دارالقرآن حاملان نور تبریز

وبلاگ دارالقران حاملان نور تبریز ـ خیابان استاد محمد تقی جعفری (ره)

دارالقرآن حاملان نور تبریز

وبلاگ دارالقران حاملان نور تبریز ـ خیابان استاد محمد تقی جعفری (ره)

حضرت آیت الله حسن زاده آملی:رهبر عظیم ‌الشأن‌تان را دوست بدارید



علامه حسن زاده آملی از علمای برجسته و سرشناس حوزه علمیه قم که به جهت مراتب ویژه علمی و عرفانی از استوانه‌های حوزه‌های علمیه به شمار می‌روند، در انتهای یکی از جلسات سخنرانی خود، عبارات مهمی را در شأن رهبر...

علامه حسن زاده آملی از علمای برجسته و سرشناس حوزه علمیه قم که به جهت مراتب ویژه علمی و عرفانی از استوانه‌های حوزه‌های علمیه به شمار می‌روند، در انتهای یکی از جلسات سخنرانی خود، عبارات مهمی را در شأن رهبر معظم انقلاب بیان فرموده‌اند.
 
متن کامل سخنان علامه حسن‌زاده آملی پیرامون سجایای رهبر معظم انقلاب :
 
رهبر عظیم‌الشأن‌تان را دوست بدارید. عالمی، عادلی،‌ رهبری، مؤمنی، ‌موحدی،‌ سیّاسی، دلداری، رهبری، انسان ربانی، پاک،‌ منزه، که دنیا شکارش نکرده من جایی سراغ ندارم که عرض کنم. همان که عرض کردم:
نه شکوفه‌ای، نه برگی، نه ثمر، نه سایه دارم / همه حیرتم که دهقان به چه کار کشت ما را
قدر این نعمت عظمی را که خدا به شما عطا فرمود، قدر این رهبرِ ولیّ وهمان عبارات که سرور عزیزم جناب استاد حدادعادل، ارائه دادند؛ رهبری، ولیی، الهی.
الآن این انسجام ما، تکلیف شرعی ماست. مبادا عزیزان! آقایان مبادا! (این "مبادا " را توجه داشته باشید)
مبادا آقایان! اول انقلاب یادتان هست چند فرقه برخاستند که می‌خواستند کشور را تجزیه کنند؟ حواستان جمع باشد، مبادا این وحدت ما را! مبادا این جمعیت ما را! مبادا این کشور علوی را! مبادا این نعمت ولایت را! از دست شما بگیرند.
خدایا به حق پیغمبر و آل پیغمبر سایه این بزرگ‌مرد، این رهبر اصیل اسلامی، حضرت آیت‌الله معظم خامنه‌ای عزیز را مستدام بدار.
و الهی آمین، الهی آمین، الهی آمین. بعدد کلماتت آمین.
 
 تقدیم نامه علامه حسن زاده آملی به مقام معظم رهبری که در ابتدای کتاب انسان و عرفان
 
همچنین حضرت علامه حسن زاده آملی در پی سفر رهبر معظم انقلاب به شهرستان آمل در سال 1377 کتاب "انسان و عرفان " خود را به ایشان تقدیم کرده‌اند، این متن ادبی و محبت آمیز به این شرح است:
 
بسم الله الرحمن الرحیم
الم تلک آیات الکتاب الحکیم هدی و رحمه للمحسنین
با سلام و دعای خالصانه، و ارائه ارادات بی پیرایه جاودانه به حضور باهرالنور رهبرعظیم الشان کشور بزرگ جمهوری اسلامی ایران حضرت آیت الله معظم،جناب خامنه‌ای کبیر (متع الله الاسلام و المسلمین بطول بقائه الشریف)، این اثر نمونه دوران را اعنی، رساله انسان در عرف عرفان را به پاس تجلیل و تکریم و ابراز شادمانگی از نزول اجلال آن یگانه دوران در دارالاسلام و الایمان شهر هزار سنگر آمل مازندران، از جانب خودم و از جانب همه شهروندان بزرگوار این بلدطیب و خطه شهرستان آمل بلکه از جانب همه فرزانگان گرامی و گرانقدر استان مازندران، به پیشگاه مبارک آن ولی به حق که مصداق بارز رساله است با کمال ابتهاج و انبساط تقدیم می‌دارم و عزت و شوکت روز افزون آن قائد اسوه زمان را همواره از حقیقه الحقائق خداوند سبحان مسئلت دارم.
یارب دعای خسته دلان مستجاب کن.
20/3/1377 حسن حسن زاده آملی
منبع: کلمات کلیدی علامهحسن زاده آملی

مصاحبه بااستاد آیت الله حسن زاده آملی/ قسمت اول

از دیر زمان ، آرزوی این گفتگو را داشتیم ، آن را تمنا می کردیم و به عنواو واسطه خیر، برای خوانندگان ، در طلب بودیم . تا آنکه با حسن قبول و بزرگواری استاد، به انجام رسید و آن را در پیش دید دارید.

ادامه مطلب ...

مصاحبه بااستاد, آیت الله حسن زاده آملی/ قسمت دوم

استاد آیت الله حسن زاده، آملی چهره ای است آشنای هر جوینده آگاهی و خوانده شناخت و بیداری !

سیمای پاک و سیره صالح وی شمع فروزانی است فرا روی تشنگان معرفت و دلسپردگان کوی دوست !

ادامه مطلب ...

خاطره دیدار با حضرت استاد ایت الله علامه حسن زاده آملی

تابستان سال ۱۳۷۱ همراه با جمعی از برو بچه های پایگاه بسیج روستا به کوههای اطراف روستا در بخش لاریجان رفتیم به دامنه کوهی رسیدیم که مشرف به روستای ایرا (زادگاه ومحل اقامت تابستانی علامه حسن زاده آملی)بود همه باالاتفاق تصمیم گرفتیم که به دیدار ایشان برویم بعدازظهر یک روز آفتابی تیر ماه بود به منزل ایشان رفتیم ایشان طبق روال خودشان درب را بروی ما گشودند و با رویی گشاده ما را بداخل خانه باغشان راهنمایی کردند ایشان فرمودند قبل از هرچیز از میوه های باغ استفاده کنید فصل گیلاس بود ما که جوان وبعضی از ما نوجوان بودیم بطرف درختان رفتیم آنقدر خودمانی و مهربانانه رفتارکردند که به توصیه ایشان بعضی از ماها از درختان بالا رفتیم و شروع کردیم به خوردن گیلاس(دروضعیتی نبودیم که بفکرشستن گیلاس باشیم) دقایقی بعد آقاجان آمدند درحالیکه کیسه های پلاستیکی در دست داشتند و به همه ماها نفری یک پلاستیک دادند و ازماخواستند که مقداری هم بعنوان سوغات به منزل ببریم بعدازپذیرایی همه گوشه باغ نشستیم و از آقاجان خواستیم برایمان صحبت کند ایشان آماده شد برای صحبت کردن بمحض اینکه صحبت را شروع کردند ازپشت دیوار باغ صدای عرعر الاغی سکوت را شکست و آقا لبخندی زدند و ساکت شدند همه شروع کردیم بخندیدن اما از خجالت سرخ شدیم و بروی خودمان نیاوردیم بعداز ثانیه هایی آقا فرمودند: عرعر این حیوان زبان بسته مرا بیاد قیامت انداخت آنجا که دوزخیان ازشدت عذاب صدایی شبیه عرعر الاغ ازآنها ساطع میشود این جمله وحالت سخن ایشان وضع را عوض کرد وآنچنان تحت تاثیر قرار گرفتیم که عده ای به گریه افتادند آقا محور توصیه هایشان استفاده معنوی و بهینه از سن نوجوانی وجوانی بود بحال ماکه در این سن و سال ازنعمت حکومت اسلامی برخورداریم غبطه خوردند ونیز توصیه فرمودند که از کوهنوردی ورفتن به کوه و تفکردرآثار خداوند غافل نباشیم الان که 17 سال ازآنزمان رویایی میگذرد حسرت آن لحظه نورانی و صمیمی از خاطرم نمیرود  

منبع:داستانهاى عارفانه جلد 2

دستورالعملی از آیت الله حسن زاده آملی - مدظله العالی -

بسم الله خیر الاسماء
در حیرتم که چه نویسم ؟! روی سخنم با کیست ؟ با خفته است یا با بیدار؟ اگر با خفته است ، خفته را خفته کی کند بیدار؟ و اگر با بیدار است ، بیدار در کار خود است.
و انگهی نویسنده چه نویسد که خود نامه سیاه و از دست خویش ، در فریاد است.
پیری و جوانی چو شب و روز بر آمد
ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم.
بدنوع پشمها که رشتیم و بد جنس تخمها که کشتیم
خرما نتوان خورد از این خار که کشتیم
دیبا نتوان بافت از این پشم که رشتیم.
چون از کشتزارها خود، بی خبرم آسوده می چرم ، آه اگر از پس امروز بود فردایی ! ولیکن به قول شیخ اجل سعدی:
گاه باشد که کودک نادان
به غلط بر هدف زند تیری
کلمه ای چند تقریر شود، و نکاتی اندک تحریر گردد، شاید که دلپذیر افتد.
مگر صاحبدلی روزی به رحمت
کند در حق درویشان دعایی
معرفت نفس ، طریق معرفت رب است ، که از سید انبیا و هم از سید اوصیا - صلوات الله علیهما - ماثور است: من عرف نفسه فقد عرف ربه ، هر کس در خویشتن بیندیشد و در خلقت خود تفکر و تامل کند، در یابد که: این شخص محیر العقول ، واجب بالغیر است ، بلکه خود و جمیع سلسله موجودات را محتاج به حقیقتی بیند که طرف و سر سلسله همه است و جز او ته همه ربط محض به اویند و چون معلول ، هر چه دارد، پرتوی از علت است ، تمام اشیا را مرایی جمال حق بیند. و چون معلول به علتش قائم است علت با معلول معیت دارد نه معیت مادی و اقتران صوری ، بلکه معیت قیومی که اضافه اشراقی علت به ما سواهاست. و چون در سلسله موجودات ، اول علت است و با همه و در همه اول اوست ، پس اول ، علت دیده می شود، سپس معلول
دلی کز معرفت نور و ضیا دید
به هر چیزی که دید اول خدا دید
این بده در ابیاتی گفته است:
من به یارم شناختم یارم
تو به نقش و نگار، یعنی چه ؟
عقل خبیر این لطیفه را از کریمه و هو معکم اینما کنتم
در می یابد، و از گفتار حق سبحانه به کلیمش که انا بدک اللازم یا موسی می خواند، و به سر و رمز اشارت ارسطو که ان الاشیاء کلها حاضرات عند المبدا الاول علی الضروره و البت پی می برد. تا درجه فدرجه به جایی می رسد که می بیند حقیقت امر، فوق تعبیر بهعلت و معلو است. و چون وجود در هر جام قدم نهاد، خیر محض و قدومش ، خیر مقدم است ، و همه خیرات از یک حقیقت فائض شده اند که ان من شی الا عندنا خزائنه ، پس کل الکمال و کمال الکل ، ، مبدا واجب الوجود است ، و عقل بالفطره عاشق آن کمال مطلق است که العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان
و جنت اهل کمال ، همان کمال است که جنت لقاست. در ابیاتی گفته ام:
چرا زهد اندر هوای بهشت است
چرا بی خبر از بهشت آفرین است
بلکه ماسواه ، شتابان به سوی او رهسپارند. در غزلی گفته ام:
معشوق حسن مطلق اگر نیست ماسواه
یکسر به سوی کعبه عشقش روانه چیست
و متاله سبزواری چه نیکو فرموده است:
و کل ما هناک حی ناطق
و لجمال الله دوما عاشق
حالا که عقل به فطر، طالب آن مقام است ، ناچار از موانع باید بر حذر باشد، و اگر رهزنی سد راه شد، لابد باید با او بجنگد تا به مقصود رسد، بلکه بی رهزن نخواهد بود و نتوان بود.
در این مشهد که آثار تجلی است
سخن دارم ولی ناگفتن اولی است
و آن رهزن جز ما، دیگری نیست.
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
خوشا کسی که در این راه بی حجاب رود
در ترجیح بندی گفته ام:
زنگ دل را زدای تا یارت
بدهد در حریم خود بارت
به خدای علیم بی همتا
حاجبی نیست غیر زنگارت
خواهش گونه گون نفسانی
کرد در دام خود گرفتارت
شد خدا بینیت ز خود بینی
رفت دینداریت به دینارت
وای بر تو اگر که می خواهی
گرم داری به خویش بازارت
سر تسلیم بایدت بودن
گر بزارت کشند بردارت
اندرین یک دو روزه دنیا
نرسانی به خلق آزارت
تو بهشت و جهنم خویشی
تا چه خواهد که بود اسرارت
گرچه بسیار تو بود اندک
ز اندکت می دهند بسیارت
ای بنده خدای ! به خود آی و در حضور و مراقبت می کوش که:
در خلوتی ز پیرم کافزوده باد نورش
خوش نکته ای شنیدم در وجد و در سرورش
گفتا حضور دلبر مفتاح مشکلاتست
خرم دلی که باشد پیوسته در حضورش
ندانم کدام ذره بی مقدار در خواب غفلت است تا بنی آدم غافل باشد، اگر چه هیچ ذره ای بی مقدار نیست که:
دل هر ذره را که بشکافی
آفتابش در میان بینی
یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریک الذی خلقک فسویک فعدلک فی ای صوره ما شاء رکبک
قرآن کریم صورت حقیقیه انسان کامل است و صراط مستقیم که یهدی الی الرشد ، یهدی للتی هی اقوم
ره رها کرده ای. از آنی گم
عز ندانسته ای ، از آنی خوار
چز بدست و دل محمد نیست
حل و عقد خزینه اسرار
بیدار باش و از تن اسایی بر کنار باش که:
ناز پرورده تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
کام حیوانی را به بی زبانها گذار، تو که مشمول الرحمن علم القرآن خلق الانسان عمله البیان هستی ، اهل بیان باش ، خاموش باش تا گویا شوی. چشم ببند تا بینا شوی. رسول الله (ص) فرمود: غضوا ابصارکم ترون العجائب.
آب کم جوی ، تشنگی آور بدست
تا بجوشد آبت از بالا و پست
به خویشتن خطاب می کنم: ای همبازی اطفال ! ای سرگرم به قیل و قال ! ای اسیر اصطبل و علف ! ای دور از سعادت و شرف ! ای محبوس در لظای (:: آتش) هوی ! ای محروم از جنت لقاء! عمر به بی حاصلی و بوالهوسی گذشت ، چه شود که به خود آیی و ببینی چه کسی ! بل توثرون الحیوه الدنیا و الاخره خیر و ابقی ، کلا بل تحبون العاجله و تذرون الاخره ندانم چه کسی در خانه دوست رفت و نا امید و برگشت ؟!
یک صبح به اخلاص بیا بر در ما
گر کام تو بر نیامد آن گه گله کن
چه کسی سوز دلش به التهاب آمد و برد (:: خنکای) الیقین عشق التهابش را فرو ننشاند؟
ای که عاشق نئی ، حرامت باد
زندگانی که می دهی بر باد
در به روی هم باز است ، دربان ندارد، تعیین وقت لازم نیست ، هیچ عنوان و رسم نمی خواهد، جز این که:
در کوی ما شکسته دلی می خرند و بس
بازار خود فروشی از آن سوی دیگر است
کمال اصفحانی چه خوش گفته است:
بر ضیافتخانه فیض نوالت منع نیست
در گشاده است و صلا در داده ، خوان انداخته
رهرو، چه زن باشد و چه مرد، چه آسیه و مریم ، چه جنید و ابراهیم ادهم. به قول عمان سامانی:
همتی باید قدم در راه زن
صاحب آن خواه مرد و خواه زن
غیرتی باید به مقصد ره نورد
خانه پرد از جهان چه زن چه مرد
شرط راه آمدن نمودن قطع راه
بر سر رهرو، چه معجر، چه کلاه
سخنی چند در آداب سائر الی الله بیاوریم - که پا در کفش بزرگان کنیم و تشبه به آنان که من تشبه بقوم فهو منهم - آرزو بر جوانان عیب نیست !
1 - قرآن که صورت کتیبه انسان کامل - اعنی (::مقصودم) حقیقت محمدیه - است ، به اندازه ای که از ان بهره برده ای ، به حقیقت خاتم (ص) تقرب یافته ای ، اقرا و ارقه (::بخوان و بالارو) .
رسول الله (ص) فرمود: ان هذا القرآن مادبه ، فتعلموا مادبته ما التطعتم و ان اصفرا البیوت لجوف اصفر من کتاب الله تعالی. پس ای اخوان صفا و خلان وفا! به مادبه ای ایید که فیها ما تشتهی الانفس و تلذ الاعین.
2 - ای عبادالرحمن ! تا سوره فرقان از عباد الرحمن الذین یمشون علی الارض تا آخر سوره ، هر یک دستور العملی کاملی است.
3 - در باب سیزدهم و باب بیستم ارشاد القلوب دیلمی آمده است که: قال النبی (ص) : یقول الله تعالی: من احدث و لم یتوضا فقد جفانی ، و من احدث و توضا و لم نصل رکعتین فقد جفانی ، و من صلی رکعتین و لم یدعنی فقد جفانی ، و من احدث و توضا و صلی رکعتین و دعانی فلم اجبه فی ما یسال من امر دینه و دنیاه ، فقد جفوته و لست برب جاف.
حالا که در این عمل سهل رخیص چنین نتیجه عظیم و نفیس است ، خوشا حال آن که از علو همت خود بعد از دادی این دستور از حق تعالی مطلبی بخواهد که آن را زوال و نفاد نباشد، اعنی حلوت ذکر و لذت لقا وشرف حضور بخواهد، و زبان حالش این باشد که:
ما از تو نداریم به غیر از تو تمنا
حلوا به کسی ده که محبت نچشیده است.
4 - و کلوا و اشربوا و لا تسرفوا انه لا یحب المسرفین فضول طعام ، ممیت (::میرانده) قلب است و مفضی (::کشاننده) به سرکشی نفس ‍ و طغیان اوست ، و از جل خصال مؤ من ، جوع (::گرسنگی) است. نه چندان بخور کز دهانت بر آید
نه چندان که از ضعف جانت بر آید
5 - همان طور که فضول طعام ، ممیت قلب است ، فضول کلام نیز از قلب قاسی بر خیزد. از رسول الله (ص) روایت است: لا تکثروا الکلام بغیر ذکر الله ، فان کثره الکلام بغیر ذکر الله ، قسو القلب ، ان ابعد الناس من الله القلب القاسی.
6 - محاسبت نفس ، که امام کاظم (ع) فرمود: لیس منامن لم یحاسب نفسه فی کل یوم ، فان عمل حسنا، استزادالله ، و ان عمل سیئا، استغفرالله تعالی منه و تاب الیه.
7 - مراقبت و این مطلب عمده است. قال الله تعالی: و کان الله علی کل شی رقیبا. و قال النبی (ص) لبعض اصحابه: عبدالله کانک تراه ، فان لم تکن تراه ، فهو یراک.
8 - الادب مع الله تعالی فی کل حال در باب چهل و نهم کتاب ارشاد القلوب دیملی آمده است: روی ان النبی (ص) خرج الی غنم له و راعیها عریان یفلی ثیابه ، فلما راه مقبلا لبسها، فقال النبی (ص) : امض فلا حاجه لنا فی رعایتک.فقال. و لم ذلک ؟!) فقال: انا اهل بیت لا نستخدم من لا یتادب مع الله و لا یستحیی منه فی خلوته.
9-العزله. سلامت در عزلت است. با خلق باش و نباش.
هرگز میان حاضر و غائب شنیده ای
من در میان جمع ودلم جای دیگر است
10 - التههجد، و من اللیل فتهجد به نافله لک عسی ان یبعک ربک مقاما محمودا و قل رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و اجعل لی من لدنک سلطانا نصیرا.
11 - التکفکر، قال الله تعالی: الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم و یتفکرون فی خلق السموات و الارض ، ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النار.
12 - ذکر الله تعالی فی کل حال قلبا و لسانا. قوله سبحانه: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفه و دون الجهر من القول بالغدو و الاصلا و لا تکن من الغافلین ان الذین عند ربک لا یستکبرون عن عبادته و یسبحونه و له یسجدون.
13 - ریاضت در طریق علم و عمل بر نهجی (شیوه ای) که در شریعت محمدیه (ص) مقرر است و بس ، که علم و عمل برای طیران به اوج کمال و عروج به معارج به منزلت دو بالند.
14 - اقتصاد یعنی میانه روی در مطلق امور حتی در عبادت.
15 - مطلب در دو کلمه است: تعظیم امر خالق ، و شفقت با خلق. فرزانه آن که خواهد تعظیم امر خالق
دیگر که باز دارد از خلق شر و شورش
گفتار بسیار است ، ولی دو صد گفته چون نیم کردار نیست ، تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.
و السلام علی من اتبع الهدی
قم ، حسن زاده آملی
21/3/1349ه. ش

عظمت قرآن درسخنان آیت الله بهجت (ره)

عظمت قرآن درسخنان آیت الله بهجت (ره)


قرآن کریم

1 ـ اگر کتابی بود که عکس اشیا را نشان می داد ، آن کتاب همین قرآن است که بهشت و جهنم را نشان می دهد.


 

2 ـ خدا می داند قرآن برای اهل ایمان ـ مخصوصاً اگر اهل علم باشند ـ چه معجزه ها و کراماتی دارد و چه چیزهایی از آن خواهند دید!

3 ـ اگر قرآن را به صورت واقعی اش ببینیم ،آن گاه معلوم می شود که دست از ترنج می شناسیم یا نه!



 4 ـ برنامه ی قرآن ، آخرین برنامه ی انسان سازی است که در اختیار ما گذاشته شده است ، ولی ما از آن قدردانی نمی کنیم!

5 ـ اگر به قرآن عمل می کردیم ، دیگران را به اسلام و قرآن جذب می نمودیم ؛ زیرا قرآن ، جامع کمالات همه ی انبیای اولوالعزم (ع) است.

6 ـ اگر درست به قرآن عمل می کردیم ، با عمل خود دیگران را جذب می کردیم ؛ زیرا مردم غالباً ـ به جز عده ی معدود ـ خواهان و طالب نور هستند .

7 ـ قرآن ، انسان را به غایت کمال انسانی می رساند . ما قدردان قرآن و عدیل آن:اهل بیت (ع) نیستیم .



8 ـ مدام به قرآن نگاه کردن ، دوای درد چشم است .

9 ـ اگر از قرآن استفاده نمی کنیم ، برای آن است که یقین ما ضعیف است .


10 ـ خدا می داند حفظ قرآن ، چه قدر در استفاده از این معدن و منبع رحمت الهی ، مدخلیت دارد ... ما آن گونه که باید و شاید از قرآن ، استفاده نمی کنیم!

11 ـ آیه ی :  (و اگر قرآنى بود که به وسیله آن کوه ها به حرکت می  آمدند ، یا زمین پاره پاره می  گشت ، یا به وسیله آن با مردگان سخن گفته می  شد [ باز هم این کافران لجوج ، ایمان نمی  آورند ، زیرا وقتى با مشاهده قرآن که بزرگ ترین معجزه است ایمان نیاورند با مشاهده هیچ معجزه اى ایمان نمی  آورند ! کار هدایت و ایمان اینان ارتباطى به معجزه ندارد ]بلکه همه کارها فقط در اختیار خداست . پس آیا آنان که ایمان آورده اند ، ندانسته اند که اگر خدا می  خواست همه مردم را [ از روى اجبار ] هدایت می  کرد ؟ ! [ ولى هدایت اجبارى فاقد ارزش است ] و همواره به کافران به کیفر آنچه که انجام دادند ، حادثه اى کوبنده و بسیار سخت می  رسد یا حادثه نزدیک خانه هایشان فرود می  آید [ که شهر و دیارشان و اطرافش را ناامن می  کند ] تا وعده [ قطعى و نهایىِ ] خدا [ که شکست کامل کافران و عذاب آخرت است ] فرا رسد ; بى تردید خدا خُلف وعده نمی  کند .[رعد /31 ]؛ )چه می گوید ؟! آیا امور مذکور در آیه ی شریفه ی ، فرض محال و غیر واقع است ؛ یا می خواهد بفرماید : اهلش با این قرآن ، همه ی این کارها را می توانند انجام دهند ؟!



12 ـ کسی آشنا به قرآن است که زیادتر در آن تدبر کند ؛ مجموعه ی روایات هم مثل قرآن است .

13 ـ اگر راست می گوییم که قرآن ، سلاح است ، پس چه احتیاج به سلاح دیگر ؟!

14 ـ آیا هیچ می دانیم که قرآن ، نظیر سایر مکتوبات نیست ! گویی قرآن ، موجودی ربوبی از عالم نور و روحانی است که در عالم اجسام و اعراض ظهور کرده است!

15 ـ باید به طور یقین بفهمیم که نگاه کردن به قرآن ، مثل نگاه کردن به سایر کتب نیست!



16 ـ به هیچ امت و ملتی چنین قرآنی داده نشده که این همه خواص و آثار داشته باشد !نعمت به این بزرگی به ما داده شده ، ولی مثل این است که اصلاً نداده اند ،و مثل این که این کتاب ،مکمل انسان نیست!

17 ـ توسل به قرآن و حمل و فهم و قرائت آن ، برای نجات عموم مردم ـ چه رسد به خواص ـ مفید است!

18 ـ جای تعجب است که به شخصیت ها و سخنان آنها اهمیت داده می شود و سخنرانی هایشان ضبط می شود ، اما قرآن که در دست ما است ، این طور نزد ما ارزش ندارد !همه می دانیم که درباره ی قرآن ، مقصریم!

19 ـ کسی که این مطلب را که : قرآن ، تیان کل شیء [ بیانگر همه چیز ] است دنبال کند ، عجایب و غرایب می بیند!


20 ـ قرآن کتابی است که پیغمبر ساز است ؛ زیرا پیغمبران دو گونه اند : قسم اول ، پیامبرانی هستند که از جانب خداوند به پیامبری تعیین شده اند . قسم دوم ، پیغمبران کمالی ،که در اثر ایمان و عمل به دستورات قرآن ، به کمالات پیامبر نایل می گردند .بنابراین قرآن ، پیغمبران کمالی تربیت می کند و پیغمبرساز است.

21 ـ ما وظیفه داریم که در تعلیم ، تلاوت و عمل به قرآن کوشش کنیم .ولی ما شبهای احیا قرآن بر سر می گذاریم ؛ و در مقام عمل ، آیه های حجاب ، غیبت ، کذب ، و آیات ویل للمطففین ؛وای بر کم فروشان )و نیز (فلا تقل لهما اف ؛ پس به پدر و مادر ، اف نگو )همچنین (و لا تمش فی الارض مرحاً؛ و با ناز و تکبر در روی زمین راه مرو ) و ... را زیر پا می گذاریم .

 

منابع :در محضر بهجت ؛ ج 1 و2 مجله راه قرآن (ش 21) 

تنظیم: تبیان

پای صحبت آیت‌الله فاطمی‌نیا و آیت‌الله امجد

به گزارش شیعه آنلاین به نقل از عصرایران، سال 1389 خورشیدی امروز آغاز می شود و چه زیباست که بای بسم الله سال نو را برای نوشیدن جرعه ای از دریای معرفت ، پای صحبت استادان اخلاق که نه از نزد خود ، بلکه از میراث ماندگار اهل بیت(ع) برای مان می گویند بنشینیم.
 
*استاد فاطمی نیا:
 
1- هر ماه نوری دارد و هر روز نوری دارد که مجانی به در خانه آدم میایند. این ما هستیم که باید این نورها را حفظ بکنیم.


شیعیان امیرالمومنین نزد خدا عزیز هستند. اینها اگر بر نمازها مراقبت کنند، مساله والدین، مساله غیبت و حسن خلق و.... را رعایت کنند، این انوار هر روز به در خانه شان می آید.


منتها ما چه می کنیم؟ این انوار را حفظ نمی کنیم. از یکی از بزرگان علما که با آشیخ حسنعلی(نخودکی اصفهانی) محشور بود، پرسیدم ایشان چگونه به این مقام نزد خدا رسیدند؟ آن ولی خدا جواب داد: "ایشان هرچه بدست می آورد نگه می داشت." ولی ما انوار را ضایع می کنیم. شب بلند می شود نماز شب می خواند، صبح می نشیند غیبت می کند. نور نماز شب رفت. با یک حرف تلخ این نورها از بین می رود.
 
2- من تعجب می کنم از بعضی ها! یک خانم مومن 20 بار به عمره رفته. بار 21 به او می گویند بیا این پول عمره را بده برای یک دختر یتیم، می گوید: "نه من نمی توانم. دوستان همه دارند می روند عمره. من چطور نروم؟"


حالا به این خانم بگو شما این همه عمره رفتی، مساله اخلاق رو در خانه رعایت می کنی؟ مگر دین خدا مسخره است؟ هر سال عمره می روی یک عیب و بدی را از خودت دور نکردی؟ یا آقا؛ فرقی ندارد. آقا بداخلاق بشود، عبادتش ضایع می شود. خانم بداخلاق بشود، عباداتش ضایع می شود.
 
3- مستحب با جایز فرق دارد. مستحب یعنی وقتی انجامش دادی یک چیزی هم گیرت می آید. حالا یکی از مستحبات قاضی که در مسند قضا نشسته این است که اگر متهمی را پیش او آوردند، دید موضوع اتهام از حقوق مردم است، باید ساکت شود شواهد را جمع کند و حکم کند.


اما اگر قضیه از حقوق خدا بود، مستحب است، یعنی مثل نماز نافله می ماند، که قاضی حرف در دهان متهم بگذارد. مثلا متهمی را بیاورند که این شراب خورده است. قاضی بگوید: کی؟ نه! یک داروهایی هست برای درد دندان که بوی بدی می دهند، این بنده خدا از آن ها استفاده کرده است. قاضی باید این ها را بگوید. اگر دین این چیزی بود که در کوچه خیابان می دیدیم، صرف نمی کرد امام حسین در راهش شهید بشود.
 
4- خدمت آیت الله بهاالدینی رسیدم. گفتم آقا راز مقام و رتبه سید سکوت چه بود؟ آقا دست بالا آورد و اشاره به دهان کرد. خدا شاهدست الان مردم خیلی دست کم گرفته اند آبرو بردن را.


ببینید خدا چند گناه را نمی بخشد: 1- عمدا نماز نخواندن.2- به ناحق آدم کشتن.3- عقوق والدین.4- آبرو بردن.


این گناهان این قدر نحس هستند که صاحبانشان گاهی موفق به توبه نمی شوند. پسر یکی از بزرگان علما که در زمان خودش استادالعلما بود، برای من تعریف می کرد: "به پدرم گفتم پدر تو دریای علم هستی. اگر بنا باشد یک نصیحت به من بکنی چه می گویی؟


می گفت پدرم سرش را انداخت پایین. بعد سرش را بالا آورد و گفت آبروی کسی را نبر!" الان در زمان ما هیئتی ها، مسجدی ها و مقدس ها آبرو می برند.


عزیز من اسلام می خواهد آبروی فرد حفظ شود. شما با این مشکل داری؟ دقت کنید که بعضی ها با زبانشان می روند جهنم.


روایت داریم که می فرماید اغلب جهنمی ها، جهنمی زبان هستند. فکر نکنید همه شراب می خورند و از دیوار مردم بالا می روند. یک مشت مومن مقدس را می آورند جهنم. ای آقا تو که همیشه هیئت بودی! مسجد بودی! بله. توی صفوف جماعت می نشینند آبرو می برند.


امیرالمومنین به حارث همدانی می فرماید: اگر هر چه را که می شنوی بگویی؛ دروغ گو هستی.
 
5- گناهکار چند نوع است. عده ای گناه می کنند، بعد ناراحت و پشیمان می شوند. سوز و گداز دارند. توبه می کنند و هرگز فکر نمی کنند که روزی این توبه را بشکنند؛ اما دوباره می شکنند. دوباره، سه باره، ده باره. در حدیث داریم که این اگر در تمام توبه شکستن ها سوز و گداز واقعی داشته باشد، در نهایت بر شیطان پیروز می شود.


اما اگر نه؛ دفعه اول سوز و گداز داشت، دفعه دوم کمتر، دفعه سوم کمتر و اگر برایش معمولی شد؛ او طعمه شیطان می شود. شدیدترین گناه، گناهی است که صاحب آن، آن را کوچک بشمارد.
  
6- دوره ای شده که همه چیز صاحب دارد غیر از دین و معارف. همه متولی دین شده اند. اگر درباره طب بخواهیم صحبت کنیم، باید آقای دکتر بیاید. اما دین؛ طرف می نشیند چشمش را هم می بندد و می گوید: فکر می کنم فلان آقا اشتباه کرده، فلان چیز حلال است و.... دین به همین سادگی است؟


همه الان صاحب معارف شده اند. همه عارف شده اند. به جوانی گفتم چرا می روی فلان جا؟ گفت حاج آقا سیمش متصل است. گفتم تو مبتدی هستی، سیم را هم تشخیص می دهی؟ من اسم این عرفان را گذاشتم عرفان سیمی. هر کسی را بهر کاری ساختند. متخصص مهم است. یک آسپرین ما از دست غیر متخصص نمی خوریم بعد درباره دین ... .
 
7- فرد وارد بازار قیامت می شود، فکر می کند خبری است. تعجب می کند؛ خدایا پس چه شد؟ نماز ها، عمره ها؟ می گویند تو دل شکستی. ریا کردی. زهر زبان ریختی. ببینید ما درد دل می کنیم.


جوان عزیز اگر عروج می خواهی، می خواهی به جایی برسی از خانه خودتان شروع کن! دل خواهرت را شکستی. برو درستش کن. دل مادر و پدر را شکستی. از خانه شروع کنید.


جوانانی هستند که محاسن دارند، انگشتر دارند، عطر تیروز هم می زنند، در بیرون هیئت ولی در منزل بروی بپرسی، هیچکس از او راضی نیست. پس برای چه هیئت رفته بودی؟ چرا جلسه رفته بودی؟ پس استاد یعنی چه؟


8- اگر صدای خوشی می شنوید، خوشتان می آید، باید سجده شکر به جا بیاورید. چون عده ای درک نمی کنند. این نعمت توجه به ظرایف است.
 
9- تقوا مراتب دارد. مراتب عالیه دارد. مراتب نازله دارد. وقتی قرآن نازل شد مردم چند دسته بودند. عده ای می گفتند اصلا گوش ندهید. حتی سرو صدا راه می انداختند تا کسی قران را نشنود. دسته دیگر می گفتند آقا صدا نکنید ببینیم چه می گوید؟ این از مراتب نازله تقوا بود. خیلی از این ها بعد از گوش دادن منقلب شدند. قران هدایتشان کرد. بی خود نبود که خانه و قوم و خویش خود را ترک کردند و رفتند جلوی نیزه و شمشیر، همراه پیامبر جنگیدند.
 
10- قران ظرایفی دارد که متقین می فهند. ظرایف قرآن برای متقین است.
 
11- اول مظلوم از انسان ها امیر المومنین است و در دعاها دعای کمیل. این دعا خیلی مظلوم است. در تیراژ بالا چاپ می شود، هر مجلسی هم که بروید دعای کمیل داریم.


اولا که وسط دعای کمیل، سخنرانی می کنند که دعای کمیل می شود سه ساعت. دعای کمیل بیست دقیقه است.
ما حق نداریم دعای امیرالمومنین را بکنیم سه ساعت.


اگر استادی نورانیتی داری، مختصر توضیح بده. وسط دعا هرچه شعر بلد است می خواند. همه بیچاره می شوند. جوان ها زده می شوند. می گویند جوان نمی رود دعای کمیل. خوب تو نمی گذاری.


مولوی می گوید در قدیم موذن بدصدایی بود. دیدند روزی صف بلندی از هدایا و تحفه ها تشکیل شده برای این موذن بدصدا. تعجب کرد و علت را پرسید. گفتند همه این افراد در صف مسیحی هستند. گفت چرا برای من تحفه آورده اند. گفتند برای صدایت. گفت صدای من که بد است.


گفتند این مسیحی ها شش ماه با یک دختر مسیحی سر مسلمان شدنش بحث داشتند. دختر اصرار داشت که من می خواهم مسلمان بشوم. مسیحی ها هم در طول شش ماه نتوانستند او را قانع کنند. صدای تو را که شنید گفت من اصلا اسلام را نمی خواهم. این تحفه و هدایا قدردانی مسیحیان از توست.
 
12- کشف و شهود صحیح فرقی با برهان ندارد. الا در ظهور و خفا.
 
13- شیطان را باید شناخت. شعار می دهند می گویند شیطان قوی است. نه شیطان قوی نیست؛ ما شیطان را رو می دهیم. ما بچه بودیم در محلات و خانه های پر درخت تبریز بازی می کردیم. دیدیم ناله یکی از بچه ها بلند شد. دیدیم یک بچه عقرب پیدا شد از مورچه کمی بزرگتر. این بچه داشت سیاه می شد طفلک.


بچه عقرب از بند انگشت هم کوچک تر بود. عقرب فقط یک لنگه کفش می خواهد. شما الان نمی توانید بگوئید عقرب قوی است ولی موذی است. رو بدهی میاید در آستین آدم.


شیطان هم ضعیف است. نگویید قوی است. این طور بگویید روبروی خدا ایستاده اید. شیطان قوی نیست؛ موذی است.
 
14- خداوند در قرآن می فرماید بر بنده من، کسی تسلط ندارد. تسلط شیطان بر کسانی است که دنبالش می روند. جوانان عزیز، اخلاقتان را زیباتر بکنید، نمازها را مرتب بخوانید، مساله والدین را رعایت کنید و عمل به وظیفه بکنید مطمئن باشید شیطان می رود.
 
15- جسارت به یک مقام نشان بزرگی اوست. چون دشمن چیزی جز بی حرمتی و جسارت ندارد.
 
16- دعا از معجزات قولی پیامبر است.
 
17- آدم این را متوجه شود که جز خدا کسی جواب مضطر را نمی دهد، همه کارهایش درست می شود. دعای امن یجیب را با جان بخوانید!
 
18- آقایان حیف تان نمی آید مادرها را اذیت می کنید؟ سید رضی جامع نهج البلاغه پس از مرگ مادرش گفت: "بعد از این با کدام دست بلاها را رد کنم؟" دست مادر که بالا می رود بلاها از شما دور می شود. حیف نیست سر یک چیز جزئی مادر را می رنجانید؟ از مجلس روضه برگشته مادر را می رنجاند؛ قبول باشد!
 
19- آشیخ موسی دبستانی را من زیارت کردم. خیلی لطیف بود. از شاگردان آیت الله قاضی بود. یک شب بلند می شود برای نماز شب. قبل از بیدار شدن برای نماز شب در خواب می بیند که یک نفر گفت: یا موسی اقبل و لا تخف انک من العاملین ( ای موسی رو کن و نترس که تو در امانی) نماز شب را خواند و خوابید، دیگر بلند نشد. همان طور در خواب رفت.
 
20- سفره خدا بزرگ است. پیرزنی نابینایی جلوی حضرت موسی را گرفت. گفت دعا کن خدا چشمانم را برگرداند. حضرت موسی گفت باشد. پیرزن گفت دعا کن جمالم را هم برگرداند. حضرت یک توقفی کرد. با خود گفت چشمانش را خدا داد ، دیگر زیبایی و.... وحی آمد که موسی چرا فکر می کنی؟ مگر از تو می خواهد؟
 
*استاد امجد:
 
1- هر وقت گرفتاری داشتید به سجده بیفتید و ذکر یونسیه را بگویید. لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ
 
2- غیر از چهارده معصوم نمی شود از کسی دفاع مطلق کرد، حتی عرفا.
 
3- نگران کردن پدر و مادر-ولو یک دقیقه-گناه است. اگر می خواهی به منزل دیر بروی ، زنگ بزن اطلاع بده تا نگران نشوند.
 
4- ارزش ها باید ملاک باشد نه حزب و گروه. و الا بی دین می شویم.
 
5- همه چیز را ببازید تا برنده شوید.


6- اینقدر قرآن باید بخوانی تا بفهمی ، وقتی فهمیدی ، دیگر قرآن رهایت نمی کند.
 
7- نه مرید ؛ نه مقام ، نه کتابخانه ؛ انسان موقع مرگ ، اینها را با خود نمی برد!
 
8- متاسّفانه امروز در جامعه ی ما تعقّل خیلی کم شده آقا تعقّل ؛ همین منشاء بسیاری از مشکلات هست.
 
9- این یک کلمه زندگی را شیرین می کند : « من مقصّرم»
 
10- در قیامت با اینکه خود جهنّم از بوی بد آکنده است، باز اهل جهنّم از بوی بد عالم بی عمل در اذیّتی مضاعف اند.
 
11- ترک و فعل خیلی مهم نیست ، نیّت خیلی مهم است.
 
12- عمیق ترین حرف بنده این است: خدا هست.
 
13- بی خود این طرف و آن طرف نرویم هیچ کس غیر خدا کاره ای نیست.
 
14- خداوند گدای سمج را دوست دارد ولی در خانه خودش نه دیگران.
 
15- باید فقط برای خدا کار کرد ولو کم.
 
16- شما عزیزان با خصوصیّات نفس ،آشنا نیستید ! هیچ کس از عهده اش بر نمی آید، الّا خدا. بزرگان و نوابغ، زمین خورده اند.
 
17- زندگی مشترک بر اساس تعاون و همکاری و صفا و صمیمیّت است نه قانونمندی(به معنی خاص مضر).
 
18- وقار با تکبّر نباید اشتباه شود.
 
19- آن چیزی که نفس را آرام می‌کند، عشق است.
 
20- اگر کسی علم داشته باشد ولی حلم نداشته باشد، مضرّ است.
 
21- علامت علم این است که خودمان کنار گذاشته شویم.
 
22- هوای نفس هم مثل هوا متغیّر است.
 
23- اگر انسان بازیگری را کنار بگذارد از اولیاء خدا می شود.
 
24- برای کسب اخلاص ، التماس از خدا لازم است.
 
25- آدم عاقل به غیر خدا اعتماد نمی کند.


26- با مردم با محبّت رفتار کنیم که محبّت بیش ترین اثر را دارد.
 
27- انسان به اندازه هر نفس زدنش، می‏تواند به سمت‏ خدا راه داشته باشد. هر انسان، بی‏نهایت راه به سوی خدا دارد. یکی مریضخانه می‏سازد، یکی مسجد می‏سازد، یکی به فقرا کمک می‏کند، یکی می‏تواند نماز بخواند و ... همه اینها راههایی است که می‏تواند انسان را به خدا برساند. همه اینها راه خداست; ولی گرایشها فرق می‏کند. یکی از راه مهندسی، یکی از راه پزشکی، یکی از راه روحانیت و ... هر کسی از یک راهی باید برود. خود انسان راههای فراوان دارد . بهترین راه را باید انتخاب کرد به نسبت آن گرایش و طبیعتی که در هر کسی هست.»
 
28- به جوان می گیم ای جوان! من نمی خوام تو رو به سمت خودم جذب کنم. من فقط به تو یه حرف می زنم. تو اگه بمب بارون بشه چی کار می کنی؟ نمی ری پناهگاه؟ خوب این دنیا همونه. همه اش ظواهره. گول این ظواهر رو نخور. برو تو پناهگاه خدا. اون جا باش بمب بارون که تموم شد بیا بیرون زندگی کن. اینا زندگی نیست که اینا ظاهرش قشنگه توش هیچی نیست.
 
29- اصلا در وادى خواب نباشید چون خواب خیلى پیچیده است. خیلى مشکل است. فقط اگر خوابتان خوب بود به فال نیک بگیرید. و اگر خواب بد دیدید، بگویید ان شاءالله چیزى نیست، ولى یک صدقه هم بدهید.
 
30- اعتماد به نفس یک حرف غلطى است، مال ما نیست. اعتماد به خدا درست است. ما نفسى در کارمان نیست. نفس چیست که بدان اعتماد کنیم؟ نفسى که هر لحظه در یک حالت متغیر است! فقط اعتماد به خدا مهم و مطرح است!


31- نماز را اول وقت‏ بخوانید. اگر بی حال هستید بگویید مى‏خواهم حتى با بی‌حالى نماز را در اول وقت‏بخوانم. البته اگر دلایلى مثل برخورد با کلاس و... هست مشکلى نیست ولى مثلا ما دور هم نشسته‏ایم و حرف مى‏زنیم; چون وقت نماز شد، بلند شویم، نمازمان را بخوانیم. به دوستانمان هم بگوییم معذرت مى‏خواهم من فعلا نماز دارم. در جایى نوشته بود آقاى مطهرى در وسط یک جلسه‏اى بلند شد و گفت وقت‏خواب من شده! همه مسخره کردند، گفتند از خوابش نمى‏گذرد. نمى‏دانستند که او مى‏خواهد برود بخوابد که در دل شب با حال خوش بلند شود.
 
32- تمام فیوضات به دست امام حسین(ع) می‌باشد و  پیشکارش حضرت ابوالفضل(ع) می باشد.
 
33- قرآن نامه ی خداست، صحیفه ی سجادیه جواب این نامه است و نهج البلاغه شرح این نامه است.
 
34- حزب الهی بی ترمز یعنی چه؟ بسیجی نور چشم همه می باشد باید ترمز داشته باشد . آخوند نور چشم همه می باشد باید ترمز داشته باشد .مومن باید ترمز داشته باشد تقوی یعنی ترمز ، آدم نمی تواند گاز بده بره توی دره می ره داغون می گردد.
 
35- درباره آیت الله العظمی بهجت: ایشان فرشته روى زمین هستند،باید از برکات وجود ایشان استفاده کرد. ایشان در طفولیت هم معنوّیت را احساس می کرده است، و از جوانى اهل سیر و سلوک بوده اند. یکى از دوستان ایشان که با هم درس آقاى قاضى می رفتند، می گفت: «یک روز آقاى قاضى به موقع سر درس حاضر نمی شود، آقاى بهجت می گوید: ایشان حالشان خوب نیست، و یکایک حالات او را از خانه تا به درس بیان می کند. وقتى آقاى قاضى وارد محل درس می شوند، طرف آقاى بهجت می روند و می فرمایند: «امروز شیرین کارى کردى!»
 
36- پیامبر نیامده است ما دولا راست شویم، آمده است ما را ببرد آنجایی که خودش می باشد آنجایی که جبرئیل پر می اندازد جبرئیل رئیس ملائک آنجا نمی تواند برود.
 
37- هرچی می خوای از خدا فقط بگو: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم!!
 
38- خدا می‌گوید چیزی در نزد من محبوبتر و عزیزتر از واجبات نیست کجا می روید سیرو سلوک؟ سیرو سلوک واجبات و محرماته، مرد، مرد باشد واجباتش را انجام دهد و محرماتش را ترک کند به همه جا می‌رسد.
 
39- اگر قدرت داشتم خیلی از مجالس مذهبی را در این شهر تعطیل می کردم.
 
40- انسان به تفریح هم نیاز دارد انسان که یک بعدی نیست چند بعدی می باشد همه اش عبادت کنید خشک می شوید همه اش مطالعه کنید چیزی نمی فهمید، علم همه جا محترم است منتهی علم انسان ساز علم توحید می باشد از اول تا آخر قرآن یک کلمه بیشتر نیست: نفی غیر... .

تاثیر قرآن و نماز بر اضطراب

http://rasekhoon.net/_WebsiteData/Article/ArticleImages/1/1388/Azar/04/0001838.jpg

اختلالات اضطرابی رایج ترین بیماری های روانی در جامعه اند که در ۱۵ تا ۲۰ درصد از بیماران کلینیک های درمانی دیده می شود. اضطراب حالتی نامطبوع، همراه با انتظاری نامطمئن از رخداد موضوعی زیان آور است.
اضطراب موقعیتی است که گاهی در زمان امتحان یا اعمال جراحی و ... دیده می شود. اضطراب بر اساس تجربه باعث اختلال در یادگیری و ایجاد خطاهای بیشتر می شود.
از نشانه های ذهنی اضطراب می توان عدم تمرکز فکری، ضعف در ادراک، ناتوانی در تحلیل و ضعف حافظه را نام برد.

0001838 (1).jpg


تاثیر صوت قرآن بر کاهش اضطراب

روش های گوناگونی برای کاهش اضطراب می توان نام برد که از جمله آنها روش های "تن آرامی" و "موسیقی درمانی" را نام برد. بدیهی است که انتخاب یک روش درمانی بدون عارضه، کم هزینه، سالم و ساده نظیر موسیقی درمانی از ارجحیت برخوردار است.
یکی از صداهای دلنشین و جذاب، آوای عرفانی قرآن کریم است. کلام الهی با قدرت نفوذ فراوان خود، آنچنان بر روح و جسم اثر می نماید که گویی بعد از شنیدن آن انسان تازه متولد شده و احساس سبکی، سرزندگی و رهایی از قید و بندهای مادی می نماید. هراس و نگرانی را از دل می زداید و در فرد شنونده ایجاد آرامش می کند.
همانگونه که در قرآن آمده "الا بذکر الله تطمئن القلوب"، ۲۶۰ بار کلمه "ذکر" آورده شده است که منظور یادآوری است.
بهداشت روان انسان بحث سراسر قرآن کریم است. قرآن در حدود ۶۲۳۶ آیه در زمینه پرورش صحیح انسان و حفظ بهداشت روان سخن گفته است.
قرآن آرامش و امنیت را، راه دستیابی به سلامت روان می داند. مطالعات انجام شده با مضمون تاثیر آوای قرآن بر اضطراب و درد بیماران تحت عمل جراحی یا آزمون های تشخیصی، بیانگر تاثیر مثبت آوای قرآن بر بهداشت روان و جسم می باشد. لذا جهت برخورداری از آثار معنوی قرآن، بهره گیری از این کلام الهی به عنوان یک روش تسکین دهنده ی مفید و قابل دسترسی برای کاهش اضطراب پیش از آزمون دانشجویان پیشنهاد می شود. چرا که نظم آهنگ واژگان قرآن، نغمه دلکش و نوایی دلپذیر می آورد، نوایی که احساسات آدمی را برمی انگیزد و دل ها را شیفته خود می کند.
نوای زیبای قرآن برای هر شنونده ای، هرچند غیر عرب، جذاب و روح بخش است.

0001838 (2).jpg


بررسی نقش نماز بر کاهش اضطراب

انسان از دو دیدگاه جهان بینی الهی و مادی نگریسته می شود.
در جهان بینی الهی، انسان بر اساس آیات قرآنی "نفخت فیه من روحی" و "انی جاعلک فی الارض خلیفه"، دارای فطرتی خدایی و به عبارتی نیمه ملکوتی است. موجودی مستقل، امانت دار خدا، مسئول خویشتن و جهان، مسلط به طبیعت و زمین و آسمان، ملهم به خیر و شر که وجودش از سستی و ناتوانی به قوت و کمال سیر می کند.
در جهان بینی مادی، در تفسیر انسان و توجیه رفتار او، به یک سری عوامل بیوشیمیایی، ارثی و مسائل زیست شناختی بسنده می شود.
حال این سوال مطرح است که آیا باورها و اعتقادات فرد، در سلامت روحی - روانی او موثر است؟
تحقیقات نشان داده است که بیشتر بیماری های روانی ناشی از ناراحتی های روحی و تلخ کامی های زندگی، در میان افراد غیرمذهبی، بیشتر دیده می شود. از طرفی شیوع اضطراب در میان زنان بیشتر از مردان است.
اضطراب عبارت است از تشویشی فراگیر، ناخوشایند و مبهم که اغلب با علائمی مانند سردرد، تعریق، تپش قلب، درد قفسه سینه، ناراحتی مختصر معده و ... همراه است. به علاوه اضطراب، بر تفکر، ادراک و یادگیری فرد اثر می گذارد.
اضطراب طبیعی، پاسخی مفید به واقعیتی تهدید کننده است. در حالی که اضطراب مرضی به دلیل شدت یا مدتش، پاسخی است نامتناسب به یک محرک فرضی.
دکتر هاسیلوپ می گوید "مهم ترین عامل خواب آرام بخش که من در طول سال های متمادی با کسب تجربه در مسایل روانی به آن پی بردم، همین نماز است".
همچنین بسیاری از روان شناسان و روان پزشکان دریافته اند که دعا و داشتن یک ایمان محکم به دین، باعث رفع نگرانی، تشویش و یا حس ترس را که موجب بیشتر بیماری هاست می شود. توجه کامل به خداوند با تمام اعضاء و حواس، روی گردانی از مشکلات زندگی و اشتغالات فکری که در حین نماز ایجاد می شود و مدتی پس از نماز هم ادامه دارد، باعث به وجود آمدن حالتی از آرامش روانی می شود. بر اساس تحلیلی از این آیه قرآن هم می توان به نقش آرامش بخش بودن نماز پی برد.
از طرفی آمده در قرآن که "الا بذکر الله تطمئن القلوب" (با یاد خدا دل ها آرام می گیرد) و از طرفی آیه "اقم الصلوه لذکری" (نماز را برای یاد من اقامه کنید)، اشاره به این دارد که نماز باعث آرامش دل هاست.
منبع: کلوب امام رضا(ع)

نشانه های ظهور::رمز حروف مقطعه قران.::فاطمه::.

 حروف مقطعهی قرآن کریم برای چه آمده و به چه معنایی است و دلیل معنادار بودن آنها چیست؟
در آغاز 29 سوره از سوره های قرآن، حروف مقطعه آمده است. این شیوه، ویژهی قرآن است و در دیگر کتاب های آسمانی نمونه ندارد. مفسّران و دانشمندان علوم قرآنی دربارهی این حروف، نظرهای متفاوتی دارند که برخی از آنها به دلایل قرآنی، روایی، عقلی و علمی مستند است. اینک به طور فشرده به این نظریهها میپردازیم:
1ـ این کتاب آسمانی و باشکوه که همهی سخنوران جهان را شگفت زده ساخته است و دانشمندان در رویارویی با آن ناتوان شدهاند، از همین حروفی ساخته شده است که در اختیار همگان قرار دارد. البته قرآن کریم که از همین حروف الفبا و کلمات معمولی ترکیب یافته، به قدری موزون است و معانی بزرگی دربردارد که در ژرفای دل و جان انسان نفوذ میکند و اندیشهها را به تسلیم وامیدارد.
فصاحت و بلاغت قرآن بر کسی پوشیده نیست و آفریدگار جهان، همگان را به مقابله به مثل فراخوانده و از آنان خواسته است همانند آن یا دست کم یک سوره مثل آن بیاورند. با این حال، همهی جن و انس از آوردن مانند آن ناتوان بودهاند. خداوند میفرماید:
و ان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبد نا فأتوا بسوره من مثله و ادعوشهداءکم من دون الله ان کنتم صادقین.([1])
اگر دربارهی آنچه بر بندهی خود فرو فرستادهایم، شک و تردید دارید، دست کم یک سوره همانند آن بیاورید و غیر از خدا، گواهان خود را بر این کار دعوت کنید، اگر راست میگویید.
بنابراین، خداوند متعال با این حروف، تحدّی (هم آورد طلبی)کرده است و به انسانها میگوید اگر در معجزه بودن قرآن تردید دارید، بدانید قرآن از همین حروف عادی فراهم آمده است.([2]) برخی روایات نیز این تفسیر را از حروف مقطعه ارایه دادهاند. امام سجاد(علیه السلام)فرمود:
قریش و یهود به قرآن نسبت ناروا دادند و گفتند: قرآن سحر است و محمد آن را ساخته و به خدا نسبت داده است. خداوند به آنان اعلام فرمود: الم ذلک الکتاب; یعنی ای محمد! کتابی که برتو فرو فرستادیم از همین حروف مقطعه (الف، لام، میم) و مانند آن است که همان حروف الفبای شما است.([3])
2ـ علامه طباطبایی(رحمهم الله) میگوید:
با تدبّر درسوره هایی که حروف مقطعهی همسان دارد، مانند سوره هایی که با «الم، الر، طس، یا حم» شروع می شود، درمییابید که سورههای دارای حروف مقطعه مشترک، در مضامین و سیاق نیز با یکدیگر مشابه و متناسباند و این تشابه ویژه میان سورههای مزبور با سایر سورهها وجود ندارد. یکی از شواهد این مدعا آن است که سورههای دارای حروف مقطعهی همسان با الفاظی همانند یا نزدیک به هم آغاز میشود، چنان که سورههایی که با «حم» یا «تنزیل الکتاب من الله» یا الفاظ دیگری که مفید همین مضمون است، آغاز میشود و سورههایی که به «الر» یا «تلک آیات الکتاب» یا الفاظی که مفید همین مضمون است، شروع میشود و نظیر این مطلب در سورههایی که با «طس» شروع میشود، نیز هست. همینطور سوره هایی که با حروف مقطعهی «الم» آغاز میشود، در آغاز آن «نفی ریب از قرآن» مطرح شده است. براساس شواهد مذکور میتوان حدس زد که بین حروف مقطعه و مضامین سورههایی که با حروف مزبور آغاز میشود، پیوند خاصی است.
یکی دیگر از شواهد این ادعا آن است که هرگاه سوره ای دارای حروف مقطعهی دو سورهی دیگر باشد، جامع محورهای اصلی محتوای آن دو سوره نیز خواهد بود. سورهی اعراف که با «المص» آغاز میشود، جامع محتوای سوره هایی است که با «الم» و «ص» آغاز میشود یا سورهی رعد که با «المر» آغاز میشود، جامع محتوای سورههایی است که با «الم» و «الر» شروع میشود.
حاصل سخن این که ، حروف مقطعه، رموزی است میان خدای سبحان و رسولاکرم(صلی الله علیه وآله) که بر ما پوشیده است و فهم عادی ما به آن راهی ندارد، جز این که بدانی بین حروف مزبور و بین مضامین سورهی آغاز شده به آنها، ارتباط خاص است.([4])
3ـ «حروف مقطعه در اوایل برخی سورهها، نشانهی بیشتر به کار رفتن این حروف در کلمات آن سوره است و این، خود، یک معجزه است. این گروه معتقدند که: در سوره های مشتمل بر حروف مقطعه ، درصد حروف مزبور نسبت به سایرحروف آن سوره بیشتر از همین درصد در سایرسوره هاست. مثلا حرف «ق» در هریک از سورههای «ق» و«حم عسق» 57 بار تکرار شده و نسبت آن به حروف دیگر این سوره بیشتر است. درصد حرف «ق» در سورهی «ق» از درصد حرف «ق» در هر یک از سورههای دیگر قرآن بیشتر است به جز سورهی «شمس»، «قیامت»، « فلق». یک دانشمند مصری بر اساس این نظر، محاسبههای پیچیدهای را با رایانه انجام داده و نتیجه گرفته است که این حروف نشانهی غلبه آن در کلمات آن سوره است و این، خود، یک معجزه است».([5])
4ـ برخی از این حروف مقطعه، علامت اختصاری و اشاره به اسمی از اسماء حسنای الهی و برخی دیگر رمز اشاره به نام پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) است. هریک از نامهای الهی مرکب از چند حرف است و از هر نامی، حرفی گزینش شده و به صورت ناپیوسته در ابتدای برخی سورههای قرآن قرائت میشود.([6])جویریه از سفیان ثوری روایت کرده است که به جعفر بن محمد بن علیبنالحسین(علیه السلام)عرض شد: ای پسر رسول خدا! معنای این کلمات از کتاب خداوند متعال که میفرماید : «الم»، «الر» و... چیست؟ امام صادق(علیه السلام)فرمود:
معنای (الف، لام میم ) در اول سورهی بقره «انا الله الملک» است. معنای «الم» در ابتدای سورهی آل عمران نیز «انا الله المجید» است و... .([7])
5ـ این حروف، رمز و سرّی میان خداوند سبحان و حبیب او، رسول اکرم(صلی الله علیه وآله)است و مراد از آن، فهماندن دیگران نیست. امام صادق(علیه السلام) میفرماید:
«الم» رمز و اشاره میان خداوند و حبیب او، حضرت محمد(صلی الله علیه وآله)است و خداوند اراده کرده است که کسی به جز آن دو، از رمز آن آگاه نشود... .([8])
باید دانست پنج گفتهی یاد شده با هم منافاتی ندارند و حتی قابل جمع هستند. افزون بر آن نظرهای دیگری دربارهی حروفمقطعه وجود دارد که برمیشماریم:
1ـ این حروف، اجزای اسم اعظم الهی است.([9])
2ـ این حروف برای تنبیه و ساکت کردن کافران بوده است.([10])
3ـ «حروف مقطعه» از متشابهاتی است که علم آن مخصوص خداوند متعال است.
4ـ این حروف به تعداد آیات سورهها اشاره داشته باشد.
5ـ خداوند متعال این حروف را در آغاز سورهها آورده است تا انسانها بدانند قرآن از همین حروفِ حادث، تشکیل شده است و قدیم نیست.([11])
حروف مقطعهی هر سوره نام همان سوره است،چنان که سوره های «یس»، «طه» و «ص» هرکدام به نام حروفمقطعهی خود موسوم شده است.([12])
7ـ این حروف، سوگندهایی است که خداوند متعال یاد کرده است بر این که قرآن، کلام و کتاب اوست.([13])
8ـ این حروف براساس حروف ابجد، به بقا و اجل اقوام و امتها و نعمتها و بلاها اشاره دارد.([14])
9ـ مراد از این حروف، همان حروف الفبا است که به عنوان نمونه و مثال آمده است.([15])
10ـ این حروف، به مدت بقای امت اسلامی اشاره دارد.([16])
11ـ این حروف برای مرز بندی میان سورهها و نشانهی پایان سورهی پیشین و آغاز سورهی بعدی است.([17])
12ـ این حروف، فشردهی پیام و درون مایهی سوره است.([18])
13ـ این حروف، نامهای قرآن است.([19])
14ـ این حروف، مقدمه و مفتاح سورهها هستند.([20])
پی نوشتها
[1]. حدید، 23.
[2]. تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و دیگران، دارالکتب الاسلامیه، ج 1، صص 61 ـ 65.
[3]. البرهان فی علوم القرآن، بدرالدین عبدالله زرکشی، بیروت، نشر دارالمعرفة، ج 1، صص 255 ـ 266.
[4]. المیزان فی تفسیر القرآن، سیدمحمد حسین طباطبایی، انتشارات اسلامی، ج 18، صص 6 ـ 8.
[5]. تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و دیگران، دارالکتب الاسلامیه، ج 1 ، ص 64.
[6]. بحار الانوار، علامه مجلسی، داراحیاء التراث العربی، ج 89 ، ص 384.
[7]. تفسیر القرآن الکریم، محمد بن ابراهیم صدر الدین الشیرازی، انتشارات بیدار، ج 1، صص 197 ـ 224.
[8]. همان.
[9]. التبیان، شیخ طوسی، داراحیاء الترات العربی، ج 1 ، صص 47 ـ 51.
[10]. مجمع البیان، طبرسی، بیروت، مؤسسه علمی، ج 1، صص 75 ـ 78.
[11]. مباحث فی علوم القرآن، صبحی صالح، بیروت، دارالعلم للملایین، ص 234.
[12]. التبیان، ج 1، صص 47 ـ 51.
[13]. مجمع البیان، ج 1، صص 75 ـ 78.
[14]. همان.
[15]. همان.
[16]. همان.
[17]. التفسیر الکبیر، فخرالدین رازی، بیروت، دارالکتاب العلمیه، ج 2، صص 5 ـ 12.
[18]. الجامع لاحکام القرآن، محمد بن احمد الانصاری القرطبی، قاهره، دارالحدیث، ج 1، ص 171.
[19]. مجمع البیان، ج 1، صص 75 ـ 78.
[20]. همان.

کرامات امام رضا(ع)

یا لطیف 
مرحوم میرزا علی نقی قزوینی فرمود: روز عید نوروزی هنگام تحویل سال من در حرم مطهر حضرت رضا (علیه السلام) مشرف بودم و معلوم است که هر سال برای وقت تحویل سال بنحوی در حرم مطهر از کثرت جمعیت جای بر مردم تنگ می شود که خوف تلف شدن است.  
با جمله من در آنروز در حال سختی و تنگی مکان در پهلوی خود جوانی را دیدم که بزحمت نشسته و به من گفت هر چه می خواهی از این بزرگوار بخواه.  
من چون او را جوان متجددی دیدم خیال کردم از روی استهزاء این سخن را می گوید. گویا خیال مرا فهمید، و گفت خیال نکنی که من از روی بی اعتقادی گفتم بلکه حقیقت امر چنین است زیرا که من از این بزرگوار معجزه بزرگی دیده ام. 
 من اصلاً اهل کاشمرم و در آنجا که بودم پدرم به من کم مرحمتی می نمود لذا من بی اجازه او پای پیاده بقصد زیارت این بزرگوار به مشهد مقدس آمدم.  
جائی را نمی دانستم و کسی را نمی شناختم یکسره مشرف بحرم مطهر شدم و زیارت نمودم. ناگاه در بین زیارت چشمم بدختری افتاد که با مادر خود بزیارت آمده بود.  
چون چشمم بآن دختر افتاد منقلب و فریفته او شدم و عشق او در دلم جاگیر شد بقسمی که پریشان حال شدم سپس نزد ضریح آمدم و شروع بگریه کردم و عرض کردم ای آقا حال که من گرفتار این دختر شده ام همین دختر را از شما می خواهم
 گریه و تضرع زیادی نمودم بقسمی که بیحال شدم و چون بخود آمدم دیدم چراغهای حرم روشن شده و وقت نماز مغرب است لذا نماز خواندم و با همان پریشانی حال باز نزد ضریح مطهر آمدم وشروع بگریه و زاری کردم. و عرض کردم: 
 ای آقای من دست از شما بر نمی دارم تا به مطلب برسم و به همین حال گریه و زاری بودم تا وقت خلوت کردن حرم رسید وصدای جار بلند شد که ایّهاالمؤمنون (فی امان اللّه) منهم چون دیدم حرم شریف خلوت شده و مردم رفته اند ناچار بیرون آمدم. چون به کفشداری رسیدم که کفش خود را بگیرم دیدم یک نفر در آنجا نشسته است و به غیر از کفش من کفش دیگری هم نیست. آن نفر مرا که دید گفت نصرالله کاشمری توئی؟ گفتم بلی!! 
 گفت بیا برویم که ترا خواسته اند. من با او روانه شدم ولی خیال کردم که چون من از کاشمر بدون اذن پدر خود آمده ام شاید پدرم به یک نفر از دوستان خود نوشته است که مرا پیدا کند و به کاشمر برگرداند.  
بالجمله مرا بیک خانه بسیار خوبی برد. پس از ورود مرا دلالت بحجره ای کرد. وقتی که وارد حجره شدم. شخص محترمی را در آنجا دیدم نشسته است. مرا که دید احترام کرد و من نشستم آنگاه به من گفت میرزا نصرالله کاشمری توئی؟ گفتم بلی. گفت: بسیار خوب، آنگاه به نوکر گفت: برو برادر زن مرا بگو بیاید که بااو کاری دارم چون او رفت و قدری گذشت برادرزنش آمد و نشست. سپس آن مرد به برادرزن خود گفت حقیقت مطلب این است که من امروز بعدازظهر خوابیده بودم و همشیره تو با دخترش بحرم برای زیارت رفته بودند، ناگاه در عالم خواب دیدم یک نفری درب منزل آمد و فرمود حضرت رضا (علیه السلام) تو را می خواهد.  
من فوراً برخواسته و رفتم و تا میان ایوان طلا رسیدم، دیدم آن بزرگوار در ایوان روی یک قالیچه ای نشسته چون مرا دید صورت مبارک خود را بطرف من نمود و فرمود این میرزا نصرالله دختر تو را دیده و او را از من می خواهد. حال تو دخترت را باو ترویج کن (و کسی را روانه کن که در فلان وقت شب در فلان کفشداری او بیاورد) از خواب بیدار شدم و آدم خود را فرستادم درب کفشداری تا او را پیدا کند و بیاورد وحال او را پیدا کرده و آورده اینک اینجا نشسته و اکنون تو را طلبیدم که در این باب چه رأی داری؟ گفت جائی که امام فرموده است من چه بگویم.
آن جوان گفت من چون این سخنان را شنیدم شروع به گریه کردم الحاصل دختر را به من تزویج کردند و من به مرحمت حضرت رضا (علیه السلام) بحاجب خود که وصل آن دختر بود رسیدم وخیالم راحت شد این است که می گویم هرچه می خواهی از این بزرگوار بخواه که حاجات از در خانه او برآورده می شود.
( - کرامات رضویه . )