دارالقرآن حاملان نور تبریز

وبلاگ دارالقران حاملان نور تبریز ـ خیابان استاد محمد تقی جعفری (ره)

دارالقرآن حاملان نور تبریز

وبلاگ دارالقران حاملان نور تبریز ـ خیابان استاد محمد تقی جعفری (ره)

معجزات بزرگ آیت الکرسی

به گزارش «شیعه نیوز»، آیة الکرسی یکی از آیات قرآن است که در عظمت آن بسیار نگاشته اند. برخی از معجزات بزرگ این آیه شریف در پی می‌آید:

آیة الکرسی برای رضایت و خوشنودی خداوند

پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمود: وقتی که خداوند تعالی فاتحه الکتاب (سوره حمد) و آیة الکرسی را نازل کرد بر عرشش معلق کرد که هیچ چیزی بین اینها و خداوند حجاب نبود…، پس خداوند فرمود: به عزت و جلالم قسم اگر بنده ای از بندگان من این آیات را بعد از هر نمازی قرائت کند من او را در حظیرة القدس و آنچه که در آن است ساکنش می‌کنم.

و در هر روز هفتاد بار او را نظر می‌کنم به نگاه خاصی. . . و در هر روز هفتاد حاجت او را که کمترینش مغفرت و عفو من باشد برای او برآورده می‌کنم و در نزد تمام دشمنانش عزیز و نصرتش می‌دهم و هیچ چیزی مانع دخولش در بهشت نیست.

آیة الکرسی برای دیدن جای بهشت

در کتاب خواص الایات ص۱۹ آمده: در روایات آمده است: هرکسی بعد از هر نماز واجبی به خواندن آیة الکرسی مداومت داشته کند، از دنیا نخواهد رفت تا زمانی که جایگاه خود را در بهشت ببیند.

آیة الکرسی برای استجابت دعا

در کتاب مهج الدعوات ص۳۱۶ آمده: در کتاب تحفة الملوک ص۲۱۲، : بعضی از وجود مقدس حضرت ختمی مرتب روایت کرده اند که: اسم اعظم که دعا بوسیله آن مستجاب می‌شود در سه سوره قرآن می‌باشد:

الف) سوره بقره: آیة الکرسی آیه ۲۵۵.

ب) در سوره آل عمران آیه ۲: الم اللهُ لا اِلهَ اِلا هُوَ الحیُ القَیوم.

ج) در سوره طه آیه ۱۱: وَ عَنتِ الوجوهُ لِلحیِّ القیُّوم.

آیة الکرسی برای رفع فراموشی

در کتاب خواص الایات ص۲۰ آمده: سلمان فارسی روایت می‌کند که: پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمود: هرکس آیة الکرسی را با زعفران بر کف دست خود بنویسد و آنرا بمکد و هفت بار چنین کند هرگز چیزی را فراموش نخواهد کرد و فرشتگان برای او آمرزش خواهند کرد.

آیة الکرسی برای رفع گرفتاری

در کتاب امالی از شیخ صدوق علیه الرحمه آمده: امیرالمؤمنین علی (ع) فرمود: اگر بدانید آیة الکرسی چه اندازه با اهمیت و با ارزش است در هیچ حالی آنرا ترک نمی‌کنید. برای رفع و از بین بردن مشکلات خود به آیة الکرسی پناه ببرید، اگر مشکلی دارید و یا اگر گرفتارید، اگر بیمارید، اگر تمام درهای این عالم به روی شما بسته شده است چرا از آیة الکرسی غافلید. با ایمان کامل و اعتقاد به اثر بخوانید و نتیجه بگیرید کما اینکه خواندن و نتیجه گرفتند.

آیة الکرسی برای در امان بودن متاع


در کتاب بحارالانوار، ج۱۰۲، ص۳۰۰آمده: حضرت علی (ع) فرمود: «هرکس قبل از طلوع خورشید یازده مرتبه سوره توحید، سوره قدر، و آیة الکرسی را بخواند خداوند مالش را از هر زیان و خطری حفظ می‌کند.»

آیة الکرسی برای سفر در ایام هفته

در کتاب الامان من اخطا الأسفار ص ۳۸ آمده: از امام صادق (ع) پرسیدند: آیا در ایامی که سفر ناخوشایند است مثل روز چهارشنبه و دوشنبه و…اگر بخواهیم سفر کنیم اما دچار نحوست آن نگردیم چه کاری باید انجام دهیم! حضرت فرمود: برای از بین بردن ناخوشایندی و نحوست آن روزها سفرت را با صدقه و تلاوت آیة الکرسی شروع کن که به مقصودت خواهی رسید.

آیة الکرسی برای شفای هر دردی


در کتاب مفاتیح الجنان نقل شده است راوی می‌گوید: نشسته بودیم که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) برما وارد شد و سلام کرد و ما جواب دادیم. سپس فرمود: آیا دعایی را که جبرئیل به من یاد داده به شما تعلیم بدهم که به دوای طبیب محتاج نشوید؟

حضرت علی (ع) و سلمان گفتند: این دوا چیست؟ پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمود: آب باران را در ماه نیسان بگیرید و بر آن هفتاد مرتبه سوره حمد و آیة الکرسی، فلق، ناس، کافرون وهفتاد و یک مرتبه سوره توحید و هفت روز متوالی صبح و شام از این آب بیاشامید.

و همچنین نقل شده است در کتاب مکارم الاخلاق، ج۱، ص۹۳: پیامبر فرمود: قسم به خدایی که مرا به پیغمبری مبعوث کرد، جبرئیل گفت: کسی که این آب را بنوشد خداوند هر دردی را که در بدنش باشد برطرف کرده و به او عافیت می‌بخشد.

آیة الکرسی برای رسیدن به مراد

در کتاب بحارالانوار نقل شده است: اگر کسی ۳ بار آیة الکرسی را بر آب بخواند و روی خود را بشوید و دو رکعت نماز بگذارد و در هر رکعت سوره حمد را یکبار و آیة الکرسی را نیز یکبار بخواند هر مراد که داشته باشد به نتیجه می‌رسد.

آیة الکرسی برای شفای بیمار

در کتاب وسائل الشیعه جلد۱ ص۳۸۰ نقل شده است: در روایات وارد شده است که: آیة الکرسی را کنار مریض و میت بخوانید و بعد بگوئید «اَللّهُمَ اَخرِجهُ الی رِضا مِنکَ وَ رِضوانٍ اَللّهُمَ اَغفِرلَهُ ذَنبُهُ جَلَّ ثَناء وَجهکَ» بعد آیه سخره که آیه ۵۴ تا ۵۶ سوره اعراف است را خوانده و نیز سه آیه آخر سوره بقره و بعد سوره احزاب را تلاوت نموده که برای بهبودی و شفای موثر است.

نورانیت در قبر

امام صادق (علیه‎السلام) فرمودند: وقتی مؤمنی، ثواب قرائت آیة الکرسى را به اهل قبور هدیه کند، خداوند برای هر حرفى از این آیه، فرشته‎ای قرار می‎دهد که خداوند را براى قاری آن، تا روز قیامت تسبیح کند. و به وى پاداش شصت پیامبر را دهد و خدا در هر قبرى از شرق تا غرب، چهل شمع از نور قرار می‎دهد و قبرهاى آنها را وسعت دهد. (۱)

نتیجه قرائت آیة الکرسى

از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) روایت شده است که فرمودند: هر کس آیة الکرسى را بعد از هر نماز واجب بخواند، چیزى مانع از ورودش به بهشت نخواهد شد، مگر مرگ. (کنایه از این که وقتی مرگش برسد به بهشت می‎رود. البته باید به این نکته توجه کرد که صرف تلاوت این آیه ملاک نیست بلکه در مورد کسی است که مراقب اعمالش است.) و کسی بر قرائت آن، مواظبت نمى‎کند، مگر آن کس که صدیق و راستگو باشد. (۲)

از امیرالمؤ منین على (علیه‎السلام) روایت شده است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) هر گاه غم و اندوهى برایش ایجاد می‎شد، بعد از خواندن آیة الکرسى این دعا را مى‎خواند و مى‎فرمود: مسلمانى نیست که این دعا را سه بار بخواند، مگر آن که درخواست خود را به دست آورد.

یا حَىُّ یا قَیِوم، یا حَیّا لایَموت، یا حَىَّ لا اِلهَ اِلا انت کاشِفَ الهَمّ، مُجیبَ دَعوة المُضطَرین، اَسالُکَ بِانَّ لکَ الحَمد لا اِله اِلا انت، المَنّان، بَدیع السموات والارض، ذوالجلال و الاکرام، رَحمان الدنیا والاخرة و رَحیمها ربِّ ارحَمنى رَحمَةً تُغنینى بِها عَن رَحمةٍِ مِن سِواکَ یا ارحمَ الراحمین

اثر تلاوت آیة الکرسی هنگام خواب


رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: هر کس آیة الکرسی را در هنگام خواب قرائت کند، خدا او را و خانه‎اش و خانه همسایگانش را، ایمن خواهد کرد. (۳)

باعث قبولى نماز می‎شود

از پیغمبر گرامى (صلی الله علیه و آله) روایت شده است که فرمودند: هر کس آیة الکرسى را بعد از هر نماز واجب بخواند، نمازش مورد قبول قرار مى‎گیرد و در امان خدا خواهد بود. (۴)

ثواب آیة الکرسى بعد از وضو

از امام باقر (علیه‎السلام) روایت شده که فرمودند: هر کس بعد از وضو گرفتن یک بار آیة الکرسى بخواند، خدا ثواب چهل سال عبادت را به او عطا کند و مقامش، چهل درجه بالا می‎رود. (۵)

جهت رفع حاجت

از امیرمؤمنان على (علیه‎السلام) روایت شده است که فرمودند: هر گاه یکى از شما حاجتى داشت، صبح پنج‎شنبه در طلب آن برود، زیرا رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) در دعا گفت: خدایا، در بیرون رفتن امتم در بامداد پنج‎شنبه برکت قرار ده و چون از منزل برون رفت، آیات سوره آل عمران و آیة الکرسى و سوره قدر را بخواند. (۶)

قرائت آیة الکرسى بعد از هر نماز

از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) روایت شده است که فرمودند: هر کس آیة الکرسى را بعد از هر نماز بخواند، هفت آسمان شکافته گردد و به هم نیاید تا خدا به سوى خواننده‎اش نظر رحمت افکند و پس از آن فرشته‎اى را برانگیزد که از آن هنگام تا فرداى آن روز، کارهاى خوبش را بنویسد و کارهاى بدش را محو نماید. (۷)

دفع آفت از مال و جان

امام زین العابدین (علیه‎السلام) نقل مى‎نماید که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: کسى که چهار آیه اول سوره بقره، آیة الکرسى، و دو آیه بعد از آن و سه آیه آخر این سوره را قرائت نماید، خودش و مالش دچار هیچگونه آفتى نخواهد شد، شیطان به او نزدیک نشده و قرآن را فراموش نخواهد کرد. (۸)

امام رضا (علیه‎السلام) فرمود: کسى که به هنگام خواب آیة الکرسى بخواند، ان شاءالله از فلج شدن ترسى نخواهد داشت. و هر کس آن را پس از هر نمازى بخواند، هیچ گزنده زهردارى به او آسیب نخواهد رساند.

حفاظت از گزندها


امام کاظم (علیه‎السلام) فرمود: هر کس آیة الکرسى را بعد از هر نماز واجب بخواند، به او هیچ گزند و ضرری نرسد. (۹)

کفاره گناهان

امام صادق (علیه‎السلام) فرمود: هر کس بعد از نماز جمعه، وقتى که سلام مى‎دهد، حمد را یک بار، سوره توحید را هفت بار، سوره فلق هفت بار، سوره ناس را هفت بار و آیة الکرسى، آیه سخره؛ ان ربکم الله الذى خلق السموات (۱۰) و آیه ما قبل آخر سوره توبه؛ لقد جاءکم رسول من انفسکم را بخواند، کفاره گناهان او از آن جمعه تا جمعه دیگر خواهد بود. (۱۱)

ارزش آیة الکرسى در نماز مستحبى

امام صادق (علیه‎السلام) فرمود: کسى که در هر رکعت از نماز مستحبى خود، سوره توحید، قدر و آیة الکرسى را بخواند، خداوند عمل او را بهترین اعمال خواهد دانست، مگر کسى که مانند او و بیش از او این عمل را انجام دهد. (۱۲)

ذکر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در بستر خواب

از محمد بن مروان روایت شده است که امام صادق (علیه‎السلام) فرمود: آیا به شما گزارش ندهم آنچه را که شیوه رسول گرامى خدا (صلی الله علیه و آله) بود که هرگاه ایشان به بستر خواب می‎رفت، چه مى‎فرمودند؟ گفتم: چرا. فرمود: آیة الکرسى را مى‎خواند و مى‎گفت: آمنت بالله و کفرت بالطاغوت؛ بار خدایا! مرا در خواب و بیدارى‎ام حفظ فرما. (۱۳)

آیة الکرسی، مانع بیمارى


امام رضا (علیه‎السلام) فرمود: کسى که به هنگام خواب آیة الکرسى بخواند، ان شاءالله از فلج شدن ترسى نخواهد داشت. و هر کس آن را پس از هر نمازى بخواند، هیچ گزنده زهردارى به او آسیب نخواهد رساند. (۱۴)

دورى از بلاها و گناهان

به روایت دیگر، هر کس آیة الکرسى را بعد از هر نماز واجب بخواند، نمازش قبول گردد و در امان خدا باشد و خدا او را از بلاها و گناهان نگاه دارد. (۱۵)

از امام باقر (علیه‎السلام) روایت شده که فرمودند: هر کس بعد از وضو گرفتن یک بار آیة الکرسى بخواند، خدا ثواب چهل سال عبادت را به او عطا کند و مقامش، چهل درجه بالا می‎رود.

آیة الکرسى در تنهایى

از معصوم رسیده است که فرمود: هر کس تنها در خانه‎اى شب را به سر برد، باید آیة الکرسى را بخواند و باید بگوید: بارخدایا! هراسم را آرام کن و ترسم را بیاساى و در تنهایى کمکم کن. (۱۶)

آغاز سفر با آیة الکرسى
امام صادق (علیه‎السلام) فرمود: سفر را با دادن صدقه و یا با خواندن آیة الکرسى آغاز کن. (۱۷)

هنگام عزیمت به سفر

از موسى کاظم (علیه‎السلام) روایت شده است: اگر فردى عازم سفر است، بر در خانه‎اش رو به مسیرى که مى‎رود، بایستد و سوره حمد و آیة الکرسى را به سمت مقابل، چپ و راست بخواند. (۱۸)

دعاى بعد از آیة الکرسى

از امام صادق (علیه‎السلام) نقل است که فرمودند: هر کس در سفر، آیة الکرسى را در هر شب بخواند، خود و همراهانش سالم بمانند و سپس بگوید: اللهم اجعل مسیرى عبرا و صمتى تفکرا و کلامى ذکرا؛ خداوندا! سیر مرا وسیله عبرت، و سکوتم را وسیله تفکر، و سخنم را ذکر قرار ده. (۱۹)

ذکرى براى رفع همّ و غم

از امیرالمؤ منین على (علیه‎السلام) روایت شده است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) هر گاه غم و اندوهى برایش ایجاد می‎شد، بعد از خواندن آیة الکرسى این دعا را مى‎خواند و مى‎فرمود: مسلمانى نیست که این دعا را سه بار بخواند، مگر آن که درخواست خود را به دست آورد.

یا حَىُّ یا قَیِوم، یا حَیّا لایَموت، یا حَىَّ لا اِلهَ اِلا انت کاشِفَ الهَمّ، مُجیبَ دَعوة المُضطَرین، اَسالُکَ بِانَّ لکَ الحَمد لا اِله اِلا انت، المَنّان، بَدیع السموات والارض، ذوالجلال و الاکرام، رَحمان الدنیا والاخرة و رَحیمها ربِّ ارحَمنى رَحمَةً تُغنینى بِها عَن رَحمةٍِ مِن سِواکَ یا ارحمَ الراحمین. (۲۰)

پی‎نوشت‎ها:
۱- اجساد جاویدان، ص ۱۲۴.
۲- مستدرک الوسائل، ج ۱، ص ۳۴۳.
۳- همان.
۴- مصابیح الدجى، ص ۱۰۲۹.
۵- لئالى الاخبار، ج ۱، ص ۲۰۸.
۶- قول ثابت، ص ۴۱.
۷- لئالى الاخبار، ج ۳، ص ۳۵۷.
۸- ثواب الاعمال، ص ۲۲۳.
۹- مصابیح الدجى، ص ۱۰۱۱.
۱۰- سوره اعراف، آیه ۵۴.
۱۱- ثواب الاعمال، ص ۸۳.
۱۲- ثواب الاعمال، ص ۷۳.
۱۳- اصول کافى، ج ۶، ص ۲۰۷.
۱۴- ثواب الاعمال، ص ۲۲۳.
۱۵- مصابیح الدّجى، ص ۱۰۱۲.
۱۶- اصول کافى، ج ۶، ص ۳۱۱.
۱۷- فروع کافى، ج ۴، ص ۲۸۳.
۱۸- مکارم الاخلاق، ص ۲۴۵.
۱۹- مکارم الاخلاق، ص ۲۵۴.
۲۰- طرائف الحکم، ج ۲، ص ۲۱. تبیان و اولی جامعه مجازی تدبر در قرآن کریم

منبع: پایگاه اطلاع‌رسانی حج

با آثار پزشکی نماز آشنا شوید

به گزارش«شیعه نیوز»، نماز یک واجب الهی است که خداوند در پنج وعده روزانه مقرر فرموده‌ است و از مهمترین اثرات آن تقرب به خداوند و دریافت رحمت بی‌کران اوست. خداوند هر فریضه‌ای را که بر انسان واجب کرده، دارای فواید بسیار زیاد و عامل رشد و تکامل فردی و اجتماعی اوست و دانش بشری به مرور و بامطالعه و تحقیقات علمی گوشه‌ای از اثرات آن را دریافت کرده وخواهد کرد.
 
امروزه علم پزشکی دنیا در خصوص سلامت معنوی و نقش نماز، دعا و دینداری در سلامت جسمی، روحی و روانی توفیقاتی کسب کرده است که درمطلب پیش رو گوشه‌ای از فواید پزشکی نمازبه نقل از ایکنا بیان می‌شود:
 
 
***
آثار ایستادن در نماز
باعث تقویت حالت تعادلی بدن و قسمت مرکزی مخچه که محل کنترل اعمال و حرکات ارادی است می‌شود، ثابت و خیره شدن چشم‌ها در نماز به یک نقطه باعث بهبود و رفع نواقصی همچون نزدیک بینی می‌شود و با تمرکز در نماز،جریان فکر آرام و متعادل می‌شود.
 
 
آثار رکوع
موجب تقویت ماهیچه‌های شکم، حفظ دستگاه گوارش و مانع سوءهاضمه و بی‌اشتهایی می‌شود و نیز تقویت ماهیچه ستون مهره‌ها، گردن، دست‌ها، ساق پا و ران‌ها.
 
 
آثار سجده
تقویت مهره‌های گردن عامل مهمی در درمان دیسک و مشکلات ستون فقرات گردن و کمر می‌شود. افزایش جریان خون مغز باعث قدرت درک و فهم و آرامش فرد  و نیز حفظ شادابی، زیبایی و طراوت می‌گردد.
 
آثار نشستن
باعث تقویت عضلات پاها، ران‌ها و کمک به نفخ معده و روده و بهبود فتق می‌شود.
 
 رابطه نماز با بارهای الکتریکی و میدان مغناطیس:
در احادیث آمده است که آب وضو را خشک نکنید، دلیل پزشکی آن این است که بدن در برابر سرمایی که حس می‌کند خود به خود درجه حرارت را  بالا می‌برد تا قسمتهای خیس را خشک کند که همین تحریکات باعث بازشدن منافذ پوست و ورود اکسیژن بیشتر به بافت‌ها و عضلات زیر پوست می‌شود که باعث شادابی و نشاط می‌گردد. بارهای الکتریکی زائد در اثر تحریکات مغناطیسی و الکتریکی اطراف ما همچون نیروگاه‌های برق، موبایل، تلویزیون و سشوار بر امواج مغزی تاثیر می‌گذارد که این اثرات در نواحی که تحریکات عصبی بیشتری دارد خطرات جدی‌تری را باعث می‌شود و این نواحی دقیقا همان نواحی شست‌وشوی وضو است(سر، صورت، دست، مچ دست و پا) که بهترین و ارزان‌ترین و بی‌خطرترین راه برای دفع این امواج زائد، آب است و در وضو باعث انتقال بارهای ساکن از بدن به اطراف می‌شود.
 
بنا به تحقیقات پروفسور لای، امواج مغناطیسی خارجی به DNA سلول‌های مغزی آسیب می‌زند و در طول روز مغز در برابر میدان‌های مغناطیسی بیرونی ناشی از امواج و نیروگاه‌ها و از طرفی میدان مغناطیسی زمین قرار می‌گیرد که به شدت برای مغز مضر است، وقتی انسان در نماز رو به قبله می‌ایستد و در هنگام سجده، میدان مغناطیسی بدن و زمین برهم منطبق شده و مثل رسانا باعث دفع مواد الکتریسته از سر به زمین می‌شود.

 اثرات نماز در درمان اضطراب و افسردگی
بیماران افسرده ،مرحله خواب REM آنان، نسبت به افراد عادی بیشتر است یعنی زمان بیشتری را در مرحله REM به سر می‌برند که این باعث دیدن خواب‌های آشفته و پریشان می‌شود.این افزایش مدت خواب REM در ساعات نزدیک صبح به وقوع می‌پیوندد که اثرات بیدار شدن برای نماز صبح باعث می‌شود که فرد از ورود به مرحله REM بازداشته شود وموجب کوتاه شدن آن و درمان افسردگی  گردد. (درمان‌های دارویی رایج ضدافسردگی سه حلقه‌ای از طریق کاهش مرحله REM خواب، باعث درمان می‌شود)
 
 اثرات نماز بر شادابی و نشاط و جلوگیری از استرس و فشار عصبی
بیدار شدن برای نماز صبح و در ساعات سحرگاهی و انجام عبادت در این  موقع، عامل افزایش هورمون کورتیزول وحالت شادی و نشاط سرمست کننده‌ می‌شود که بر زندگی روزانه نماز گزار بسیار موثر است و باعث افزایش مقاومت بدن در برابر استرس‌ها و فشارهای روحی و روانی است که این در مضامین عرفانی تحت عنوان اسرار سحر بیان شده است.
 
تاثیرات هورمون ملاتونین در بیداری نماز شب و سحرگاه
بر طبق تحقیقات دکتر مدحت الشامی پزشک مصری، میزان ترشح ملاتونین در شب و سحر نیاز به هیچ دارویی ندارد به جز انجام عبادات و نیایش و دوری از گناهان که باعث آرامش روحی و روانی می‌شود و به تبع آن تاثیرات مثبت بر جسم و روان می‌گذارد. بیشترین حالت  اورژانسی بیماری قلب پنج تا نه صبح است که با بیدار شدن در نماز صبح ترشح ملاتونین حداکثرشده و باعث جلوگیری از عوارض قلبی می‌شود.
 
تاثیر ملاتونین در پیشگیری و درمان سرطان‌های پروستات و سینه
افزایش هورمون ملاتونین در اثر بیداری برای نماز صبح موجب مقابله با اثرات فری رادیکال‌ها و جلوگیری از پیری زودرس آلزایمر و پارکینسون می‌شود.
 
افزایش هورمون ملاتونین در نماز شب باعث حفظ سلول‌های مغز و شکوفایی نیروی فکر و اندیشه و افزایش توان گلبول‌های سفید در مکانیسم دفاعی بدن و در برابر کلسترول و تنگی عروق می‌شود. افزایش هورمون ملاتونین در نماز شب و صبح باعث حفاظت سلو‌ل‌های چشم شده و از کدر شدن عدسی یا  کپسول جلوگیری می‌کند چنان‌که امام صادق (ع)فرمود: نماز شب دید انسان را زیاد می‌کند.
 
افزایش هورمون ملاتونین در نماز شب و صبح افزایش ترشح اندورفین‌ها و آنکفالین‌ها که عامل تنظیم خواب و ریلکسیشن بدن است را موجب می‌شود. گاز اوزن و تاثیرات شگرف درمانی  آن از نظر علم پزشکی ثابت شده است که این گاز در زمان طلوع فجر تا طلوع خورشید از سطوح بالای آسمان به زمین می‌آید و اثرات مفید درمانی بر قلب و عروق، پوست، ریه و ... دارد و این مهمترین خاصیت عبادت و بیداری در بین‌الطلوعین است.
 
 
تاثیر نماز بر طول عمر انسان   
افزایش هورمون‌هائی همچون کورتیزول، ملاتونین و دوپامین در بیداری نماز شب و سحر باعث سلامتی و طول عمر می‌شود.

معمار

با سلام خدمت تمامی عزیزانکه مرا در این راه تنها نخواهند گذاشت.

توحید صمدی قرآنی

سؤال اولمان این است که از چه زمانی با آیت الله بهاءالدینی آشنا شدید؟

 خیلی دقیق یادم نیست. من بچه طلبه بودم در یک مجلسی که ایشان بودند، روضه خواندم و آقای بهاءالدینی خیلی مرا تحویل گرفت. این حرف‌هایی که الان به برکت امام و انقلاب مطرح است، آن موقع اصلاً کسی در این وادی‌ها نبود، ولی خب امثال آنها را دوست داشتم. اینها هم ما را دوست می‌داشتند و خیلی عادی تفقد و نوازش می‌کردند، ولی رفت و آمد اصلی  ما با مرحوم آیت‌الله بهاءالدینی از اواخر دوره حضرت امام بود که رسماً گاهی به منزلشان می‌رفتیم. ایشان هم سراغ ما را می‌گرفت. قهراً هم آدم یک احساس خاص و جدیدی پیدا می‌کند. کرامت‌های ایشان را می‌شنیدیم و دیگر با این دید به ایشان نگاه می‌کردیم. آن وقت‌ها این جوری نبود. نماز آقای بهجت می‌رفتیم، روضه آقای بهجت می‌رفتیم و حالیمان نبود که آقای بهجت از اولیاءالله است، اشرافی دارد، چشم بازی دارد. اینها حالیمان نبود، ولی دوست داشتیم. آقای بهاءالدینی هم همین‌ جور بود. بعد از انقلاب، امام افق را عوض کرد و خیلی از ناگفتنی‌ها را دریافتیم و فهمیدیم که اینجاها هم خبرهایی هست.

ما معمولاً خدمت آیت‌الله بهاءالدینی میرفتیم و معمولاً هم ایشان نوازش خاصی داشت و گاهی ما را برای ناهار نگه می‌داشت. صبح که می‌رفتیم، میپرسید صبحانه خوردی یا نه و به ما صبحانه میداد. یک بار تهران آمدند، منزل ما و شب ماندند. تنها شبی که خدمت ایشان بودم، همان شبی بود که ایشان تهران بود. دلم می‌خواست بدانم شب را ایشان چگونه میگذراند؟ و آن شب را نخوابیدم. ایشان بعد از نیمه شب بلند شد. می‌دانستیم که چای باید کنارشان باشد، چایشان آماده بود. قبل از وضو، بلند شدند، نشستند مدتی در عالم خودشان بودند و داشتند نگاه می‌کردند، بعد رفتند وضو گرفتند و آمدند و نماز شب مختصری خواندند. شاید نماز شب آقا یک ربع بیشتر طول نکشید. بعد از نماز شب همین‌طور ساعتها در عالم خودشان بودند.

با آیت الله بهجت از چه زمانی آشنا شدید؟

دقیقا یادم نمی‌آید ولی از همان دورانی که بچه طلبه بودم خدمت آیت‌الله بهجت، علاقه داشتم. همان ایام یک بار که رفته بودم مشهد، برای آقا یک پوستین‌ خریدم. وقتی برگشتم رفتم درِ خانه آقای بهجت. در زدم، آمد دم در، گفتم: «آقا! من این را برای شما آورده‌ام».

 فرمودند: «اگر روز قیامت، مرا دیدی که وضع بدی دارم، پشیمان نمی‌شوی که این را آوردی؟ اگر به عنوان یک آدم خوب آوردی، به من نده». از همان جا خلاصه حجت را رساند که اینکه دیگران فکر کنند آدم خوبی هستی فایده ندارد...

ما که افق آنها را نداشتیم، فقط ظواهرشان را می‌دیدیم. آقای بهجت کلاس دیگری بود، آقای بهاءالدینی مسیر خاص خودش را داشت و در نوع خودش بی‌نظیر بود.

آقای بهجت استاد داشته، استادش آقای قاضی بوده و کار کرده، رفقایشان امثال آقای علامه طباطبایی و دیگران بودند و اهل دستورات و نسخه‌ها و سیر و سلوک بوده است. اما آقای بهاءالدینی تا آخر عمر اصلاً در این وادی‌ها نه رفت و نه کسی را تشویق کرد که فلان ذکر را بگویند، فلان کار را بکنند. مجالسش خیلی عُرفی و عادی و نشست و برخاستش خیلی مردمی بود. با همه بود و با هیچ‌کس نبود. آقای بهجت امساک داشت در اینکه همه را بپذیرد یا وقتش را به همه کسی بدهد و علی‌الدوام مشغول کارهای خاص خودش بود، ولی آقای بهاءالدینی خیلی دستباز بود در اینکه همه را بپذیرد و رفت و آمد کند. هیچ تکلفی، هیچ نوع تقیدی جز قید شرعی در وجود آقای بهاءالدینی مطلقاً نبود.

وقتی ایشان آمد منزل ما، خب به اعتبار ایشان عده دیگری هم آمده بودند. عیال ما هم با یک شوقی، آستین بالا زده بود و غذاهای خوبی درست کرد. برای آقا سوپ به همراه آن غذاها درست کرده بود. اما ایشان هیچ دست به غذاها نبرد، ولی سوپ را خورد. آب هویج آوردیم، آب هویج را  هم خورد، ولی نه گله کرد که چرا اینجور غذایی را درست کردید، نه خودش این جور بود که حالا که اینها زحمت کشیده‌اند باید بخوریم. هیچ! هیچ! راحتِ راحت! انگار مثلاً خانه خودش است و هیچ تکلفی نداشت. بعد هم صبح که شد، گفت: «من می‌خواهم بروم کنار باغچه بنشینم». فرش انداختیم و آنجا نشست. حالا اینکه مهمان است و چیز خاصی باشد، اصلاً مطرح نبود.

محضرشان هم که می‌رفتیم، این جور نبود که حالا کسی آمده و چیز جدیدی باید باشد. همان حالات عادی خودشان را داشت. بی‌تکلفی آقای بهاءالدینی بارز بود و علاوه بر آن، از بازی و بازیگر خیلی بدش می‌آمد.

فردی از ایشان درخواست کرده بود که بروند منزلش و شاید مقدماتی را هم فراهم کرده بود. آن بنده خدا کاره‌ای هم بود، وقتی آمد، آقا یک حالتی نشان دادند که خیلی برای ما عجیب بود و نرفتند. هم نرفتند و هم نشان دادند که خوششان نمی‌آید. اما اشخاصی بودند که در آن رده‌ها نبودند، ولی آقا به قدری راحت برخورد می‌کرد که طرف احساس می‌کرد آقا خیلی دوستش دارد. معمولاً این شیوه ایشان، شیوه حضرت رسول«ص» بود.

 خود من هم فکر می‌کردم، آقا هیچ‌کس را بیشتر از من دوست نمی‌دارد! آخرین دیداری که با ایشان داشتم، حالشان خوب نبود، سکته‌شان شدید بود. می‌خواستند بلند شوند نمی‌توانستند، من رفتم کمک کنم. حاج‌آقا عبدالله آمد، ایشان گفت: «بعضی‌ها از فرزند به آدم نزدیک‌ترند، بگذار کمک کند»، ولی احساسم این است که با خیلی‌ها این جور بودند. وقتی عنایتشان شامل بود، هر کسی که می‌رفت فکر می‌کرد که آقا خیلی به ایشان لطف دارند.

از کرامات وحالات  معنوی آن بزرگوران چه مواردی را در یاد دارید؟ 

من در محضر آقای بهاءالدینی نه سؤال می‌کردم و نه پیش آمد که ایشان از کرامت‌ها چیزی بگوید.

با آقای بهجت هم در طی سنواتی که روضه‌خوانشان بودیم و خیلی وقتها در خلوت‌هایشان بودیم، گاهی می‌رفتم، آقا می‌آمدند، می‌نشستند و تحملمان می‌کردند، ولی یادم نمی‌آید یک بار چیزی سؤال کرده باشم. معمولاً دوست داشتم خودشان عنایتی بکنند و حرفی بزنند. من نه چیزی پرسیدم، نه ایشان از این مسائل با ما چیزی مطرح کردند البته گاهی بعضی از کرامت‌های دیگران را می‌گفتند.

آقای بهاءالدینی قضیه‌ دوره بچگی خود را این گونه فرمودند که: «با بچه‌ها بازی می‌کردیم، خواب دیدیم، مَلَکی چیزی تقسیم می‌کند. به ما که رسید، گفتند این اهل بازی است. به او چیزی ندهید». فرمودند: «بچه بودم که این خواب را دیدم. از آنجا بازی را از ما گرفتند و ما بازی را کنار گذاشتیم» و ایشان هم خودش واقعاً بازی نداشت. از این تشریفاتی که بعضی از ماها، در شأن آخوندی‌مان رعایت‌هایی میکنیم، اصلاً نداشت. هیچ نداشت. ایشان با اشخاصی که این جور بودند، خوشحال نبود.

یک چیزی هم که در آقای بهاءالدینی یافتم، هم خودشان تصریح می‌کردند و هم خودم گاهی دیده بودم.ایشان نفوس ناریه را می‌شناختند. یک بار رفتم خدمت ایشان. ساعت را نگاه کردم، دیدم چهار ساعت است در منزل ایشان هستم. خیلی خجالت کشیدم. بین خود و خدا منفعل شدم. چنین آقایی و چنین نوری را ما چه کاره‌ایم که چهار ساعت وقت ایشان را گرفتیم؟ با خجالت به ایشان گفتم: «آقا! ما در محضر شما گویا در زمان نیستیم. من به ساعت نگاه نکرده بودم. خیلی مزاحم شدیم، اذیت شدید.» ایشان فرمودند: «نه! ما از وجود شما اذیت نمی‌شویم. ما از نفوس ناریه اذیت می‌شویم».

 

آقای بهاءالدینی یک چیزی را برای همه تکرار می‌کرد، آقای بهجت هم یک چیزی را برای همه تکرار می‌کرد. آقای بهجت یکی قضیه عمروعاص را که موقع مردن، از شدت حسرت انگشت به دهان بود و با آن حال سقط شد، خیلی برای عبرت تکرار می‌کرد. دیگر اینکه به همه این کلید را می‌گفتند که در مسلّمات شرع، به یقینیات خودتان عمل کنید، در غیر یقینیات توقف کنید تا برایتان روشن شود. در بعضی از مواقع این را هم تکرار می‌کردند، ولی پیش همه نمی‌گفتند. ایشان حدیثی را اضافه می‌کردند: «مَنْ عَمِلَ بِمَا عَلِمَ وَرَّثَهُ اللَهُ عِلْمَ مَا لَمْ یَعْلَمْ»(1).

مکرر از مرحوم بهاءالدینی این حدیث را در جلسات مختلفی که ایشان موعظه می‌کردند، مکرر از ایشان می‌شنیدم که پیغمبر فرموده است: «خداوند تمام مَساوی(بدی ها) را در یک بیت جمع و قفل کرده است، کلیدش شراب است. هر که شراب می‌خورد، این بیت مَساوی را باز می‌کند و به همه مَساوی راه دارد» و می‌فرمودند، پیغمبر فرمود: «دروغ بدتر از شراب است». ایشان در مقام معالجه دردهای اجتماعی، خیلی روی این موضوع حساس بودند و بارها می‌گفتند که دروغ بدتر از شراب است.

به نظر می‌رسید حالتی که آقای بهاءالدینی داشت، حالت شهود بود، حضورش هم قوی بود. آدم وقتی خدمت آقای بهاءالدینی بود، واقعاً احساس حضور در محضر خدا را می‌کرد. گویا این خودِ آئینه خداست و خدا در وجودش جلوه دارد. در عین حال که با آدم حرف می‌زد، عالمش عالم عجیبی بود که جز تعبیر به حضور نمی‌شود چیزی گفت. دیگر اینکه نگاه‌هایش حاکی از این بود که ایشان یک چیزهایی را می‌بیند. بعضی از دوستان ما می‌گفتند که مکاشفات آقای بهاءالدینی آنقدر زیاد است که گاهی این رؤیت سَر را با رؤیت سِرّش اشتباه می‌کند! علی‌الدوام پسِ پرده را با آن چشم باطنش می‌دید، در عین حال که چشم ظاهرش هم باز بود.

ایشان منزل ما که بودند، آقای فاطمی‌نیا آمد. دیروقت بود. آقای بهاءالدینی فرمودند: «خیلی گشتی». ظاهرا آقای فاطمی‌نیا راه را گم کرده بودند و زیاد گشته بودند و گفت: «تا راه را پیدا کنیم خیلی گشتیم». ایشان گشتن آنها را داشتند می‌دیدند.

جریان شهید صیاد هم مشهور است. ما هم هر وقت رفتیم، گویا آقا آماده بودند و می‌دانستند که بناست ما بیاییم. یک بار هم نشد که آمدن برایشان غیرمنتظره باشد. گویا بنا بوده و خودشان خواستند که شما بیایید و با آمادگی می‌پذیرفتند.

 

 داستان شهید صیاد شیرازی که اشاره کردید چه بود؟

مرحوم صیاد از جبهه که میآمدند، به قم رسیده بودند، شب دیروقت بوده. ایشان به دوستش پیشنهاد کرده بود که برویم پیش آقای بهاءالدینی. رفیقش گفته بود که الان که وقتش نیست. گفته بود: «نه، دلم برای آقا تنگ شده». وقتی رفته بودند، در زده بودند، آقا خودش در را باز کرده بود و چایی هم آماده بود. مرحوم صیاد گفته بود: «آقا! ما فکر میکردیم دیروقت داریم میآییم. چهجور شد که چایتان آماده است؟» فرموده بود: «همانی که در دل شما انداخت که بیایید، همان هم به ما گفت که چای درست کنیم».

شهید صیاد اهل معنا بود...

 به بزرگان و به اخلاقیون علاقمند بود، به توسلات علاقمند بود. صیاد کارش درست بود، خدا رحمتش کند.

 

اشاره فرمودید که علی الظاهر  نماز شب آقای بهاءالدینی ساده بود، آن ذکر و ورد هم به آن صورت و با آن دستورالعمل‌های خاص که در سیر و سلوک هست، ایشان نداشت. پس این مقام و ویژگی را از کجا به دست آورده بود؟

اینکه عرض کردم ایشان بی‌نظیر بود، برداشتم با عقل قاصر خودم همین است، فکر می‌کنم این موهبتی است. اینها اول مجذوب می‌شوند، بعد راه می‌افتند. دیگران راه می‌افتند تا جذبه‌ها ببرند. اینها از اول مجذوب‌اند. آقای بهاءالدینی که فرمودند در بچگی بازی را از من گرفتند، پیدا بود که از همان وقت دستی با ایشان همراه شده است. اینکه «ناجاهم فی قلوبهم» امیرالمؤمنین در جملات نهج‌البلاغه دارند، سکوتشان حاکی از این است که از جای دیگر با آنها اشراق می‌شود، خودش سکوت کرده است که او بگوید.

  گاهی وقت‌ها برای ما که نمازمان ناقص است، خیلی حواسمان جمع باشد، تازه توجه به الفاظ پیدا می‌کنیم که داریم چه لفظی را با چه معنایی می‌گوییم. خیلی تلاش کنیم معنای آن لفظ را هم در ذهنمان مرور می‌کنیم. «اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ صِرَاطَ الَّذِینَ...»، اما قرب و خدا را در آن لحظه با همه وجود یافتن و احساس کردن و حضور در محضر او را احساس کردن و سخن گفتن با او را درک نمی‌کنیم و گاهی اوقات الفاظ به نوعی حجاب می‌شوند و همین طور تقید به تجوید و آداب قرائت و تلاوت. البته اینها جای خودشان را دارند و آثار خودشان را. حتی در روایات داریم که شنیدن آیات قرآن یا خواندن و مطالعه کردنش برای هر حرفی حسنه و درجه و محو سیئه دارد و بی‌اثر نیست و آثار زیادی دارد، ولی شاید مرحله عمیق‌تر قضیه، نکته‌ای باشد که فرمودید آقای بهاءالدینی بعد از نماز مدتها در سکوت می‌نشست و غرق در فکر و اندیشه و تمرکز روی خدا...«تَفَکُّر السَّاعَةِ اَفْضَلُ مِنْ عِبَادَةِ سَبْعِین سِنَة».

همان حالات حضرت ابیذر: «کانَ أَکْثَرُ عِبادَةِ أَبیذَر أَلتَّفَکُرَ و الْأِعتِبارَ»(2)

 تفکر در خدا... «اُذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا»(3) که همان ذکر قلبی است.

بله...

رابطه آقای بهاءالدینی با امام چگونه بود؟

ایشان معتقد بود که امام ولایت تکوینی دارد. ایشان می‌گفتند اینکه امام با یک صحبت یا یک نوشته، خلقی را بیرون می‌کشد یا تعطیل می‌کند، این جور نیست که بر اساس یک امر اعتباری این کار را بکند. ایشان در خلق تصرف می‌کند و حتی افرادی که در خط نیستند، همراهی می‌کنند. معتقد بود که همان ولایت تکوینی است. آقای بهاءالدینی درباره امام فرمودند که این ولایت تکوینی است.  یکی هم اینکه فرمودند: «امام که می‌آید و دستش را بالا می‌برد، نیت می‌کند و برای خدا دستش را بالا می‌برد. همه کارهایش برای خداست، دستش را هم که تکان می‌دهد، برای خداست».

از آقای بهاءالدینی در ارتباط با مقام معظم رهبری مطالب مختلفی نقل شده است. شما در این خصوص چه می‌دانید؟

حافظه‌ام خیلی قوی نیست. گاهی خدا می‌آورد در ذهنمان و یک چیزهایی به مناسبت‌ها می‌آید، ولی الان چیزی که یادم هست، ایشان همین اواخر عمرشان آمدند تهران و رفتند بیمارستان. من هم اینجا رفتم دیدنشان و هم بعد رفتم قم. ایشان فرمود: «می‌دانستم مشکل من پزشکی نیست. با طبیب حل نمی‌شود، ولی چون حضرت آقا خواستند بروم، به احترام ایشان رفتم».

آقا از ایشان خواسته بودند که برای معالجه بروند؟

بله. ایشان با پیشنهاد حضرت آقا رفته بود و می‌گفتند با اینکه می‌دانستم مؤثر واقع نمی‌شود، به احترام ایشان رفتم.

تا اینجا را خودم از آقای بهاءالدینی شنیدم. آقای شمشیری می‌گفت که آقای بهاءالدینی فرمودند: «من میدانستم کار این جوری نیست و به احترام آقا آمدم بیمارستان شهید رجایی، ولی وقتی آمدم فهمیدم خیری در آن بوده و وجود مبارک امام زمان ـ اروحنا فداهـ برای عیادت اینجا تشریف آوردند».  معلوم شد که حکمتش این بوده که  حضرت قرار بوده  قدمشان را اینجا بگذارند.

 

 به غیر از این مورد آیا ایشان باز هم به حضرت حجت تشرف داشتند؟

بله، ما یک آقای سجادی در قم داریم که همشهریمان است. هم از مریدهای آقای بهجت بود و هم از مریدهای آقای بهاءالدینی. گاهی هم میآمد و آب و جارو میکرد و خیلی به آقا عشق داشت. گفت: «روزی آقای بهجت آمد عیادت آقای بهاءالدینی. آمد خم شد دست آقای بهاءالدینی را ببوسد، آقای بهاءالدینی دستشان را کشیدند، ولی آقای بهجت با ایشان معانقه کردند. دوزانو نشستند کنار تختشان. مدتی نشستند، همینجوری نگاه میکردند و هیچی نمیگفتند». میگفت شاید یک ساعتی آنجا بود.

یعنی آقای بهجت، می خواستند دست آقای بهاءالدینی را ببوسند؟

بله. آقای سجادی گفت: «من ایشان را بدرقه کردم. وقتی آقای بهجت از در خانه آقای بهاءالدینی آمد بیرون، برگشت نگاهی به درِ این خانه کرد و گفت: همسایههای ایشان ندانستند که با چه کسی همسایهاند، ولی بدانند یا ندانند، برکات حضور حضرت در این خانه به اینها هم میرسد».

بله، خیلی نعمتها را از دست دادیم ما.

درباره موضوعی که از ایشان در مورد قائم مقام رهبری نقل شده و اینکه چه کسی جانشینی امام خواهد بود، شما چیزی در ذهنتان هست؟

خودم از ایشان نشنیدم، ولی یکی از دوستانمان آقای فرحناک برایم نقل کرد، صحبت قائم‌مقامی [آقای منتظری] که شد، ایشان گفت: «نه! من این‌جور نمی‌بینم. کسی که ما دلخوش به او هستیم، آسید علی آقا است». آن وقت اصلاً کسی خوابش را هم نمیدید، اصلاً آن فضا، فضایی بود که کسی نمیتوانست مقابل قائممقامی چیزی بگوید.

ایشان خیلی عاطفی نسبت به حضرت آقا بود. حتی گاهی که آقازادههای آقا میرفتند آنجا و بعد که ما میرفتیم، با خوشحالی میگفت که آقامصطفی یا آقازاده دیگرشان اینجا بود.

 ذکر نکاتی از رابطه آقای بهجت و آقا هم در اینجا خالی از لطف نیست!   

اجمالاً ارادت آقا به آقای بهجت، خیلی سابقه دارد. آقا از ابتدا نسبت به اهل باطن یک کشش خاصی داشته، لذا خیلیها سر راهش قرار گرفتند. مثلاً حضور ایشان در جلسات مرحوم حاج شیخ عباس قوچانی. ملاقاتهای مکررشان قبل از انقلاب و در دوره نهضت با آقای بهجت سابقه داشته است. من خودم به خاطر اینکه علاقمند به آقا بودم و هستم و امیدوارم تا آخر هم خدا ثابتقدم نگهم دارد، گاهی نسبت به بعضی از مقدسین تردید داشتم که اینها نسبت به انقلاب، نظام، رهبری و ولایت سلیقه خاص خودشان را داشته باشند لذا چیزی نمیگفتم و سؤالی نمیکردم، ولی یکی از رفقایمان -که ایشان هم مثل من گاهی برای آقای بهجت روضه میخواند و آقا هم تشویقش میکرد- گفت در جلسهای که خدمت آقای بهجت بودیم، یکی دو نفر آمدند خدمت آقای بهجت، یک چیزی را سؤال کردند که به نظر میرسید سؤالشان طوری بود که گویا تعریضی به آقا دارند. آقای بهجت با ناراحتی زیاد و نگاه تند و با عصبانیت گفتند: «شما بهتر از ایشان سراغ دارید؟ من که بهتر از ایشان سراغ ندارم».

معروف است که همان اوایل، ایشان وقتی در حضورشان راجع به جوان بودن و کمسن بودن آقا نسبت به بزرگان دیگر صحبت کردند، ایشان قریب به این مضمون فرموده بودند: همان یکبار که گفتند علی(ع) جوان است برای هفت پشتمان کافی است!

پیشنهاد مرجعیت آقای بهجت را هم آقا به ایشان داده بود. آقای بهجت در کاغذ کوچکی که معمولاً مصرف نمیشود، چهار شرط نوشته و داده بودند به آقا که: از من تبلیغ نشود. رسالهام باعث نشود از رساله دیگری جلوگیری شود. دو شرط دیگر خاطرم نیست.

یعنی آقا از ایشان خواسته بودند که رساله چاپ شود؟

بله.

 به عنوان حسن ختام بفرمایید جنابعالی در این سالها از ابعاد معنوی آقا چه دریافت کردهاید؟ احساس میشود در ایشان زمینههایی از قبل بوده است. از پیشینه، سابقه و روحیه عبودیتی که ایشان داشت، انس با قرآنی که داشت، انسی که با امام رضاو اهل بیت «ع» داشت، همسنهای ایشان نکات خیلی جالبی را تعریف میکنند. در دوران نهضت و مبارزه و انقلاب هم که روشن است. زمان ریاست جمهوری و زمان امام و عنایتهای خاص امام هم به ایشان روشن است، اما میخواهم این را عرض کنم که بعد از اینکه علیرغم عدم تمایل ایشان برای تصدی رهبری، خداوند مقلّب القلوب، قلبها را به سوی او متمایل کرد و مسئولیت رهبری بر دوش ایشان قرار گرفت، احساس میشود یک نورانیت دیگری، یک معنویت دیگری، یک پیوند عمیقتری با خداوند، اهلبیت، عبادت و قرآن در وجود ایشان ایجاد شد.

الحمدلله همین‌طور است. بنده علاقه دارم که هر ماه خودم را به امام رضا«ع» عرضه کنم. مدتی است که توفیق دست داده است و میروم. گاهی هم که کار دارم، میروم حرم و برمیگردم فرودگاه. فقط در همین حد. یک بار رفتم، از آستانه پایینِ پا که میخواستم وارد صحن شوم، صورتم را گذاشتم روی سنگ آستانه و به امام رضا«ع» عرض کردم: «آقا! من مهمان شما هستم. میخواهم بدانم که آیا شما مرا به عنوان مهمان پذیرفتهاید؟ میخواهم به حساب شما اینجا باشم. خودم نمیخواهم هزینه کنم. تقاضای دیگرم این است که یا حضرت مهدی«عج» را ببینم یا کسی را ببینم که او حضرت را دیده باشد».

این را عرض کردم و رفتم تو. رفتم مفاتیح را باز کردم، میخواستم زیارت جامعه بخوانم. هنوز شروع نکرده بودم. یک آقای سلیمی در مشهد بود که منبر میرفت و خیلی هم حدیث حفظ بود. مرحوم طباطبایی که تابستانها به مشهد میآمدند، ما آن وقتها که مشهد بودیم جلسات آقای طباطبایی، در روزهای پنجشنبه را میرفتیم. نوعاً هم ایشان احادیث نابی را آنجا مطرح میکرد و آقای طباطبایی توضیح میداد. با آقای سلیمی در حد سلام و علیکی که در جلسات آقای طباطبایی همدیگر را میدیدیم، ارتباط داشتیم. غیر از آن هم هیچ ارتباطی با هم نداشتیم. هنوز شروع نکرده بودم که ایشان آمد کنار من و گفت: «فلانی! ناهار بیایید خانه ما». من چون از حضرت خواسته بودم، فوری به ذهنم آمد شاید حضرت پذیرفتهاند. استخاره کردم، ببینم اگر این اجابت حضرت است که ناهار را بمانیم و بعد از ناهار برگردیم. استخاره خوب آمد. فهمیدم که مطلب اول برآورده شد. به ایشان گفتم: «من منزل شما را بلد نیستم». گفت: «ظهر بیا مسجد ملاحیدر، نماز آقای مروارید، من میآیم و از آنجا با هم میرویم».

رفتم مسجد آقای مروارید، نماز ظهر را خوانده بودند. جوانی آمد و مقابل من نشست، خم شد دستم را بوسید و اشک ریخت. گفت: «من با منبرهای شما خیلی صفا کردم، ولی یک اتفاقی برایم افتاده، میخواهم این را برای شما بگویم». گفت: «مرحوم آقای مولوی قندهاری که از دنیا رفت، من مطمئن بودم که در تشییع جنازه ایشان حضرت حضور پیدا میکند، لذا به شوق و اشتیاق حضرت رفتم و سایه به سایه از اولین آناتی که مطلع شدم، کنار جنازه بودم، تا اینکه آمدیم توی صحن. به صحن که آمدیم، دائماً حواسم به اطرافم بود که ببینم شخصیت فوقالعادهای یا کسی را میبینم...

به نزدیکهای حرم که رسیدیم، یک حالت سرزنشی نسبت به خودم شروع کردم:  مگرتو کی هستی؟ با چه رویی میخواهی حضرت را ببینی؟ اصلاً چه توقعی داری؟ شروع کردم به بدیهای خودم بد و بیراه گفتن. ما کجا؟ آقا کجا؟ در حال سرزنش خودم بودم که صدایی خیلی ملایم و آرام آمد: میخواهی آقا را ببینی؟ برگشتم جهت صدا را ببینم، دیدم ماشاءالله حضرت در این جمعیت از همه به قول معروف یک سر و گردن بلندتر بود... و توصیفاتی از حضرت کرد از جمله اینکه گفت «موهای مبارکشان از زیر عمامه تا بناگوششان بود، محاسن پرپشت. دقت کردم و در موهای سر و صورت حضرت یک موی سفید ندیدم». این جوان این را با یک حالت انقلابی به من گفت و رفت. من این جوان را نه قبلش یادم میآید دیده باشم، نه بعد از آن. خیلی هم آرزو دارم یک بار دیگر او را ببینم.

بعد آقای سلیمی آمد و ما را برد خانهاش و از جریاناتی که با مرحوم آقای علامه طباطبایی داشت، سخن گفت. خدا رحمتش کند، وفات کرد. آقای طباطبایی هم به ایشان یک اذکاری داده بود. معلوم شد که اهل بعضی حرفها بود. آقای سلیمی گفت: «من سی سال همسایه حضرت آیتالله خامنهای بودم و اُشْهِدُ بِالله، من آقای خامنهای را از دورههای جوانیاش تا الان نسبت به نسوان معصوم میدانم».

در سفری هم ما به مکه میرفتیم. در هواپیما یکی از آقایان روحانیون کنار من نشسته بود، گفت: «در قم یک آقایی است که حالاتی برایش پیش میآید که در آن حالات، گذشته و آینده را میبیند. ایشان گفته است که در مدینه، کنار حجره حضرت صدیقه طاهره«س»، در محراب تهجد در آن قسمت آخر، نقطهای است که اگر کسی آنجا بنشیند و حداقل صد بار لعن را بگوید، آثاری دارد». لعن هم این بود: «لَعَنَ الله غاصِبِیک وَ ظالِمِیک وَ ضارِبِیک وَ قاتِلِیک یَا فاطمة الزهـــراء (سلام الله علیها)». من این را که آنجا شنیدم، در باطن خودم گفتم در این سفر ما مهمان خانم فاطمهایم و ایشان از اینجا سفره را پهن کردهاند. رفتیم مدینه و هر شب که می‌رفتم آنجا این ذکر را بگویم، با اینکه آنجا معمولاً شلوغ است و گاهی آدم میایستد و ناامید میشود، ولی هر وقت که رفتیم گویا برایم جا نگه داشتهاند. در همان نقطه نشستیم و این ذکر را گفتیم.

 بعد رفتیم مکه. در مکه جمعی از دوستان بودند، یک آقایی هم آنجا بود. این دوستان که گاهی حرفهای بیربط میزدند، ایشان گفت: «شما میدانید کجا هستید؟ شما که اهل علمید. چرا اینجا وقتتان را به این چیزها صرف میکنید؟» به من الهام شد آن کسی که گذشته و آینده را میبیند، باید این باشد.. رفتم جلو و گفتم: «شما این ذکر را توصیه کردید؟» پرسید: «شما گفتی؟» جواب دادم: «بله». گفت: «شما امسال دوباره به مدینه برمیگردی و مهمان خانم زهرایی». همانی که در ذهنم آمده بود که مهمان خانم زهرا«س» هستم، گفت این سفر برمیگردی به مدینه و مهمان خانم زهرایی!.  خدا گواه است نه خودم برنامه داشتم برای برگشتن به مدینه، نه از بعثه چنین قراری بود. اتفاقاً آقای ریشهری بعد از موسم حج برگشت، بنا شد آقای جنتی بیاید بهجای ایشان در مدینه، به من گفت: فلانی! من دارم میروم مدینه، شما هم بیا با هم برویم و من به اسهلِ وجه، منتظر هم بودم ببینم چگونه میروم که اینجوری جور شد.

از ایشان پرسیدم: «آن نقطه که آدم بنشیند و آن ذکر را بگوید، چه خصوصیتی دارد؟» گفت: «حضرت زهرا«س» وقتی به هوش آمد و سراغ امیرالمؤمنین«ع» را گرفت، فضّه عرض کرد: علی را بردند. حضرت زهرا«س» آمد که با همان حالش امیرالمؤمنین«ع» را نجات بدهد. به آن نقطه که رسید از شدت درد، دیگر از حرکت بازماند و آنجا نشست. نفسی گرفت و بعد رفت. من با تعجب گفتم: «ما روضهخوانیم و برای حضرت زهرا«س» زیاد مطالعه کرده‌ایم. این را من در هیچ جا ندیدهام. شما این را از کجا نقل میکنید؟» آرام گفت: «خودم دیدم. خودم دیدم». دیگر در آن سفر با ایشان مأنوس بودیم.

  ایشان گفتند که در مدرسه حجتیه که آقا هم در آنجا حجره داشتند، در همان ایام به آقا گفته بودند که شما در آینده رئیس این مملکتید! نکنه دیگر که ایشان گفت اینکه: «آقای خامنهای گوهر پاکی است... به همین دلیل مکرر خدمت حضرت تشرف داشته است، ولی نشناخته». سال بعد ایشان گفت: «طوبی للخامنه‌ای! طوبی له. وجود مبارک امام زمان ـارواحنا فداهـ در عرفات با اسم ایشان را دعا میکرد».

با توجه به قرائن صدقی که ایشان برای بازگشت ما به مدینه پیشگویی قطعی کرد و همینجور شد، من یقین دارم آنکه گفت حضرت زهرا«س» را خودم دیدم، گذشته را هم همین‌ جور میبیند و در مورد آقا هم یقیناً درست میگفت، هم دعای امام زمان«عج» را و هم تشرفات ایشان را خدمت حضرت.

جملاتی که آقا در پایان آن خطبه نمازجمعهشان خطاب به حضرت حجت«عج» بیان کردند، یک  سِرّ عجیبی دارد که هربار که انسان میشنود، آتش میزند آدم را.

خدا به حق مادرش حضرت زهرا«س» مستدامش کند. انشاءالله پرچم را خودشان بدهند به دست آقا. [با حالت تضرع]

انشاءالله. از اینکه وقتتان را دراختیار ما قرار دادید از شما صمیمانه سپاسگزاریم.

حل مشکلات پیچیده با توصیه‌های آیت الله بهجت
♥•٠·
آیت الله بهجت می فرمودند: اگر می خواهید روزی شما فراوان شود این دعا را زیاد بخوانید. مثلاً اگر می خواهید 110 مرتبه بخوانید. اول دعا و آخر آن هم صلوات بفرستید: «اللهم اغننی بحلالک عن حرامک و بفضلک عن من سواک».

حب و قرب الهی
آیت الله بهجت در خصوص ازدیاد حب الهی و بالا رفتن مرتبه فرموده اند: کار آسان و کوچک و مفید، بعد از ملاحظه واجبات و محرمات، صلوات فرستادن است؛ صلوات محبت آور است و محبت انسان را بالا می کشد.

راه دور شدن از ریا
از آیت الله بهجت سؤال شد که برای دوری از ریا چه باید کرد؟ فرمودند: با عقیده کامل اکثار حوقله: بسیار «لا حول و لا قوه الا بالله» بگویید.

حل مشکلات پیچیده با نماز جعفر طیار
از آیت الله بهجت سؤال شد که برای حل مشکلات پیچیده چه کنیم؟ فرمودند: مداومت بر نماز جعفر طیار داشته باشد؛ خداوند شما را موفق می کند.

رفع پستی های درون و بیرون
شخصی از آیت الله بهجت سؤال کرد: ما آلوده به پستی های درونی و بیرونی هستیم در رفع آنها ما را یاری کنید.آقا فرمودند: زیاد بگویید «استغفرالله» و خسته نشوید و خاطر جمع باشد این علاج است. (دائکم الذنوب و دوائکم الاستغفار).

گشایش بخت دختران
از آیت الله بهجت سؤال شد: ازدواج دختری سر نمی گیرد و به اصطلاح بختش باز نمی شود و از شما راهنمایی می خواهد.؟افرمودند: نماز جعفر طیار بخواند و پس از آن دعائی که در کتاب زاد المعاد مجلسی آمده که در این هنگام خوانده شود، بخواند و در پی آن به سجده رود و تلاش کند که حتما گریه کند، گر چه به مقدار کم و همین که چشمش را اشک گرفت حاجتش را از خدا بخواهد.

همچنین حضرت استاد بار دیگر در پاسخ به چنین سوالی فرمودند: ایه «رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا؛ پروردگارا به ما از همسران و فرزندانمان آن ده که مایه روشنى چشمان [ما] باشد و ما را پیشواى پرهیزگاران گردان» (سوره فرقان ایه 74) را فراوان بخوانید.

خواص اعجاب برانگیز آیة الکرسی

امام محمد باقر از امیر المومنین (ع) روایت فرموده: هنگامی که آیت الکرسی نازل شد رسول خدا (ص) فرمود آیه الکرسی آیه ای است که از گنج عرش نازل شده و زمانی که این آیه نازل گشت هر بتی که در جهان بود با صورت به زمین خورد.

در این زمان ابلیس ترسید و به قومش گفت :"امشب حادثه ای بزرگ اتفاق افتاده است باشید تا من عالم را بگردم و خبر بیاورم.

ابلیس عالم را گشت تا به شهر مدینه رسید مردی را دید و از او سوال کرد: " دیشب چه حادثه ای اتفاق افتاد؟

مرد گفت "رسول خدا فرمود:" آیه ای از گنج های عرش نازل شد که بت های جهان به خاطر آن آیه همگی با صورت به زمین خوردند. ابلیس بعد از شنیدن حادثه به نزد قومش رفت و حادثه را به آن ها خبر داد.

آیت الکرسی سید آیات قرآن

پیامبر به حضرت علی (ع) فرمود: " یا علی ! من سید عربم-مکه سید شهر هاست- کوه سینا سید همه کوه هاست- جبرئیل سید همه فرشتگان است – فرزندانت سید جوانان اهل بهشتند- قرآن سید همه کتاب هاست – بقره سید همه سوره های قرآن است – ودر بقره یک آیه است که آن آیه 50کلمه دارد و هر کلمه 50 برکت دارد و آن آیت الکرسی است.

پاداش کسی که آیت الکرسی را زیاد می خواند

عبدالله بن عوف گفته است:" شبی خواب دیدم که قیامت شده است و من را آوردند و حساب من را به آسانی بررسی کردند. آنگاه مرا به بهشت بردند و کاخ های زیادی به من نشان دادند. به من گفتند: درهای این کاخ را بشمار ؛ من هم شمردم 50 درب داشت.

بعد گفتند: خانه هایش را بشمار. دیدم 175 خانه بود. به من گفتند این خانه ها مال توست. آن قدر خوشحال شدم که از خواب پریدم و خدا را شکر گفتم.

صبح که شد نزد ابن سیرین رفتم و خواب را برایش تعریف کردم.

او گفت : معلوم است که تو آیه الکرسی زیاد می خوانی. گفتم : بله ؛ همین طور است. ولی تو از کجا فهمیدی. گفت برای اینکه این آیه 50 کلمه و 175 حرف دارد. من از زیرکی حافظه او تعجب کردم. آنگاه به من گفت : هر که آیه الکرسی را بسیار بخواند سختی های مرگ بر او آسان می شود.

داستان نزول

رسول اکرم (ص) فرمود: چون خدای متعال خواست سوره ی حمد و آیه های شهدالله (18و19 آل عمران) و قل اللهم (26-27آل عمران) و سوره توحید و آیه الکرسی را به زمین نازل کندهمگی به عرش الهی چنگ زدند در حالی که بین آن ها و خداوند حجابی نبود.

سپس فرمودند : پروردگارا ما را به خانه پر گناه و به سوی کسانی که عصیان و گناه می کنند می فرستی ؛ در حالی که ما پاک و مطهر هستیم.

سپس خدای متعال فرمود :" به عزت و جلال خودم سوگند ، هیچ کس شما را بعد از نماز نخواند مگر این که او را در مرتبه بالای قدس جای دهم که از نعمت های آن استفاده کنند و در هر روز 70 بار به او با نظر رحکت خود بنگرم و در هر روز 70 حاجت او را برآورم هرچند که بسیار گناه کرده باشد که کمترین آن دعاها و حاجت ها و آمرزش گناهان باشد.

او را از هر دشمنی پناه می دهم و برای پیروزی بر هر دشمنی یاریش می دهم و مانعی به جز مرگ برای بهشت رفتن او نباشد.( یعنی بعد از مرگ بلافاصله به بهشت می رود)

آیت الکرسی برای حفظ چشم

بعد از هر نماز دستان را روی چشم بگذارید و بعد از خواندن آیت الکرسی بگویید:"اللهم احفظ حدقتی بحق حدقتی علی بن ابیطالب(ع)"
قرآن برتر است یا تورات؟

روایت شده که از پیامبر (ص) پرسیدند: قرآن برتر است یا تورات؟ فرمودند: در قرآن آیه ای است که از تمام کتابهایی که خداوند بر پیامبرانش نازل فرموده بهتر و برتر و والاتر است و آن آیه الکرسی است.

پیامبر فرمودند با فضیلت ترین آیه ای که بر من نازل شد آیه الکرسی است.

پیامبر فرمودند آیه الکرسی وسوره توحید عظیم تر از همه چیزهایی است که دون و پست تر از خداست.

پیامبر (ص) فرمودند: دانش بر تو گوارا باد. سوگند به کسی که جان محمد در دست اوست این آیه دارای دو زبان و دو لب است که در عرش الهی تسبیح و تقدیس خدا می گوید.

رسول خدا (ص) فرمود: در شب معراج دو لوح را دیدم ، که در یک لوح سوره حمد و در لوح دیگر کل قرآن قرار داشت که سه نور از آن می درخشید .

پس گفتم ای جبرئیل این نوره چیست؟ جبرئیل در جواب گفت : آن سه نور یکی سوره توحید و یکی سوره یاسین و دیگری آیه الکرسی می باشد.

پیامبر (ص) فرمودند: در معراج در آـسمان هفتم دیدم که ملائکه حجب سوره نور را می خوانند ، خزان کرسی آیه الکرسی و حمله عرش سوره مومن را می خوانند.

امام صادق (ع) فرمود: همانا من از آیه الکرسی برای بالا رفتن درجات استفاده می کنم.

امام صادق (ع) فرمودند: هرگاه سوره حمد و توحید و قدر را با آیه الکرسی بخوانید و بعد از آن برخیزید و و رو به قبله حاجات خود را از خدا بخواهید که حاجاتتان بر آورده خواهد شد زیرا اسم اعظم هستند.

امام علی (ع) فرمودند اگر شما از آثار معنوی آیه الکرسی آگاه بودید در هیچ حال خواندن آن را ترک نمی کردید.

امام محمد باقر (ع) فرمودند: هر کس یک بار آیه الکرسی را بخواند خداوند هزار ناراحتی از ناراحتی های دنیا و هزار سختی آخرت رااز او دور می کند که کمترین ناراحتی دنیا فقر و کمترین سختی آخرت فشار قبر است.

رسول خدا در خواب به دختر خویش فرمودند: ترازوی اعمال خویش را با آیه الکرسی سنگین گردان. زیرا هرکس آن را قرائت نماید آسمان وزمین با فرشتگانش به جنبش و حرکت در آیند و خداوند را با صدای بلند به پاکی یاد کنند و او را بزرگ بدارند و تسبیح گویند. پس از آن تمامی فرشتگان از خداوند می خواهند که گناه خواننده آیه الکرسی را ببخشد و از خطا و لغزشش در گذرد.

رسول خدا (ص) فرمودند: هرکس آیه الکرسی را یک بار بخواند اسم او از دیوان اشقیا و انسان های بد محو می شود.
امام رضا (ع) به نقل از پیامبر فرمودند: هر کس 100 مرتبه آیه الکرسی را بخواند چنان باشد که همه عمر خود را عبادت کرده باشد.

بعد از نماز

پیامبر فرمودند: هر کس آیه الکرسی را بعد از نماز بخواند هفت آسمان شکافته گردد و به هم نیاید تا خداوند متعال به سوی خواننده آیت الکرسی نظر رحمت افکند و فرشته ای را بر انگیزد که از آن زمان تا فردای آن کارهای خوبش را بنویسد و کارهای بدش را محو کند.

رسول اکرم (ص) فرمود: یا علی بر تو باد به خواندن آیه الکرسی بعد از هر نماز واجب. زیرا به غیر از پیغمبر و صدیق و شهید کسی به خواندن آن بعد از هر نماز محافظت نمی کند و هر کس بعد از هر نماز آیه الکرسی را بخواند به جز خداوند متعال کسی او را قبض روح نمی کند و مانند کسی باشد که همراه پیامبران خدا جهاد کرده تا شهید شده است و فرمود: بعد از مرگ بلا فاصله داخل بهشت می شود و به جز انسان صدیق و عابد کسی بر خواندن آیه الکرسی مواظبت نمی کند.

در روایتی از امام باقر آمده است:" هر کس آیه الکرسی را بعد از هر نماز بخواند از فقر و بیچارگیدر امان شود و رزق او وسعت یابد و خداوند به او از فضل خودش مال زیادی بخشد."

رسول اکرم فرمودندک هر کس آیه الکرسی را بعد از هر نماز واجب بخواند نمازش قبول درگاه حق می گردد و در امان خدا باشد و خداوند او را از بلاها و گناهان نگه دارد.

جهت نور چشم بعد از هر نماز دست بر چشم بگذارد و آیه الکرسی بخواند و بگوید :" اعیذ نور بصری بنور الله الذی لا یطفی"
خداوند به موسی بن عمران وحی فرمود: کسی که بعد از نماز واجبش آیه الکرسی بخواند خداوند متعال به او قلب شاکرین – اجر انبیا و عمل صدیقین را عطا فرماید و چیزی جز مرگ از داخل شدن او به بهشت جلوگیری نمی نماید. مداومت نمی نماید به آن مگر پیامبر یا صدیق یا کسی که از او راضی شده ام و یا شخصی که شهادت را روزی او می نمایم.

زیادی علم وحافظه

پیامبر ص روایت کرده است که فرمودند : 5 چیز حافظه را قوی می گرداند: خوردن شیرینی – گوشت نزدیک گردن – عدس – نان سرد و خواندن آیت الکرسی

عالمی گوید : هر که علم می خواهد بر پنج چیز مواظبت می کند:

پرهیزکاری در آشکارا و پنهان 2- خواندن آیت الکرسی 3- همیشه با وضو بودن 4- نماز شب خواندن حتی اگر دو رکعت باشد. 5- غذا خوردن به منظور نیرو گرفتن نه شکم پر کردن.

سفر

امام صادق (ع) فرمود: سفر را با دادن صدقه و یا با خواندن آیت الکرسی آغاز کنید. کسی که در سفر هر شب آیه الکرسی را بخواند هم خودش در سلامت باشد و هم چیزهایی که همراه اوست.

حاجت

اگر برای کسی کار مهمی پیش آمده باشد و بخواهد که زود انجام شود و به صحرایی رود که در آنجا کسی نباشد و خطی دور خود بکشد و رو به قبله با تواضع بنشیند و 70 بار آیه الکرسی را بخواند . بدون شک در آن روز حاجات او بر آورده شود . این کار تجربه شده است و شکی در آن نیست.

رسول اکرم (ص) فرمودند: هرگاه برای حاجتت از خانه ی خود بیرون آمدی آیه الکرسی را بخوان که حاجتت به خواست خدا برآورده گردد.

امام علی (ع) فرمودند: هرگاه یکی از شما اراده حاجتی کند پس صبح روز پنج شنبه در طلب آن بیرون رود و در وقت بیرون رفتن آخر سوره آْ عمران ( آیه 190تا آخر) و آیه الکرسی و سوره قدر و حمد را بخواند ، زیرا که در خواندن این ها حوائج دنیا و آخرت برآورده می شود.
در روایت آمده است هر کس آیت الکرسی را در وقت غروب بخواند حاجتش برآورده گردد.

آیت الله مجتهدی تهرانی رحمت الله علیه

هیچ وقت کسی را شماتت نکنید . هر کس گرفتاری پیدا کرد ، حق ندارید قضاوت کنید . نگویید که «فلانی که این پشامد برایش اتفاق افتاد به خاطر این است که فلان کار را کرده است .» ما چه می دانیم ؟ ما حق نداریم چیزی بگوییم .

در قیامت از ما سوال می کنند و می گویند :«چنین چیزی نبوده و شما اشتباه کردی ، و ما او را به خاطر اینکه بنده ی خوبی بود گرفتار کردیم، شما چه حقی داشتی که چنین حرفی زدی ؟» باید جواب بدهی .

حتی به دلمان هم نباید خطور بدهیم که فلانی چون آن کار را کرد این پیشامد برایش شد. برخی خطورات قلبی هم نوشته می شود ولو به کسی هم چیزی نگفتی ، اما همین که در قلبت خطور دادی ، آن را می نویسند.

برگرفته از کتاب طریق وصل

به قول استاد :
«خدایا گناهان ما را مفتکی بیامرز»

استاد اعظم(ره)

جوون ها مرحوم قاضی خیلی بلند بالا بوده!
یک چیزی می گم می دونم نشنیده اید،
انقدر بدونید یقین نداشته باشم نمی گم ها!
ان شاء الله معتقد به قبر و قیامتم،
در عظمت مرحوم قاضی همین بس که
یکی از صلحا رفته بود مسجد کوفه
یا مسجد سهله از امام زمان علیه السلام خواسته بود که
آقا به من یک استادی معرفی کن که
حتی غیر از مسائل اخلاقی در مسائل شرعیه هم بهش مراجعه کنم،
یعنی حتی ازش تقلید هم بکنم.
صدایی شنیده بود که مراجعه کن به قاضی.
بعد گفته بود که آقا من نفهمیدم،
منو بیشتر روشن کنین،
این صدا منو درست روشن نکرد،
یک وقت دیده بود که قاضی عصا زنان رسید،
فرمود: به من مراجعه کن!
اینو تا حالا به کسی نگفته بودم.
بابا کسی که امام زمان بگه برو دنبالش بسه دیگه.

نقل از استاد فاطمی نیا

ماموریت فرشتگان الهی چیست؟

ماموریت فرشتگان الهی چیست؟

یکى دیگر از رؤساى چهارگانه ملائکه «میکائیل» است. میکائیل به معناى عبیداللّه مى‌باشد. میکائیل موکل ارزاق موجودات بوده و اعوان و یارانى نیز در جمع عالم دارد.

خبرگزاری فارس: ماموریت فرشتگان الهی چیست؟

تعداد ملائکه

در باب تعداد فرشتگان الهى روایات متعددى در دست است که همگى آنها بر فراوانى تعداد فرشتگان دلالت دارند، به گونه اى که به هیچ وجه قابل مقایسه با تعداد انسان ها نیست؛ چنان که در روایتى از امام صادق علیه السلاممى خوانیم: هنگامى که از آن حضرت پرسیدند: آیا عدد فرشتگان بیشترند یا انسان ها؟ فرمود: «سوگند به خدایى که جانم به دست اوست، فرشتگان خدا در آسمان ها بیشترند از عدد ذرات خاک هاى زمین و در آسمان جاى پایى نیست، مگر اینکه در آنجا فرشته اى تسبیح و تقدیس خدا مى کند.»32

 ملّاصدرا نیز در بحث از تعداد ملائکه به دلایل نقلى تمسک جسته است و از میان اخبار و روایات به بیان نمونه اى اکتفا کرده است: در روایات آمده است که انسان ها یک دهم جنّیان بوده و جن و انس یک دهم حیوانات خشکى و تمامى یک دهم فرشتگان آسمان دنیا و همه آنها یک دهم فرشتگان آسمان دوم اند و بر همین ترتیب است تا برسد به فرشتگان آسمان هفتم، آن گاه همگان در برابر فرشتگان کرسى بسیار کم و ناچیز بوده و سپس همه اینها یک دهم فرشتگان یک پرده از سراپرده هاى عرش اند، که در ازاى هر سراپرده آن ششصد هزار است و پهنا و طاق آن به اندازه اى است که اگر تمامى آسمان ها و زمین ها و آنچه در آنها و بین آنها موجود است در برابر آن قرار دهى، چیزى بسیار کوچک است و در آن به اندازه گنجایش گامى نیست، جز آنکه فرشته اى در حال سجود و یا رکوع و یا برپا ایستاده در آنجاست و آنان را بانگ به تسبیح و تقدیس بلند است،

سپس تمامى این ها در برابر فرشتگانى که در اطراف عرش الهى طواف مى نمایند، مانند قطره اى است در دریا، که شمار آنان را جز خدا کسى نمى داند، این فرشتگان با فرشتگان لوح که پیروان اسرافیل اند و فرشتگانى که سپاهیان جبرئیل اند، تمامى شنوا و فرمانبردار امر الهى بوده و کوتاهى و سستى به خرج نمى دهند... .33

    این دست روایات، اشاره به مکان مند بودن ملائکه ـ که از آثار مادى بودن است ـ ندارد؛ زیرا همان گونه که گذشت، ملائکه موجودات نورانى مجردى هستند که مکان مند نیستند. به نظر مى رسد مقصود از این گونه روایات و اقوال، بیان بسیارى ملائکه و تقریب به ذهن براى افاده هرچه بهتر کثرت ملائکه مى باشد.

اصناف و اقسام ملائکه

ملّاصدرا، موجودات ملکوتى را به دو دسته تقسیم مى کند:34 الف. دسته اى از آنها هیچ گونه تعلق و وابستگى به عالم جسمانى ندارند (نه تعلق حلول و نه تعلق به کمال رساندن موجودات مادى.) این دسته از موجودات را «کروبیان» مى نامند؛ ب. دسته دوم موجوداتى هستند که به نحوى به عالم ماده متعلق اند.کروبیان خود به دو دسته تقسیم مى شوند:

1. دسته اول: فرشتگان مهیمن هستند که شیفته و غرق در عظمت خداوند متعال مى باشند. آنها حتى به ذات خود هم توجه ندارند تا چه رسد به غیرخودشان. آنها تنها بر جمال خداوند نظر بسته و مبهوت و حیران در عظمت و جلال و محو شهود آن حسن بى مثالند و به دیگر خلایق توجهى ندارند.35

     امام صادق علیه السلام فرمود: «کروبیان (فرشتگان مقرب) گروهى از پیروان ما از نخستین آفرینش اند که خداوند آنان را پشت عرش قرار داد. اگر نور یکى از آنها بر تمام زمین تقسیم شود، آنان را کفایت کند. آن گاه امام علیه السلام فرمود: هنگامى که موسى علیه السلام خواسته خود را (مبنى بر رؤیت حق تعالى) به خداوند عرضه داشت،36 خداوند به یکى از آنان فرمان داد، پس نور او بر کوه جلوه گر شد و آن را متلاشى ساخت.»37

    علّامه طباطبائى معتقدند که عبارت «خداوند آنان را پشت عرش قرار داد» بر شیفتگى و حیرانى این دسته از ملائکه در عظمت و جلال حق تعالى اشاره دارد؛ زیرا عرش عالم تدبیر و قضا و قدر است و تمامى تفصیل ها و حکم ها در آنجا صورت مى گیرد؛ بنابراین، درپشت آن،اثرى از این امور نخواهد بود.38

 2. دسته دوم، فرشتگان کارگزار مى باشند که کار تدبیر عالم را بر عهده دارند؛ یعنى حاملان عرش و کرسى هستند و فرشتگانى اند که کارگزاران آسمان ها، خورشید، ماه، ستارگان، شب و روز، گیاهان، حیوان، انسان، اعمال، زمان ها، مکان ها، مرگ، برزخ، حشر، بهشت، دوزخ و... هستند. تا آنجا که از برخى روایات استفاده مى شود. آنان در جزئى ترین امور عالم وساطت دارند. این دسته خود شامل طبقات گوناگونى است. جبرئیل، میکائیل، اسرافیل، و عزرائیل در این دسته قرار دارند.39

    دسته دوم از اهل ملکوت خود به دو بخش تقسیم مى شوند:40 الف. بخشى از آنها به اجرام آسمانى تعلق دارند و در آنها به جهت تدبیر تصرف دارند که به این دسته «ملکوت اعلى» گویند. ب. بخش دوم متعلق به اجسام عنصرى هستند که بدان ها «ملکوت اسفل» گویند. در هریک از این دو بخش نیز مراتب و طبقات گوناگونى موجود است.

     همچنین ملّاصدرا در شرح اصول کافى فرشتگان را به دو دسته علمى و عملى تقسیم مى کند که هر کدام از آنها به حسب مقام و حال خود به تسبیح پروردگار مشغولند. بنابراین، چهار فرشته عملى، او را به قدرت و آمرزشى که از صفات فعل است ستایش مى کنند و چهار فرشته علمى، او را به علم و حکمتى که از صفات ذات است، مى ستایند.

فرشتگان علمى فرشتگانى اند که اشراقیان آنان را «انوار قاهره» نامیده اند و مرتبه شان برتر از مرتبه فرشتگان عملى است که آنان را «انوار مدبره» نامیده اند؛ چون آنان عقلى اند و اینان نفسانى و نسبت عقل به نفس، نسبت پدر به فرزند و نسبت استاد به شاگرد و نسبت شیخ به مرید است. از جهت دیگر، نسبت نفس به عقل، نسبت نقص به کمال و نسبت قوه به فعل، دانه به میوه و حرکت به پایان و مسافر به وطن است.41

    به نظر مى رسد از میان تقسیم بندى هاى گوناگونى که ملّاصدرا براى تقسیم فرشتگان ارائه مى دهد تقسیم بندى ذیل از همه جامع تر و کامل تر باشد؛ چراکه به تفکیک، فرشتگان را در هشت دسته طبقه بندى مى کند و براى هر یک شاهد مثالى از قرآن کریم مى آورد:42

1. حاملان عرش: «وَالْمَلَکُ عَلَى أَرْجَائِهَا وَیَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمَانِیَةٌ» (الحاقه: 17)؛ فرشتگان بر کناره هاى آن (آسمان) باشند، و عرش پروردگارت را در آن روز هشت [فرشته ]بر فراز سرشان بردارند.

     2. احاطه کنندگان اطراف عرش خداوندى: «وَتَرَى الْمَلَائِکَهَ حَافِّینَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِرَبِّهِمْ وَقُضِیَبَیْنَهُم بِالْحَقِّ وَقِیلَ الْحَمْدُلِلَّهِ رَبِ الْعَالَمِینَ»(زمر:75)؛ و فرشتگان را بینى که گرد عرش را فرا گرفته اند، پروردگارشان را همراه با سپاس و ستایش به پاکى یاد مى کنند، و میانشان به راستى و درستى داورى شود، و گفته شود: سپاس و ستایش خداى راست، پروردگار جهانیان.

     3. بزرگان از فرشتگان که از جمله آنان، جبرئیل و میکائیل مى باشند: «مَن کَانَ عَدُوّا لِّلّهِ وَمَلآئِکَتِهِ وَرُسُلِهِ وَجِبْرِیلَ وَمِیکَالَ فَإِنَّ اللّهَ عَدُوٌّ لِّلْکَافِرِینَ» (بقره: 98)؛ هر که دشمن خدا و فرشتگان و فرستادگان او و جبرئیل و میکائیل باشد، پس خدا هم دشمن کافران است.

4. فرشتگان بهشت: «جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهَا وَمَنْ صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَأَزْوَاجِهِمْ وَذُرِّیَّاتِهِمْ وَالمَلاَئِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِم مِن کُلِّ بَابٍ سَلاَمٌ عَلَیْکُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ» (رعد: 23و24)؛ بهشت هایى پاینده که به آنها درآیند و نیز هر یک از پدران و همسران و فرزندان شایسته و نیکوکار آنها و فرشتگان از هر درى بر آنان درآیند، [و گویند: ]سلام بر شما به پاداش صبرى که کردید، پس چه نیک است سرانجام این سراى.

5. فرشتگان گماشته بر آتش جهنم: «عَلَیْهَا تِسْعَةَ عَشَرَ وَمَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلَّا مَلَائِکَةً...» (مدثر: 30و31)؛ بر آن نوزده [فرشته ]گماشته است، و ما دوزخبانان را جز فرشتگان نساختیم.

6. فرشتگان گماشته بر انسان ها: «إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیَانِ عَنِ الْیَمِینِ وَعَنِ الشِّمَالِ قَعِیدٌ مَا یَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ»(ق: 17و18)؛ آن گاه که آن دو [فرشته ]فراگیرنده از جانب راست و از جانب چپ [آدمى ]نشسته [اعمال او را ]فرامى گیرند. هیچ سخنى بر زبان نیارد، مگر آنکه در نزد او نگهبانى آماده است.

7. نویسندگان اعمال: «وَإِنَّ عَلَیْکُمْ لَحَافِظِینَ کِرَاما کَاتِبِینَ یَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ» (انفطار: 10ـ12)؛ و هرآینه بر شما نگهبانانى باشد، بزرگوارانى نویسنده، که مى دانند آنچه مى کنید.  8. فرشتگان گماشته شده بر احوال این جهان: «وَالصَّافَّاتِ صَفّا فَالزَّاجِرَاتِ زَجْرا فَالتَّالِیَاتِ ذِکْرا» (صافات: 1ـ3)؛ سوگند به آن صف زدگان ـ فرشتگان صف کشیده ـ که [به طاعت و بندگى] صف زده اند. سوگند به آن رانندگان که سخت مى رانند ـ فرشتگانى که ابرها یا دیوان را مى رانند ـ و سوگند به آن خوانندگان یاد و پند ـ آیات قرآن.

رئوس ملائکه

به اعتقاد ملّاصدرا، که مأخوذ از آیات و روایات است، در بین ملائکه اللّه، چهار ملک وجود دارد که در پیشگاه الهى قرب خاصى دارند، آنها عبارتند از: جبرئیل، میکائیل، اسرافیل و عزرائیل.43  در روایات و اخبار به این چهار ملک مقرب معروف، به صراحت اشاره شده است.

از جمله، روایتى از رسول اکرم صلى الله علیه و آله وارد است که فرمود: «خداوند متعال از هر چیزى چهار تا، اختیار و انتخاب فرموده و از فرشتگان نیز جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و ملک الموت (عزرائیل) را اختیار کرده است.»44  بالاترین ملائکه جبرئیل، میکائیل، اسرافیل و عزرائیل هستند، ولى آنکه مقامش از همه اینها بالاتر است جبرئیل مى باشد. بنابر اهمیت موضوع، در ذیل به اختصار در باب این چهار ملک، که برترینِ ملائکه مى باشند، سخن مى گوییم:

     جبرئیل

«جبرئیل»، جبرئل، جبریل، جبرالّ، و جبرائل همگى به معناى عبداللّه است45 و نام یکى از چهار فرشته  مقرب، بلکه برترین آنهاست.46 او فرشته اى است که وحى الهى را به پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مى رساند. جبرئیل ملک مقرب خداوند است که علم حق تعالى در او تجلّى مى کند.

در آیات قرآن مجید از جبرئیل با نام هاى «جبرئیل»،47 و «روح الامین»،48 و «رسول کریم»49 یاد شده است و نیز امام زین العابدین علیه السلام در بخشى از دعاى سوم صحیفه سجادیه مى فرماید: «و درود فرست بر جبرئیل که امین وحى تو و فرمانرواى اهل آسمان هایت و داراى منزلت در نزد تو و مقرب درگاه توست.»50

    ملّاصدرا پس از آنکه به بزرگان و رئوس ملائکه اشاره مى کند، «جبرئیل» را بر سایر فرشتگان به شش دلیل ترجیح مى دهد:511. جبرئیل صاحب وحى است: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلَى قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ.» (شعراء: 193و194)2. نام او را پیش از فرشتگان دیگر در قرآن بیان نموده است: «مَن کَانَ عَدُوّا لِّلّهِ وَمَلآئِکَتِهِ وَرُسُلِهِ وَجِبْرِیلَ وَمِیکَالَ... .» (بقره: 98) زیرا جبرئیل صاحب علم و وحى و میکائیل صاحب روزى و غذاست، و غذاى روحانى (علم)، برتر و بالاتر از غذاى جسمانى است؛ پس باید جبرئیل برتر از میکائیل باشد.

     3. خداوند نام او را پس از خود قرار داده است: «فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِیلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمَلَائِکَةُ بَعْدَ ذَلِکَ ظَهِیرٌ.»(تحریم: 4)4. او را روح القدس نامیده است و درباره عیسى علیه السلامفرمود:«إِذْ أَیَّدتُّکَ بِرُوحِ الْقُدُسِ.»(مائده:110) 5. خداوند دوستانش را یارى مى دهد و دشمنانش را سرکوب مى گرداند با «هزار فرشته صفت بسته.»52 6. خداوند، او را به صفات شش گانه در قرآن ستوده است که عبارتند از: رسالت، ارجمندى، نیرومندى، منزلت و مقام، فرماندهى او بر فرشتگان و امین وحى بودن او.

     میکائیل

یکى دیگر از رؤساى چهارگانه ملائکه «میکائیل» است. طبرى مى نویسد: «میک» به معناى «عبید» است و میکائیل به معناى عبیداللّه مى باشد.53 میکائیل موکل ارزاق موجودات بوده و اعوان و یارانى نیز در جمع عالم دارد.54  قرآن مجید در آیه 98 سوره بقره از میکائیل به عنوان «میکال» یاد فرموده است. همچنین دشمنى با او را در ردیف دشمنى با خدا و ملائکه و انبیا قرار داده و دشمن او را کافر دانسته است:

«مَن کَانَ عَدُوّا لِّلّهِ وَمَلآئِکَتِهِ وَرُسُلِهِ وَجِبْرِیلَ وَمِیکَالَ فَإِنَّ اللّهَ عَدُوٌّ لِّلْکَافِرِینَ»؛ هر که دشمن خدا و فرشتگان و فرستادگان او و جبرئیل و میکائیل باشد، پس خدا هم دشمن کافران است. امام زین العابدین علیه السلام در دعاى سوم صحیفه سجادیه مى فرماید: «و [درود فرست بر] میکائیل که نزد توپایگاه و از سرِ بندگى توجایگاهى فرازمند دارد.»

     اسرافیل

«اسرافیل» در زبان سُریانى به معناى بنده خداوند متعال است. «ایل» به زبان عبرى به معناى «اللّه» و «اسراف» به معناى بنده است.55 شاید بتوان گفت: نشانه عظمت این فرشته این است که نفخه مرگ و حیات، در دست او مى باشد. هرچند از روایتى که از امام سجاد علیه السلامرسیده، استفاده مى شود که نفخه مرگ را اسرافیل انجام مى دهد و پس از آن، خود اسرافیل هم مى میرد و آن گاه خدا همه موجودات را زنده مى کند؛ یعنى نفخه حیات در دست خداوند است.56

    «صور» در لغت به معناى «شاخ» بوده و معناى دنیایى آن «شیپور» است. از رسول خدا صلى الله علیه و آله پرسیدند: صور چیست؟ فرمود: شاخى است از نور که اسرافیل آن را به دهان دارد. نیز در حدیث دیگر فرمود: «صور» شاخى است از نور که در آن سوراخ هایى به تعداد ارواح بندگان مى باشد.57 ملّاصدرا نیز به بیان برخى از این شاهد، مثال هاى روایى پرداخته است.58

    «نفخ صور» حقیقتى است که در قرآن کریم ده بار از آن یاد شده است. در ذیل، به ذکر چند نمونه از آن بسنده مى شود:  ـ «وَلَهُ الْمُلْکُ یَوْمَ یُنفَخُ فِی الصُّوَرِ عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ وَهُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ» (انعام: 73)؛ و فرمان روایى او راست در روزى که در صور ـ بوق، شاخ ـ دمیده شود ـ براى زنده شدن مردگان. داناى نهان و آشکار است و اوست درست کردار و آگاه.

     ـ «وَیَوْمَ یُنفَخُ فِی الصُّورِ فَفَزِعَ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَمَن فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَن شَاء اللَّهُ وَکُلٌّ أَتَوْهُ دَاخِرِینَ» (نمل: 87)؛ و روزى که در صور دمیده شود، پس هر که در آسمان ها و هر که در زمین است بهراسد، مگر آن کس که خداى خواهد و همه سرافکنده و فروتن به نزد او آیند. ـ «وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذَا هُم مِنَ الْأَجْدَاثِ إِلَى رَبِّهِمْ یَنسِلُونَ»(یس: 51)؛ و در صور دمیده شود و آنان ناگاه از گورها به سوى پروردگارشان مى شتابند.

     این حادثه عظیم در قرآن کریم در مواضع مختلف یا عبارات متفاوتى نظیر: «صیحه» (در چهار آیه قرآن)، «زجره»، «نقر فى الناقور»، «صاخه» (به معناى صیحه شدید) و «قارعه» تعبیر شده است. بنابراین، «صور» واقعیتى است موجود که دو گونه صیحه دارد: صیحه میراننده، و صیحه زنده کننده.از بعضى روایات استفاده مى شود که «نفخ صور» سه بار انجام مى گیرد.

در حدیثى آمده است: اسرافیل سه نفخه دارد: «نفخه فزع»، «نفخه موت» و «نفخه بعث»... . در پایان جهان، اسرافیل به زمین مى آید و نفخه اولى را در صور مى دمد، که همان نفخه وحشت و فزع است.59 بعد از آن، «نفخه صعق» (نفخه مرگ) است60 و سپس «نفخه حیات و بعث» است.61 بعضى نیز نفخه چهارمى بر آن افزوده اند و آن «نفخه جمع و حضور» است که ظاهرا از این آیه استفاده شده است:

«إِن کَانَتْ إِلَّا صَیْحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ جَمِیعٌ لَّدَیْنَا مُحْضَرُونَ.»(یس: 53) ولى در حقیقت، همان دو نفخه گسترش یافته و تبدیل به چهار نفخه شده است؛ چراکه مسئله وحشت عمومى و فزع، مقدمه اى است براى مرگ جهانیان، که به دنبال نفخه اولى یا صیحه نخستین رخ مى دهد، همان گونه که جمع و حشر نیز ادامه همان نفخه حیات است.62

    ملّاصدرا در بیان نفخ صور و چگونگى آن معتقد است: همان گونه که دمیدن دو گونه است؛ یعنى دمیدنى که آتش را خاموش مى کند و دمیدنى که آتش را شعله ورتر مى کند، دمیدن صور نیز بر دو گونه است: نخستین براى میران زندگان، و دوم براى زنده کردن آنان پس از مرگشان که در واقع برخاستن از خواب جهل و نادانى است و این برخاستن در رستاخیز رخ مى دهد.63

     عزرائیل

«عزرائیل» فرشته مرگ است که از جانب خداوند مکلف به قبض ارواح مى باشد. به اعتقاد ملّاصدرا (که این اعتقاد از آیات و روایات نشئت گرفته است) عزرائیل نیز به مانند جبرئیل، میکائیل و اسرافیل، یکى از بزرگان ملائکه است که وجود آن به واسطه اخبار بر ما روشن مى شود.

وى در این باره شاهد مثال قرآنى مى آورد:  ـ «قُلْ یَتَوَفَّاکُم مَّلَکُ الْمَوْتِ...» (سجده: 11)؛ بگو: فرشته مرگ (عزرائیل) که بر شما گماشته شده جان شما را برگیرد.64 البته نباید غافل بود که قبض کننده اصلى ارواح، ذات خداوند متعال است و در عالم اسباب «فرشته مرگ» یعنى عزرائیل، مجرى این فرمان است.

     ـ «... إِذَا جَاء أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لاَ یُفَرِّطُونَ»(انعام: 61)؛ تا هنگامى که یکى از شما را مرگ فرا رسد فرستادگان ما [جان ]او را برگیرند و آنان در کار خود کوتاهى نکنند.  شیخ صدوق روایتى از امام صادق علیه السلام نقل مى کند که آن حضرت مى فرمایند: «از ملک الموت سؤال شد: چگونه در یک لحظه ارواح را قبض مى کنى، در حالى که بعضى از آنها در مغرب و بعضى در مشرق است؟ ملک الموت پاسخ داد: من این ارواح را به خود مى خوانم و آنها مرا اجابت مى کنند.»

     سپس حضرت ادامه داد: «ملک الموت گفت: دنیا در میان دست هاى من همچون ظرفى است در میان دست هاى شما که هر آنچه مى خواهید از آن مى خورید و نیز دنیا در پیش من همچون درهمى است نزد شما که هر آن گونه خواهید آن را به گردش درمى آورید.»65

شهید مطهّرى مى فرماید: «از خواص یک حقیقت مجرد این است که زمانى و مکانى نیست؛ یعنى با همه زمان ها و مکان ها على السویه است؛ نسبت او با اشیا على السویه است، ولى نسبت اشیا با او متفاوت است. براى یک ملک، تمام عالم طبیعت یکسان است. این است معناى اینکه گفته مى شود: عزرائیل بر عالم چنان تسلط دارد که یک انسان بر کف دستش. عزرائیل در یک نقطه معینى نیست که از آنجا بخواهد به اینجا بیاید.»66

ارتباط عقول و ملائکه در حکمت صدرایى

با مطالعه آثار ملّاصدرا و بخصوص مبحث عقول، درمى یابیم که وى درصدد تبیین وسائطى میان خداوند و خلق است. البته ملّاصدرا نخستین کسى نیست که به بیان این مبحث مى پردازد. تبیین وسائط میان خداوند و خلق، از دیرباز مورد توجه فلاسفه بوده است. در میان فلاسفه اسلامى، فارابى و ابن سینا نخستین کسانى بودند که به تبیین «وسائط میان خداوند و خلق او» و نیز توضیح «نحوه برآمدن کثرت از وحدت» پرداختند.67

پس از ایشان، سهروردى با این اعتقاد که نظریه حکماى مشایى وافى به مقصود نیست، ضمن اخذ ساختار اصلى نظریه صدور ابن سینا، با قرار دادن آن بر مبنایى دیگر و وارد کردن آموزه هاى جدید، به طرح نوینى از نظریه صدور دست یافت که قرن ها پس از او مورد توجه ملّاصدرا قرار گرفت.68

آنچه در این مقال قابل بررسى است آن است که آیا عقول طولیه که با قدمتى طولانى در فلسفه اسلامى مطرح هستند، قابل انطباق با ملائکه در لسان شرع هستند یا خیر؟ به عبارت دیگر، آیا مى توان گفت: این عقول همان وسائطى هستند که در وقت لزوم، الهامات را از جانب قدسى حضرت حق بر قلب آدمى فرود مى آورند و یا اساسا عقول در لسان فلاسفه منفک و جدا از ملائکه در لسان شرع خواهند بود؟

     هندسه کلى خلقت از دیدگاه مکتب فلسفى ملّاصدرا به گونه اى است که عالم خلق را داراى سه مرتبه کلى مى داند: 1. عالم عقول؛ 2. عالم مثال؛ 3. عالم طبیعت.69 البته تذکر این نکته لازم است که منحصرکردن عوالم به عقل، مثال و طبیعت، حصر عقلى نیست وممکن است عوالم دیگر غیرمادى وجود داشته باشد که فلاسفه به آن نرسیده باشند؛ هرچند تقسیم موجودبه مادى وغیرمادى حصر عقلى است.70

    عالم عقل، عالمى است که موجودات آن مجرد تام هستند و علاوه بر اینکه ذاتا فاقد ابعاد مکانى و زمانى هستند، هیچ گونه تعلقى به موجود مادى و جسمانى ندارند؛ یعنى مجرد و منزه از ماده و خواص ماده اند. از این رو، در این عالم، محدودیت هاى عالم ماده (آثار ماده)، مانند حرکت، زمان، مکان، شکل، رنگ و مقدار و... وجود ندارد. عالم عقل بالاترین مرتبه در عوالم مخلوق بوده و علت فاعلى براى عوامل پایین تر از خود است.71

ظاهرا مشاییان معتقد بودند جمعا ده عقل در این عالم وجود دارد که به صورت طولى با یکدیگر رابطه دارند72 و در هر مرتبه بیش از یک عقل ممکن نیست موجود شود.73 اما شیخ اشراق و ملّاصدرا با پذیرفتن افلاک ثوابت عملاً این مطلب را انکار کرده و کثرت عرضى در عالم عقل را نیز پذیرفتند.74 موجودات در عالم عقول داراى ویژگى هاى منحصر به فردى مى باشند. براى نمونه، این موجودات داراى فعلیت محض اند و هیچ جهت تغییرى اعم از تغییر آنى و تدریجى و ذاتى و عرضى در آنها راه ندارد.75

    اگر سلسله طولى عقول را در نظر بگیریم، هر موجود مجرد تامى در هر مرتبه اى از مراتب نظام تشکیکى وجود، از همه موجودات واقع در مراتب پایین تر بى نیاز بوده و تنها به موجودات مراتب مافوق نیازمند است؛ یعنى ممکن نیست موجودى که از مرتبه پایین ترى از کمالات برخوردار است در تحقق وصف کمالى مجرد تام مافوق خود، دخیل باشد و بعکس هر موجود مجرد مادونى، معلول موجود مجرد مافوق است. به عبارتى، موجودات مجرد عقلى، واسطه رسیدن فیض خداوند به موجودات پایین تر هستند و این سیر از عقل اول آغاز شده و تا عالم ماده که پایین ترین مراتب عالم هستى است، ادامه دارد.76

    با ریشه یابى مبحث «وسائط میان خدا و موجودات»، درمى یابیم که مبدعان این نظریه، فیلسوفان مسلمان نیستند، بلکه این مبحث در اندیشه فلاسفه قدیم یونان، بخصوص افلوطین وجود داشته است. چنان که فارابى با توجه به نظریه نوافلاطونى فیض، بر تمایز متافیزیکى وجود و ماهیت و تمییز بین قدیم ذاتى و زمانى و قدم عالم به حل مسئله مى پردازد. فارابى اساس را بر خلقت ابداعى قرار داد و با ارائه نظریه عقل، توانست هم مسئله خلق کثیر از واحد را تبیین کند و هم مسئله خلقت و تکوین را توضیح دهد.77

    ابن سینا نیز با الهام از فارابى، تصویرى متفاوت با تصویر افلوطینى ارائه داد. نظریه صدور ابن سینا، با همه ابتکارات فلسفى وى در طراحى آن، به سختى مورد انتقاد سهروردى واقع شد؛ چراکه شیخ اشراق معتقد بود: نظر ابن سینا تنها الگویى ساده از عالم ملکوت است و توان تبیین پیچیدگى هاى این عالم را ندارد.

به همین خاطر، سهروردى با الهام از نظریه ابن سینا به تبیین اشراقى نظریه صدور پرداخت. وى با معرفت شناسى اشراقى فلسفى پیرامون نور و مناسبات نورى، ابواب جدیدى را در «قاعده الواحد» به عنوان هسته مرکزى نظریه صدور ابن سینا مى گشاید و در نتیجه، به طرح ابعاد جدیدى از عالم ملکوت نایل مى آید.

نظام فیض، جایگاه و معناى «قاعده الواحد»

قاعده الواحد» از مهم ترین اصول فلسفى است که در بسیارى از مسائل دیگر تأثیر گذارده است. فلاسفه با استفاده از این اصل، درصدد برآمدند تا سلسله اى از نظام هستى را شکل دهند که در آن سلسله، هر موجودى بالضروره جایگاه ویژه خود را دارد و هیچ موجودى خارج از آن سلسله تحقق نخواهد یافت.

     آنچه در باب قاعده الواحد در بحث از عقول و تطبیق آن با ملائکه اللّه لازم به ذکر است آن است که صدور در قاعده الواحد (الواحد لایصدر عنه إلّا الواحد) به چه معناست؟ اگر در معناى ایجاد و خلق باشد، پس نظریه عقول طولیه قابل انطباق بر فرشتگان نیست؛ چراکه این قاعده، گویاى آن است که عقول در هر مرتبه وجودى، موجد عقلى دیگر در مرتبه وجودى پس از خود هستند، ولى در بحث از الهامات، ملائکه تنها نقش واسطه گرى میان خداوند و مخلوقات را دارند و صحبت از ایجاد، مطرح نیست.

اما اگر مقصود از صدور در این قاعده، ایجاد نبوده، بلکه افاضه گرى و وساطت باشد، قابل انطباق با ملائکه که واسطه الهام هستند خواهد بود. آنچه از مجموع آراء ملّاصدرا به دست مى آید آن است که صدور در این قاعده به معناى ایجاد و خلق است نه صرف وساطت.

     ملّاصدرا در باب نظریه صدور و «پیدایش کثیر از واحد» نیز مانند بسیارى مباحث دیگر، وامدار تفکرات پیش از خود به ویژه تفکرات سینوى و اشراقى است. وى که از جهت عملى به نظریه کثرت گرایىِ روش شناختى پایبند و به شدت از حصرگرایى روش شناختى گریزان بوده است، در تدوین نظریه نهایى از نظام فیض، با عطف توجه به عقیده جمهور فلاسفه و عرفا و با استفاده از شیوه تفکر نقادانه، به طرح اشراقى این نظریه ابراز تمایل بیشترى نشان داد، تا جایى که عناصر اصلى و مهم این طرح را در نظریه خویش داخل نموده است.78

    ملّاصدرا نیز مانند سهروردى، بدنه اصلى نظریه صدور ابن سینا را مى پذیرد، اما در مواردى با وى اختلاف نظر دارد. از جمله این موارد، بحث تعداد عقول است که ابن سینا آن را منحصر به «ده عدد» مى داند.79 ملّاصدرا در باب تعداد عقول با شیخ اشراق هم داستان است؛ چراکه اشراقیون، انوار را در درجه اول، به دو قسم انوار قاهره و غیرقاهره تقسیم مى کنند و مراد آنها از انوار قاهره، انوارى است که به طور کلى مجرد از ماده هستند و هیچ ارتباطى با برازخ یا اجسام ندارند. اگر به این تعریف اشراقیون با نظر مشایى  بنگریم، انوار قاهره  بر عقول  تطبیق  داده  مى شود.80

    ملّاصدرا تعداد عقول را بیش از ده عدد مى داند و قول مشاییان درباره تعداد عقول را که بر مبناى هیئت بطلمیوسى است قابل دفاع نمى داند. وى براى اثبات کثرت عقول به آیه «فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِی یَوْمَیْنِ وَأَوْحَى فِی کُلِّ سَمَاء أَمْرَهَا...» (فصلت: 12) استناد مى جوید و آن را چنین تفسیر مى کند: «هر متحرک نیاز به محرک دارد. بدین جهت، تعداد محرک ها باید به اندازه متحرک ها باشد. از طرفى، این امر بیان شد که حرکات طبیعى به شوق ها و اراده ها و شوق ها به غایات عقلى منتهى مى شوند.

بنابراین، اگر ما متحرک ها و محرک ها را مستقیما به خدا یا به فیض اول نسبت دهیم، یعنى به ترتب طولى میان آنها قایل نباشیم، این امر باعث مى شود که در ذات خدا کثرت راه یابد؛ در صورتى که ثابت شد که ذات خداوند بسیط من جمیع الجهات و فیض از ناحیه ذاتش واحد است، اما بالعرض واجد جهات نه گانه مى باشد. از این مقدمات نتیجه گرفته مى شود که تعداد جواهر مفارق (عقول) به تناسب تعداد متحرک ها و حرکات کلى کثیر مى باشد.»81

    بنابراین، در نگاه ملّاصدرا نیز فیض بر دو سلسله طولى و عرضى مبتنى است. در رأس سلسله طولى، حضرت حق است و عقول در مرحله بعدى، اجسام و نفوس افلاک و در مرحله آخر عالم ماده واقع مى شود. بر اساس هر دو مکتب، در میان عقول، گذشته از آنکه ترتب طولى وجود دارد، ما شاهد سلسله عرضى نیز هستیم. هر دو مکتب افزون بر کارکردهاى مختلف روش شناختى قاعده امکان اشرف، براى اثبات وجود عقول طولیه و عرضیه از این قاعده بهره جسته اند.82

    وجود هر دو سلسله طولى و عرضى در نگاه ملّاصدرا ما را به اعتقاد انطباق عقول با فرشتگان، در نگاه او نزدیک مى سازد؛ زیرا همان گونه که بیانش گذشت، ملائکه داراى اصناف و طبقات گوناگونى هستند که مشعر به نظام طولى آنهاست. همچنین ملائکه در هر طبقه و مرتبه، واحد نبوده، بلکه دسته اى از ملائکه در یک طبقه قرار دارند و بیان وظایف آنان بیانگر همین موضوع است. از این رو، وجود تعدادى (بیش از یک عدد) ملائکه در یک طبقه واحد، مشعر به وجود رابطه عرضى آنهاست.

     ملّاصدرا با پیوندى که بین نظریه صدور و عقول برقرار کرد، قاعده الواحد را با شبکه اى از قواعد حاکم بر عقول مرتبط ساخت و در نتیجه، ابواب نوینى را در نظریه صدور گشود. وى در تقریر خود از نظریه فیض، طرحى را ارائه کرد که در آن، شبکه اى از عقول ترسیم مى شود. این شبکه، خود، ترکیبى از زنجیره هاى طولى و عرضى است. به عبارت دیگر، ما در این طرح با طبقاتى از عقول مواجه هستیم که در طول هم واقع شده اند؛ در هر طبقه عقول متعددى هستند که رابطه طولى  و ایجادى با هم ندارند، بلکه در عرض هم واقع شده اند.

     با نظر به آنچه در باب عقول در حکمت صدرایى و ملائکه در لسان شرع بیان گشت، مى توان به قطع گفت که ملائکه و عقول داراى کثرت و تعددى هستند که از شماره بیرون است. کثرت عقول و ملائکه، کثرت شخصى نیست، بلکه کثرت نوعى است؛ چراکه نوع مجرد، منحصر به فرد است. در سلسله طولى عقول، رابطه علّى و معلولى برقرار است، به طورى که هر عقلى، علت براى عقل بعد از خودش مى باشد.

اما از وجود رابطه علّى و معلولى میان فرشتگان، در میان آیات و روایات، خبرى در دست نیست. یکى دیگر از نقاط اشتراک سلسله عقول و ملائکه، اختلاف تشکیکى آنهاست، به گونه اى که ملائکه ـ درست به مانند سلسله عقول ـ در اصل وجودى خویش (ملک بودن) مشترکند، اما در شدت و ضعف با یکدیگر اختلاف دارند.

نظر مختار ملّاصدرا در باب انطباق عقول و ملائکه

با توجه به تمام مطالب فوق در باب انطباق عقول با ملائکه اللّه، رسیدن به نظرى واحد که بتوان به قطع آن را نظر برگزیده و مختار ملّاصدرا دانست، دشوار مى نماید؛ چراکه براى هر یک از قبول و یا ردّ نظریه انطباق عقول با فرشتگان، مستنداتى در دست است.

به عنوان نمونه، براى ردّ این انطباق مى توان به معناى کلمه صدور در قاعده الواحد تمسک جست. در مقابل نیز براى قبول این انطباق، مدارکى از آثار فیلسوفان و به ویژه ملّاصدرا در دست است که از آن جمله مى توان به نام گذارى برخى از عقول به نام ملائکه اشاره کرد.83

براى نمونه، وى پس از تبیین عقل فعال، آن را در لسان شرع همان «جبرئیل» برمى شمارد که واسطه میان عالم بالا و عالم مادى است.84 اما نکته قابل تأمّل آن است که ملّاصدرا در آثار خود جبرئیل را جزء چهار ملک مقرب، بلکه فراتر از آن، به استناد آیات و روایات، برترینِ ملائکه مى داند. از طرفى، بیان گشت که در نظام طولى عقول، هر عقلى واجد کمالات مادون خود بوده، ولى عقول پایین تر، از تمامى کمالات درجات بالاتر برخوردار نیستند و از جهت مرتبه وجودى از عقولى که بالاتر از آنان قرار گرفته اند، پایین ترند.

پرسش باقى مانده آنجاست که اگر جبرئیل برترین و بالاترینِ ملائکه است و ملائکه همان عقولاند، پس از چه روى، جایگاه او در نظام طولى عقول، عقل دهم ـ بنابر بیان ابن سینا ـ و یا همان عقل آخر است که مرتبه وجودى اش از بقیه عقول پایین تر مى باشد؟

     تمام این سؤالات بى پاسخ سبب مى شود که به یقین نتوان معتقد به انطباق میان ملائکه اللّه و عقول از دیدگاه ملّاصدرا گردید، کما اینکه به یقین نمى توان این نظریه را رد کرد. حداقل نتیجه اى که از این بحث به دست مى آید آن است که انطباق میان این دو را محتمل شمرده و آن را مى توان به عنوان یکى از شقوق مطرح کرد.

نتیجه گیرى

با مطالعه آثار ملّاصدرا و گزارش نظریات وى، به نتایج ذیل دست یافتیم:

1. متعلق ایمان مرکب از پنج واقعیت است: اللّه، قیامت، ملائکه، کتاب و انبیا. یکى از وجوه ایمان، اعتقاد به ملائکه است.

2. «مَلَک» عبارت است از مخلوقى که شأنش افاضه خیر و افاده و علم و کشف حق و وعد به معروف است.

3. ملائکه جواهرقائم به ذاتى هستند که غیرمتحیزند و مظهر لطف و رحمت الهى به شمار مى روند.

4. ملائکه داراى اوصاف منحصر به فردى هستند که از آن جمله مى توان به کثرت عبادت پروردگار، عصمت و نیز قدرت فوق العاده آنان اشاره کرد.

5. فرشتگان داراى اصناف گوناگونى مى باشند که هر دسته از آنان عهده دار انجام وظیفه محوّل شده اى از جانب خداوند مى باشند. ملّاصدرا نیز دسته بندى هاى گوناگونى از اصناف ملائکه ارائه مى دهد.

6. از میان ملائکه چهار ملک مقرب ترینِ درگاه الهى هستند: جبرئیل، میکائیل، اسرافیل و عزرائیل.

7. از میان ملائکه، دسته اى وظیفه ابلاغ پیام از جانب خداوند بر انسان ها را بر عهده دارند که به عنوان واسطه میان عالم ملکوت و عالم مادى شناخته مى شوند. در باب انطباق و یا عدم انطباق این دسته از ملائکه با سلسله طولى عقول از دیدگاه فلاسفه، نمى توان به یقین به نظر قاطع و عقیده مختار ملّاصدرا پى برد و در نهایت، مى توان انطباق ملائکه با عقول از دیدگاه فلاسفه را به عنوان یک احتمال مطرح نمود.

پی نوشتها

32ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 56، ص 176.

33ـ ملّاصدرا، مفاتیح الغیب، ج 1، ص 557ـ558؛ محمدباقر مجلسى، همان، ج 56، ص 241.

34ـ همان، ج 1، ص 546.

35ـ همان، ص 546؛ ناصرالدین محمد بیضاوى، همان، ج 1، ص 279.

36ـ اعراف: 143.

37ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 56، ص 184.

38ـ سیدمحمدحسین طباطبائى، رسائل توحیدى، ص 192.

39ـ همان، ص 193.

40ـ ملّاصدرا، مفاتیح الغیب، ج 1، ص 547؛ ناصرالدین محمد بیضاوى، همان، ج 1، ص 279.

41ـ همو، شرح اصول کافى، ترجمه محمد خواجوى، ج 3، ص 451ـ452.

42ـ همو، مفاتیح الغیب، ج 1، ص 559ـ562؛ محمدباقر مجلسى، همان، ج 56، ص 206ـ207.

43ـ ملّاصدرا، مفاتیح الغیب، ج 1، ص 559ـ562.

44ـ محمدباقر مجلسى، همان، ج 56، ص 250.

45ـ همان، ج 56، ص 221؛ محمدبن جریر طبرى، تفسیر طبرى، ج 2، ص 296.

46ـ همان، ص 258.

47ـ بقره: 97.

48ـ شعراء: 192ـ194؛ بقره: 97.

49ـ تکویر: 19ـ21.

50ـ صحیفه سجادیه، دعاى سوم.

51ـ ملّاصدرا، مفاتیح الغیب، ج 1، ص 559و560.

52ـ انفال: 9.

53ـ محمدبن جریر طبرى، همان، ج 2، ص 296.

54ـ ملّاصدرا، مفاتیح الغیب، ج 1، ص 559.

55ـ على اکبر دهخدا، لغت نامه، ج 6، ص 2283.

56ـ ناصر مکارم شیرازى، پیام قرآن، ج 6، ص 72.

57ـ همان، ص 67و68، به نقل از: علم الیقین، ص 892.

58ـ ملّاصدرا، مفاتیح الغیب، ج 2، ص 1076.

59ـ نمل: 87.

60ـ زمر: 68.

61ـ زمر: 68.

62ـ ر.ک: سیدهاشم بحرانى، البرهان فى تفسیرالقرآن، ج 4، ص 85ـ87.

63ـ ملّاصدرا، مفاتیح الغیب، ج 2، ص 1057و1058.

64ـ ملّاصدرا، مفاتیح الغیب، ج 1، ص 560و561.

65ـ محمدبن على صدوق، من لایحضره الفقیه، ترجمه محمدجواد غفارى، ج 1، ص 185.

66ـ مرتضى مطهّرى، حرکت و زمان در فلسفه اسلامى، ج 1، ص 178.

67ـ ر.ک: ابونصر فارابى، رسائل الفارابى، ص 13ـ18؛ ابن سینا، المبدأ و المعاد، ص 75ـ90؛ همو، الاشارات و التنبیهات، ص 316و317.

68ـ شهاب الدین سهروردى، مجموعه مصنفات، تصحیح هانرى کربن، ج 2، ص 125ـ148.

69ـ ملّاصدرا، مفاتیح الغیب، ج 2، ص 722ـ730؛ همو، الشواهدالربوبیة، تصحیح و تعلیق سیدجلال الدین آشتیانى، ص 150.

70ـ محمدتقى مصباح، آموزش فلسفه، ج 2، ص 179.

71ـ سیدمحمدحسین طباطبائى، نهایه الحکمه، ج 2، ص 287ـ288.

72ـ ابن سینا، الالهیات من کتاب الشفاء، تحقیق حسن حسن زاده آملى، ص 432.

73ـ ابن سینا، المبدأ والمعاد، ص 72و73.

74ـ ملّاصدرا، الحکمة المتعالیة، ج 2، ص 46ـ78؛ شهاب الدین سهروردى، همان، ج 2، ص 145ـ147.

75ـ ر.ک: عبدالرسول عبودیت، خطوط کلى حکمت متعالیه، ص 180.

76ـ سیدمحمدحسین طباطبائى، نهایه الحکمه، ج 2، ص 292.

77ـ ابونصر فارابى، همان، ص 13ـ18.

78ـ ر.ک: احد فرامرزقراملکى، اصول و فنون پژوهش در گستره دین پژوهى، ص 174ـ176.

79ـ سیدمحمدحسین طباطبائى، نهایه الحکمه، ج 2، ص 292ـ294.

80ـ ملّاصدرا، المبدأ و المعاد فى الحکمه المتعالیة، ج 1، ص 312و313؛ شهاب الدین سهروردى، همان، ج 2، ص 145ـ147.

81ـ ملّاصدرا، الشواهدالربوبیه، ص 246.

82ـ سیدمحمدحسین طباطبائى، نهایه الحکمه، ج 2، ص 294ـ296.

83ـ ملّاصدرا، مفاتیح الغیب، ج 2، ص 718ـ719.

84ـ همو، الحکمه المتعالیة، ج 9، ص 193.

سیدصدرالدین طاهرى/ عضو هیئت علمى دانشگاه علّامه طباطبائى.                                                                    

منا فریدى خورشیدى/ کارشناس ارشد فلسفه و کلام اسلامى دانشگاه علّامه طباطبائى.   

منبع: ماهنامه معرفت شماره178