعلق می گیرد و نه به «هدف و ماهیت» آن؛ لذا باید توجه داشت که استراتژی های مسالمت جویانه، لزوما سازشکارانه و غیر رادیکال نمی باشند؛ بلکه در صورت برخورداری از مشارکت توده ای و حمایت مردمی، استعداد به مراتب بیشتری برای مقابلهء انقلابی و قاطعانه با خصم را دارا هستند. نکتهء مهمی که می تواند وجه ممیزهء «حرکت های مسالمت آمیز رادیکال» از «فعالیت های مسالمت جویانهءاصلاحی » باشد،میزان استواری و ثبات قدم در مواضع انقلابی در صورت مواجهه با شدت عمل و سرکوب خونین از سوی قوای ضد انقلابی است. همین عنصر اخیر الذکر است که خط مشی مسالمت آمیز حضرت امام(س) را از ماهیتی انقلای و رادیکال برخوردار ساخت. ایشان با اتخاذ این استراتژی، بی آنکه «انقلابی گری» را در ظاهر و نمای بیرونی آن یعنی اسلحه و ترور و انفجار نشان دهند، در ماهیت و بنیان حرکت خویش منظور داشتند و در استواری اهداف و قاطعیت مواضع انقلابی تعقیب نمودند و مدل نوینی از خط مشی های انقلابی را به نسل های حق طلب آینده در سراسر جهان معرفی کردند: پیروزی خون بر شمشیر.
«تاکتیک » های مؤثری که حضرت امام(س) در سایهء این خط مشی اساسی به کار گرفتند و در یک فرآیند پیش رونده با «کمترین خسارت» و در «کوتاه ترین زمان» ممکن، این آرمان بلند را محقق ساختند، کدامند؟ طبعا این استراتژی نمی توانست جز از ابزار و تاکتیک هایی که متضمن نوعی اعتراض غیر خشونت آمیز و مستلزم همراهی و حضور توده ای مردم باشد، استفاده نماید. لذا مناسب ترین تاکتیک ها برای تحقق چنین خط مشی ای، گسترش اعتصابات،به راه انداختن تظاهرات پراکنده و یا راهپیمایی های میلیونی، تشکیل انواع تجمعات و استفاده از اعلامیه و نوارهای صوتی برای انتشار پیام های انقلاب تشخیص داده شد و در طول انقلاب به نحو گسترده ای به کار آمد.
اگر چه تاکتیک های غیر قهرآمیز مانع از آن نبود که رژیم به منظور مقابله با آن از شدت عمل و خشونت استفاده ننماید؛ لیکن کمترین اثر عکس العمل های حاد از سوی رژیم، تقویت انگیزه ها و فشرده تر شدن صفوف انقلابیون از یک سو و کاهش مشروعیت و مقبولیت دستگاه سرکوبگر از سوی دیگر بود.
حضرت امام(س) همواره از دو سو تحت فشار بودند تا مشی مسالمت آمیز و تاکتیک های مناسب آن را تغییر دهند و مبارزه را وارد «جنگ خونین مسلحانه» نمایند: یکی از سوی رژیم که بعضا با افزایش شدت عمل و کشتار، قصد داشت انقلاب را به مقابلهء مسلحانه بکشاند تا با این بهانه دستش برای سرکوب شدید و احیانا قتل عام عمومی بازگردد و دیگر از سوی انقلابیون حرفه ای و گروه های چند نفرهء چریکی که موجودیت خویش را در سایهء حرکت مردمی امام، از دست رفته می دیدند و ادامهء حیاتشان تنها در گروی داغ شدن آتش مبارزهء مسلحانه قرار داشت . البته در برهه هایی که رژیم شاه ددمنشی را به اوج می رساند و مردم بی سلاح را در شهرها به خاک و خون می کشید، حضرت امام(س) از سوی دوستان و هواداران خویش نیز برای تشدید آتش مبارزه و صدور حکم «جهاد مسلحانه» تحت فشار قرار می گرفتند؛ لیکن ایشان با درک درستی که از ناکارآمدی این ابزار در به ثمر رساندن انقلاب داشتند و با آگاهی از قصد رژیم برای آماده کردن زمینه های به کارگیری «مشت آهنین» از طریق کشاندن انقلاب به مبارزهء مسلحانه، در تمام مراحل بر مشی و روش خویش استوار ماندند و در عین حال فرصت انتخاب «جهاد مسلحانه» را در شرایط مقتضی و در صورتی که خط مشی مسالمت آمیز مؤثر نیفتد،[63] همچنان ب عنوان یک برگ برنده در اختیار خویش نگهداشتند. امام پس از واقعهء جمعهء خونین 57 در حالی که احساسات مردم به غلیان آمده بود و انتظار تغییر مشی در روند انقلاب را داشتند، در پاسخ به سؤال خبرنگار روزنامهء فیگارو در 22 مهر ماه 57 که می پرسد:
«آیا زمان تغییر مشی در مبارزه علیه رژیم شاه فرا نرسیده است؟ می فرمایند: حتی پس از روز جمعه در تهران که آن همه کشتار به جای گذاشت، ما همان شکل مبارزه را حفظ کردیم، همان طور که دنیا می داند، پیام ما به وسیله سرکوبی که با آن برخورد کرد، در هم شکسته نشده است و این قیام با همان روش ادامه دارد.»[64]
«البته امام بلافاصله با تاکید بر این که چنانچه مجبور شوم مشی مسالمت آمیز را تغییر خواهم داد، رژیم را همواره در یک حالت نگرانی و اضطراب از صدور حکم جهاد نگه می داشتند.»[65]
خط مشی مسالمت آمیزی که تلاش دارد با یک بسیج توده ای گسترده، انقلابی مردم و خودجوش را صورت دهد، ناگزیر از بکارگیری تاکتیک های خاصی است که متضمن چنان مشی و تضمین کنندهء چنین حضوری باشد.
دو ویژگی مهمی که انقلاب ایران را از دیگر انقلاب های معاصر متمایز می ساخت، یکی استفادهء همزمان از روش های متنوع و تاکتیک های متعدد برای ابراز مخالفت و مقابله با رژیم شاه و دیگری به کار گرفتن آن دسته از روش ها و ابزارهایی بود که قابلیت های کاربرد همگانی و مردمی داشت. چنانچه به جای این تنوع و تعدد، تنها بر روی یک یا دو تاکتیک مشخص تاکید می شد و آن تاکتیک ها نیز از میان روش هایی انتخاب می گردید که به علت ماهیت خاص آن، امکان مشارکت گستردهء مردمی را از پیش سلب می کرد؛ آنگاه رژیم شاه می توانست با متمرکز ساختن قوای خویش بر روی آن، از عهدهءکنترل اوضاع برآید و لااقل این وند را با صعوبات بیشتری مواجه سازد؛ چنانکه در حرکت ها و جنبش های ناتمام پیش از این، توانسته بود از همین طریق بر اوضاع فایق آید.
کشاندن حرکت اعتراضی به میان اقشار مختلف مردم و فعال نمودن تمامی جبهه ها، در یک فرآیند سنجیده و تدریجی چنان صورت گرفت و سازمان یافت که همزمان با متاثر ساختن عرصه های جدید و بسط و تسری جغرافیایی، در هر گام افراد بیشتری را به صفوف انقلابیون جذ می ساخت. «گستردگی جغرافیایی»، «کثرت مشارکت توده ای» و «تنوع ابزاری و تاکتیکی» از جمله عوام مؤثری بود که رژیم را از مقابلهء همزمان با این حرکت های بی وقفه و فراگیر در تمامی وجوه و در کلیهء سطوح باز می داشت.
در یک نگاه کلی و مرور سریع بر اقدامات و واکنش های اعتراضی صورت گرفته در دورهء هیجده ماههء منتهی به پیروزی انقلاب، می توان این وجوه را بدین شکل از هم باز شناخت:
1- انتشار و توزیع اعلامیه ها
2- سخنرانی های افشاگرانه
3- تظاهرات پراکنده
4- تکثیر و توزیع نوارهای صوتی
5- برپایی مجالس ختم و چهلم
6- اعتصابات
7- مصاحبه با رسانه های خارجی
8- شعارنویسی روی دیواها
9- الله اکبرهای شبانه
10- به خدمت گرفتن مطبوعات
11- حرکت های دانشجویی در خارج از کشور
12- راهنپیمایی های میلیونی
این روش ها و شکل های اعتراضی، همگی با روش و مشی مبارزاتی مسالمت آمیز – اما انقلابی – امام خمینی(س) منطبق بود. حضرت امام، خود در به کارگیری برخی از این شیوه ها نظیر صدور اعلامیه، انجام سخنرانی های افشاگرانه علیه رژیم، مصاحبه با مطبوعات و رسانه های خارجی حضور فعال داشتند و مستقیم و غیر مستقیم برخی دیگر از این شیوه ها نظیر اعتصابات، راهپیمایی های عمومی و … را توصیه و حمایت می کردند.
[1] برای تفصیل دربارة انواع «اقتدار » و «پیروی» نگاه کنید به: علیرضا شجاعی زند، مشروعیت دینی دولت و اقتدار سیاسی دین، ص 8- 57 و 115.
[2] طلیعة انقلاب اسلامی، 2.
[3] 1362: 84.
[4] طلیعة انقلاب اسلامی، 2.
[5] همان، 21.
[6] برای مقایسه، نگاه کنید به متن بیانات امام در تاریخ 13/3/42 ، صحیفه نور، ج 1، ص 6 – 55.
[7] در این باره نگاه کنید به: مصاحبه با روزنامة لوموند (4 اردیبهشت 57)، با رادیو تلویزیون فرانسه (23 شهریور 57)، با خبرگزاری رویتر (4 آبان ماه 57) ، با روزنامة دی ولت کرانت (16 آبان 57)، با فایننشال تایمز (16 آبان 57) به نقل از کتاب طلیعة انقلاب اسلامی.
[8] همان.
[9] همان.
[10] همان.
[11] حسنین هیکل روزنامه نگار مصری در خاطرات خود می گوید: آیت الله خمینی(س) برای آمریکاییان فرد پیچیده ای بود که نه تنها نمی توانستند نسبت به او احساس همدردی کنند، بلکه درک او نیز برایشان مشکل بود. نگاه کنید به: ایران، روایتی که ناگفته ماند، ص 17.
[12] صحیفة نور، ج 1، ص 229، 8 – 235.
[13] همان، ج 2، ص 250
[14] همان،ج 1، ص 229 و 235 و 257؛ ج 2، ص 15 و 20 و 171؛ کوثر، ج 1، ص 301 – 300.
[15] همان، ج 1، ص 266، 276 و ج 2، ص 9، 10، 74، 93.
[16] همان،ج 2، ص 296.
[17] همان،ج 2، ص 122، 254.
[18] همان، ج 1، ص 227، 244 و ج 2، ص 19، 296.
[19] همان، ج 1، ص 276 و ج 2، ص 10، 13، 40، 60، 71، 74، 78، 246.
[20] همان، ج 1، ص 248 و ج 2، ص 248.
[21] همان، ج 1، ص 229.
[22] همان، ج 2، ص 40.
[23] همان، ج 2، ص 212.
[24] همان، ج 2، ص 41.
[25] همان، ج 2، ص 296.
[26] حضرت امام دربارةاین اصول سه گانه، دو سخنرانی مستقل در 22 و 24 آبان ماه 57 ایراد کرده اند. صحیفة نور، 3، ص 142 – 134، 154 – 145.
[27] صحیفة نور، ج 3، ص 16.
[28] همان، ج 4، ص 53
[29] همان، ج 2،ص 18.
[30] همان، ج 2، ص 30 – 229.
[31] طلیعة انقلاب اسلامی، ص 16.
[32] همان، ص 66.
[33] همان، ص 30.
[34] صحیفة نور، ج 3، ص 111.
[35] همان، ص 15.
[36] حضرت امام تعبیراتی دارند که ویژگی خودجوش بودن قیام اخیر را از دو جنبه «خودانگیختگی» و «خود تغییری»، بی نظیر می شمارند: این وضع مردم یک وضع «خودکار» شده است حالا … نهضت جوشیده از متن؛ از متن ملت جوشیده و بیرون آمده. نمی تواند کسی بگوید که مال من است … هیچ دستی نمی تواند این جور یک ملتی را تغییر بدهد این دست خداست… دست خداست و از متن مت جوشیده است این امر به خدا؛ کوثر، ج 2، ص 80 و 86 – 85؛ صحیفة نور، ج 2، ص 289.
[37] صحیفة نور، ج 2، ص 77.
[38] همان، ج 2، ص 40.
[39] همان،ج 2، ص 77.
[40] همان،ج 4 ، ص 19 و18.
[41] همان،ج 4، ص 16 – 15.
[42] همان،ج 2، ص 19 – 18.
[43] همان، ج 2، 40.
[44] همان، ج 1، ص 41.
[45] همان،ج 2، ص 76.
[46] بازرگان ، 1363، ص 111.
[47] مهندس بازرگان در کتاب انقلاب ایران در دو حرکت، دقیقا در مقابله با همین رویکرد اساسی حضرت امام(س) ، یعنی تاکی بر «ماهیت اسلامی» و «جوهر انقلابی» حرکت برخاسته است و مدعی شده است که این قبیل تاکیدات از سوی امام و پیروان ایشان مربوط به بعد از پیروزی و متعلق به حرکت دوم انقلاب است. او می گوید: به طور خلاصه آنچه می توانیم دربارة رهبری امام در حرکت دوم انقلاب بگوییم این است که امام در حرکت اول مرکز جذب و پرچمدار وحدت برای سرنگونی نظام طاغوتی بودند و در حرکت دوم شاهد جریان معکوس شدند. جهت تفصیل در این باره نگاه کنید به همان کتاب، ص 5 – 110.
[48] صحیفةنور، ج 2، ص 77، 82.
[49] همان، ج 2، ص 94.
[50] طلیعه انقلاب اسلامی ، ص 53.
[51] همان، ص 138.
[52] همان، ص 152.
[53] همان،ص 228.
[54] همان، ص 256.
[55] حضرت امام(س) در پیام 5 شهریور ماه 57 به نویسندگان متعهد توصیه می نمایند که تاریخ نهضت اسلامی را به صورت دقیق ثبت نمایند تا مطالب اسلام و نهضت روحانیت، سرمشق جوامع و نسل های آینده شود. صحیفة نور، ج 2، ص 83.
[56] همان، ص 6.
[57] همان، ص 22.
[58] حضرت امام(س) طرح برخی شعارهای کمونیستی و تظاهرات کمونیستی در طول انقلاب را ساختة دست ساواک می دانستند و مواد نادر غیر وابسته را، تعدادی بچة بازی خورده معرفی می کردند. ایشان معتقد بودند که: کمونیست طرحی است شکست خورده در دنیا؛ کوثر، ج 1، ص 8 – 597؛ صحیفة نور، ج 2، ص 186، 200.
[59] همان، ص 22.
[60] همان، ص 220.
[61] همان، ص 25.
[62] نگاه کنید به: مصاحبة حضرت امام با روزنامة گاردین، 10 آبان 57 ، با رادیو – تلویزیون هلند 14 آبان 57، با تلویزیون C.B.S آمریکا 15 آبان 57، با تلویزیون P.B.S آمریکا 10 آذر 57، به نقل از کتاب طلیعة انقلاب اسلامی.
[63] نگاه کنید به: مصاحبه های امام با روزنامة فیگارو 22 مهر 57 ، با روزنامة گاردین 10 آبان 57، با رادیو – تلویزیون لوکزامبورگ 11 آبان 57، با رادیو – تلویزیون سوئد 13 آبان 57، با رادیو تلویزیون هلند 14 آبان 57، با تلویزیون C.B.S آمریکا 15 آبان 57، به نقل از کتاب طلیعة انقلاب اسلامی.
[64] طلیعة انقلاب اسلامی، ص 22.
[65]همان.
1- مهدی بازرگان، انقلاب ایران در دو حرکت، تهران، مؤلف 1363.
2- آنتونی پارسونز، غرور و سقوط،ترجمة منوچهر راستین، تهران، هفته ، 1363.
3- پرویز راجی، خدمتگزار تخت طاووس، ترجمة ح . 1 . مهران،تهران، اطلاعات ، 1368.
4- علیرضا شجاعی زند، مشروعیت دینی دولت و اقتدار سیاسی دین، تهران ، تبیان، 1376.
5- محمد حسنین هیکل، ایران: روایتی که ناگفته ماند،ترجمة حمید احمدی، تهران،الهام ، 1366.
6- ابراهیم یزدی، آخرین تلاش ها در آخرین روزها، تهران، قلم، 1368.
7- صحیفة نور، مجموعه رهنمودهای امام خمینی(س)،(دوره 20 جلدی) تهران، وزارت ارشاد اسلامی، 1361.
8- طلیعة انقلاب اسلامی، تهران،مرکز نشر دانشگاهی، 1363.
9- کوثر 1 مجموعه سخنرانی های حضرت امام خمینی(س)، تهران،مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، 1371.
10- کوثر 2 مجموعه سخنرانی های حضرت امام خمینی(س)،تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)، 1371.
■وقتی آقای لواسانی گفت چرا ازدواج نمیکنی، گفتهبود: تا حالا کسی را برای ازدواج نپسندیدهام و از خمین هم نمیخواهم زن بگیرم. بهنظرم کسی نیامدهاست. وقتی آقای لواسانی ادامه دادهبود که آقای ثقفی دو دختر خوب دارد ساکت شد و چیزی نگفت. اما بعدها گفت که: «وقتی آقای لواسانی گفت آقای ثقفی دو دختر دارد و از آنها تعریف کرد مثلاینکه قلب من کوبیدهشد»[1] خواستگاری طول کشید دختر آقای ثقفی حاضر نبود به قم برود. بالاخره بعد از صحبتهای زیاد و چندبار که ائمه(ع) را در خواب دید موافقتکرد. صیغه عقد را در حرم حضرت عبدالعظیم خواندند و عروسی در ماهرمضان سرگرفت. همان هفته اول همه چیز مشخص شد: «من کاری به کار تو ندارم به هر صورت که میل داری لباس بخر و بپوش اما آنچه از تو میخواهماین است که واجبات را انجامدهی و محرمات را ترککنی یعنی گناهنکنی».[2] همین یک جمله ساده شد معیار و حریم زندگی مشترکشان که تا آخر شکسته نشد. دختری که بعد از گرفتن تصدیق ششم، کلاس هفتم را هم در دبیرستان بدریه خوانده و دو ماهی هم پیش یک معلم کلیمی، فرانسه کار کردهبود، بعد از ازدواج «هیئت»، «سیوطی» و «شرح لمعه» را در هشت سال نزد همسرش خواند.
■شهید عراقی برای ساعت 5/3 تا 4 برایشان وقت ملاقات گرفتهبود. یک گونی کتاب و نشریه را کول کردهبودند، و به قم آوردهبودند. 48 کتاب مختلف از میسیونرهای مسیحی و کلی نشریه «راه عیسی» و «راه مریم» که رایگان به آدرس افراد مختلف فرستاده میشد. سر ساعت به منزل امام رفتند. سرگونی را باز کردند و یکییکی کتابها را به امام نشاندادند. امام هر کتاب و جزوهای را که نگاه میکرد میگفت: «دیدهام، دیدهام،این را هم دیدهام» و آنها را کنار دستش میچید. همه را که دید گفت: «دو تا کتاب دیگر هم هست شما آنها را ندیدهاید؟» باورشان نمیشد امام همه اینها را دیده باشند و کتابهایی را هم که آنها نتوانستهبودند گیربیاورند خواندهباشد. خیلی تعجب کردند. در آخر گفتند: ما ده هزار آدرس که جزوات و کتابهای آنها به آنجاها بهصورت مجانی فرستاده میشود بهدست آوردهایم و میخواهیم به همان آدرسها نشریه «ندای حق» و کتب اسلامی بفرستیم اما مشکل مالی داریم. اگر میشود کمکی بهما بکنید. امام گفت:این مبارزه نیست. اینها شما را به خود مشغول نکنند.
■جا خوردند و خودشان را جمع و جور کردند: مبارزه نیست؟ پس چی مبارزه است؟ امام ادامه داد: اینها 50 سال است دراین مملکت کار میکنند. نتوانستهاند هیچ موحدی را مسیحی کنند. لاابالی کردهاند ولی بیدین نکردهاند. این جریانات یک سرمنشأ دارد. مثل یک نهر است شما بروید دنبال سرچشمه. اینها همه از فساد رژیم است. شما بروید دنبال آن، اینها وقتتان را میگیرد. یک گروه دارند کار میکنند به نام ضدبهایی که مربوط به آقای حلبی است میخواستم به آنجا معرفیتان کنم، اما آن هم مبارزه نیست.
خشکشان زدهبود با دلهره گفتند: پس ما باید چکار کنیم. تکلیفمان چیست؟ امام گفت: شما همین مبارزهای را بکنید که روحانیت دارد میکند.[3]
■کلید توی قفل چرخید و در سلول با صدای خشک و خشنی روی پاشنه جابجا شد صدای بازشدن در توی سکوت و تاریکی بند پیچید. رئیس زندان بود. در را که باز کرد همزمان نور ضعیفی پاشید داخل سلول و بوی بد و نمناک و سردی ریخت توی صورت رئیس. چشمها که به تاریکی عادت کرد زندانی را میشد دید. نشستهبود و چیزی را جلو چشمهایش گرفتهبود. نزدیکتر رفت. قرآن کوچکی بود که در نور کم سلول میخواند. مأموران بهدستور رئیس، زندانی را بیرون آوردند. رئیس، زندانی را که دید دست و پایش را گم کرد و با دست پاچگی گفت: حضرت آیتالله مرا ببخشید که شما را بهاین سلول انفرادی تنگ و تاریک آوردهاند. جا نداشتیم میخواستیم جای بهتری برای شما در نظر بگیریم. زندانی نگاهی بهصورت ترسیده رئیسانداخت و گفت: «نخیر شما میخواستید بهمن نشاندهید که ما یک چنین جایی را هم داریم. ولی کور خواندهاید. اینکه چیزی نیست ما برای بدتر از آن آمادهایم. ما برای شهادت آماده هستیم.»[4] 48 ساعت سلول انفرادی به خاطر این بود که حاضر نشده بود به سوالات آنها پاسخ بدهد. گفتهبود شما صلاحیت این که مرا محاکمه و بازجویی کنید ندارید.
■احمد میگفت: از آقا پرسیدم اولین کتابی که نوشتید چی بود؟ آقا گفت: «گمان میکنم اولین کتابم «حاشیه بر رأس الجالوت» بود و بعد شرح مستقلی براین حدیث نوشتم و این بعد از تعلم از آقای شاهآبادی است.» در 27 سالگی «مصباح الهدایه» و در 29 سالگی «شرح دعای سحر» را نوشت و هنوز متأهل نشدهبود که کتاب «اربعین حدیث» را ـ که شامل 7 حدیث عقلی و 33 حدیث اخلاقی است ـ تمامکرد.
همان سالها، یک روز وقتی سر درس میرفت شنید که چند تا از طلبهها در مدرسه فیضیه درباره کتاب «اسرار هزار ساله» بحث میکنند. سرتاپای کتاب پسرمنحرف حاج شیخ مهدی قمی (یکی از علمای قم) توهین به اسلام بود. از وسط مدرسه فیضیه برگشت و دیگر به سر درس نرفت. چهل روز همه کارش را کنارگذاشته و کتاب «کشف الاسرار» را در پاسخ به آن کتاب نوشت. بعدها وقتی احمد گفت: «آقا شما در این کتاب عصبانی هستید.» جواب داد: «در آن موقع نبودی که ببینی چه توهینهایی به اسلام میشد.» «اسرار الصلوة»، «شرح مفاتیح الغیب»، «طلب و اراده»، «شرح حدیث جنود عقل و جهل» و «آداب الصلوة » را در طول سالهای مختلف نوشت. اما کتاب «تحریر الوسیله» را که یک دوره فقه با مسائل مستحدثه بود در ترکیه شروع و در نجف تمامش کرد. کتاب «بیع» هم درسهای او در نجف است. میماند کتاب «حکومتاسلامی یا ولایتفقیه» که آن هم حاصل 20 جلسه درس در مسجد شیخانصاری است.
بیشتر کتابهای عرفانی و اخلاقیاش را قبل از چهلسالگی و کتابهای فقهیاش را بعد از 40 سالگی نوشت.[5]
■ روز اول درس در 27 آبان طبق معمول حوزه قم سخنرانی کرد. صحن و شبستان مسجد شیخانصاری پرجمعیت بود. همهی طلاب که فکر میکردند سید یکی از سخنرانیهای قم را در نجف ایراد میکند آمدهبودند. سید مسائل مهمی را برای اولینبار در حوزه نجف گوشزد کرد: 1- تهذیب و تزکیه نفس 2- مسؤولیت سنگین حوزهها در این شرایط 3- نیاز به رادیو 4- نقش نفت در جهان 5- وحدت مسلمین جهان 6- تنهایی پیامبر و سختیهایی که در راه مبارزه کشید.[6] شاگردانش میگفتند درس او از درس همه علما و مراجع بهتر است. آدم را محقق و صاحبنظر بار میآورد. حریم بزرگان را در مسائل علمی بهعنوان حریم علمی رعایت میکند. بارها میگفت کاری نداریم که این سخن را چه کسی گفته، بزرگ است یا کوچک، مهم این است که این حرف اشکال دارد.
■نجف رسمبود که علما و مراجع معمولاً هفتهای یکبار برای زیارت به حرم میرفتند اما سید از وقتی به نجف آمدهبود هر شب به حرم میرفت. جلو ضریح میایستاد. یک دستش را به ضریح میگرفت و زیارت امینالله یا زیارت جامعهکبیره را از روی مفاتیح میخواند. میگفتند سید این کارها را برای اینکه بقیه ببینند میکند و با سر تکان دادن و چشم و ابرو انداختن به زائران میفهماندند که دارد ریا میکند. سر راهش میایستادند تا بیایید و برای بی اعتنایی پشتشان را به او میکردند.[7]
■نماز شبش از جوانی ترک نشدهبود. کسی هم جرأت نداشت در حضور او غیبت یا به کسی توهین کند. تا صحبتها بهغیبت میکشید با حالت خاصی میگفت: حرف غیر نزنید مگر خودتان حرف ندارید؟ حرف خودتان را بزنید چرا حرف غیر را میزنید. به خانواده توصیه میکرد: اولین قدم، شناخت و عمل به واجبات و محرمات است و قدم دوم وارد شدن در مستحبات است که اهمیت ویژهای در خودسازی دارد.
نجف که بود چشمش ناراحتی پیدا میکند دکتر بعد از معاینه میگوید: شما باید چند روز قرآن نخوانید و به چشمتان استراحت بدهید. او خندیده و گفته بود: دکتر! من چشمم را برای قرآن خواندن میخواهم چه فایده دارد که چشم داشتهباشم و قرآن نخوانم. شما یک کاری بکنید که من بتوانم قرآن بخوانم.[8] به دعای کمیل و مناجاتشعبانیه خیلی اهمیت میداد و همیشه میخواند. میگفت: «عبادت یک سکوی پرش است عبادت در واقع معاشقه است بین عاشق و معشوق. در عبادت از یک سو همه ناز است و از سوی دیگر همه نیاز. انسان عابد و عاشق کسی است که شب در مقابل خدا میایستد و میگوید ای همه ناز پاسخ بده به این همه نیاز. این عبادت مسلمان، عبادت عارفانه است.»[9]
■وقتی کسی رساله چاپ میکرد و یا در مسجد شلوغتر و مهمتری نماز میخواند و یا پس از فوت مرجعی برایش مجلس فاتحه میگرفت، میگفتند فلانی دارد خودش را برای مرجعیت آماده میکند. هنوز 15 خرداد نشدهبود. اهالی بازار تهران خدمت آیتالله بروجردی میآمدند و امامجماعت میخواستند. او میگفت: «اگر حاجآقا روحالله امامت آن مسجد را قبول کنند ایشان بهترین هستند.» اما حاجآقا روحالله هیچ وقت قبول نکرده و گفتهبود: «من میخواهم طلبه باشم درس بخوانم و درس بدهم.» وقتی آیتالله بروجردی فوتکرد سال 41 بود، همه علما و مراجع برایش مجلس فاتحه گرفتند، اما حاجآقا روحالله فاتحه نگرفت. هرچه اصرار کردند فایده نداشت. در نهایت خیال همه را راحتکرد و گفت: «نه مجلس فاتحه میگذارم و نه در فاتحه شرکت میکنم.»[10] بعداز فوت آیتالله بروجردی شاگردانش بدون اطلاع او رسالهاش را چاپکردند، بهخیال این که او را در برابر کار انجام شده قرارداده و پولش را خواهند گرفت. رساله که چاپشد پیغام فرستادند آقا ما رساله را چاپکردهایم ولی مبلغ 2500 تومان باقیمانده. ما طلبه هستیم و پول نداریم. قرض رسالهی خودتان را ادا کنید. او هم آب پاکی را یک دفعه ریخته بود روی دستشان که: «مگر من گفتم رساله چاپکنید؟ هر کسی رساله چاپکرده خودش هم باید پولش را بدهد.»[11] آنها هم مجبور شدند برای درآوردن پول باقیمانده یک رساله را هم مجانی به کسی ندهند. اما همان زمان خیلی از علما رسالههایشان را مجانی به هرکس که میآمد میدادند و یا خواب میدیدند که امامزمان به آنها نظردارد و میگفتند: «یک کسی خوابی برای من دیده که امامزمان بهمن نظردارد و من باید حوزه را اداره کنم.»[12] در نجف هم نگذاشت کسی عکسش را چاپکند و روز اول گفت: «به اینها بگوئید هیچ کس حق ندارد از من تبلیغ کند. عکس مرا هم هیچجا پخش نکنید.»[13]
■خانم بارها گفتهبود: «آقا کمی آرام بنشینید و آرامتر صحبتکنید.» اما آقا هردفعه جوابمیداد: والله تکلیف است. میدانم به شما سخت میگذرد اما این تکلیف الهی است که باید انجامبدهم.»[14] هر وقت دوستان و مبارزان خسته میشدند و شکایتی میکردند که ما درگیر کارها و مبارزه هستیم زندگیمان لنگ است و انتظار کمک داشتند، یک جواب میداد: «حالا اگر کسی مبارزه کرده من باید پول به او دهم؟ یک کسی اگر نماز خواند باید پول بگیرد؟ وظیفهاش را انجام داده.»[15] تکیه کلامش این بود: «مراقب وظیفهتان باشید.»
■یک اتاق مستطیل شکل داشت که اتاق کارش بود با یک تشک کوچک حدود یک متر در هفتاد - هشتاد سانت و میز کوچکی که از اول صبح پشت آن مینشست و مطالعه میکرد و مینوشت. تابستانهای نجف خیلی گرم بود هرچه اصرار کردند کولری بخرند، نپذیرفت. یک کولر در حیاط گذاشتهبودند برای جلسات شبانه تا همه بتوانند استفادهکنند. کولر که نبود. پوشالنداشت. فقط پرهای داشت که میچرخید و باد گرم بهصورت افراد جلسه میزد. یکی از دوستان نجف خیلی اصرارداشت که خانهای در کوفه – که هوایش بهتر بود – اجارهکند تا تابستانها آنجا برود. اما این آرزو در دلش ماند. امام هربار میگفت: من اینجا خوشگذرانی کنم و بچههایمسلمان در زندانها شکنجه ببینند؟ مصطفی در خانه شاهد ریاضتهای آقا بود که گوشت نمیخورد و ماهرمضان را با نان و ماست میگذراند.[16]
■میآمدند و میگفتند: آقا سیاست عبارت است از دروغگفتن، خدعه، فریب، نیرنگ و خلاصه پدرسوختگی و آنرا شما برای ما بگذارید. جوابمیداد: «ما از اول وارداین سیاست که شما میگویید نبودهایم. اسلام این نیست والله اسلام تمامش سیاست است. اسلام را بد معرفیکردهاند. سیاستمدن از اسلام سرچشمه میگیرد. من از آخوندهایی نیستم که در اینجا بنشینم و تسبیح دستبگیرم. من پاپ نیستم که فقط روزهای یکشنبه مراسمی انجامدهم و بقیه اوقات برای خود سلطانی باشم و به امور دیگر کاری نداشتهباشم. پایگاه استقلال اسلامی اینجاست. باید این مملکت را از این گرفتاریها نجاتداد.[17]
■سید وقتی نجف را ترک میکرد به احمد گفت: «من دراینجا با حرم مطهر مأنوس بودم اما خدا میداند در این مدت از دست اهل اینجا چهکشیدم.»[18]
■تلفن زنگ زد. مسؤولان عراقی آقای دعایی را میخواستند. سعدون شاکر، رئیس سازمان امنیت عراق وقت ملاقات میخواست. آمد تا نظرات شورای انقلاب کشور عراق را به امام بگوید که: 1- حضرتعالی در صورتی میتوانید در عراق به زندگی عادی خود ادامهدهید که از کارهای سیاسیای که باعث تیرگی روابط ما با ایران میشود خودداری کنید. 2- در صورت ادامه کارهای سیاسی باید عراق را ترک کنید. امام با اشاره به زیلوی اتاق گفت: «هر کجا بروم اگر این فرش را پهنکنم همانجا منزل من است. من از آن روحانیونی نیستم که بهخاطر علاقه به زیارت دست از کار مبارزه بکشم. من اگر بنا شود از مردم ایران جدا بشوم دقیقهای اینجا نخواهمماند.»[19]
■مقصد بعدی سوریه پیشنهادشد. مطمئن نبود. ممکنبود دوباره از لب مرز برگردانند. احمد فرانسه را پیشنهادکرد و او هم پذیرفت. برگشتند بغداد و بهمرکز عراقیها اطلاعدادند که بهپاریس میرویم. صبح روز بعد یک هواپیمای جمبوجت بهطرف پاریس پرواز کرد.
از همان شب اول رفت و آمدها و پیغامها و توصیهها شروعشد. قاصد کاخ الیزه پیغام دولتفرانسه را بههمراه داشت که: «حقندارید کوچکترین کاری انجامدهید.» در جواب گفت: ما فکرمیکردیم اینجا مثل عراق نیست. من هرجا بروم حرفم را میزنم. من از فرودگاهی به فرودگاه دیگر و از شهری به شهر دیگر سفرمیکنم تا به دنیا اعلامکنم که تمام ظالمان دنیا دستشان را در دست یکدیگر گذاشتهاند تا مردم جهان صدای ما مظلومان را نشنوند، ولی من صدای مردم دلیر ایران را به دنیا خواهمرساند. من به دنیا خواهم گفت که در ایران چه میگذرد.»[20] سیاستمدارانایرانی که نزدش میرفتند میگفتند: به رفتن شاه راضیشوید چرا که آمریکا و ارتش را نمیشود شکستداد. در جواب آنها گفت: «شما به مردم کاری نداشتهباشید آنان جمهوریاسلامی را میخواهند. اگر بخواهید این مطالب را رسماً بگویید شما را به مردم معرفیمیکنم.»[21]
■25 دی، نامه به رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی: «شما باید نشان دهید که چگونه مردم علیه ظلم و بیداد، تحجر و واپسگرایی قیامکردند و اسلام ناب محمدی را جایگزین تفکر اسلام سلطنتی، اسلام سرمایهداری، اسلام التقاط و در یک کلمه اسلامآمریکایی کردند. شما باید نشاندهید که در جمود حوزههایعلمیه آنزمان که هر حرکتی را متهم به حرکت مارکسیستی و یا حرکت انگلیسی میکردند تنیچند از عالمان دینباور دست در دست مردم کوچه و بازار، مردم فقیر و زجرکشیده گذاشتند و خود را به آتش و خون زدند و از آن پیروز بیرون آمدند. شما باید بهروشنی ترسیمکنید که در سال 41 شروع انقلاب اسلامی و مبارزه روحانیت اصیل در مرگ آباد تحجر و تقدسمآبی چه ظلمها برعدهای روحانی پاکباخته رفت، چه نالههای دردمندانه کردند، چه خوندلها خوردند، متهم به جاسوسی و بیدینی شدند ولی باتوکل بر خدای بزرگ کمر همت بستند و از تهمت و ناسزا نهراسیدند و خود را به توفانبلا زدند و در جنگ نابرابر ایمان و کفر، علم و خرافه، روشنفکری و تحجرگرایی سرافراز ولی غرقه بهخون یاران و رفیقان پیروز شدند.[22]
1. پا به پای آفتاب، ج 1، ص 45 – مصاحبه با همسرامام.
2. همان، ص 52 – مصاحبه با همسرامام.
7. خاطرات احمد، محسنکاظمی، سوره، ص 59.
8. خاطرات شهیدمحلاتی، ص 54.
11. پا به پای آفتاب، ج 1، ص 60 – 59 مصاحبه با احمدخمینی.
13. خاطرات سیاسی، محتشمی، ص 497.
20. خاطرات عمیدزنجانی، ص 96 – 94.
24. همان، ص 181 – مصاحبه با فاطمهطباطبایی.
25. همان، ص 222 – 180 – مصاحبه با فاطمهطباطبایی.
26. همان، ص 108 و 63 – مصاحبه با فریدهمصطفوی، دختر امام.
27. همان، ص .271
28. خاطرات شهیدمحلاتی، ص 40.
29. خاطرات سیاسی، محتشمی، ص 273.
30. پا به پای آفتاب، ج 1، ص 272 – مصاحبه با آایتالله توسلی.
31. خاطرات شهیدمحلاتی، ص 76.
32. خاطرات عمیدزنجانی، ص 92 – 91.
33. همان، ص 362.
34. پا به پای آفتاب، ج 1، ص 68 – مصاحبه با احمدخمینی.
35. همان، ص 74 – مصاحبه با احمدخمینی.
36. همان، ص 77 – مصاحبه با احمدخمینی.
37. همان، ص 77 – مصاحبه با احمدخمینی.
38. صحیفهامام، ج 21، ص 240.
منبع: پایگاه حوزه