دارالقرآن حاملان نور تبریز

وبلاگ دارالقران حاملان نور تبریز ـ خیابان استاد محمد تقی جعفری (ره)

دارالقرآن حاملان نور تبریز

وبلاگ دارالقران حاملان نور تبریز ـ خیابان استاد محمد تقی جعفری (ره)

در محضر آیت الله بهاءالدینی:

 

 

در محضرآیت الله بهاءالدینی:

   ‌ آیة‌الله بهاءالدینی‌ دربارة‌ برخی‌ دیگر از بزرگان‌ حوزه‌ خاطرات‌ آموزنده‌ای‌ دارد که‌ این‌ چنین‌ بیان‌ کرده‌ است‌. «زهد و تقوای‌ مرحوم‌ میرزا ابوالقاسم‌ قمی‌ نمونه‌ بود. میرزا اجازه‌ نمی‌داد متنفذین‌ در کارهای‌ او دخالت‌ کنند. زندگی‌ کاملاً درویشی‌ و بی‌آلایشی‌ داشت‌. حتی‌ خادمی‌ نداشت‌ که‌ به‌ کارهای‌ بیرونی‌ او برسد. مرحوم‌ حاج‌ شیخ‌ محمد تقی‌ بافقی‌ نیز از نوادر زمان‌ بود. او در تأسیس‌ حوزه‌ قم‌ سهم‌ بزرگی‌ داشت‌. طهارت‌ نفس‌ او فوِالعاده‌ بود؛ به‌ صورتی‌ که‌ محرز و مسلم‌ بود شیخ‌ در کارهایش‌ به‌ چیزی‌ جز رضای‌ خدا نظر و وابستگی‌ ندارد. نسبت‌ به‌ روحانیت‌ بسیار خدوم‌ بود و به‌ کرامت‌ طلبه‌ها بسیار توجّه‌ داشت‌. در آن‌ اوایل‌ تأسیس‌ حوزه‌، در اوّل‌ هر ماه‌ حدود هزار تومان‌ پول‌ (سکه‌) که‌ وزنش‌ هم‌ زیاد می‌شد، درون‌ کیسه‌ای‌ می‌ریخت‌ وبه‌ سراغ‌ تک‌ تک‌ حجره‌های‌ فیضیه‌ می‌آمد و شهریة‌ طلبه‌ها را می‌داد. به‌ طلبه‌ای‌ که‌ می‌فهمید کوششی‌ در درس‌ و امور تقوایی‌ دارد، خیلی‌ احترام‌ و تواضع‌ می‌کرد. هنگام‌ تعطیلی‌ تابستان‌ که‌ طلبه‌ها مسافرت‌ می‌رفتند، شهریة‌ چند ماه‌ را یکجا پرداخت‌ می‌کرد که‌ مجبور نباشند هر ماه‌ برای‌ گرفتن‌ شهریّه‌ رنج‌ مسافرت‌ را تحمّل‌ کنند. مرحوم‌ بافقی‌ آن‌ گونه‌ صادِق بود که‌ دوست‌ و دشمن‌ به‌ صداقتش‌ ایمان‌ داشت‌. خواهر رضاخان‌ که‌ فوت‌ کرده‌ بود، رضاخان‌ گفته‌ بود مرحوم‌ بافقی‌ بر او نماز میّت‌ بخواند! شیخ‌ می‌گفت‌: ما در حضرت‌ عبدالعظیم‌ بودیم‌ که‌ گفتند بیا نماز بخوان‌! من‌ گذاشتم‌ همه‌ که‌ جمع‌ شدند، گفتم‌ نمی‌آیم‌. مرحوم‌ بافقی‌ مرد مبارزی‌ بود، به‌ مبارزه‌ با رضاخان‌ برخاست‌، بعد هم‌ تبعید شد و به‌ زندان‌ افتاد، اما آن‌ گونه‌ محکم‌ و پابرجا بود که‌ حرفهای‌ بعد از زندانش‌ با قبل‌ از زندان‌ هیچ‌ فرقی‌ نکرد. خانة‌ ایشان‌ در حضرت‌ عبدالعظیم‌ در خیابانی‌ واقع‌ شده‌ بود که‌ رفت‌ و آمد نظامیان‌ در آن‌ خیابان‌ زیاد بود. اتاقی‌ هم‌ که‌ ایشان‌ در آن‌ می‌نشست‌، درست‌ مقابل‌ در حیاط‌ بود. شیخ‌ به‌ این‌ موضوع‌ که‌ او را می‌بینند، و هر آن‌ ممکن‌ است‌ مزاحمش‌ شوند، هیچ‌ توجّهی‌ نداشت‌. بی‌اعتنا به‌ همه‌ چیز در همان‌ اتاِ، جلسات‌ گفت‌ و شنود داشت‌. من‌ خودم‌ مکرّر در همان‌ جا خدمت‌ ایشان‌ رسیدم‌.

دربارة‌ مقام‌ معظم‌ رهبری‌:

«بعد از امام‌ اگر بشود به‌ کسی‌ اعتماد کرد به‌ این‌ سیّد (آیة‌الله خامنه‌ای‌) است‌... ایشان‌ از همة‌ افراد به‌ امام‌ نزدیکتر است‌... کسی‌ که‌ ما به‌ او امیدواریم‌ آقای‌ خامنه‌ای‌ است‌...، باید به‌ او کمک‌ کرد که‌ تنها نباشد.»این‌ جملات‌ بخشهایی‌ از سخنان‌ این‌ اندیشمند ژرف‌اندیش‌ و عالم‌ گرانقدر است‌.عباراتی‌ که‌ از سال‌ 1361 تا 1367 فرموده‌اند. گاهی‌ که‌ صحبت‌ از قائم‌ مقامی‌ برخی‌ افراد بعد از امام‌ می‌شد، ایشان‌ لبخندی‌ ملیح‌ زده‌ و با تأمّل‌ اندیشمندانه‌ای‌ می‌فرمود:ما این‌ طور نمی‌بینیم‌، چون‌ خدا نمی‌خواهد، هر چند بعضی‌ تلاش‌ می‌کنند.خیال‌ می‌کنند می‌توانند برای‌ شیعه‌ از جانب‌ خود رهبر و مرجع‌ درست‌ کنند.» آن‌ گاه‌ این‌ داستان‌ را بیان‌ می‌کردند که‌: «در زمان‌ سید ابوالحسن‌ اصفهانی‌ برای‌ مرجعیت‌ بعد از ایشان‌، تبلیغ‌ زیادی‌ برای‌ میرزا محمد حسین‌ اصفهانی‌ (کمپانی‌)کردند، ولی‌ از آن‌ جا که‌ خدا نمی‌خواست‌، میرزا محمد حسین‌ اصفهانی‌ پنج‌ سال‌ قبل‌ از سید ابوالحسن‌ اصفهانی‌ رحلت‌ کرد و سید ابوالحسن‌ اصفهانی‌ بر پیکرش‌ نماز خواند.»درسال‌ 1365 که‌ برخی‌ از دوستان‌ و علاقه‌مندان‌ ایشان‌ در خدمت‌ آقا بودند، صحبت‌ از رهبری‌ بعد از حضرت‌ امام‌(قده‌) به‌ میان‌ آمد فرمودند:«البته‌ هیچ‌ کس‌ حاج‌ آقا روح‌الله نمی‌شود، ولی‌ آقای‌ خامنه‌ای‌ از همه‌ به‌ امام‌ نزدیکتر است‌.کسی‌ که‌ ما به‌ او امیدواریم‌ آقای‌ خامنه‌ای‌ است‌. شما از ما قبول‌ نمی‌کنید و تعجب‌ می‌کنید، ولی‌ این‌ دید ماست‌، نزد ما محرز است‌ سید علی‌ خامنه‌ای‌.» زمان‌ می‌گذشت‌ و به‌ مرور زمان‌ سخنان‌ گهربار و گلواژه‌های‌ بینش‌آفرین‌ این‌ پیر روشن‌ضمیر، بیشتر و بهتر عملی‌ می‌شد. تا این‌که‌ رحلت‌ حضرت‌ امام(ره) و انتخاب‌ حضرت‌ آیة‌الله خامنه‌ای‌(مدظله‌ العالی‌) پیش‌ آمد. خدمت‌ ایشان‌ رسیدیم‌ و به‌ عنوان‌ خبر جدیدی‌ خدمتشان‌ عرض‌ کردیم‌. فرمودند: «ما مدتها پیش‌ به‌ این‌ مطلب‌ رسیده‌ بودیم‌ و باید به‌ ایشان‌ کمک‌ کرد تا تنها نباشد.»

تهذیب‌ نفس:‌‌

 جهان‌ آفرینش‌ به‌ سان‌ گلستانی‌ سبز و خرم‌ است‌ و وجود ما همچون‌ نهالی‌ در حال‌ رشد و تکامل‌.پروردگار متعال‌ هر یک‌ از ما را باغبان‌ شاخسار وجودمان‌ قرار داده‌، تا از خویشتن‌ مراقبت‌ کرده‌، هستی‌ خود را از آفات‌ دور نگهداریم‌ و نهال‌ وجودمان‌ را از سموم‌ شهوات‌ حفظ‌ کنیم‌. از «آفتاب‌ انوار الهی‌» بهره‌ جسته‌ و از «توفان‌ هواها و هوسها»ایمن‌ گردانیم‌. این‌ مراقبتها همّت‌ می‌طلبد و تلاش‌ می‌خواهد؛ مراقبتی‌ که‌ لحظه‌ای‌ غفلت‌ در آن‌ راه‌ نیابد و عطر یاد و نام‌ خدا از آن‌ به‌ مشام‌ رسد.امام‌ متقیان‌، حضرت‌ علی(ع)هواها و هوسها و خواسته‌های‌ دل‌ را این‌ چنین‌ توصیف‌ می‌فرماید:«خواسته‌های‌ دل‌ و هوسهای‌ آدمی‌ کشنده‌ و مایة‌ فتنه‌ و زمینة‌ رنجهاست‌.شهوات‌ انساهها همچون‌ سمومی‌ کشنده‌ است‌ که‌ آفت‌ نهال‌ انسانی‌ است‌؛ لذّت‌ آنی‌ دارد و پشیمانی‌ ابدی‌ در پی‌ خواهد داشت‌.خوشا به‌ حال‌ کسانی‌ که‌ از شهوات‌ و هواها و هوسها خود را دور کرده‌اند و به‌ مرحلة‌ تهذیب‌ رسیده‌اند.»در این‌ مقال‌ از زبان‌ فرزانة‌ مهذّب‌، حضرت‌ آیة‌الله بهاءالدینی‌، چگونگی‌ سیر تهذیب‌ نفس‌ و آثار و برکات‌ آن‌ را درمی‌یابیم‌:«در چهارده‌ سالگی‌ مبتلا به‌ بیماری‌ سختی‌ شدم‌ که‌ مرتب‌ خونریزی‌ داشتم‌.حالم‌ سخت‌ بود.از خدا خواستم‌ که‌ با لطف‌ و عنایتش‌ مرا شفا دهد.بحمدالله شفا یافتم‌.از همین‌ سن‌ بود که‌ توجه‌ و اعتماد بسیاری‌ به‌ دستگاه‌ خداوند پیدا کردم‌.به‌ طور جدّی‌ ـ اما معقول‌ و منطقی‌ ـ شروع‌ به‌ تهذیب‌ کردم‌.در کنار درس‌ و بحث‌، که‌ تمام‌ ساعات‌ روزانه‌ام‌ را فرامی‌گرفت‌، لحظه‌ای‌ از خدا غافل‌ نمی‌شدم‌.خود را در برابر خداوند هیچ‌ می‌دانستم‌.از آن‌ روز، تحت‌ تأثیر تشویق‌، تعریف‌ و یا شهرت‌ قرار نمی‌گرفتم‌؛ روزها به‌ درس‌ و روزه‌ و شبها به‌ مطالعه‌، تفکر و تهجّد اشتغال‌ داشتم‌. در خود امید عجیبی‌ به‌ خدا و قطع‌ امید از غیر خدا احساس‌ می‌کردم‌. از این‌ رو، سعی‌ فراوانی‌ در راز و نیاز در شبها و یاد خدا در روزها داشتم‌. اوضاع‌ حوزه‌های‌ علمی‌ در آن‌ روز نیز چنین‌ بود. به‌ یاد دارم‌، بیش‌ از شانزده‌ سال‌ نداشتم‌ که‌ یک‌ ساعت‌ قبل‌ از اذان‌ صبح‌ در فیضیه‌ قدم‌ می‌زدم‌. و گاهی‌ که‌ نگاهم‌ به‌ حجره‌ها می‌افتاد، تمام‌ چراغهای‌ آنها را روشن‌ می‌دیدم‌، به‌ طوری‌که‌ بجز یک‌ حجره‌ همة‌ طلاّب‌ مشغول‌ تهجّد و شب‌زنده‌داری‌ بودند. آن‌ چنان‌ با نشاط‌ بودند که‌ گویی‌ اصلاً فشار فقر را متوجه‌ نمی‌شدند.در آن‌ روز بیشترین‌ وقت‌ طلاّب‌، صرف‌ مسألة‌ تهذیب‌ نفس‌ می‌شد.برای‌ آنان‌ ملاک‌ خوبی‌ و بدی‌، علم‌، قدرت‌، خدمت‌، سخنوری‌ و دم‌ از ولایت‌زدن‌ و این‌ گونه‌ چیزها نبود، بلکه‌ تمامی‌ همّت‌ و هدف‌ آنان‌ تهذیب‌ نفس‌ بود و بس‌!با تهذیب‌ نفس‌ علم‌ به‌ بار می‌نشیند و ثمره‌ می‌دهد.قدرت‌، مفید می‌شود و خدمت‌، ارزش‌ می‌یابد.ارج‌ و بهای‌ افراد به‌ خودسازی‌، تهذیب‌ نفس‌ و توجه‌ به‌ خداست‌. هر چه‌ تهذیب‌ افزایش‌ یابد، مشکلات‌ و نابسامانی‌ها آسان‌ و قابل‌ تحمل‌ می‌شوند و در پی‌ آن‌ تأیید الهی‌ مسائل‌ را حل‌ می‌کند و اگر خدای‌ ناکرده‌ این‌ وظیفة‌ اصلی‌ فراموش‌ شد، تمامی‌ زحمات‌ هدر می‌رود. آری‌، تهذیب‌ نفس‌ است‌ که‌ مسؤولین‌ را صالح‌ و دلسوز، روحانیت‌ را موفق‌ و مؤثر و سرانجام‌ جامعه‌ را پاک‌ و با صفا می‌کند.»این‌ پیر فرزانه‌، در جای‌ دیگری‌ از سخنان‌ خود، نعمت‌ فقر و ناداری‌ و ضرورت‌ خودسازی‌ را برای‌ طالبان‌ علم‌ این‌ گونه‌ بیان‌ می‌فرماید: «فقر طلبه‌ درآغاز تحصیل‌، مصلح‌ اوست‌. اگر اصلاح‌ شد و خود را از بند قیودات‌ مادی‌ و امکانات‌ بیش‌ از حد دنیوی‌ رها ساخت‌، زرِ و برِ اطرافش‌ و امکانات‌ چشمگیر ظاهری‌، توانایی‌ زمین‌ زدن‌ او را نخواهند داشت‌.درس‌ خواندن‌ و انباشته‌ کردن‌ معلومات‌، بدون‌ توجه‌ به‌ خودسازی‌ و مراقبت‌ از گوهر وجود خویش‌، موجب‌ ضربه‌ خوردن‌ و هلاکت‌ آدمی‌ خواهد شد، هر چند به‌ مقام‌ اجتهاد برسد.زیرا علم‌ بدون‌ تهذیب‌ نفس‌، زهر است‌ و کشندة‌ جان‌ و آبرو و شخصیّت‌ افراد.»خاطرات‌ سالهای‌ بسیار دور و حکایات‌ فراوان‌ از سرگذشتها، وجود این‌ اندیشمند پارسا و عالم‌ فهیم‌ را به‌ سان‌ دایرة‌المعارفی‌ بزرگ‌ کرده‌ است‌.از جملة‌ این‌ حکایتها می‌توان‌ به‌ این‌ ماجرا اشاره‌ کرد:«یکی‌ از فضلا در کنار درس‌ و بحث‌ خود کشاورزی‌ می‌کرد و با استفاده‌ از ارث‌ پدری‌، که‌ قطعة‌ زمینی‌ بود و تحت‌ اجارة‌ وی‌ قرار داشت‌، با کارگران‌ مشغول‌ کار می‌شد. او انسانی‌ پاک‌، ساده‌ و با صفا بود که‌ خود را از فریب‌ و نیرنگ‌ و مکر و ریا دور ساخته‌ بود، به‌ طوری‌ که‌ برخی‌ از سادگی‌ و صمیمیت‌ او سوء استفاده‌ کرده‌، او را فریب‌ می‌دادند و گاهی‌ در آخر سال‌ پول‌ اجارة‌ زمین‌ هم‌ برای‌ او فراهم‌ نمی‌شد.آن‌ صفات‌ پسندیده‌ و نیک‌ موجب‌ شده‌ بود، همین‌ که‌ پای‌ طاقچه‌ و نزدیک‌ بخاری‌ می‌نشست‌، پول‌ برای‌ او ریخته‌ می‌شد و یا برخی‌ اوقات‌ چون‌ کتاب‌ را می‌گشود، چند اسکناس‌ مشاهده‌ می‌کرد. این‌ برکات‌ بدین‌ خاطر بود که‌ خود را وقف‌ مادیات‌ نکرده‌ بود.از این‌ رو، خداوند بدین‌گونه‌ جبران‌ می‌کرد.اخیراً او را دیدم‌ و از او سؤال‌ کردم‌ که‌ هنوز پول‌ از طاقچه‌ برایت‌ ریخته‌ می‌شود؟! گفت‌: بد شدیم‌ و دیگر از آن‌ پولها خبری‌ نیست‌. گفتم‌: بد نشدی‌، دیگر احتیاج‌ نداری‌ و الاّ باز هم‌ ادامه‌ پیدا می‌کرد.

                                                                                  مراتب‌ درک قرآن:

شاید معنای‌ این‌ که‌ قرآن‌ «سبعة‌ بطون‌» یا «سبعین‌ بطون‌» دارد به‌ حسب‌ افق‌ هر ناظر، متفکر و دانشمندی‌ تفاوت‌ پیدا کند. انسان‌ هر اندازه‌ که‌ در مسیر الهی‌ پیشروی‌ کند، استفاده‌اش‌ از کتاب‌ زیادتر است‌.لذا علم‌ به‌ کتاب‌ و تفسیرِ اهل‌ بیت‌ را دیگران‌ ندارند. این‌ قدر تفاسیر از عامّه‌ و خاصّه‌ دربارة‌ کتاب‌ نوشته‌ شده‌ است‌ که‌ یا جهات‌ ادبی‌ است‌، یا جهات‌ فلسفی‌ و اخلاقی‌، ولکن‌ نسبت‌ به‌ علمی‌ که‌ ائمه‌ :به‌ کتاب‌ دارند، همه‌ صفر است‌. این‌ که‌ پیغمبر خدا گفته‌ است‌: این‌ دو را از هم‌ جدا نکنید، بی‌ جهت‌ نیست‌. این‌ دو را نمی‌توان‌ از هم‌ جدا کرد؛ یعنی‌ اگر جدا کردید، کتاب‌ را نمی‌توان‌ فهمید و شاید فلسفه‌ هم‌ در اسلام‌ همین‌ است‌.

مسیر کمال:

اسلام‌ همه‌ را دعوت‌ به‌ حرکت‌ می‌کند؛ حرکت‌ تکاملی‌. می‌گوید: بالا بروید و چیز بفهمید! ولی‌ در این‌ سطح‌ نازل‌ که‌ بیچارة‌ اقتصاد، بیچارة‌ شهوات‌ و بیچارة‌ مقام‌ هستی‌، جز این‌ که‌ فقط‌ جوجه‌ و کباب‌ برایت‌ درست‌ شود، از چیز دیگری‌ خبری‌ نیست‌.وقتی‌ می‌توانی‌ به‌ معارف‌ اسلام‌ آشنا شوی‌ که‌ در مسیر انبیا باشی‌. وقتی‌ می‌توانی‌ با معارف‌ اسلام‌ آشنا باشی‌ که‌ در حرکت‌ الی‌ الله‌ کامل‌ شوی‌. این‌، آثار حرکت‌ است‌ و این‌ کار، حقه‌بازی‌ و کلک‌ برنمی‌دارد.تبلیغات‌ هم‌ آن‌ را درست‌ نمی‌کند.این‌ را به‌ شما بگویم‌:اگر تمام‌ دنیا تبلیغ‌ کنند که‌ آقا یک‌ حکیم‌ الهی‌ است‌ و آشنای‌ به‌ کتاب‌ خداست‌، آدم‌ آشنا نمی‌شود. فقط‌ دستگاه‌ خداوند می‌تواند آدم‌ را آشنا کند و آدم‌ باید از مسیرش‌ برود. خدا همه‌ را توفیق‌ بدهد، همه‌ را مؤید کند که‌ به‌ راهِ استفاده‌ آشنا باشیم‌ و راه‌ تکامل‌ را بفهمیم‌.از مسیر تکامل‌ حرکت‌ کنید و بدانید که‌ راه‌، منحصر است‌ به‌ مسیری‌ که‌ انبیا از آن‌ مسیر رفتند و آن‌ کارها را هم‌ کردند؛ احیا کردند، آتش‌ را گلستان‌ کردند.ما اگر نمی‌توانیم‌ آن‌ کارها را انجام‌ دهیم‌، می‌توانیم‌ یک‌ بندة‌ صالح‌ باشیم‌.این‌ هم‌ خیلی‌ قیمت‌ دارد که‌ از بدیها دور و به‌ خوبیها نزدیک‌ شویم‌.اگر یک‌ بندة‌ خدا، یک‌ مخلوِ خدا، بدیها را نداشته‌ باشد و کمی‌ هم‌ خوب‌ باشد، همة‌ شما دست‌ او را می‌بوسید.خود شما هم‌ می‌توانی‌ این‌ چنین‌ شوی‌؛ اگر ان‌ شاءالله دروغها را کم‌ کردید، تهمتها را کم‌ کردید، جهالتها را کم‌ کردید، توطئه‌ها را کم‌ کردید.توطئه‌ تنها کار آمریکا نیست‌، شما هم‌ توطئه‌ می‌کنید. اگر حقیقتی‌ را به‌ شما می‌گوییم‌ بدتان‌ نیاید. ما می‌گوییم‌ برای‌ این‌ که‌ ان‌ شاءالله شما توطئه‌ نکنید. در اقتصاد خود توطئه‌ نکنید، در کارهای‌ مذهبی‌ توطئه‌ نکنید. توطئه‌، مخالف‌ و مزاحم‌ تکامل‌ شماست‌. ان‌ شاءالله خدا همة‌ شما را موفق‌ کند. اگر حرکت‌ شما در مسیر خدا کُند بود، ـ فی‌ الجمله‌ ـ نتیجه‌ بخش‌ است‌، ولی‌ اگر از غیر مسیر بروید سقوط‌ می‌کنید.خدا همه‌ را هدایت‌ کند.خدا همه‌ را به‌ ایمان‌ کامل‌ برساند. خداوند همه‌ را با ارتباط‌ با خودش‌ آشنا کند. اگر با ارتباط‌ با خدا آشنا شدید و فهمیدید و وجدان‌ کردید که‌ یک‌ مبدئی‌ برای‌ عالم‌ طبیعت‌ هست‌ که‌ او حاکم‌ در جهان‌ طبیعت‌ است‌، این‌، تمام‌ کمال‌ است‌.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد